سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای درگیری سردار سلیمانی با پلیس در 20 سالگی؛ سرگرمی حاج قاسم در دوران کودکی چه بود؟ + تصاویر
، بدهی پدرم مرا از مادرم بیشتر نگران کرد، بالاخره برادرم حسین تصمیم گرفت برای کار کردن به شهر برود تا شاید پولی برای دادن قرض پدرم پیدا کند، پس از دو هفته بازگشت، کاری نتوانسته بود پیدا کند، تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدرم را ادا کنم. پدر و مادرم هر دو مخالفت کردند، من تازه وارد چهارده سال شده بودم، آن هم یک بچه ضعیف که تا حالا فقط رابُر را دیده بود. اصرار زیاد کرد و با ...
دسیسه شیطانی یک زن برای شوهرش!
در این هنگام به همسرم گفتم حالت خوب نیست! بیا به خانه بازگردیم! ولی مجید که این جمله را شنید از آن سوی خط خطاب به من گفت: خفه شو! من هم که می ترسیدم دیگر حرفی نزدم. چند لحظه بعد همسرم ابتدا روی جدول سیمانی کنار خیابان نشست و سپس در همان حالت دراز کشید. دستش را گرفتم و چند بار صدایش زدم ولی او انگار صدایم را نمی شنید. در همین حال مجید از راه رسید موتورسیکلت را روی جک گذاشت و بالای سرشوهرم ...
تصادفی که یک قهرمان جهان ساخت
شده بود. خانه ای که در آن همراه با پدر و مادرش زندگی می کرد کمتر از 7 کیلومتر با محل کارش فاصله داشت و او با موتور سیکلت سر کار می رفت. اما آن جمعه، فقط ده دقیقه پس از خروج از خانه سانحه رخ داد. در حالی که مشغول دور زدن زیر یک پل هوایی بود، یک کامیون که خلاف جهت می راند، پایش را زیر گرفت. او می گوید: "وقتی که آن اتفاق افتاد هنوز هوشیار بودم. توانستم بنشینم و کلاه ...
سرگرمی حاج قاسم در کودکی چه بود؟
، بالاخره برادرم حسین تصمیم گرفت برای کار کردن به شهر برود تا شاید پولی برای دادن قرض پدرم پیدا کند، پس از دو هفته بازگشت، کاری نتوانسته بود پیدا کند، تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدرم را ادا کنم. پدر و مادرم هر دو مخالفت کردند، من تازه وارد چهارده سال شده بودم، آن هم یک بچه ضعیف که تا حالا فقط رابُر را دیده بود. اصرار زیاد کرد و با احمد و تاجعلی که مثل سه برادر بودیم ...
ماجرای درگیری سردار سلیمانی با پلیس/ سرگرمی حاج قاسم در دوران کودکی چه بود؟ + تصاویر
در بغل بگیریم. سالی چند بار بیشتر برنج نمی خوردیم و شانس ما وقتی بود که مهمان داشتیم. در عشیره بزرگ ما هیچ کس مثل پدر و مادرم مهمان نواز نبودند. به دلیل اعتقادی جدی که در خانه مان وجود داشت که مهمان حبیب خداست هرگز یادم نمی آید که اخمی یا بی توجهی شده باشد. پدرم اهل نماز بود، شاید در آن وقت چند نفر نماز می خواندند اما پدرم به شدت تقیّد به نماز اول وقت داشت، نماز صبح را از روی ...
خاطرات شیرین دیدار با (آقا)
...: تنها 5 ماهه بودم که با شهادت پدرم در حادثه تروریستی انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی به دست منافقان در هفتم تیر 1360 برای همیشه از نعمت پدر محروم شدم. وی با بیان این که پدرم هرگز به دنبال شهرت نبود و اخلاص ویژگی بارز او بود، می افزاید: وصیت نامه پدرم دو خط است، آن هم این که یک لحظه از یاد خدا غافل نشوید و همواره به یاد خدا باشید .او درباره نحوه شهادت پدرش اظهار می کند: مادرم درباره ...
