روایتی از خشوع شهید بابایی در برابر زیردستان خود
سایر منابع:
سایر خبرها
خبرگیری خاص به روش اسرا
اردوگاه ریختند و دو نفر را با خود بردند و هر روز آن ها را شکنجه می کردند و تا چند روز مدام این کار را تکرار می کردند. یه روز نزد ارشد اردوگاه آقای محمد شالچی رفتم، پرسیدم جریان چیست؟ گفت: یه نفر نوشته مرگ بر صدام و بعثی ها می خواهند زهر چشم بگیرند و دنبال آن یک نفر هستند. عذاب وجدان امانم را بریده بود دل را به دریا زدم و دوباره پیش برادر شالچی رفتم و گفتم من بودم که نوشتم مرگ بر صدام، برو به ابد ...
گفت و گو با رزمنده دفاع مقدس و جانباز بدون درصد علی آرونی (بخش نخست) من شیمیایی نیستم!
آنها را می پوشانند. علی اصغر آرونی جلوی ایفا بود. در مسیر هم دائماً دست انداز و خاکی بود. یک جایی بود که ماشین روی چاله افتاد، علی اصغر یکی از انگشتانش لای دو تا از این میله ها بود و وقتی ماشین ترمز کرد، انگشت علی اصغر بین این میله له شد. همان موقع هم شیمیایی زدند. من سریع ماسکم را زدم و رفتم سراغ علی اصغر که نمی توانست ماسکش را بزند و کمک کردم و سریع ماسکش را زدم. دستش به شدت خون می آمد و پارچه ...
ملاقات بی تشریفات با رئیس جمهور; بانویی که قاصد مردم سروستان شد
از آن شب گفت که وقتی رسیدم شاهچراغ و عرض ارادت کردم، گفتم یا شاهچراغ من می خواهم امشب رئیس جمهور را ببینم تو طلبیدی که بیایم زیارتت، پس کمک کن تا رئیس جمهور را ببینم و حرفهایم را به او بزنم. بین الحرمین بودم و جمعیت زیادی را دیدم که دور یک نفر جمع شدند. من هم به دل جمعیت زدم و جلو رفتم. باورم نمی شد که رئیس جمهور به این راحتی در بین مردم باشد و به حرفهای مردم گوش بدهد. در ...
افشای راز قتل زن جوان پس از 2 روز
دوستانش در منطقه فرجام رفته و صبح روز یکشنبه به کام مرگ فرو رفته است. کارشناسان پزشکی قانونی در بررسی های ابتدایی مرگ مهدی علت مرگ را اوردوز و مصرف بیش از حد مواد مخدر اعلام کردند ودر ادامه کاراگاهان به سراغ دوست مهدی رفتند. دوست مهدی در تحقیقات پلیسی گفت: من و برادر با هم زندگی می کنیم و در طبقه بالای خانه مان در کار بسته بندی مواد آرایشی و بهداشتی مشغول هستیم که عصر یکشنبه ...
نورعلی هنوز اینجاست
، حتی یک روز را برای خودش وقت نگذاشت. خیلی باهوش هم بود، آن چنان که در طرح ریزی عملیات هایی که نورعلی بود، ما رزمندگان دلمان قرص بود که پیروز می شویم و همان طور هم می شد. عمه جان خداحافظ! همان اول روستا که خانه های کاهگلی و آجری شانه به شانه هم جا خوش کرده اند، در سوم از ورودی روستا، خانه عمه نورعلی است. رقیه خانم دعوتمان می کند به گرمای والور (چراغ نفتی) و چای داغ در هوای پاییزی ...
روایت هایی تکان دهنده از مفقودالقصه های جنگ
... زمستان بود و هوا سرد. آنقدر با عجله و تند راه می رفتم که تنم خیس عرق شد... رسیدم جلوی نگهبانی. گیت بسته بود. با دست محکم زدم به پنجرۀ نگهبانی: انگار تو هم مثل من خواب موندی. در رو باز کن. آمد دم در و گفت: مادر، این وقت صبح کجا می خوای بری؟! گفتم: بعد اینهمه سال من رو نمی شناسی؟! خونۀ بابام که نمی رم، اومدهام لباس های رزمنده ها رو بشورم. گفت: مادر حواست کجاست؟! شش ماهه بیمارستان ...
