مهدی توکلی؛ اگر غلامعلی رجبی شهید نشده بود، الآن هم ردیف حاج منصور ارضی بود
سایر منابع:
سایر خبرها
در دورهمی رزمندگان و جانبازان 8 سال دفاع مقدس در تبریز چه گذشت؟/ چگونگی صدور حکم امام برای آزادی سوسنگرد
ز سوسنگرد تماس گرفته است، تلفن را برداشتم که چه شده است؟ آقا کریم گفت که این آخرین باری است که با شما حرف می زنم، سوسنگرد در محاصره است و تعدادی از بچه ها شهید شدند و عن قریب ما هم می رویم و گمان می کنم که اگر تلفن را زمین بگذارم دیگر نمی توانیم برگردیم و تماس بگیریم. فرمانده سال های دفاع مقدس ادامه داد: بلافاصله من به منزل شهید رحمان دادمان که فرمانده سپاه تبریز بود، رفتم و قضیه را به ای ...
حکیمی پارسا
با ماشین ببریم. ماشینی تهیه کردند و آمد و ایشان سوار شدند، منتهی گفتیم ماشین را خاموش کن. ماشین خاموش بود و با دنده خلاص حرکت می کرد البته با دست ماشین را هل می دادند تا به خانه امام رسیدیم. وارد منزل امام که شدیم آنجا مجلس خیلی جالبی شد ...امام رو کردند به آقایانی که آنجا بودند، مثل آیت الله خزعلی، آقای شیخ علی اصغر مروارید و فرمودند که شما از آقایان تشکر کنید. آیت الله خزعلی بلند شدند و صحبت ...
تصاویر| حرف های تکان دهنده ستاره اسبق پرسپولیس که چادرنشین است/ زنم در سردخانه ماند چون پول نداشتم/ از ...
ام را نجات بدهم. باشگاه پرسپولیس نه تنها کمکی به من نکرد بلکه پول خودم را هم نمی دهد. چطور، چه طلبی دارید؟ همسر من هشتم اسفند 98 فوت کرد، شاید باورش سخت باشد اما پول برای کفن و دفن او نداشتم؛ انصاری فرد تماس گرفت و از شرایط جویا شد و به او گفتم که پول ندارم و جنازه همسرم در سردخانه بیمارستان است و انصاری فرد در پاسخ گفت می خواهم به مسافرت بروم؛ شما مبلغی پول چند روزه قرض بگیر ...
شیرزنی به نام فرنگیس
فاصله کمی با آوه زین داشت. آن روز ها که تازه جنگ شروع شده بود زمزمه حمله عراق به ایران دهان به دهان به گوش مردم رسید؛ وسایل ارتباطی مانند امروز نبود. مردم از طریق دیدار با همدیگر متوجه اخبار و اتفاقات می شدند. تابستان که تمام شد حملات عراق هم بیشتر شد. عراق شهر ها و روستا های را یکی یکی می زد و به پاسگاه های مرزی حمله می کرد. روستای شما کی در گیر جنگ شد؟ جوانان روستای گورسفید ...
زیرقولم زدم و تک تیرانداز شدم
. چقدر خوشحال شدم. شنیدن این صحبت ها برای من غرورانگیز است. چه کیفی دارد و چقدر قد آدم بلند می شود وقتی که این صحنه ها را می بیند و این حرف ها را می شنود. البته مشابه این تأثیرپذیری از نقش قهرمان هایی که بازی کرده ام را بارها و بارها شنیده و دیده ام. علاوه بر این دو نقشی که شما اشاره کردید من نقش یک قهرمان نظامی به نام میکائیل را هم در تلویزیون بازی کرده ام. چند نفر از افسران جوان به من می گفتند ما ...
پدرم می گفت اگر امیرارسلان نامدار را تا آخر بخوانم آواره می شوم/ نویسندگی به کسی که می نویسد تحمیل می شود
زود تمام شد. این اولین باری بود که دست به نوشتن بردم. دوران تحصیل را کجا و چگونه گذراندید؟ بهترین ویژگی آن دوران برای شما چه بود؟ در دبستان و دبیرستان فاریابی میانکوه درس خواندم. بهترین ویژگی این دوران برایم سینما، بازی فوتبال تا 17 سالگی و کتاب های اثرگذاری بود که خواندم. تا 17 سالگی از خوانندگان پروپاقرص کیهان ورزشی بودم. در سال 1349 با پدر و مادرم به مسجدسلیمان رفتیم. رفتن به ...
