سایر منابع:
سایر خبرها
چاقوکشی عطرفروش تهرانی برای مزاحمان دختر جوان
؟ سکوت در زمان دستگیری با مأموران هم درگیر شده بودی. ترسیده بودم. چون چاقو همراهم بود پا به فرار گذاشتم. شغلت چیست؟ من در محله ای که زندگی می کنم عطرفروش هستم. تو می گویی به خاطرت نامزدت دست به این کار زده ای؟ حالا خبر دارد به چه سرنوشتی دچار شده ای؟ نمی دانم. چند وقت است که نامزد کرده ای؟ یک سال ...
خاطرات شیرین دیدار با (آقا)
...: تنها 5 ماهه بودم که با شهادت پدرم در حادثه تروریستی انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی به دست منافقان در هفتم تیر 1360 برای همیشه از نعمت پدر محروم شدم. وی با بیان این که پدرم هرگز به دنبال شهرت نبود و اخلاص ویژگی بارز او بود، می افزاید: وصیت نامه پدرم دو خط است، آن هم این که یک لحظه از یاد خدا غافل نشوید و همواره به یاد خدا باشید .او درباره نحوه شهادت پدرش اظهار می کند: مادرم درباره ...
سرگرمی حاج قاسم در کودکی چه بود؟
اعتقادی جدی که در خانه مان وجود داشت که مهمان حبیب خداست هرگز یادم نمی آید که اخمی یا بی توجهی شده باشد. ریشه تقیّد مذهبی از کودکی پدرم اهل نماز بود، شاید در آن وقت چند نفر نماز می خواندند اما پدرم به شدت تقیّد به نماز اول وقت داشت، نماز صبح را از روی ستاره و نماز ظهر را از روی سایه تشخیص می داد، البته آن وقت کسی به حمد و سوره کسی کاری نداشت لذا چه بسا در نماز غلط غلوط زیادی ...
ماجرای درگیری سردار سلیمانی با پلیس در 20 سالگی
را در بغل بگیریم. سالی چند بار بیشتر برنج نمی خوردیم و شانس ما وقتی بود که مهمان داشتیم. در عشیره بزرگ ما هیچ کس مثل پدر و مادرم مهمان نواز نبودند. به دلیل اعتقادی جدی که در خانه مان وجود داشت که مهمان حبیب خداست هرگز یادم نمی آید که اخمی یا بی توجهی شده باشد. پدرم اهل نماز بود، شاید در آن وقت چند نفر نماز می خواندند اما پدرم به شدت تقیّد به نماز اول وقت داشت، نماز صبح را از ...
ماجرای درگیری سردار سلیمانی با پلیس/ سرگرمی حاج قاسم در دوران کودکی چه بود؟ + تصاویر
در بغل بگیریم. سالی چند بار بیشتر برنج نمی خوردیم و شانس ما وقتی بود که مهمان داشتیم. در عشیره بزرگ ما هیچ کس مثل پدر و مادرم مهمان نواز نبودند. به دلیل اعتقادی جدی که در خانه مان وجود داشت که مهمان حبیب خداست هرگز یادم نمی آید که اخمی یا بی توجهی شده باشد. پدرم اهل نماز بود، شاید در آن وقت چند نفر نماز می خواندند اما پدرم به شدت تقیّد به نماز اول وقت داشت، نماز صبح را از روی ...
دامادی که در مراسم عروسی خود حضور نداشت
غلامحسین ازدواج کردم، 20 ساله بودند و من 12 ساله بودم؛ ایشان نوه عمه بنده بود، مادرش می خواستند به خواستگاری دختر دیگر بروند اما یک شب مادرش را در خواب می بیند _ مادر بزرگ من و غلامحسین _ در خواب به مادر شهید حقانی می گوید از دختر احمد یعنی من خواستگاری کن و به همین علت به خواستگاری ام آمدند. من آن زمان سن کمی داشتم و کم تجربه بودم، اما خاطرم هست پیش از اینکه خواستگاری بیایند خواب دیدم کسی ...
