سایر منابع:
سایر خبرها
تاکید بر تحزب را از شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی یاد گرفتم و از جلسات درس مواضع حزب جمهوری نکته های ...
درسی داشتم ظاهرا منزل او رفته بود که بگذریم. می خواهم این را بگویم که یک عده ریختند و خانم بنی صدر را دستگیر کردند؛ آیت الله دکتر بهشتی وقتی این را فهمیدند به شدت ناراحت شدند و بلافاصله گفتند باید این خانم را آزاد کنید و ما با خود بنی صدر مساله داشتیم نه با خانم ایشان و این نشان دهنده عظمت روح دکتر بهشتی بود و من هم واقعا اگر در آن جریان سیاسی و تشکیلاتی و حزبی آن زمان رشد و پیشرفتی داشتم به این دلیل ...
کافه نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس
هم رفع می کنیم. وقتی به منزل ما می آمدند هم گفتگوهایی درباره جزئیات اتفاقات انجام می دادیم. همان اول هم به من گفتند که طرحی برای نوشتن کتاب دارم و برایم تعریف کرد که من می پسندم یا نه. گفتم: من دلم می خواهد همه چیز دست خودتان باشد و اختیاردار باشید، چرا که به نظر من محمدرضا خودش شما را انتخاب کرده و هر طوری که تصمیم بگیرید، راضی هستم. خیلی ها با این سبک نوشتن ایشان که اول با شهادت شروع ...
روایت یک بازمانده
موضوع بحث درباره رئیس جمهور بعد از بنی صدر بود و آقای بهشتی توضیح دادند که با توجه به عزل بنی صدر و توصیه امام بر عدم ریاست جمهوری روحانیون در بین نیروهای سیاسی آقای رجایی که امتحان خود را در نخست وزیری هم پس داده، گزینه خوبی برای ریاست جمهوری است. شهید بهشتی این صحبت را می کرد که انفجار اتفاق افتاد. انفجار هم همراه بود با جرقه، موج انفجار و آتش که صورت ها و دست ها را سوزاند. میزها و صندلی ها هم بعضا روی سر افتاد که باعث حفاظت سر و صورتشان از سقوط سقف شد و برخی به این علت زنده ماندند و 27 نفر مجروح شدند. ...
درگیری خونین در ورزشگاه آزادی!
...> وی افزود: روز قبل از شروع مسابقات در سالن 12 هزار نفری آزادی، با آن ها صحبت کردم و گفتم پدر و مادرم کرونا گرفتند نمی توانم بیایم. گفتند بیا در دسته 83 کیلوگرم وزنه بزن. چند ساعت بعد گفتند چون تمرکز نداری صلاح نیست وزنه بزنی اما هر طور شده به تهران بیا تا در مراسم اهدای مدال و حکم شرکت کنی چرا که دستور فدراسیون است همه اعضای تیم ها در مراسم حاضر باشند. وقتی به تهران رسیدم، ساعت 12 شب زنگ زدند ...
دامادی که در مراسم عروسی خود حضور نداشت
به مناسبت سالروز شهدای هفتم تیرماه به منزل خانم معصومه نعیمی، همسر بزرگوار شهید والامقام حجت الاسلام والمسلمین غلامحسین حقانی رفتیم و از نحوه آشنایی و ازدواج شان، تولد فرزندان و رفتار آن ها با بچه ها تا ترس و اضطراب روزهای خفقان و سرکوب و ماجرای دستگیری شهید حقانی و شهادت ایشان سخن گفتیم؛ مشروح گفت وگو را در ادامه می خوانید: چگونه با شهید حقانی آشنا شدید؟ سال 1340 با غلامحسین ازدواج کردم، 20 ساله بودند و من 12 ساله بودم؛ ایشان نوه عمه بنده بود، مادرش می خواستند به خواستگاری دختر دیگر بروند اما یک شب مادرش را در خواب می بیند _ مادر بزرگ من و غلامحسین _ در خواب به مادر شهید حقانی می گوید از دختر احمد یعنی من خواستگاری کن و به همین علت به خواستگاری ام آمدند. من آن زمان سن کمی داشتم و کم تجربه بودم، اما خاطرم هست پیش از اینکه خواستگاری بیایند خواب دیدم کسی آمده منزل ما که مرا ب ...