از شاخ و شانه کشیدن سید ناصر حسینی پور برای وزرا تا نکته ظریف روشنفکر و کلاهی که بویراحمدی ها بر سر وزیر ...
حسینی پور اشاره کرد و گفت: همه مسئول هستیم، از مجلس بگیر تا دولت و مردم. صحبت های کلانتری که تمام شد، حاضرین ایستاده او را تشویق کردند. وزیر کشور، دولت سیزدهم را دولت مردمی دانست و گفت: در این دولت همه هستند و همه جایگاه دارند. او در ادامه کلانتری را فردی خوش نام دانست و گفت: آقای احمدزاده هم تجربه حوزه اجرایی دارد و هم تجربه قضائی. [متن کامل صحبت های وزیر کشور] سخنران آنقدر ...
هرکس مرا می دید این پیروزی خجسته باد را می خواند!
شد مردم به معنای واقعی همدل بودند و بدون هیچ چشمداشتی هرکاری که می توانستند انجام می دادند. حضرت امام(ره) هم فرموده بودند هر کسی در هر حیطه ای که می تواند در دفاع مقدس مؤثر باشد ورود کند. من هم به جهاد علاقه بسیار داشتم و با جمعی از دوستانم به دانشگاه تربیت معلم رفتیم، جایی که رزمنده ها را به جبهه ها اعزام می کردند و از طریق جهاد سازندگی عازم جبهه شدیم. اولین بار که به جبهه رفتم هدفم این بود ...
آیا نابودی یک شهر باستانی خاورمیانه توسط صخره فضایی، همان داستان شهر سدوم است؟
ساختمان را ویران کردند. آن ها 12 متر از بالای کاخ 4 طبقه را جدا کردند و بقایای مخلوط شده را در دره بعدی منفجر کردند. هیچ یک از 8000 نفر یا حیوانات داخل شهر زنده نماند – بدن آن ها از هم پاشیده شد و استخوان های آن ها به قطعات کوچک تبدیل شد. حدود یک دقیقه بعد، در 22 کیلومتری غرب تل الحمام، باد های ناشی از انفجار به شهر انجیلی انجیلی اریحا برخورد کرد. دیوار های اریحا فرو ریخت و شهر به آتش ...
17 سال خاطره بازی با یک آتش نشان
کاری ام را یادم نمی رود. *آتش نشانی را دوست داشتید؟ -بله. اول راهنمایی بودم که در محله مان یک خشکشویی آتش گرفت، وقتی آتش مهار شد پیش یک آتش نشان رفتم و گفتم برای اینکه بتوانم آتش نشان بشوم چه رشته ای باید بخوانم که او گفت باید تجربی بخوانی، در دبیرستان رفتم که رشته تجربی بخوانم که رد شدم و تغییر رشته دادم، اما به عشقم که آتش نشان شدن بود رسیدم. *خانواده با شغلت ...
تهذیب نفس از ویژگی های بارز شهدا است
مسجد می خواند و پس از یک ماه دوباره تقاضا کرد که گفتم برو جبهه، اما چون اردیبهشت ماه بود به من گفت پدر اگر الان بروم بقیه دانش آموزان خواهند گفت از ترس امتحانات فرار کرده و به جبهه رفته است، بنابراین امتحانات را داد و با معدل خوب قبول شد و پس از آن رهسپار جبهه شد و پس از سه ماه پیکر مطهرش بازگشت. مسئول حوزه نمایندگی ولی فقیه در بنیاد استان با بیان اینکه اینها نمونه هایی از توجه شهدا به تهذیب و ...
موسیقی بر جان رزمندگان نواخت
) آهنگساز این اثر تعریف می کرد 31 شهریور سال 1359 جمشید نجفی منزل ما میهمان بود و من مشغول نوشتن نت قطعه ای بودم که باید فردای آن روز در رادیو ضبط می شد. همان موقع از حمله عراق به ایران باخبر شدیم. به علت نزدیکی خانه ما به فرودگاه، صدای مهیب انفجاری را شنیدیم و مثل همه همسایه ها به پشت بام رفتیم. بهت زده ایستاده بودم که با دست اشاره کردم و بلند گفتم پرواز کن! جمشید گفت چی؟! گفتم هیچی، شما فقط فردا ...
