5 روایت خواندنی از حیدر رحیم پورازغدی
سایر منابع:
سایر خبرها
یاس نوروزی در دودکش تا اصغر فرهادی با امیر جدیدی در فرش قرمز قهرمان
در "پادری" یاس که سال 1395 در 10 سالگی در سریال پادری حضور داشت می گوید آن زمان دیگر بزرگ شده بودم و باید از روسری و لچک استفاده می کردم که مقداری کار برایم سخت بود کاش یک خواهر داشتم یک برادر بنام پارسا دارم که خیلی از من بزرگتره و خیلی دوست داره بازیگر بشه اما میگه نمی تونم چون خیلی یخی ام ؛ یعنی هر جا می ره خجالت می کشد. آرزو داشتم تا یه خواهر کوچکتر ...
انتقاد ناطق نوری از نوع اجرای دمکراسی در ایران؛ ابزارش را نداریم!
و به عنوان طلبه های تهرانی معروف بودیم. جامعه ای به نام جامعه محصلین علوم دینی تهران داشتیم و آقای محتشمی هم جزو آن بود. تا اینکه ایشان به نجف رفتند و ارتباط قطع بود و من هم در دوره ای که امام(س) نجف بودند به هیچ وجه عراق و نجف نرفته بودم. بعد از انقلاب ایشان با امام به تهران آمدند و به اعتبار سوابقی که با هم داشتیم، سلام و علیک معمولی داشتیم تا دورانی که بنا شد ایشان بعد از من وزیر ...
اقدام کم سابقه ناطق نوری بعد از وزیر کشور شدن محتشمی پور /نه قاعده بازی را بلدیم نه ابزار دموکراسی را ...
) نجف بودند به هیچ وجه عراق و نجف نرفته بودم. بعد از انقلاب ایشان با امام به تهران آمدند و به اعتبار سوابقی که با هم داشتیم، سلام و علیک معمولی داشتیم تا دورانی که بنا شد ایشان بعد از من وزیر کشور شود. ایشان به اعتبار رفاقتی که داشتیم به من زنگ زد و شاید برای اولین و آخرین بار تا امروز چنین حادثه ای در جمهوری اسلامی رخ داده است. ایشان بعد از اینکه در مجلس رأی آورد و به عنوان ...
فیلم| اولین واکنش مهرزاد دولتی به درگذشت همسرش حمیدرضا صدر
پدرم بودم. او خیلی سریع اقدام کرد و با مادرم رفتم لندن و عمل کردم. گفتند دیگر با مشکلی روبرو نخواهم شد. به ایران برگشتم و چند سال بعد با برادر کوچکم از ایران رفتیم آمریکا. نمی دانستم به خاطر گلویم باید تحت نظر باشم. مادرم بیشتر آن طرف بود ولی من خیلی دلتنگ پدرم بودم. بیست و یک ساله بودم. سال 1359 به ایران آمدم و بعد جنگ شد و من ماندم. البته بابت این اتفاق خیلی خوشحالم. از این که ده سال آخر عمر ...
حمیدرضا صدر: لحظه را زندگی کردم و لذت بردم
...> پدرم ارتشی و مهندس بود و پنج فرزندش در گوشه کنار ایران به دنیا آمدند. مثلاً من در مشهد به دنیا آمدم، ولی شش ماهه که بودم به تهران برگشتیم و کمی بعد به سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم. -زمانی که در کرمانشاه بودیم خانه سازمانی مان وسط دشتی فراخ نزدیک کوه ها بود روزها را معمولاً در کوه و دشت بازی می کردیم. بومی ها سوار بر اسب و قاطر از آنجا رد می شدند و ما می ایستادیم ...
یادداشت مسئول بسیج رسانه کشور در تجلیل از دکتر کدخدایی؛ هم سخنگوی خوبی بود، هم معلمی خوب
تیپ دیپلماتیک با آن پیراهن یقه گرد بیشتر به او می آید. به خصوص آنکه نمی شود حدود 20 سال با خبرنگاران حرف بزنی و کمترین حاشیه را هم داشته باشی، یعنی در جلسات عصبانی نشوی و همیشه هم تلفنت را جواب بدهی. چندسال پیش که کمی بیشتر از الان یکدیگر را می دیدیم گفتم دکتر خیلی عجیب است که در مواجهه با برخی سوالات عصبانی نمی شوید. آن سالها سوال پرسیدن های تند و تیز، مُد بود و برخی خبرنگاران ...