ستاره تاتنهام در گوشی به جهانبخش چه گفت؟/ یک لحظه در جلد علی دایی رفتم
...> (می خندد). بله خیلی ها گفتند. باعث افتخار است که به عنوان کاپیتان تیم ملی یکهو در جلد کاپیتان سابق فرو رفتم و تیر خلاص را زدم. البته برای آقای دایی زدن این گل ها از آب خوردن هم آسان تر بود. حالا تو پیشتاز گلزنان قاره کهن در راه رسیدن به جام جهانی هستی. سه گل و چند پاس گل. معرکه است. لطف دارید. من سعی می کنم به گونه ای بازی کنم که هر چه در توان دارم رو شود. درست است که عقب تر ...
در رسانه| سه تا فلافل با نوشابه کوکاکولا لطفا!
گذشت لحظاتی کوتاه آنچنان صمیمانه غرق گفتگوهایشان می شوم طوری که دور تا دورم را چند ردیف از آبی پوشان حلقه می زنند. سالنی بزرگ که دور تا دور آن را تخت های آهنی با پتو های رنگارنگ پوشانده، ساعت از 11 صبح گذشته ولی هنوز تعدادی از آنها خواب هستند، برخی هم نیم خیز روی تخت لم زده و غریبه را نظاره می کنند و بعضی هم مثل هادی، حسن، مهدی، محمد و چند نفر دیگر دور تا دورم را می گیرند و با حرف های ...
گلاب من ماخام برم ناخون بکارم
کاگِله؟ - نه بی بی جون، منظورم اینه که... - منظورُت بخوره تو سرُت به حق علی، نشد من باخام یَی کاری بکنم تو اما و اگر نَیِری... اصن منه بوگو درم با کی شُوْر می کنم. چادرش را انداخت روی سرش... - من رفتم ناخون بکارم.... دو سه ساعتی که گذشت بی بی سر و کله اش پیدا شد... زیرچشمی نگاهی به بی بی و ناخن های بلند رنگ آمیزی شده اش انداختم که ...
داستان مرموز نابغه قاتل و خانه پر از اسلحه اش
همین مرتب سراغ پولش را می گرفت. هرچه به او می گفتم کمی به من مهلت بده، فایده ای نداشت. بر خواسته اش اصرار می کرد. تا اینکه روز حادثه با او قرار گذاشتم. می خواستم از او خواهش کنم که به من فرصت بدهد، اما راضی نشد. با هم درگیر شدیم و من چند گلوله به سرش شلیک کردم و متواری شدم. خانه ای پر از اسلحه این اظهارات در حالی مطرح شد که تیم تحقیق در ادامه بررسی هایش به یکی از خانه های متهم رسید ...
یادی از سردار بی ادعا شهید عبدالکریم روزبه
. شب ها به ویژه شب های عید بسته های حاوی روغن و برنج و قند و دیگر مواد غذایی را به طور ناشناس به درب خانه فقرا می برد. همه کارهایش برای رضای خدا بود. شفا به دست امام زمان(عج) در یکی از عملیات ها به شدت مجروح شده بود. گروه های امدادگر که برای جمع آوری اجساد شهدا آمده بودند پیکر ایشان را به عنوان شهید به سردخانه منتقل کرده بودند و بعد از مدتی متوجه شده بودند که او هنوز زنده است و او را به ...
از افغانستان تا سوریه مدافع اسلام بود
، مدافع حرم یک روز برادرش جواد به خانه آمد و گفت از رضا خبر داری؟ گفتم کم پیدا شده، احتمالاً سرش شلوغ است. گفت مادر رضا به سوریه رفته! من از اوضاع و احوال سوریه بی خبر بودم. منتظر شدم تا رضا برگردد. وقتی از سوریه به دیدار من آمد گفتم چرا به سوریه می روی؟ گفت به دلیل دفاع از حرم اهل بیت (س) به خاطر مردمی که آواره شده اند! گفتم تو زن و بچه داری نرو! نگاهی به من کرد و گفت می توانی ...
در ایران چیزی از اسارت نگویید!
و کابل و شلاق زدن دیگر شکنجه هایی بودند که در استخبارات بصره انجام شد. وقتی اتوی داغ را بر زخم هایی که به خاطر کابل بر بدن ایجاد شده بود می کشیدند، قلبم از شدت درد می خواست بترکد. اگر هم فریاد می زدم، بیشتر آن را بر بدنم می کشیدند. مجبور بودم سکوت کنم. خیلی ها زیر شکنجه شهید شدند. در ادامه اسارت او را به همراه دیگر اسرا بعد از چهار روز به بغداد فرستادند. نویسنده بخش چهارم کتاب را به ...