زن هایی که مادرم را تیغ می زدند
داشتن پسر به امامان معصوم، پیامبر، حضرت زهرا و ... متوسل می شوند- کار خدا برعکس شده، این زوار امام هشتم برای داشتن یک دختر اینهمه شهر به شهر گشته- خیلی از مردم بندر انگشت به دهان می ماندند. حس ششم مادرم میگفت این دفعه رد خور ندارد حتما دختر است. مادرم خیلی زود حامله شد. من میدیدم چگونه با دعا و صلوات از ماه اول دست به شکمش می کشید و ورد و دعا می خواند- لحظه زایمان ، مادرم می خندید ...
انس مادر و فرزندی که شهید را در خانه مأوا داد
خوانین آن زمان بود کشت کند و ما در همین روستا متولد شدیم. احمدعلی دومین فرزند خانواده بود و دو سالی از من کوچک تر بود زمانی که من 5 ساله، احمدعلی سه ساله و خواهرم در گهواره بود پدر چشم از جهان فروبست و مادر سرپرستی ما را به عهده گرفت و ما نیز از همان اوان کودکی در کنار قامت مردانه مادر به کار و تلاش پرداختیم. من که نتوانستم درس بخوانم و برادرم احمدعلی هم تا سال سوم ابتدایی ...
رفیق دوست: مردم از همه به انقلاب مومن تر هستند
نامه بنویسند که ایشان هم قبول کردند. در آن جلسه درخواست آیت الله هاشمی را به ایشان گفتم که تصریح کردند کار بسیار بزرگی است البته بعید می دانم انجام شود. در سفر به سوریه؛ اسد گفت که انبارهای موشک ما در اختیار مستشاران روسی است و من نمی توانم به شما موشک بدهم اما به قذافی سفارش خواهم کرد و نیروهای شما را هم در سوریه آموزش می دهیم. در ملاقات با نخست وزیر لیبی، جلود تهران را ام القرای اسلام خواند، من ...
دو ملت زیر یک پرچم
روی متن می خواند و ذکر خیری هم از آیت ا... سیستانی می کند و در میان اظهاراتش این جمله به دل می نشیند: خطاب به ملت ایران می گویم که ای مردم ایران! ما مشتاقیم به شما چنان که یعقوب به یوسف. وقتی جوان عراقی با حرارت خطاب به سیدعلی خامنه ای ابراز احساسات می کند، از میان حرف هایش این دو واژه بسیار شنیده می شود، سلمان و سلیمانی! اولی یار ایرانی پیامبر(ص) بود و دومی سردار سرفراز این سال ها که ...
نقش موثر شهید تقی جراح در پیروزی عملیات مسلم ابن عقیل / ابتکار توپخانه ای شهید در ارعاب بعثی ها
...: چرا شما داخل نرفتید؟ گفت که دژبانی کارت شناسایی می خواست؛ ولی من نمی خواستم که شناسایی شوم. همان هنگام مأمور دژبانی گفت که شما می توانید ایشان را با مسئولیت خود به داخل ببری. در آن زمان مصطفی فرماندهی توبخانه را به عهده داشت و همه ما تحت فرمان ایشان خدمت می کردیم. انتهای پیام/ 141 ...
محمود اسکندری و لقب لیدرِ شهیدپرور/از تکه تکه شدن نمی ترسیدیم – خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان
خداحافظی با همه چیز! چه روی دریا باشد چه روی خشکی، و چه تکه تکه شود، این ها برایش مساله نیست. * به همان حرفی رسیدیم که اول جلسه عرض کردم و گفتم حرف آخر را اول بزنیم؛ خلبانی یعنی گرفتن جان در کف دست! زمانی: یک بار در دزفول مأموریت بودیم. خدا بیامرزدشان، طالب مهر و امجدیان اجکت کردند. براتپور: در بال من بودند. می خواستم همین ماجرا را تعریف کنم. زمانی: امجدیان هم ...