حمیدرضا صدر : لحظه را زندگی کردم و لذت بردم چون می دانستم سرطان در کمینم است
مهندس بود و پنج فرزندش در گوشه کنار ایران به دنیا آمدند. مثلاً من در مشهد به دنیا آمدم، ولی شش ماهه که بودم به تهران برگشتیم و کمی بعد به سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم. -زمانی که در کرمانشاه بودیم خانه سازمانی مان وسط دشتی فراخ نزدیک کوه ها بود روزها را معمولاً در کوه و دشت بازی می کردیم. بومی ها سوار بر اسب و قاطر از آنجا رد می شدند و ما می ایستادیم به نگاه کردن و دنبال شان ...
راز بزرگ علی هاشمی
.... ٭٭٭ قرار شد همراه محمد باقری، رشید و صفوی راهی هور شویم. اولین کسی که سراغم آمد محمد باقری بود. او گفت: برادر محسن! رفتن شما به هور صلاح نیست، شما فرمانده کل سپاه هستید و هزار خطر در هور وجود دارد. من قول میدهم هر اطالعاتی را بخواهی، خودم از هور تهیه کنم و به شما بدهم. گفتم: برادر باقری! اول آنکه مرگ دست خداست. دوم، مگر خون من از خون بچه های مردم که در این ...
چند روایت صریح از پشت پرده زندگی های اینستاگرامی
: چند وقت پیش یک دخترخانم 26 ساله به من برای طلاق مراجعه کرد و وقتی دلیلش را جویا شدم توضیح داد که در فضای مجازی با همسرش آشنا شده و از آنجا که در خانواده اش محبت چندانی وجود نداشته بشدت جذب چرب زبانی آقا شده و ازدواج کرده اند. این زوج 8 سال زندگی مشترک داشتند و زندگی عاشقانه شان در اینستاگرام زبانزد بوده و همه نزدیکانشان هم به این عشق غبطه می خوردند. بعد از مدتی آقا رفتارهای مشکوک داشته، کمتر به خانه ...
تیپ راحت نفیسه روشن کنار رودخونه + عکس
خیلی برای من جذاب بود زمانی بود که ما نامزد بودیم و من برای شرکت در جشنواره نوروزی کیش دعوت شده بودم. من و مادرم قرار بود برویم. بلیط را برای ما صادر کرده بودند و قرار شدکه بلیط ها را از خود فرودگاه تحویل بگیریم. از آنجایی که من خیلی دختر مغروری هستم و هر اتفاقی را با جزییات تعریف نمی کنم، خیلی کلی به بهنام زنگ زدم و گفتم قرار است برویم کیش. او هم گفت سفرتان به سلامت، من هم فردا پرواز ...
بوسه مادر بر سینه سوخته علی جا گرفت
دیدی؟ گفت: خواب دیدم علی حنا درست کرد و روی سرم گذاشت و بعد هم کتری آب داغ را آورد و ریخت روی سرم. آن قدر آبش داغ بود که دلم سوخت! بعد هم سرش را تکان داد و گفت: فاطمه! به گمانم داغ علی روی دلم می ماند. چند دقیقه ای نگذشته زنگ خانه به صدا درآمد. چادرم را برداشتم و رفتم جلوی در. پدر شهید ابوالفضل مقدسی بود؛ می خواست آرام آرام خبرمان کند که مادر صدا کرد: ها فاطمه! می گویند علی شهید شده؟ خبر شهادت که ...
ناکامی در سرقت پس از قتل زن همسایه
کابوس می بینم و عذاب وجدان دارم. مدام تصویر جنایت مقابل چشمانم است. بارها خواستم اعتراف کنم و حقایق را بگویم اما نتوانستم چون وقتی به مرگ، قصاص و چوبه دار فکر می کنم دست و پایم می لرزد. به همین دلیل سکوت کردم اما دیگر نتوانستم به سکوتم ادامه دهم و تصمیم گرفتم حقایق را بیان کنم. چند وقت بعد از قتل از من تحقیق کردند. هول شده بودم و دروغ می گفتم. همین دروغ بافی کار دستم داد و باعث شد تا ...