دامادی که در مراسم عروسی خود حضور نداشت +تصاویر
معصومه نعیمی، همسر شهید والامقام حجت الاسلام والمسلمین غلامحسین حقانی درباره ماجرای روز ازدواج شان، گفت: عروسی در حد و اندازه ای که امروزه از آن یاد می شود نداشتیم، تنها خانواده من و شهید حقانی و آشنایان و خویشاوندان نزدیک را برای ناهار به منزل پدری ام دعوت کردیم و این مراسم عروسی من بود، اما بدون حضور داماد زیرا متأسفانه همان روز یعنی 10 فروردین ماه 1340 آیت الله بروجردی فوت کردند و غلامحسین شرکت در مراسم تشییع پیکر آیت الله بروجردی را نسبت به مراسم عروسی خود ارجح دانست، از آن روز تا مدت دو ماه من داماد را ندیدم. ...
داستان/ ساحل دریا
حسمون فقط خیالی بود زهرا خواهرم گفت می خواهد روی ماسه ها اسم دوستانش را بنویسد و عکس بگیرد. من هم گفتم می خواهم فقط کنار ساحل دریا بشینم وامواج زیبایش را تماشا کنم آخر هفته فرارسید و مادرم چیزهایی که برای سفر دو روزه لازم بود را آماده کرد. شب پنجشنبه من وخواهرم از خوشحالی نتوانستیم بخوابیم و فردای آن روز با انرژی و شور و شوق زیاد مادر را در کارهای خانه کمک کردیم. قرار بر ...
زندگی به سبک شهدا-1|ملاک همسر شهید اندرزگو برای ازدواج
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، در اوایل سال 1343 در حالی که سیدعلی اندرزگو 27 سال سن داشت با معرفی شهید مهدی عراقی برای خواستگاری به منزل حاج رضا رفت و دختر او را خواستگاری کرد. اما این وصلت چند ماه بیشتر طول نکشید و بعد از قتل حسنعلی منصور فشار روی وی و همسر و خانواده همسرش زیاد شد و بارها آنها را به بازجویی کشاندند. از این رو با فراری شدن سید این زندگی نوپا به پایان رسید. شهید اندرزگو ...
تحمیلِ نقش ها با تبلیغ های کلیشه ی جنسیتی در سطح شهر
شعار سال: شاید وقتی از کنار این بنر های تبلیغاتی عبور می کنید در نگاه اول هرکدام از این پیام ها حس بدی را به شما منتقل نکند و با خودتان بگویید این هم یک جور تعریف نقش پسر و دختر در خانواده است. اما می توان ماجرا را جور دیگری هم دید؛ اینکه شاید دختری بخواهد در خانواده نقش تکیه گاه را برای پدر و مادرش بازی کند یا شاید پسری نتواند یا نخواهد عصای دست پیری پدر و مادرش باشد. اصلاً هرکدام از این پیام ها و پیام های مشابه اش مثل همان شعر های کودکی به نظر می رسد که می خواندیم پسر ها شیرند مثل شمشیرند، دختر ه ...
روایت هایی از دردِ چهار زن جانباز شیمیایی سردشت
بودند وهمانجا طعم تلخ خردل در کامش ماند که ماند: سرگرم بازی با بچه های خاله و خواهر سه ساله ام بودم. بمباران هوایی شد. حس کردم چشم هایم می سوزد پدرم وارد خانه شد و فریاد زد شیمیایی زدند دست و صورتتان را بشویید. آب خانه قطع شده بود. هنوز گیج و ویج بودم و نیمه هوش که ما را سوار بالگرد کردند و به بیمارستان ارومیه بردند. بچه ها را از پدر و مادرها جدا کردند. چشمانم نمی دید کور شده بودم. آن قدر ...