دامادی که در مراسم عروسی خود حضور نداشت +تصاویر
معصومه نعیمی، همسر شهید والامقام حجت الاسلام والمسلمین غلامحسین حقانی درباره ماجرای روز ازدواج شان، گفت: عروسی در حد و اندازه ای که امروزه از آن یاد می شود نداشتیم، تنها خانواده من و شهید حقانی و آشنایان و خویشاوندان نزدیک را برای ناهار به منزل پدری ام دعوت کردیم و این مراسم عروسی من بود، اما بدون حضور داماد زیرا متأسفانه همان روز یعنی 10 فروردین ماه 1340 آیت الله بروجردی فوت کردند و غلامحسین شرکت در مراسم تشییع پیکر آیت الله بروجردی را نسبت به مراسم عروسی خود ارجح دانست، از آن روز تا مدت دو ماه من داماد را ندیدم. ...
وقتش که رسید از میوه های درخت بهشتی خورد و شهید شد
به جبهه برود، هر چه هم به او می گویم خدا را خوش نمی آید من پیرمرد را اینقدر اذیت می کنی، گوشش بدهکار نیست. می گویم بگذار برای بعد، قبول نمی کند. گفتم شاید از شما حرف شنوی داشته باشد. گفتم: چشم کربلایی! من سعی خودم را می کنم. موقع اعزام تمام مینی بوس ها را گشتم ولی اثری از حسن نبود. با خودم فکر کردم شاید برگشته باشد. وقتی به محل برگشتم، فهمیدم حسن به جبهه رفته است. این شروع راه بود. دیگر نتوانست ...
علی پروین با تاج تمرین کرد، ولی به پرسپولیس رفت
دولت رفتم؛ اما با افتخار می گویم بچه پایین شهرم. در چه تیم هایی مربیگری کردی؟ سال 48 هنوز خودم فوتبال بازی می کردم که مرا دعوت کردند به ورزشگاهی در میدان خراسان که الان شده ورزشگاه پناهی. زمین آنجا 9 نفره بود. تیمی بود که حمید علیدوستی و هادی آهنگران در آن بازی می کردند. با مربی شان به مشکل خورده بودند و به من گفتند بیا همزمان برای ما بازی و مربیگری کن. چند وقت بعد که باشگاه ...
دلخور از شهادت من نباشید چون من تشنه شهادتم
وظیفه را در چنین موقعی که جنگ تحمیلی را صدام کافر بر ملت قهرمان پرور ایران تحمیل نموده به انجام می رسانم. پدر و مادر عزیز از شما می خواهم که در پشت جبهه مرا و فرزندان غیور میهن عزیزمان را یاری نمایید. پدر و مادر عزیز از شما می خواهم که دعاگوی شهادت فرزندتان باشید. از شما می خواهم که دلخور از شهادت من نباشید چون من تشنه شهادتم. پدر جان از تو می خواهم که بعد از شهادت من مرا در امام زاده طاهر (ع) با دست پدرانه خودت دفن نمایی و امید این است که بعد از ما یار و یاور دین اسلام و امام باشید. در خاتمه شعری که می گویم را روی سنگ مزارم بنویسید. انتهای پیام/ ...
می گفت باید برویم جبهه و تکلیف را یکسره کنیم
شهادت مجتبی وقتی شهید شد، اول با چند واسطه به پدرش خبر دادند که گویا شهید شده است، اما فعلاً خبری از پیکرش نیست. آن روز که پدرش یوسف به خانه آمد، اهل خانه از رنگ و رویش فهمیدند او همان مشهدی یوسف همیشگی نیست. وقتی نشست و کمی آرام گرفت، خطاب به مادر شهید گفت: خانم! می خواهم یک موضوعی را به شما بگویم، ناراحت نشو. همین که این حرف را زد، مادر گفت: برای مجتبی اتفاقی افتاده؟ نیاز به هیچ تأییدی از ...