قتل زن همسایه به خاطر هیچ
چند باری که او را دیده بودم النگوی طلا به دست داشت. بعد چه اتفاقی افتاد؟ زنگ خانه بلقیس را زدم و او در را باز کرد. سن و سال و جثه کوچکش باعث شد که به محض باز کردن در دستم را روی دهانش بگذارم و او را به داخل خانه کشاندم. پیرزن شروع به داد و فریاد کرد، نمی خواستم او را به قتل برسانم، اما ترسیده بودم، سر و صدایش همسایه ها را با خبر می کرد. ناخواسته روسری اش را دور گردنش پیچیدم. ...
پیش مرگان مسلمان بالاترین نماد واقعی و عینی وحدت بین مذاهب اسلامی
، خود ما هم باید جلو بیفتیم و اول ما پیش مرگ شویم و بعد شما وارد کارزار شوید. هرچند در عمل، مرزهای قومیتی و منطقه ای بی معنا بود و بسیجیان و مردم از سراسر کشور دوشادوش هم در پیش مرگی و جهاد از یکدیگر سبقت می گرفتند. برخی از پیش مرگها از جهت یا جهاتی به اصطلاح منبع انرژی و الهام بخش بودند. قسمت آن بود که من دو سال در جایگاه نیروی عملیاتی خدمت کنم. نیروی عملیاتی نیرویی بود که، ولو در کنار ...
ماجرای جالب از مدیریت عملیاتی شهید دستوراه
، برای کمک به معیشت خانواده، ترک تحصیل کرد و در یک کارگاه خیاطی در بازار تهران مشغول به کار شد. مدتی بعد دوباره به تحصیل ادامه داد و در کنار آن، کار کرد تا چرخ زندگی شان هم بچرخد و سرانجام موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته اقتصاد شد. سال 1356 با شروع اولین جرقه های انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، همراه دوستانش در خیابان شوش و اطراف آن علیه رژیم شاه دسته های تظاهرات راه ...
اخلاق زیبای شهید جعفری برای آراستگی/ سفارش شهید درباره دو تن از بزرگان ایران
د هم در چنین خانواده ای رشد کرد. من و پدرش محبت خاصی به او داشتیم. حسینی با اشاره به ویژگی های فرزند شهیدش بیان کرد: بسیار خوش اخلاق، راستگو و خانواده دوست بود، بسیار تواضع داشت و هیچ وقت حقی را ناحق نمی کرد. همیشه نگران از دست دادنش بودم، به قلبم الهام شده بود که خداوند روزی او را از من خواهد گرفت. او را بیمه امام جواد (ع) کرده بودم و هر ماه در منزل برایش روضه امام جواد (ع) می گرفتم ...
ماجرای ادغام بهداشت و آموزش به روایت مرندی/ می گفتند مرندی آمریکایی است!
به من رسید که گفتم من استاد دانشگاه هستم و کار اجرایی انجام نمی دهم. هر اندازه اصرار کردند قبول نکردم و تا مدت ها بیکار بودم. مرندی ادامه داد: فرمایش دکتر زرگر بود که زمینه نوکری مرا برای نظام فراهم کرد. او گفت انقلاب به تو نیاز دارد. ابتدا قائم مقام معاون آموزشی شدم و بعد هم معاون آموزش و پژوهشی وزارت بهداری. بعدها او، دکتر ولایتی و لواسانی کاندید مجلس اول شدند، رای آوردند و منافی وزیر شد ...
روزی 300 گرم گوشت برای نظامیان افغانستان!