ذبیح کردستان از دفاع در جزیره مجنون تا شهادت در قندیل
وسط هر دو پسرای شهیدم بنشینم. فرزند شهید خاطرات زیادی از دوران کودکی با پدرم به خاطرم نمی آید بیشتر خاطراتم مربوط به دوران راهنمایی است یک مسئله اعتقادی که خیلی به آن توجه می کرد، نماز سروقت بود، یادم یک روز حدودا نیم ساعت از اذان گذشته بود که رفتم وضو گرفتم نماز بخوانم پدر پرسید کجا می روی گفتم نماز بخوانم گفتند نمی خواد بخوانی باید نماز اول وقت بخوانی اگر قرار است با تاخیر ...
بالاترین دانشگاه تربیتی مکتب امام حسین (ع) است
ناظم است برپا شود، سازمان ها متولی هیأت را تشویق نمایند و مردم در بقاع متبرکه پناه ببرند و تضرع کنند. سخنران آئینی کشور با اشاره به اینکه موضوع تعظیم شعائر حسینی مربوط به زمان و مکان نیست و هیچ مرجعی بالاتر از سید الشهدا و ائمه اطهار برای ما آموزگار شعائر حسینی نخواهد بود، اظهار کرد: بالاترین دانشگاه تربیتی، مکتب امام حسین (ع) است، هر بلوغ فکری و فردی را که بخواهیم در مکتب اهل بیت (ع) به ...
من یک رزیدنت هستم همزمان کمک پرستار، خدماتی، متصدی آزمایشگاه هم هستم
، خدماتی، متصدی آزمایشگاه هم هستم چطور با این شرایط به بیماران درست رسیدگی کنم؟اصلا منطورتان از رسیدگی درست چیست؟ من خجالت میکشم حقوق 2 میلیون تومنی ام را به دوستانم بگویم. من خجالت میکشم به پدر و مادرم بگویم اگر من در طول دوره رزیدنتی مُردم، لطفا قبل رسیدن چهلمم فکر جور کردن خسارت وزارت بهداشت باشید. من دلم میلرزد که می بینم از اول امسال، 10 نفر از رزیدنت ها، 10 امید یک ...
نماز شهیدان به روایت یاران شهید (قسمت ششم)
ولی فکر و حواس حاجی همه جا کار می کرد، همینکه متوجه شد ظهر شده رو به بچه ها کرد و گفت: (وقت نماز است به ترتیب نماز بخوانید) احتمال شهادت بچه ها را می داد و نمی خواست کسی نماز نخوانده شهید شود. نماز را که خواندم، بلند شدم تا نگاهی به موقعیت دشمن بیافکنم که تیر خوردم... *************** 22- نماز قضا (شهید علی فتاح پور) آن روز تمام خانواده مان نماز صبح شان قضا شد ...
خاطرات گفته نشده از سردار شهید "مهدی باکری"
بود که در منطقه بودم. مقداری از لحاظ روحی و جسمی خسته شده بودم. قبل از عملیات بدر به فرمانده گردان بنی هاشم گفتم که تسویه حساب می خواهم. گفت: من نمی دانم، اگر می خواهی برو پیش آقا مهدی. گفتم با آقا مهدی کاری ندارم. فرمانده گردان تو هستی. خلاصه زیر بار نرفت. رفتم پیش آقا مهدی و ماجرا را گفتم. آقا مهدی با آن وقار همیشگی اش گفت: چشم، الآن یک تسویه برای شما می نویسم و یکی هم برای خودم. جبهه را هم به ...
آزادی خرمشهر را مدیون محمود اسکندری هستیم/غریب هستیم وخواهیم ماند
که در آن، در فرازهای پایانی صحبت درباره حمله به H3 هستیم، می خوانیم؛ * مردم عادی که بشنوند، احتمالا با خود می گویند خلبان، خیلی راحت و شیک در کابین اش نشسته، فاصله ای رفته و بمباران کرده و بعد هم برگشته. اما جدا از اضطرابی این که شما بدون استفاده از رادیو، تانکرهای سوخت رسان را پیدا کنید و بعد هم سمت صحیح هدف را بگیرید؛ فشاری که به بدن شما آمده، خیلی زیاد بوده! آن G که در مانورها به بد ...