زندگی به سبک شهدا-1|ملاک همسر شهید اندرزگو برای ازدواج
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، در اوایل سال 1343 در حالی که سیدعلی اندرزگو 27 سال سن داشت با معرفی شهید مهدی عراقی برای خواستگاری به منزل حاج رضا رفت و دختر او را خواستگاری کرد. اما این وصلت چند ماه بیشتر طول نکشید و بعد از قتل حسنعلی منصور فشار روی وی و همسر و خانواده همسرش زیاد شد و بارها آنها را به بازجویی کشاندند. از این رو با فراری شدن سید این زندگی نوپا به پایان رسید. شهید اندرزگو ...
عکس العمل حاج قاسم از ازدواج مجدد همسر شهید
جعبه انگشتر را بیاور. به همه یک انگشتر هدیه داد. نوبت من که شد یک انگشتر داد بعد گفت: نه نه این خوب نشد می خواهم یکی دیگر بدهم. گفتم: ممنون همین برای من کافی است گفت نه می خواهم یکی دیگر بدهم. انگشتر دیگری که واقعا زیبا تر هم بود و اتفاقا اندازه دستم بهم داد. انگشتر قبلی برای بزرگ بود. انگشتر اول را پس دادم گفتند نه قسمت شما دو انگشتر بوده. *یک و ساعت و نیم حال و خوب تقریبا یک ساعت ...
ترور هفتم تیرماه از زبان 5 راوی نزدیک به حادثه/ آخرین سخن شهید بهشتی، لحظاتی قبل از شهادت چه بود؟
روزها هم حال من عادی نبود. عمل جراحی سومی هم داشتم. وقتی شنیدم آقای بهشتی مجروح شده از روزنامه و رادیو یادم رفت سئوال کنم. از آقای بهشتی پرسیدم، گفتم که وضعشان چطور است؟ حالشان چطور است؟ گفتند که آقای بهشتی حال خوبی نداشتند. من خیلی ناراحت شدم و گفتم که باید همه امکانات مملکت را بسیج کنیم تا آقای بهشتی را نجات دهیم. بعد من باز آرام نگرفتم. گفتم وضعشان بهتر از من یا بدتر از من است؟ گفتند ...
لزوم آشنایی جوانان با اندیشه های انقلابی و استکبارستیزی بهشتی
به من گفتند که قبای نو (که خودم برده بودم داده بودم و برایشان دوخته بودند) را بدهید بپوشم. خودشان را مرتب کردند و بعد گفتند شما بیایید توی اتاق، من نمی خواهم جلوی بچه ها حرف بزنم. ایشان به من گفتند که من دیگر بعد از اینکه شما 16 تا 17 سال خانه به دوش بودید، ناراحتم از اینکه شما می خواهید اثاث کشی کنید. من گفتم هیچ مهم نیست و فکر می کنم که تازه اول زندگی من است، بعد دیدم که ایشان خیلی ناراحت هستند و ...
برای هر نوع مبارزه اجازه امام شرط است
، بلند شد و گفت بهشتی طرفدار سرمایه داری و خودش سرمایه دار و خانه اش بالای شهر است. دیالمه خونسرد گفت شما آدرس منزل آقای بهشتی را بلدی؟ طرف ساکت شد. خودش ادامه داد خانه ایشان تو خیابان یخچال، از محلات قدیمی تهران است و از پیش انقلاب همین خانه را داشته اند. سؤال کننده با خجالت نشست و چند دقیقه بعد آرام رفت بیرون. نمی خواهم از من تقلید کنند آریایی روایت می کند ...
برادران هم خون!
که از بیمارستان فرار کردیم و رفتیم خط مقدم. آمار ما را هم به عنوان شهید به تعاون داده بودند. بچه ها گفتند شما اینجا هستید که! فرمانده گردان گفت آقا سید، شما زنده ای مگه، گفتم آره. ما که لیاقت شهادت نداریم. خلاصه آمدیم و سه روز آنجاها بودیم و ما را بردند داخل سنگر گفتند که بروید مرخصی. گفتم یا کل خط باید برن مرخصی، یا من نمیرم. خلاصه مرخصی دادند و کل خط بچه ها آمدند. آن دفعه که آمدم تهران ...