ابهام در سرنوشت دختران آبادانی ! / عسل و فرشته 14 ساله اند + جزییات
به نام عسل و فرشته در سال 99 از خانه خارج شدند . یکی از این مدتی بعد در بوشهر پیدا شد. یکی از این به آغوش خانواده بازگشت. که 14 ساله بودند معلوم نبود چرا گمشده بودند یکی دیگر از این دختران آبادانی مدتی بعد در یکی از شهرهای شمالی پیدا شد و با خانواده اش از آبادان نقل مکان کردند.اکنون موضوع گمشدن آنها مشخص نیست و به یک معمای پیچیده تبدیل شده است. د ر پی ناپد ید شد ن 2 د ختر نوجوان به نام ...
قتل زن سالخورده به دست دخترِ پرستارش
جانشین پلیس آگاهی تهران بزرگ اعلام کرد: دخترِ یک پرستار در منزل که عامل قتل و سرقت از خانه خانم 82 ساله بود، دستگیر شد. به گزارش ایرنا از پلیس تهران بزرگ، سرهنگ کارآگاه سعداله گزافی توضیح داد: 22 آبان سال 98 زن جوانی با مراجعه به دادسرای امور جنایی تهران عنوان کرد مادر 82 ساله اش به علت مشکوکی فوت کرده و طلاهایش نیز به سرقت رفته است. وی افزود: پرونده با موضوع سرقت منجر به جنایت تشکیل و برای ...
دامادی که در مراسم عروسی خود حضور نداشت
تمام نگرانی و دلواپسی ایشان بابت تربیت و بزرگ کردن بچه ها بود، من آن زمان باردار بودم و این حالات ایشان مرا بیش از پیش نگران می کرد. فردای آن شب، حادثه انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360، ساعت 20:30 که منجر به کشته شدن تعداد زیادی از اعضای اصلی این حزب شد، اتفاق افتاد، اولین شخص خانواده، دامادم بود که از ماجرا اطلاع یافت، اما به من چیزی نگفت. روز بعد از این اتفاق در حالی که ...
دامادی که در مراسم عروسی خود حضور نداشت +تصاویر
معصومه نعیمی، همسر شهید والامقام حجت الاسلام والمسلمین غلامحسین حقانی درباره ماجرای روز ازدواج شان، گفت: عروسی در حد و اندازه ای که امروزه از آن یاد می شود نداشتیم، تنها خانواده من و شهید حقانی و آشنایان و خویشاوندان نزدیک را برای ناهار به منزل پدری ام دعوت کردیم و این مراسم عروسی من بود، اما بدون حضور داماد زیرا متأسفانه همان روز یعنی 10 فروردین ماه 1340 آیت الله بروجردی فوت کردند و غلامحسین شرکت در مراسم تشییع پیکر آیت الله بروجردی را نسبت به مراسم عروسی خود ارجح دانست، از آن روز تا مدت دو ماه من داماد را ندیدم. ...
قتل زن سالخورده به دست دختر نظافتچی
مادرش به خانه زن سالخورده می رفت. کارآگاهان با فرضیه اینکه دختر پرستار به نام اکرم در این ماجرا دست دارد، با هماهنگی بازپرس پرونده او را بازداشت کردند اما این زن در تحقیقات منکر قتل شد و گفت از علت مرگ زن مسن بی اطلاع است. کارآگاهان با ادامه تحقیقات پلیسی، در نهایت اکرم 44ساله را در برابر مدارک و دلایل پلیسی قرار دادند که او در اوایل تیرماه امسال به قتل و انجام سرقت از خانه مقتول اعتراف کرد ...
داستان/ انفجار بزرگ
شلالی می زدم به آن کفل نازنین اش، جگرم حال می آمد. می گفت بچه ها تا بوق سگ پای تلویزیون اند، آقا محمود هم تا بگویی چی، خرخرش بالاست. راست که نمی گوید. زمهریرِ زمهریر که نشده هنوز. راستش را بگو پیرزن. آن بیرون چه خبر است، پشت این پنجره، آنطرف این دیوار چه می گذرد که آقا محمود به دختر من هر شب خدا پشت می کند و تا صبح هی خرناس می کشد و این صفیه ی بی پدر هی فرت و فرت سیگار می کشد و به پنجره ...