آثار راه یافته به مرحله داوری جشنواره ملی داستان آب معرفی شدند
، ارزشمندترین عنصر، لباس عروس دریایی، از مزار تا تپه های باران خورده، نازک نارنجی، آب رسان، ماه گنج، ما دو ماهی بودیم، قصۀ آب. بخش نزدیک داستان و جستار صدای سنگ آسیاب، سقاخانه، پشت دریا شهریست، سکۀ سبز در زمین اخرایی، آب آب شفابخش، با خوردن چند مولکول، افسانۀ سه برادر، جستاری از آب، از آن روز همه جوادند، تبعید در مجاورت دریا، اینجا را دوست دارم، جزیره، اولین روستایی که زیر آب رفت، بحران کاذب، خانۀ ...
فرار دختر 16ساله به افغانستان بعد از سرقت طلاهای مادرش
حادثه 24 - دختری 16ساله که به تازگی با پسری افغان در فضای مجازی آشنا شده بود، پس از سرقت طلاهای مادرش از خانه فرار کرد و به افغانستان گریخت. تحقیقات در این پرونده از چند روز قبل با شکایت زن و شوهری در دادسرای جنایی تهران شروع شد. آنها از پسری افغان شکایت داشتند و می گفتند که او، دخترشان را ربوده است. مادر این دختر نوجوان به بازپرس شعبه نهم دادسرا گفت: دخترم مدتی قبل با پسری در فضای ...
عکس العمل حاج قاسم از ازدواج مجدد همسر شهید
کردم و سریع زنگ زدم منزل پدر شهید و گفتم قرار است مهمان بیاید برایمان شما هم خودتان را برسانید. از محمود یاد گرفته بودم پشت تلفن رعایت مسائل امنیتی را بکنم برای همین به آنها نگفتم مهمان چه کسی است. *زنگ خانه به صدا در آمد خانه ما طبقه چهارم است برای همین دید مسلطی به کوچه داریم. زمانی که زنگ اف اف را زدند من سریع رفتم پشت پنجره ماشینی را دیدم که چند جوان حدود سی و چند ساله داخلش ...
مادررابا اشک راهی خانه سالمندان کردیم!
.../همسر سالمند من از یک خانواده سنتی هستم. احترام به همسر در فرهنگ ما جایگاه ویژه ای دارد. همان حکایت خدای زن روی زمین که می گویند مردش است! وقتی همسرم بعد از تصادف خانه نشین شد من ماندم و یک تکه گوشت که مقابلم بود. چیزی نمی فهمید و عکس العمل تمام محبت هایم با نگاه بود. خودم یک زن 60 ساله بودم و مراقب یک مرد هفتاد و چند ساله! آدم وقتی مریض می شود و خانه نشین، انگار وزنش هم بیشتر می شود ...
پدر شهید کاکه جانی: بعد از شهادت پسرم خودم را از چشم مادرش پنهان کردم
.... رضایت پدر و به خصوص مادر. جواد می دانست که او همه امید مادرش است. او تک پسر خانواده بود و یک جورهایی مونس چهار خواهر. راضی کردن مادر سخت بود. پدرش در وصف این دلبستگی می گوید: همسرم از لحاظ عاطفی وابستگی شدیدی به آقاجواد داشت و اگر چند روزی آقا جواد را نمی دید به شدت بی تابی می کرد. آقا جواد هر وقت که از محل کارش به خانه برمی گشت، اول به دیدار مادرش می آمد و با او دیدار می کرد و بعد راهی خانه اش ...
دختری که مادرش در آسمان ها و پدرش پادشاه آدم خوارها بود | پی پی جوراب بلند، سرکشی و قدرت خارق العاده اش
د و کسی هم به او نمی گوید که باید بخوابد... در همسایگی او خانواده ای با یک دختر و پسر هم سن و سال او زندگی می کنند که دوست ها و هم بازی های او هستند. این سه با یکدیگر ماجراهایی جذاب را از سر می گذرانند. یک روز دزد به خانه پی پی می زند، یک روز پی پی به مدرسه می رود، یک بار با هم به سیرک می روند، یک روز با یکدیگر به پیک نیک می روند، یک بار پلیس می خواهد او را به پرورشگاه ببرد و ماجراهایی از این دست. ...
