سایر منابع:
سایر خبرها
تجاوز وحشیانه مرد جوان به 16 زن + جزئیات تکان دهنده
مرا بکشد. همان موقع بود که بذر نفرت از جنس زن در دلم رشد کرد. من عامل تمام بدبختی های خود را اقدام مادرم و برخوردهای زننده زنانی می دانستم که مربی نگهداری من بودند. خبری که خواندم متهم افزود: مدام به انتقام گیری از زنان فکر می کردم و به دنبال راهی بودم تا آنها را قربانی نفرت خود کنم. می خواستم به هر وسیله ای شده زنان را تحقیر کنم تا اینکه یک روز که روزنامه ای دستم رسیده بود در آن خبری ...
دختر 15ساله: عاشق شوهر خواهرم شدم / قصد قتل خواهرم را داشتم!
چند سال درمان و کلی نذر و نیاز به دنیا آمده بود و پدر و مادرم به او توجه زیادی داشتند. از سوی دیگر هم اردشیر نه تنها قبلا ازدواج کرده بود بلکه اعتیاد داشت. او حتی چند وقت قبل از زندان آزاد شده بود چرا که هزینه های زندگی اش را از طریق فروش مواد مخدر تامین می کرد. با آن که پدرم شرایط نابسامان اردشیر را برای فریبا توضیح داده بود اما اردشیر با حرف های عاشقانه اش خواهرم را دلباخته خودش کرده ...
مرثیه ای در سوگ "مهشاد"
.... اصلا نمیدونم برق نگاه مهشاد مثل تیری بر قلبم بود. من عاشق مهربانی و آرامش مهشاد بودم. یادم نمی رود وقتی خبرهایش را میخواندم و میگفتم کنارم بنشین تا ایراداتت را بگویم همیشه از آرامشش آرام می شدم. مهشاد جانم بگذار برایت اعتراف کنم که خیلی برایم عزیزی و دوستت دارم. ای کاش اتوبوس مرگ تو را سوار نمی کرد. لبخندهای شیرینت به همه آرامش می داد. تحریریه بدون تو دیگر صفایی ندارد عروس ...
عکس بدون لباس شراره او را به دخمه شیطان برد! / اعتراف سعید!
شراره که تصور می کرد به خواستگارش می فرستد بلای روج و جانش شد پسر پلید را بهانه ای برای اخاذی های مالی و سو استفاده جنسی کرده بود تا اینکه شراره از ترس انتشار خودش دست به دامان پلیس شد و ماموران با ردیابی مسیر ارسال عکس برهنه توانستند جوان پلید را بازداشت کنند. چندی پیش دختر 21 ساله ای به نام شرارهنزد پلیس رفت و گفت: همیشه مادرم مرا نصیحت می کرد و راه و چاه را نشانم می داد. او گفت ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی؛ می جنگیم، می میریم، مساوی می کنیم!
زوایای مختلف خودش منتشر کرده که خب ما فقط یکیش رو اینجا براتون آوردیم! نوید محمدزاده، صابر ابر و پیمان شادفر در سریال جدید هومن سیدی، قورباغه. شهاب حسینی با انتشار این عکس، تولد پسرش رو که همزمان با روز تولد خودشه، تبریک گفت. بله، البته مسائل دیگه ای مثل پارتی و پول و شانس و... هم یک مقدار بسیار کمی در این مسئله دخیل هستن که خب، چون خیلی درصدشون پایینه، میشه ازشون ...
شهیدبهشتی روز شهادت به همسرش چه گفت؟
گفتند که من به خاطر اینکه شما دست تنها باز دوباره می خواهید این کارها را بکنید ناراحت هستم. گفتم هیچ مساله ای نیست. بعد ایشان گفتند که خانم شما از دست من راضی باش. من ناراحت شدم و گفتم که من نمی خواهم هیچ وقت چنین حرفی را از شما بشنوم. من نارضایتی از دست شما ندارم. ایشان گفتند 29 سال است زندگی مرا با سختی و تنگدستی، شما دنبال کردید و مثل یک برادر و دوست پشت سر من همه جا در خارج و ایران، شما بودید و ...
آیا شخصیت شهید شهریاری در سریال صبح آخرین روز جعلی بود؟
سریال متولد شدم؛ اولین روزی که استارت کار را زدند من بودم و هرکسی که می آمد انگار یک دغدغه دلی داشت. روزی که فراخوان انتخاب نقش مجید شهریاری را دادند فکر نمی کردم واقعاً برای این نقش انتخاب شوم. پسر شهید شهریاری مرا دیدند؛ اما باز هم تا رسیدن به دفتر، احساس می کردم این نقش برای من نیست. اما وقتی که انتخاب شدم با خودم می گفتم یک نفری سریال را نظارت می کند و حواسش هست؛ باورتان نمی شود به عینه ...