اینطور نیست که بعد از مراسم تنفیذ همه مشکلات حل شود
جلسه به ما گفت مواضع حزب جمهوری اسلامی را مثل مکاسب بخوانید و بحث کنید و نظرات تان را به من برسانید. بعد از مدتی وقتی من را دید، در بین جمع من را صدا زد و گفت نظرات را آوردی؟ وقتی گفتم نه، ناراحت شد و گفت من با کسی شوخی ندارم. بعد رفتیم و روی مواضع حزب جمهوری اسلامی کار کردیم. تقوی در بخشی دیگر از اظهارات خود با بیان اینکه امروز کشور به کمک مردم نیاز دارد، گفت: آیت الله رئیسی با دعوت شما مردم وارد عرصه شده است و اینطور نیست که بگوییم بعد از تنفیذ حکم ایشان، همه چیز درست می شود. همه باید ایشان را در حل مشکلات کشور کمک کنیم. منبع: فارس انتهای پیام/ ...
امیر حسین کریمی : من به خودم اجازه نمی دهم به خطیبی توهین کنم
روی نیمکت بود آقای خطیبی به من گفتند چه میگویی. صدای من نیز به ایشان نمی رسید که بگویم من با شما نبودم. اگر ایشان از من ناراحت شدند عذرخواهی میکنم. وی در مورد بازی بعدی این تیم با سایپا گفت: بازی با تیم های که در انتهای جدول قرار دارند و به دنبال بقا هستند همیشه سخت تر از بازی با تیم های است که در صدر جدول حضور دارند. چرا که این تیم ها با چنگ و دندان به دنبال آن هستند که در لیگ برتر بمانند ...
شهید بهشتی هرگز محصور قدرت نشد/ کشور خالی از بهشتی است/ برخی از قدرتمندان علاقه ای به احیا و اعمال ...
شهادت بهشتی و بعد از روشن شدن توطئه های بنی صدر و منافقین و جنگ های خیابانی که در اواخر خرداد در تهران راه انداخته بودند، وقتی منبر می رفتم در مورد بهشتی و منافقین روشنگری می کردم، جوان ها به من می گفتند برای ما که از آقای بهشتی حلالیت بطلبید، ما فریب منافقین را خوردیم و به ایشان ناسزا گفتیم و اهانت کردیم و علیه ایشان تبلیغ کردیم. ترور شخصیت آقای بهشتی تا حدودی برای منافقین نتیجه داشت ...
همسر شهید: پیکر شوهرم را تبادل نمی کنم! + تصاویر
اگر احیانا پیکر پیدا بشود و قرار باشد که مبادله بکنند، من راضی نیستم که در قبالش امتیازاتی به داعش داده بشود. هر پولی که از اینجا برود، باز می شود گلوله ای به سمت گلوی بچه های شیعیان...
پاسخ داعشی ها به تماس همسر سردار + عکس
به راهی غیر از شهادت بروند... شهید سید شفیع شفیعی که از اول دفاع مقدس با هم بودند، یک سال قبل از حاج مراد شهید شد. حاج آقا می گفت من خودم دیدم که به رگبار بسته شد و داعشی ها پیکر شهید را هم با خودشان بردند. ایشان هم از بچه های سپاه و از اهالی رودبار بودند. زمانی که زلزله رودبار آمد، تنها خانه ای که تخریب نشد، منزل اینها بود چون از سادات عارف بودند. یکی از برادرانشان هم زمان ...
میگفت کشورهای اروپایی جای من نیست/ عشق به اهل بیت(ع) او را به سوریه برد
، می گفتند خوب است. با این حرف ها کمی آرام می شدیم؛ اما باز هم دلشوره به سراغ مان می آمد. لحظه تحویل سال و عید خیلی برایمان دلگیر بود. مرتب چشم مان به در بود تا حمید بیاید و این دلگیری را به شادی تبدیل کند؛ اما انگار او قصد آمدن نداشت. ندای اصفهان: معمولا کسانی که وابستگی شدید دارند از جمله پدر و مادرها، می گویند شهادت فرزندشان بهشان الهام شده، از شما هم همین طور بود؟ – بله من ...