زندگی با گاز خردل حکایتی است که هیچ گاه به آن عادت نکردم
دیگر بینایی مان را از دست دادیم و حال مناسبی نداشتیم و فقط فردایش در تهران متوجه شدم که پدر و برادرهایم شهید شده اند. خیلی برایم سخت بود. خودم روی تخت بیمارستان خوابیده بودم که متوجه شدم پدر و برادرهایم شهید شده اند. اصلاً شدت تلخی و سختی آن روز ها قابل توصیف نیست. مادرم نیز شیمیایی شد و چند سال پیش به رحمت خدا رفت. بمباران شیمیایی تمام خانواده ما را تحت تأثیر قرار داد. من 45 روز در بیمارستان بستری ...
دختر 15ساله: قصد قتل خواهرم را داشتم
...: مرد معتادی که با خواهرم ارتباط داشت و از او خواستگاری کرده بود، با این ادعا که خواهرم به او دروغ گفته و بدون اجازه او بیرون می رود، به من ابراز علاقه کرد تا جایی که با افکار شیطانی حتی تصمیم به قتل خواهرم گرفتم و ... این ها بخشی از اظهارات هولناک دختر 15ساله ای است که به همراه مادرش به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد مراجعه کرده بود. این دختر نوجوان که فریب جملات ...
راز جنایت مسلحانه در بوستان!
به گزارش ایلنا ، با دستگیری آخرین متهم پرونده جنایت مسلحانه در بوستان مشخص شد که نزاعی وحشتناک به دلیل ایجاد مزاحمت برای یک دختر پاشکسته رخ داده است. این حادثه هولناک دهم خرداد در حاشیه بوستان بسیج مشهد هنگامی رخ داد که چند جوان با رفتار های غیرطبیعی وارد بوستان شدند و به عربده کشی و قدرت نمایی پرداختند. در همین حال ناگهان صدای شلیک گلوله از سلاح شکاری، رعب و وحشتی را در ...
قتل دختر 8 ساله زیر شکنجه های پدر و مادرش
رویداد24 پس از دستگیری دو متهم پرونده و کشف جسد دختربچه طبق رای قاضی دادگاه پدر و مادر بی رحم به 40 سال زندان محکوم شدند. اطلاعات پلیس نشان می دهد که متهمان دختر را در صورت شیطنت با زنجیر بسته و از او آب و غذا دریغ می کردند و او را آزار می دادند. گفتنی است که پلیس قبل از کشف جسد دختر تماسی از همسایگان این زوج دریافت کرده بود که مدت هاست از دختر کوچکشان خبری نیست از این رو تحقیقات برای ردیابی دختر بچه آغاز شد و در نهایت جسدش در خانه کشف شد. ...
تضاد دو نسل
؛ عید که می آید نمی توانند لباس حسابی تنشان بکنند؛ آیا این سزاوار است که در خانه تو قالیچه ابریشمی روی قالی کاشان بیفتد ولی آنها اینطور باشند؟ بعد این دختر در این مورد به پدر اصرار و پافشاری می کند؛ پدر دلخور می شود و شکایت پیش ما می آورد که آقا، چکار کنیم تا این بچه ها اینقدر در کارها فضولی نکنند؟ مسلمان! اسلام، نوجوانِ فضول بار می آورد. اگر دلت نمی خواهد، برو به آیین دیگری ملتزم شو. به پدر و مادر هم ...
فرار دختر ایرانی با خواستگار افغانستانی / دختر 16 ساله طلاهای مادرش را هم برد
به گزارش سلام نو به نقل از رکنا ، چند روز قبل زن و مرد میانسالی در تهران سراسیمه به اداره پلیس رفتند و از مرد افغانی به اتهام فریب و ربودن دختر 16 ساله شان شکایت کردند. زن میانسالی در توضیح ماجرا گفت: دخترم سهیلا دانش آموز است و من و شوهرم تصمیم داشتیم او درسش را ادامه دهد و وارد دانشگاه شود، اما مدتی قبل متوجه شدیم او عاشق پسر جوانی شده است و تصمیم دارد با او ازدواج کند. سهیلا از مدتی ...