آیا شخصیت شهید شهریاری در سریال "صبح آخرین روز" جعلی بود؟/ پاسخ عملی خانواده، دوستان و همکاران شهید به ...
؛ یعنی واقعاً خوشحال بودم که ما حداقل در مسیری که پیش رفتیم و آن خواسته ای که مدنظر بود بالاخره تا حد زیادی رسیدیم. بله! آن شباهت وجود نداشت؛ لزوماً در کارهای نمایشی قرار نیست شباهت کاملاً باشد. در سریال "صبح آخرین روز" این شباهت سازی در مورد شخصیت های اصلی به طور جدّی اتفاق نیفتاد؛ خیلی از شخصیت هایی مثل مادر و برادر شهید بزرگوار که تا به حال رسانه ای نشدند هم در قصه ما بودند که این ...
اولین دود را با کمک پدرم گرفتم!
با کمک پدرم گرفتم! آن روز سرما خورده بودم و حالم خوب نبود. مادرم اصرار داشت برویم دکتر اما پدرم گفت دکتر رفتن دیگر چه صیغه ای است؟ با چهار تا دود خوب می شود، و همین شد که برای اولین بار به مواد لب زدم و دردم تا حدودی آرام گرفت. 16 سال بیشتر نداشتم که با تعارف دوستانم مصرف مواد را به طور جدی شروع کردم. با دوستانم دور هم می نشستیم و از مشکلات زندگی می گفتیم و مواد مصرف می کردیم. انگار با ...
شریک سفره غم
...> دوستان نیمه راه! *از رفتنت دهان همه باز انگار گفت بودند پرواز پر... واز! *هنوز همهمه ی گفت وگوی مان گریه است هنوز فرصت تعریف ماجرای تو نیست هنوز اول گریه است، حرف پایان نیست وگرنه مرگ خودش گفته انتهای تو نیست ستون تسلیت روزنامه جای تو نیست! *تصویر روشن سخن تو در آینه صورتگر خیال مرا نقش چین شده ...
جنایت، پایان گروگانگیری مرد خَیّر
.... من هم آماده شدم و به همراه همسرم سوار بر خودروی پژوی وی شدیم و او به سمت کمپ حرکت کرد. در بین راه چاقویی که از قبل داخل جیبم پنهان کرده بودم را بیرون آوردم و روی پهلویش گذاشتم. تهدیدش کردم که اگر حرفی بزند جانش را می گیرم. مرد خیر خیلی ترسیده بود و حرفی نمی زد. از او خواستم کنار خیابان توقف کند. دست و پا و دهانش را بستم و او را در صندلی عقب قرار دادم. همسرم هم در صندلی جلو نشست و به ...
درباره آدم هایی ساده نوشتم و ساده نوشتم
مسائل این چنینی. چرا پسرانی در این سن را برای داستان پردازی انتخاب کردید؟ شخصیت های این کتاب از جهاتی ادامه شخصیت های رمان اولم خنده را از من بگیر هستند. درست همان آدم ها نیستند، اما پایگاه خانوادگی و اجتماعی شان و دغدغه هایشان از همان جنس است. شاید یک جوری به نظرم می رسید که داستان آن بچه ها هنوز تمام نشده و قصه هایی برای گفتن دارند. انگار این بار کمی بزرگتر شده اند و مسائل جدیدتری در ...
در آمریکا وزن کاغذ فیلمنامه هم مهم است!
مشغول بود و همان ماه اولی که رسیده بودم، مرا به عنوان داور به آن جشنواره دعوت کردند. به آنجا رفتم و به آن ها پیشنهاد دادم علاوه بر داوری اجازه بدهند یک بخش سینمای ایران را کنار همین جشنواره خودشان برگزار کنم و همین کار موجب شد به مدت دو سال 15 سالن خوب داشتم و خیلی فیلم از ایران داشتم. در اختتامیه جشنواره افرادی مثل شهاب حسینی، گوهر خیراندیش، حمید فرخ نژاد، محسن امیریوسفی و خیلی از عزیزان که الان حضور ...
تا گفتند آقای چمرانه، رنگم پرید!
بیاد بیرون. گفتم مگه نمی بینی؟ هر کی کار داره، خودش بیاد. رفت. او که رفت، گفتم عجیبه بابا ! ناراحت شدم. لنگ لنگان رفتم پهلوشون. دیدم بچه ها همه دورش کردند. گفتم بفرمائید. گفت شما فرمانده ی تانک هستید؟ گفتم بله گفت چی شد؟ ما هم عین واقعه رو براش گفتیم. در حین حرف زدن یک پاسدار خودشو به من نزدیک میکرد و یه چیزی میگفت و میرفت سر جای خودش. هی یه بار، دو بار! یهو پریدم ...