فرستمت نظام. گفتم: خب نمی گیرند؛ سنت پایین است. گفت: شما شما نگران نباش، من درستش می کنم. من هم یک روز رفتم نمایندگی این اتوبوس های بین شهری که بلیط می فروشند و آنجا کار گیر آوردم و تقریبا یکی دو سال نماینده فروش آنجا بودم. بعد عباس آمد گفت که بابا من کارهای شناسنامه ام را درست کرده ام و دیگر می روم. شناسنامه افغانستان را دستکاری کرده بود و سنش را بالا برده بود. **: که زودتر ...
درگذشت راوی ماجرای تسلیم هویدا
...: هر چند خسرو سیف بیشتر دربارۀ فروهرها و آن جنایت هولناک سخن گفته اما روایت او از تسلیم یا بازداشت امیرعباس هویدا، نخست وزیر سال های 1343 تا 1356 ایران در نخستین روزهای بعد از پیروزی انقلاب 1357 به نظر مستندتر و دقیق تر از روایت های دیگران است. به گزارش فکرشهر، در یادداشتی در عصر ایران به قلم مهرداد خدیر آمده است: دوست نزدیک داریوش فروهر که پس از قتل فجیع او در 23 سال قبل دبیر کل ...
دبیر کل حزب ملت ایران در اثر کرونا درگذشت
داخل و به آقای قدوسی گفتم: دوست من آمده و می گوید پدرش اینجاست و قرار است فردا اعدام شود. گفت: خبر داری جریان از چه قرار است؟ گفتم: هم نام ایشان در سازمان امنیت یعنی ساواک، دو تیمسار هستند که برادرند، یکی از آن ها الان آمریکاست. آن یکی هم اول انقلاب از طریق کوه ها فرار کرد و به ترکیه رفت، در آنجا هم سکته کرد و مرد. اصلا این آقا با این نام فامیل هیچ ارتباطی با این ها ندارد. گفت: باشد. بعد گفت ...
اعتراف دزد فراموشکار به قتل پیر زن همسایه
خوبی هم داشتم و هزینه زندگی را فراهم می کردم تا اینکه سه سال قبل از طریق دوستان ناباب به مواد مخدر شیشه معتاد شدم. از آن روز به بعد زندگی ام تیر و تار شد و بدبخت شدم. همیشه برای هزینه اعتیادم مشکل داشتم که تصمیم گرفتم از خانه همسایه سرقت کنم. درباره روز حادثه توضیح بده. آن روز شیشه مصرف کرده بودم و داخل پارکینگ موتور سیکلتم را تعمیر می کردم که مادرم از بیرون وارد ساختمان شد و گفت همراه او ...
نامه نگاری های عجیب علی هاشمی با فرمانده
نامه قید کنیم که این اقلام را از فلانی تحویل گرفته ایم. فکر می کنیم قصد سوء استفاده دارد. ما به آن هدایا احتیاج داشتیم و نامه نوشتن و این ها هم مرسوم نبود. ضمن اینکه کار ما هم سری بود. حاجی دستور داد: همه جنس ها را بگیرید، نامه هم لازم نیست بدهید. راننده را بفرستید برود و بعد وسایل را کم کم بیاورید اینجا در هور. بچه ها هم همین کار را کردند. حاج علی بچه ها را فرستاد بوشهر تا ...
آلکنو: مربی نیستم که فدراسیون بتواند به من فشار وارد کند قائمی یک صدم افتخارات من را هم ندارد
روزنامه های روسیه خواندم قائمی به تیم ملی ایران دعوت شده است و در حدود دو سه ساعت بعد از آن مترجمم به من زنگ زد و گفت خوشخبر گفته آیا موافقید قائمی به تیم ملی دعوت شود یا نه؟ من در جواب گفتم اگر این بازیکن در آمادگی کامل باشد و در حد بازیکنان دیگر باشد مخالفتی ندارم. اگر بیایم ببینم او می تواند به تیم ملی کمک کند حتما دعوت می شود. درست همین شرایط را درباره میرزاجانپور گفتم. وی خاطرنشان کرد: در ...