مرگ تاج الشعرا به دست جلاد شهربانی
.... صبح که آقای دکتر هاشمی آمدند پس از آن که تمام اطاق را بازدید نمودند برای عیادت فرخی آمد دم پنجره بیمارستان بنده صدا زدم آژان کلید را بیاورید که هم چای فرخی را بدهم و هم دکتر او را معاینه کند. کلید را آوردند، درب اتاق فرخی را باز کردند. دکتر هاشمی به جلو بنده از عقب ایشان پایور نگهبان یزدی هم از رفقای ما داخل شده و علی سینکی هم با ما بود. مشاهده کردم که فرخی روی تخت برخلاف همیشه ...
ماجرای عبور فانتوم ایرانی از روی ناوآمریکایی
یاعلی و رفتم جلو. دیگر ندیدم به کابل اریب دکل ناو می گیرم یا نه. بنده خدا آقای کروبی دیده بود هواپیما دارد می آید توی صورتش، شیرجه زده بود و خوابیده بود. صدایش هم که وحشتناک است! امیدی: بله صدای فانتوم خیلی هولناک است! ابوطالبی: دیوانه می کند! اگر گوشَت را هم بگیری، باز این قدر صدا زیاد است که وارد مغزت می رود و حالت دیوانگی به شما دست می دهد. یک بار در یک مانور مشترک که ...
مدرس دانشگاه، قاتل پدر دانشجویش شد
کوتاهی که گذشت پولش را طلب کرد. من پولی نداشتم تا بدهی اش را بپردازم. روز حادثه هم با او قرار گذاشتم تا در این باره با او صحبت کنم، اما مقتول تهدید کرد که باید هرچه زودتر پولش را آماده کنم. من هم چون با اسلحه به محل قرار رفته بودم تا او را تهدید کنم، از کوره در رفتم و به سمتش شلیک کردم. وی درباره آپارتمان دومش که در آن تعداد زیادی اسلحه و مهمات وجود داشت نیز گفت: کلکسیون سلاح متعلق به من نیست ...
مرگ تاج الشعرا به دست جلاد شهربانی
به گزارش ایسنا، امروز 25 مهرماه هشتاد و دومین سالروز قتل میرزا محمد فرخی یزدی ملقب به تاج الشعرا به دست پزشکی بنام به اسم احمد احمدی معروف به جلاد شهربانی در عصر سلطنت رضا شاه پهلوی در سال 1318 است. میرزا محمد محمد فرزند محمد ابراهیم در سال 1268 در شهر یزد به دنیا آمد و در سن 7-8 سالگی به مکتب خانه رفت و خواندن و نوشتن آموخت و مدتی بعد به مدرسه ای انگلیسی به نام مرسلین رفت. او از ابتدای کودکی دارای قریحه شعرپردازی بود و سبک ا ...
جهانبخش: همیشه با پدرم بحث فوتبالی داریم
داشتم و تازه متوجه شدم داستان چیه و رفتم اخبارو چک کردم که بله این اتفاق افتاده ولی خودم خداروشکر حالم خوب بود و واکسن رو زدم و مشکل خاصی نبود و از اینجا از همه کسایی که نگران بودن تشکر می کنم. این نشون می ده مردم ما متفاوت هستن و اهمیت می دن و کسایی که برای کشور تلاش می کنن براشون مهمه و از صمیم قلب از اونا تشکر می کنم. *اوضاع تو فاینورد چطوره بعد از اتمام حضورت در انگلیس؟با اونچه که از سر ...
خانه ای عطراگین از خاطرات 3 شهید
عبدالله خا نمحمدی سال 1350 متولد شد و در 18 بهمن سال 1365، شش روز بعد از شهادت اسکندر، در عملیات کربلای 5 در شلمچه به شهادت رسید. با جناب آقای اکبر خانمحمدی فرزند و یادگار گرامی این پدر آسمانی به گفت وگو نشستیم. جناب خانمحمدی همه دوست داریم بدانیم که حال و هوای منزلی که سه شهید قهرمان در آن پرورش یافته اند، چگونه است و پدر یا مادر این شهدا سال های پس از فراق فرزندان دلبندشان را ...
روایت یکی از قربانیان ماجرای تیراندازی در اصفهان
خبرنگاری که این ماجرا را روایت کرده بود هم این موضوع را گفته بودند، اما متأسفانه اسم دختر منتشر شد. دختر جوان که ما اینجا به اسم بهار از او نام می بریم، آرام است و چهره ای کودکانه و معصوم دارد که حتی از سن واقعی اش هم کمتر به نظر می رسد. درباره روز حادثه می گوید: 28 تیرماه بود که با یکی از دوستانم رفتیم کتاب بخریم، ساعت 9 شب بود که در راه برگشت دوستم با تلفن صحبت می کرد صورتم سمت دوستم بود ...