هر جای ایران بگویند به دادگاه می روم؛ برای پرسپولیسی ها متأسفم/ آل کثیر برای دیدنم به نازی آباد بیاید ...
...! کسی که صدایی شبیه او بوده تماس گرفته و خواسته برادرم را خراب کند. اما درباره شکایتی که از من شده، تا آخر پای کار هستم و هر جای ایران بگویند به دادگاه می روم. ترسی هم از کسی ندارم. اصلاً من هم می توانم از باشگاه پرسپولیس شکایت کنم. از آنهایی که علیه استقلال حرف زدند شکایت کنم. اما یک نکته! چه نکته ای؟ اینکه من همیشه جواب دهنده بودم نه شروع کننده. باید به کنعانی زادگان که ...
خاطرات وکیل/ امیر ، قربانی عشق المیرا یا هوس کاووس
و کاووس با برنو پیشانی هم و هدف گرفته بودند و رجز می خوندن که آقا بزرگ زنگ زد 110وقائله آنشب با تعهد و پادرمیانی بزرگان طایفه ختم به خیر شد و فردا آفتاب نزده امیر برگشت سر خدمتش. دو ماه و چند روز قبل از اینکه امیر برای مرخصی پایان دوره به محل برگردد،همه ی محل حرف و گفت این دوتا بود،کاووس در نبود امیر هرکاری که بگید کرد تا امیر را از چشم اهالی محل بندازه،داخل محل خانواده ی خلافکاری داریم ...
تابوت مرگ سازمان محیط زیست برای خبرنگاران
و اتوبوس چپ و راست می رفت و هول و هراس همه سرنشینان را فراگرفته بود که در آخرین انحراف به چپ وارد سنگلاخ های کنار جاده شد و درنهایت کنترل از دست راننده خارج و اتوبوس واژگون شد. من در صندلی های عقب اتوبوس بودم که به فضای بین صندلی های چپ و راست پرت شدم. آن لحظه همه به سوی یکدیگر پرت شدند و بعضی از دوستان هم داخل صندلی ها گرفتار شدند. سکوت مرگبار ظهوری ادامه داد: لحظه ای سکوت مرگبار همه ...
زن 33 ساله: از مدیر شرکت باردار شده ام
کارگری ساده بود اما همه تلاش خود را برای رفاه و آسایش خانواده اش به کار می گرفت. مادرم نیز خانه دار و زنی بسیار مهربان است. در همین شرایط من که کوچک ترین عضو خانواده بودم تا مقطع دیپلم تحصیل کردم اما از همان دوران کودکی دچار بیماری صرع شدم و همواره دارو مصرف می کردم. خلاصه 20 بهار از عمرم گذشته بود که فخرالدین به خواستگاری ام آمد اما پدر و مادرم ماجرای بیماری مرا از همسرم پنهان کردند چون ...
دختر 35 ساله تهرانی دست به قتل زد
این که یک روز همراه مادرم به خانه مقتول رفتم. مادرم کارهای خانه مقتول را انجام می داد و گاهی مرا هم همراه خودش می برد تا کمکش کنم. مادرم هم مریض بود و دست و پاهایش درد می کرد. اما به خاطر پول ناچار بود کار کند و همه اینها مرا عذاب می داد. روزی که همراه مادرم به خانه مقتول رفتم چشمم به طلاهایش افتاد و وسوسه سرقت آن به جانم افتاد. به دنبال فرصتی بودم تا سرقت را انجام بدهم اما ای کاش آن روز به خانه ...
داغی که سرد نمی شود
ریحانه و مهشادم که از عصر چهارشنبه در لحظه رفتنشان مانده ام، عاقبت تصویر 2 همکارم توجه مرا جلب خود می کند، لبخند مهشاد و نگاه مهربان ریحانه،میان قبور است! همین حوالی است! چهارشنبه عصر خبر حادثه خبرنگاران، دنیای ما را عوض کرد، ریحانه همکارم بود، نام رسانه مرا به دوش داشت و هرگز در کارم تا این حد مرگ را از نزدیک حس نکرده بودم، حرفه ای که مرا با مرگ آشنا کرده است. با این همه صبح جم ...
هدیه مرموز به زن جوان / شوهرم آن شب وقتی به خانه آمد !