زندگی به سبک شهیدسیدعلی اندرزگو
سید علی اندرزگو روز خواستگاری گفت: من کسی را ندارم و یک طلبه هستم که چیزی از مال دنیا ندارد. اگر می توانی نان طلبگی بخوری بسم الله در اوایل سال 1343 در حالی که سیدعلی اندرزگو 27 سال سن داشت با معرفی شهید مهدی عراقی برای خواستگاری به منزل حاج رضا رفت و دختر او را خواستگاری کرد. اما این وصلت چند ماه بیشتر طول نکشید و بعد از قتل حسنعلی منصور فشار روی وی و همسر و خانواده همسرش زیاد شد و ...
گفتگو با دکتر خدیجه بوزرجمهری | جغرافیای زندگی را با فراز و نشیب آن در آغوش گرفتم
خانواده است و بعد از او، 5 خواهر و برادر دیگر هم به جمع شان اضافه می شوند. پدر و مادرش به حرفه شعربافی مشغول می شوند و دستمال یزدی تولید می کنند. آن ها مدتی بعد از ازدواج، برای زندگی به مشهد مهاجرت می کنند. پدر بوزرجمهری مشغول فعالیت در شهربانی و مادرش خانه دار می شود. او به عنوان فرزند اول خانواده نقش های سنتی را انجام می داد. یعنی هم در کار های خانه و هم در رتق و فتق امور بچه های ...
زندگی با گاز خردل حکایتی است که هیچ گاه به آن عادت نکردم
دیگر بینایی مان را از دست دادیم و حال مناسبی نداشتیم و فقط فردایش در تهران متوجه شدم که پدر و برادرهایم شهید شده اند. خیلی برایم سخت بود. خودم روی تخت بیمارستان خوابیده بودم که متوجه شدم پدر و برادرهایم شهید شده اند. اصلاً شدت تلخی و سختی آن روز ها قابل توصیف نیست. مادرم نیز شیمیایی شد و چند سال پیش به رحمت خدا رفت. بمباران شیمیایی تمام خانواده ما را تحت تأثیر قرار داد. من 45 روز در بیمارستان بستری ...
متهم: به هواخواهی از برادرم مرتکب قتل شدم
نبود در ادامه متهم به دستور ریاست دادگاه در جایگاه قرار گرفت. او در دفاع از خود گفت: قتل را قبول دارم، اما عمدی نبود. او در شرح ماجرا گفت: من و برادرم در خیابان اتابک چند مغازه قصابی داریم. آن شب همراه همسر و فرزندم از مهمانی به خانه بر می گشتیم که طبق معمول، مقابل مغازه رفتم آمار موجودی گوشت در مغازه را بگیرم تا اگر لازم بود صبح زود به کشتارگاه بروم و برای مغازه به مقدار لازم گوشت تهیه کنم ...
پدر شهید کاکه جانی: بعد از شهادت پسرم خودم را از چشم مادرش پنهان کردم
.... رضایت پدر و به خصوص مادر. جواد می دانست که او همه امید مادرش است. او تک پسر خانواده بود و یک جورهایی مونس چهار خواهر. راضی کردن مادر سخت بود. پدرش در وصف این دلبستگی می گوید: همسرم از لحاظ عاطفی وابستگی شدیدی به آقاجواد داشت و اگر چند روزی آقا جواد را نمی دید به شدت بی تابی می کرد. آقا جواد هر وقت که از محل کارش به خانه برمی گشت، اول به دیدار مادرش می آمد و با او دیدار می کرد و بعد راهی خانه اش ...