معتادان مادرزاد
...، اما چند ساعت بعد دوباره به خانه بر می گردد تا درد خماری به جان نحیف دو ساله اش حمله نکند. نازنین 6 ساله؛ یک معتاد در جنوبی ترین اتوبان های تهران، زنان و کودکانی هستند که لابه لای ماشین های کوچک و بزرگ می چرخند. دختر بچه و پسر بچه ها از در کامیون های بزرگ آویزان می شوند و گاهی یک اسکناس 500 یا هزار تومانی دشت می کنند و با خوشحالی به سمت بقیه بچه ها می دوند. نازنین شش ساله ...
نگاهی به زندگینامه شهید مدافع حرم زکریا شیری به روایت مادرش
سال ها بار سنگین تربیت همواره بر دوش مادر بوده و پدر برای تامین معیشت خانواده به فعالیت می پرداخت، لذا جنس تربیت این فرزندان زیبا و قابل توجه است. وی یکی از ویژگی های خاص کتاب کاش برگردی را مطرح و بیان کرد: اکثر کتاب های نوشته شده از مدافعات حرم از زبان همسر نوشته شده است، اما این کتاب از زبان مادر نوشته شده و از سن دو سالگی زندگی شهید زکریا شیری تا زمان عضویتش در سپاه و سپس گذراندن دوره ...
هرگز فکر نمی کردم روزی معتاد شوم/ افیون باعث شد روی پدر و مادرم دست بلند کنم
اعتیاد بردند؛ از هر دری وارد می شدند تا شاید اثرگذار باشد؛ اما مسئله این بود که من نمی خواستم مواد را ترک کنم زیرا هنوز اعتیاد برایم لذتبخش بود؛ گرچه خیلی اوقات اذیت هم می شدم اما به نقطه آخر نرسیده بودم. وی ادامه داد: یک شب مانند خیلی از ایامی که با پدرم بحث و دعوا می کردم تصمیم گرفتم خانه را ترک کنم و بعد از آن شب چندین ماه را در کنار دوستانم گذراندم؛ به مرور زمان متوجه شدم که آنها ...
خدیجه مصدق؛ دختری که قربانی آزادیخواهی پدر شد
...: روزی آمدند و اتومبیل ما را به زور گرفتند با شوفر خودشان و پدر من را انداختند توی اتومبیل و همان روزی بود که خواهر من، خواهر کوچک من، می رفتند که غذا ببرند برای پدرم که در شهربانی بود. دید که پدر مرا لوله کرده اند و او نمی خواست برود، به زور طناب پیچش کردند و انداختند توی اتومبیل و او را بردند. خواهر من دیوانه شد. هنوز هم در سوییس است. یک شوک شدید روحی به خواهر من دست داد. به ...
پدر بابک خرمدین قصاص نمی شود؟
آنها را در داخل کشور به قتل رسانده بودند. اکبر خرمدین پیشتر دربارهٔ دلیل قتل بابک نیز گفته بود: بابک از 5 یا 6 سال قبل ناگهان تغییر رویه و رفتار داد و عقاید متفاوتش رو شد. از کارهایش خسته شده بودم. من و مادرش را خیلی اذیت می کرد. افکارش با ما مطابقت نداشت. حرف هایی می زد که اصلاً با اصول من یکی نبود. آنچه دیگران می خوانند: گردآورنده: علی اکبر رضایی ...
جمله ای که خستگی همسر شهد مدافع حرم را پایان داد
.... زندگی با یک نظامی چطور بود؟ زندگی با یک نظامی اگر با عشق نباشد واقعاً سخت است. من دختر 20 ساله بودم که با ایشان به بندرعباس رفتم. در تنهایی و غربت زندگی کردم. تنها چیزی که مرا کنار ستار نگه داشت عشق به ستار بود. به خانه و زندگی خیلی عشق داشت. همه خدمت ستار در مناطق جنوبی و بندرعباس بود. بعد که منطقه پنجم را دادند، گفتند به فرمانده جوان نیاز داریم. همسرم را به عنوان فرمانده ...