ذکر مورد سفارش شهید عرفانیان به مادر
...> زهرا عرفانیان به خوابی که پس از شهادت برادر دیده بود اشاره کرد و این نکته را یادآور شد که شهدا در همه حال زنده و ناظر بر اعمال ما هستند، وی گفت: شبی بعد از شهادت خواب دیدم محمد سوار وانتی شده و با عجله در حال حرکت است. صدایش زدم و خواستم همراهش بروم، اما گفت نه، حالا نه، گفتم من را یادت باشد که شفاعتم کنی، جواب داد قول نمی دهم باید ببینم چه کار می کنی و چه عملکردی داری. ...
آخرین جزئیات پرونده آرمان و غزاله
: دوازدهم اسفندماه غزاله با من تماس گرفت و گفت نزدیک خانه ما است اما هرگز به خانه ما نیامد. من از آیفون بیرون را نگاه کردم اما غزاله را ندیدم، به همین خاطر پیش برادر کوچکم در اتاق رفتم و به خاطر مصرف داروی ضدآلرژی فصلی، خوابم برد. او در ادامه بازجویی ها وقتی با ادله پلیس آگاهی و بازپرس دادسرا روبه رو شد، به حضور غزاله در منزلشان و مرگ او اعتراف کرد و گفت: غزاله با من تماس گرفت اما گوشی قطع ...
عشق به شهادت بازیکن تیم ملی بسکتبال را به جبهه کشاند
طاهره عربی، مادر ورزشکار شهید داوود مداح را پیش رو دارید. داوود فرزند چندم شما بود؟ چطور بچه ای بود؟ من اهل سمنان (سرخه) هستم و سه دختر و سه پسر دارم. داوود متولد تیرماه 1339 و فرزند سوم خانواده بود. کمی که بزرگ تر شد یک روز پیشم آمد و از چرایی نامگذاری اش از من پرسید: داوود کی بود که اسم من را از او گرفتید؟ گفتم پیغمبر بوده. گفت من هم بزرگ شدم پیغمبر می شوم؟ گفتم ان شاءالله بنده ...
آشنایی با مزایای دنا پلاس و نظرات مثبت خریداران و مالکان این خودرو
داشت و به سادگی رفع شد. دوم اینکه چراغ چک روشن می شد که اونم رفع شد و عنوان شد به دلیل خطای نرم افزاری بوده که با نصب دوباره نرم افزار در نمایندگی مشکل حل شد. البته من گلایه های شما را رد نمی کنم. زیرا همان طور که دوستان بالاتر گفتند ماشین ایرانی شانسیه و بستگی داره به حال و هوای کارگران و مهندسان حین تولید. خدا رو شکر که شانس من خوب بوده و از خریدم خیلی راضی هستم. ...
دردسرعاشقانه برای احسان علیخانی / 90 روز برای فراموش کردنت گریه کردم !+ عکس
تلویزیون دارد. استعفای برادرش از استقلال در سال 95 رضا حسنی خو حراست سابق وزارت ورزش بعنوان مدیرعامل استقلال انتخاب شد، اما انتشار خبر اینکه وی برادر احسان علیخانی است تا حدی جنجالی گشت که مجبور به استعفا شد. هنوز هم مشخص نشد علت اینکه نام خانوادگی هر دو برادر چرا فرق می کند، بنظر می رسد او برادر ناتنی احسان می باشد. استاد تقلبم به جرات می توانم بگویم که زمان تحصیل استاد تقلب رساندن بودم، یعنی شیوه هایی برای رساندن تقلب بلدم که فقط شگرد خودم است و هیچ کس نمی تواند مچم را بگیرد. ...
تشکیل شبکه وکالت زمینه ای برای پذیرش وضعیت جدید در عصر غیبت بود
و جواب آنها را گرفتم و چنانچه فرموده بود روز پانزدهم به سامرا برگشتم و در خانه اش صدای شیون بود و تعدادی از شیعیان مشغول غسل دادن ایشان بودند، ناگهان دیدم جعفر برادر امام بر در خانه است و شیعه گرد او جمع هستند و او را تسلیت می دهند و به امامت تهنیت می گویند، با خود گفتم اگر امام این است پس امامت باطل است؛ زیرا می دانستم که جعفر شراب می نوشد و قمار می کند و طنبور هم می زند من نزدیک او رفتم و تسلیت ...