از فعالیت در نهضت ملی شدن نفت تا کادرسازی برای انقلاب/ تشکیل شورای انقلاب به فرمان امام خمینی(ره)
امامت جماعت و کارهای مردم می رفت و سالی چند روز به یکی از روستاهای دور که نزدیک حسین آباد بود و روستای دورتر از آن حسن آباد نام داشت؛ و آمد و شد افرادی که از آن روستای دور به خانه ما می آمدند، برایم بسیار خاطره انگیز است. تحصیلات تحصیلاتم را در یک مکتب خانه در سن چهار سالگی آغاز کردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یک نوجوان تیزهوش ...
مادررابا اشک راهی خانه سالمندان کردیم!
.../همسر سالمند من از یک خانواده سنتی هستم. احترام به همسر در فرهنگ ما جایگاه ویژه ای دارد. همان حکایت خدای زن روی زمین که می گویند مردش است! وقتی همسرم بعد از تصادف خانه نشین شد من ماندم و یک تکه گوشت که مقابلم بود. چیزی نمی فهمید و عکس العمل تمام محبت هایم با نگاه بود. خودم یک زن 60 ساله بودم و مراقب یک مرد هفتاد و چند ساله! آدم وقتی مریض می شود و خانه نشین، انگار وزنش هم بیشتر می شود ...
قتل همسایه بخاطر فلاکس چای / قاتل پس از یک سال زندگی مخفیانه دستگیر شد
.... یک شب که با او در کمپ در حال صحبت بودم یک جورهایی جوگیر شدم و گفتم نام اصلی من مهدی است و به اتهام قتل عمدی تحت تعقیبم. او هم از خاطرات عجیب و غریبش گفت و از آن شب به بعد تهدیدهایش شروع شد تا اینکه در نهایت مرا لو داد.داشت ؛ حتی از سایه خودش. چرا که تصور می کرد هر لحظه ماموری سر خواهد رسید و او را دستگیر خواهد کرد. او در این یک سال مدام کابوس می دیده و از اینکه سرنوشتش به طناب دار گره بخورد، وحشت داشته است. ...
روایت هایی از دردِ چهار زن جانباز شیمیایی سردشت
بودند وهمانجا طعم تلخ خردل در کامش ماند که ماند: سرگرم بازی با بچه های خاله و خواهر سه ساله ام بودم. بمباران هوایی شد. حس کردم چشم هایم می سوزد پدرم وارد خانه شد و فریاد زد شیمیایی زدند دست و صورتتان را بشویید. آب خانه قطع شده بود. هنوز گیج و ویج بودم و نیمه هوش که ما را سوار بالگرد کردند و به بیمارستان ارومیه بردند. بچه ها را از پدر و مادرها جدا کردند. چشمانم نمی دید کور شده بودم. آن قدر ...
راز جنایت مسلحانه در بوستان!
تاریکی شب ایجاد کرد و دو جوان غرق در خون روی زمین افتادند. لحظاتی بعد با فرار عاملان شلیک های مرگبار نیرو های امدادی از راه رسیدند و پیکر های دو جوان مجروح را به مرکز درمانی رساندند، اما تلاش پزشکان برای نجات جان نوجوان 17 ساله به نتیجه نرسید و آن جوان بر اثر عوارض ناشی از اصابت چند گلوله ساچمه ای جان سپرد. با اعلام مرگ این نوجوان به نیرو های انتظامی، بلافاصله گروهی از ماموران کلانتری ...
خواستگار خواهرم مرا عاشق خود کرد/ تصمیم به قتل خواهرم گرفتم
مرد معتادی که با خواهرم ارتباط داشت و از او خواستگاری کرده بود، با این ادعا که خواهرم به او دروغ گفته و بدون اجازه او بیرون می رود، به من ابراز علاقه کرد تا جایی که با افکار شیطانی حتی تصمیم به قتل خواهرم گرفتم و ... این ها بخشی از اظهارات هولناک رویا دختر 15ساله ای است که به همراه مادرش به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد مراجعه کرده بود. این دختر نوجوان که فریب جملات ...