شهادت مظلومانه بهشتی به روایت یک شاهد عینی/ لحظات انفجار بمب در سرچشمه چگونه گذشت؟
از انفجار چه اتفاقی برای شما افتاد؟ آیا چیزی به خاطر دارید؟ بعد از این که انفجار صورت گرفت، من زیر صندلی ها افتاده بودم. مردم آمدند برای کمک و ابتدا رفتند روی آوار؛ در واقع روی افرادی که هنوز زنده و زیر آوار مانده بودند. این طوری باعث وارد آمدن آسیب بیشتر می شدند. من در همان حال که زیر صندلی ها و آوار بودم، دیدم از طرف راست من صدای ناله جانسوزی می آید. توانستم با او ارتباط برقرار کنم ...
تشییع بی نظیر پیکرهای شهدای 7 تیر، خیال خام بانیان ترور را نقش بر آب کرد
آینده آماده می کردیم. یک بار منوچهری معروف که بازجوی زندان بود به من گفت شما در اینجا دانشگاه انقلاب درست کردید، اما بدانید شما به ما دسترسی پیدا نمی کنید و من بعد از پیروزی انقلاب منظور این حرف او را فهمیدم. زمانی که اسرائیل یک هواپیمای چارتر به تهران فرستاد و همه ساواکی ها را برد تا دست ما به آنها نرسد. به همین خاطر بود که همان منوچهری می گفت مقامات نمی فهمند، و گر نه به ما اجازه می دادند تا همه ...
تا گفتند آقای چمرانه، رنگم پرید!
بیاد بیرون. گفتم مگه نمی بینی؟ هر کی کار داره، خودش بیاد. رفت. او که رفت، گفتم عجیبه بابا ! ناراحت شدم. لنگ لنگان رفتم پهلوشون. دیدم بچه ها همه دورش کردند. گفتم بفرمائید. گفت شما فرمانده ی تانک هستید؟ گفتم بله گفت چی شد؟ ما هم عین واقعه رو براش گفتیم. در حین حرف زدن یک پاسدار خودشو به من نزدیک میکرد و یه چیزی میگفت و میرفت سر جای خودش. هی یه بار، دو بار! یهو پریدم ...
جمله ای که خستگی همسر شهد مدافع حرم را پایان داد
. بروید بیاورید. چرا گذاشتید برود؟ افسردگی شدید گرفته بود. خیلی حالش بد بود. به ما فشار می آوردند بچه را دکتر ببریم. گفتم با صبوری حلش می کنم. یک روز خوابیده بودم در خواب و بیداری دیدم یک خانم، چادر سفید به من داد و گفت می خواهی ستار را ببینی؟ گفتم بله! بیدار شدم همین که از پله ها داشتم پایین می آمدم، گوشی موبایلم زنگ خورد. دخترم برداشت. آقایی پشت خط بود. چهار ماه بعد از شهادت شهید بود. آن آقایی که پشت ...
ما نباید برای جبران مشکلات مان از امام هزینه کنیم!
امروز سوگ شهید آیت الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی و یارانش، 40 ساله می شود. آن بزرگ، اما همچنان، از طریق یادگار های نظری و عملی خویش، با جامعه و به ویژه جوانان، سخنانی شنیدنی دارد. از جمله درس های او، نحوه مواجهه با موج نیرومند شایعه و ترور شخصیتی است، که در دوره سه ساله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، می توان از او سراغ گرفت. روایات پی آمده، منش وی را در آن دوران خطیر و پرفتنه نشان می دهد. این خاطرات را، از برخی گفت و شنود های خود و دیگران، با نزدیکان شهید بهشتی برگزیده ام. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقه مندان را، مفید و مقبول آید. ...
استقامت خانواده های شهدا، امتداد راه شهیدان است
تا مشت محکمی بر دهان شما تروریست های از خدا بی خبر بزنم و بدانید این عمل شما، ذره ای از ارزش های اسلام برای من تغییر نکرده است و می دانم شماها از ترس قدرت جمهوری اسلامی ایران مجبورید به جان اسلام و شیعیان بیفتید. وی افزود:شهید از نظر خصوصیات اخلاقی انسان بسیار مومن، ساده و بی ریایی بودند همیشه در زندگی صداقت داشتند. کسی از دست ایشان ناراحت نبود با همه خوش برخورد بود. صداقت در کلامش موج میزد ...