از تیرباران تا زیارت کربلا
ساعت فرصت دارید در حرم امام حسین (ع) زیارت کنید و بعد بروید سمت صحن حضرت عباس (ع). رفتار خانواده های کربلایی با اسرا ما را در گروه های پنج نفره به سمت بین الحرمین بردند. یک سری از خانواده های کربلایی در آنجا حضور داشتند. مادران عراقی اشک می ریختند. بچه ها تعدادی جانماز و کار دستی را در لباس خود جاساز کرده بودند. وقتی این صحنه را دیدند به طور پنهانی این جانماز ها را به سمت خانواده های عراقی پرت کردند. آن مادران و خانواده های این جانماز ها را می گرفتند و به نشان تبرک روی چشم شان قرار می دادند. منبع: ایسنا انتهای پیام/ 911 ...
هنرمندان از کربلا و پیاده روی اربعین چه گفتند؟ + تصاویر
کرده اند و حسرتی که جاماندگان با خودشان به همراه دارند چرا در این جاده زیبایی ها قرار نگرفتند که الان به واسطه کرونا، فعلاً راه ها بسته است. شما که چند بار این سفر را تجربه کرده اید چه حال و هوایی دارید؟، تأکید کرد: من خدا را شکر می کنم که چند بار این افتخار نصیبم شد سفر کربلا را تجربه کنم. دو بار با هنرمندان و یک بار همراه پدر و مادرم، این راه را پیاده رفتیم. مطمئناً این مسیر و سفر به داشته های ...
درباره خانواده پاکزاد ها که میراثشان تعزیه خوانی است
سالمندان بلند می شود. هیئتی که نسل به نسل چرخیده سومین میهمان جمع ما هادی پاکزاد، برادر حسن، است. او متولد سال 1364 است و از سال 1391 نسخه ابن سعد را می خواند. او می گوید: وقتی برادرم گفت این نقش را بخوانم، ابتدا ترسیدم مبادا نتوانم آن طور که باید ایفای نقش کنم و حق مطلب را ادا کنم، اما وقتی در مقابل بستگانم اجرا کردم تمام حاضران تحسینم کردند و همین تشویق آن ها سبب ...
روایت اسارت یاسین سجن ؛ از فرار تا فوتبال با نگهبانان عراقی
...، نیروی هوایی ارتش نزدیک ترین پایگاه های دشمن را منهدم کرد. در ادامه شهید سرهنگ جواد فکوری فرمانده وقت نیروی هوایی، طرح کمان 99 را محضر حضرت امام (ره) برد و وضعیت را توضیح داد. امام (ره) فرمودند که مبادا در این عملیات، مردم و خانه های آنها مورد هدف قرار گیرد. یادم است بعثی ها زمان اسارت می گفتند خلبان های ایرانی آنقدر مهارت و شجاعت داشتند که در کنار ماموریت خود، در بغداد اعلامیه پخش ...
روایت حاج حسین از کرامات پرچم سید الشهدا(ع)/جوانانی که زیر سایه پرچم دلداده دین شدند
خانه بخت رفتند، بعضی توبه کردند و راه راست را در پیش گرفتند و برخی نیز از بستر بیماری بلند شدند و امروز همه با گذراندن فراز و نشیب های بسیار از خدمت گزاران پرچم امام حسین هستیم. فارس: شیوع ویروس بر روند فعالیت شما تأثیر نگذاشت؟ کرونا به روند توسعه کارهای ما کمک کرد، می توانم بگویم برایم بیشتر مثبت بود تا منفی؛ با گسترش این بیماری به فکر افتادم که برای پرچم گردانی به ...
جامانده ای که خادم الحسین شد/ روایت شوق دیدار کربلا از شمال ایران
دایره یاران شما بودن چه حس و حالی دارد، تمام درک من از عاشورا چند صفحه مقتل است و روضه های شب های محرم، می دانم در قد و قواره یاران نیستم، مگر کربلا چند حبیب ابن مظاهر حافظ قرآن می خواست؟ مگر حسین چند زهیر از جان گذشته و سپر بلا می خواست؟ مگر ظهر عاشورا چند نفر مانند حُر لایق بازگشت بودند؟ اما خدمتگزاری که اینقدر لیاقت نمی خواهد جانم، من می خواهم خادم شما باشم، می خواهم گوشه ای از نگاه به حضرت ...