4 روایت متفاوت از تفحص و شناسایی پیکر مطهر شهدا+فیلم
می کردیم، موقع بیرون آمدن از قبر یک جوانی آمد و گفت انگشتر را به من بده. من آن زمان مسلوب الاراده شدم و انگار نه انگار که آن انگشتر را همیشه نگه می داشتم و به کسی نمی دادم. فوری آن را به او دادم و گفتم من که می دانم جایش را شهدا پر می کنند. دو روز بعد به تهران آمدم و دیدم بچه ها یک انگشتر عقیق سرخ رنگ را به من دادند و گفتند این انگشتر متعلق به یکی از شهدای گمنام است که همراهش بوده و نمی ...
"برخوردهای حساب شده شهدا با زنان بی حجاب"
من در آن هستم، در طبقه دوم ساختمان است و من می خواهم به طبقه اول منتقل شوم. تعجب کردم. گفتم: شما یک سال در این آسایشگاه بیشتر نمی مانی، پس چه دلیلی دارد که می خواهی به آسایشگاه طبقه اول بیایی؟ گفت: این آسایشگاه مشرف به آسایشگاه دختران است؛ خوب نیست که نمازم باطل شود و مرتکب گناهی شده باشم. شما که مسئول خوابگاه را می شناسی، از او بخواه تا مرا به طبقه اول منتقل کند. مسئول آسایشگاه در حالی که می خندید با لحن خاصی گفت: آسایشگاه بالا کلی سرقفلی دارد! ولی به روی چشم؛ او را به طبقه اول منتقل می کنم. شهید عباس بابایی/ کتاب بوستان حجاب صفحه 59 و60 ...
وزیر بهداشت: تاوان برخی ندانم کاری ها را می دهیم
ما زنگ دوم تلفن برنداشت، بلکه همان زنگ اول آماده پاسخ بود. ما در دوماه قبل مواردی را در کوشکنار و عمانی و بعد هم از جاهای دیگر استان داشتیم. مواردی که از قسمت های شرقی استان همجوار با سیستان و بلوچستان پیدا کردیم. استان با خوزستان هم همجوار است و پیک انگلیسی را از آنجا گرفت. پیک ویروس جدید هندی را هم از مرزهای آبی جنوب و قسمت هایی از پارسیان عسلویه و قسمت های همجوار با سیستان و بلوچستان و جنوب ...
عاشقانه هایی از ازدواج این زوج موفق بروجنی/ ساده زیستی رمز موفقیتمان بود
متوجه حضورش نبودم و صرفا فقط همکار بودیم. تمام کائنات دست به دست هم دادند تا طعم عشق را بچشم تمام فکر و ذکر کارم بود تا بلکه بتوانم خودی نشان دهم و خودم را به خودم اثبات کنم بعد از سال ها فعالیت و دوندگی سال 96 یک مرکز مردم نهاد به نام موسسه شمیم آرامش ستاک برای مقابله با آسیب های اجتماعی راه اندازی کردم به خاطر فعال بودنش و سابقه خوب کاری وارد موسسه من شد و این یعنی باید ...
وزیر بهداشت: در هرمزگان گرفتار پیک جدید هستیم
مسئولان استان تلفن می زدم. هیچ گاه نشد زنگ دوم، این عزیزان بردارند. هیچ رییس دانشگاه ما زنگ دوم تلفن برنداشت، بلکه همان زنگ اول آماده پاسخ بود. ما در دو ماه قبل مواردی را در کوشکنار و عمانی و بعد هم از جاهای دیگر استان داشتیم. مواردی که از قسمت های شرقی استان همجوار با سیستان و بلوچستان پیدا کردیم. استان با خوزستان هم همجوار است و پیک انگلیسی را از آنجا گرفت. پیک ویروس جدید هندی را هم از مرزهای آبی ...
مرد محله که مردانه شهید شد
1339 در خانواده ای متدین و مذهبی در شهرستان اهر دیده به جهان گشود. اهالی محله او را جوانمرد خطاب می کردند؛ چون به حرف های پدرش خوب گوش سپرده بود که مرد بودن، حرمت دارد ، بنابراین از همان نوجوانی، مرد محله شده بود. همه مشکلات خود را به او می گفتند و وی هم سعی می کرد تا جایی که می توانست، به آن ها کمک کند. در روز های اوج گیری نهضت انقلاب اسلامی، در تظاهرات شرکت می کرد و بعد از پیروزی انقلاب ...