آدم ربایی در قم قتل در تهران
به گزارش جهان نیوز به نقل از جوان، شامگاه سه شنبه اول تیرماه مرد جوانی در شهرستان قم سراسیمه به اداره پلیس رفت و از گم شدن ناگهانی پدر 66 ساله اش را گزارش داد. شاکی در توضیح ماجرا گفت: پدرم فرید برج ساز است و وضع مالی خیلی خوبی دارد. او مرد خیر و خوشنامی است و با کسی هم مشکلی ندارد. امروز صبح برای انجام کاری با خودروی پژو 206 از خانه بیرون رفت. او همیشه عصر به خانه بر می گردد، اما تا ...
زن جوان: رئیسم اصرار دارد بچه را سقط کنم
نیز خانه دار و زنی بسیار مهربان است. در همین شرایط من که کوچک ترین عضو خانواده بودم تا مقطع دیپلم تحصیل کردم اما از همان دوران کودکی دچار بیماری صرع شدم و همواره دارو مصرف می کردم. خلاصه 20بهار از عمرم گذشته بود که فخرالدین به خواستگاری ام آمد اما پدر و مادرم ماجرای بیماری مرا از همسرم پنهان کردند چون مدعی بودند اگر داروهایم را مرتب مصرف کنم، مشکلی در زندگی ام پیش نمی آید ولی روزی که ...
هرگز فکر نمی کردم روزی معتاد شوم/ افیون باعث شد روی پدر و مادرم دست بلند کنم
اعتیاد بردند؛ از هر دری وارد می شدند تا شاید اثرگذار باشد؛ اما مسئله این بود که من نمی خواستم مواد را ترک کنم زیرا هنوز اعتیاد برایم لذتبخش بود؛ گرچه خیلی اوقات اذیت هم می شدم اما به نقطه آخر نرسیده بودم. وی ادامه داد: یک شب مانند خیلی از ایامی که با پدرم بحث و دعوا می کردم تصمیم گرفتم خانه را ترک کنم و بعد از آن شب چندین ماه را در کنار دوستانم گذراندم؛ به مرور زمان متوجه شدم که آنها ...
گفت و گو با خواهر و همسر جانباز بانو بنایی اسکویی 65 دفتر قلم زدن به عشق شهدا تا عروج ناتمام با حضرت ...
. اگر من متوجه بودم، شاید خیلی از اشتباهاتم را نمی کردم. برای همین به همه می گویم که مراقب باشند چون قیامت و حساب هست. فاش نیوز: مورد دیگر چه بود؟ - ماه رمضان سال قبل بود. ما سه شب را در خانه احیا گرفتیم. شب احیا سوم بود که با خواهرشوهرم دعای شب احیا را خواندیم. سحر که شد نماز را خواندیم. آمدم در جایم اما هنوز نخوابیده بودم. همین که چشمانم را بستم، دیدم در هیئتی هستم. خانمی است ...
تجاوز وحشیانه مرد جوان به 16 زن
این جوان 20 ساله که سرانجام پس از پیگیری های ادامه دار پلیس کرمان هنگامی که قصد قربانی کردن زن تنهای دیگری را داشت دستگیر شد، به بازپرس پرونده گفت: باعث این جنایاتم کاری بود که مادرم در کودکی با من کرد. تازه به دنیا آمده بودم که پدرم دچار حادثه ای شده و فوت کرد.مادرم که پس از مرگ پدر، قصد شوهر کردن را داشت چون من را مانعی بر سر راه ازدواج مجددش دید مرا بی رحمانه از خود رانده و به شیرخوارگاه سپرد ...
دنیای متفاوت یک فیلم ساز
کنم و یکشنبه برایت می آورم. یکشنبه ساعت سه بعد از ظهر دسته گلی گرفتم و کیکی با نوشته تولدت مبارک و چند خرده ریز دیگر به خانه اش رفتم. طبق معمول شروع به شکایت کرد که امروز روز تولدش است و عزت نیست و هنوز نیامده. تلفن هم از چند روز پیش قطع است و تا پولش برسد وصل می شود. چهارشنبه دهم تیر تلفن زنگ زد، عزت بود. شکایت می کرد که رفته خانه سهراب و کسی جواب نداده. نگران بود. پرسیدم: مگر قبلا با سهراب قرار ...