بود عزیز بار دیگر در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد. در ابتدای جلسه شوهر خواهر محمد گفت: وقتی عزیز به اتهام قتل برادرزنم دستگیر شد در همان ابتدا در پلیس آگاهی گفت من محمد را خفه نکرده ام.او با این حرف خودش را لو داد. من شک ندارم او محمد را کشته است. با این ادعا قضات دادگاه تلفنی با افسر پرونده ای که در پلیس آگاهی مسئول تحقیق درباره این پرونده بود صحبت ...
خاص ترین مدل زن دنیا+عکس
اما همین تفاوت راهگشای او به سوی حرفه مدلینگ شد. او حالا 16 سال دارد و تصویرش در مجله ووگ منتشر شده و با چند طراح مشهور همکاری کرده است. زوئه لی ابینگ داستان زندگی اش را اینگونه تعریف می کند: کارکنان پرورشگاه نام مرا زوئه لی گذاشتند. زوئه به معنای برف و لی به معنای زیباست. 3 ساله بودم که به فرزندی پذیرفته شدم و از آن زمان با مادرم و خواهرم در هلند زندگی می کنم ...
این بار دختر جوان پسری را به خانه مجردی اش در تهران کشاند! / شلاق برای آرمان!
چندی پیش دختر 18ساله ای به نام الهه به پلیس آگاهی رفت و از پسر دانشجویی شکایت کرد. وی گفت: خانواده ام ساکن شهرستان هستند. وقتی در دانشگاه قبول شدم خانواده ام قبول کردند تا برای درس خواندن به تهران بیایم. خانواده ام یک خانه مجردی برایم اجاره کردند تا بتوانم به راحتی تحصیل کنم. اواخر اسفند ماه بود که در اینستاگرام با یک پسر جوان به نام آرمان آشنا شدم.او هم دانشجوی است با حرف هایش مرا ...
نوروزی: بخاطر رطوبت در هربازی حداقل 5 تی شرت عوض می کردیم/ با انتخابم جواب محکمی به تخریب گرانم دادم
گذاشتند اما با تمام این تفاسیر در مورد خودم خوشحالم که توانستم در 36 سالگی یک بار دیگر خودم را ثابت کنم و حالا با این تغییر باز هم انتخاب شدم. با نوشاد که صحبت می کردیم دلیل انصرافش را اعتراضات بی جای هدایی و عدم اخطار داور به او عنوان کرد. به گفته نوشاد، هدایی حتی در بازی مقابل شما هم حالت تدافعی و اعتراضی داشته. درست است؟ اول از همه به امیرحسین هدایی تبریک می گویم، چون با آمادگی ...
بابا! بیا پایین مرا در آغوش بگیر
...> گفت: فقط یک بار می روم، اما سه بار رفت آن زمان، باردار بودم. به من می گفت: کاش کاری انجام می دادم. ما در ایران زندگی می کنیم و به درد جایی هم نمی خوریم. در جواب به او گفتم: این حرف ها چیست؟ حتماً نباید در جنگ شرکت کنی، شما به درد من و مادرتان می خورید. سایه تان بالای سر بچه هاست. خیلی اصرار کرد تا رضایت من را بگیرد. مادرش هم مخالف بود. چون پدرش هم به رحمت خدا رفته بود. پدر و مادر منم ...
دزدی های سریالی بازیگر جوان داخل اتوبوس / من همیشه سیاهی لشکر بودم!
زدم تا در فیلم شان بازی کنم، اما سهم من از این همه تماس فقط چند نقش سیاهی لشکر بود. کم کم سرخورده و ناامید شدم و دوستان ناباب نیز مرا به پای بساط کشیدند و معتاد شدم. حالا دیگر باید برای تأمین هزینه مواد مخدرم به هر طریقی پول در می آوردم. سابقه داری؟ بله، ولی فقط یک ساعت بعد از رهایی از زندان دوباره به سراغ کار خلاف رفتم و سرقت ها را از سر گرفتم. شگردتان برای سرقت ها چه بود؟ دو ...
بهاره رهنما و بهنوش بختیاری با آنجلینا جولی به آفریقا می روند؟
دور از تمام این هیاهو ها، در سکوت به اهداف و زندگی خود ادامه می دهد. دوم: یادم آمد مدت ها پیش سلفی های متعدد بهنوش بختیاری با چند کودک بیمار صدای همه را در آورد. عکس هایی منتشر شد که در آن ها بهنوش بختیاری در حال بوسیدن این کودکان بیمار، دوربین موبایلش را همزمان به سمت خودش گرفته بود تا سلفی هم بگیرد. این البته تنها یک نمونه از کارهای بشردوستانه ی سلبریتی ماست. ناگفته نماند او هر جا که ...