ظلم صاحب خانه به خانواده مدافع حرم تا آخرین نفس!
سایر منابع:
سایر خبرها
اصرار همسر شهید برای انجام وصیت خاص شوهر! + عکس
تا بعد از ظهر بر می گشتم؛ ماه رمضان هم بود. هیچ خبری ازش نبود. فقط مانده بودم از کجا باید بپرسم، از کجا باید اطلاعاتش را بگیرم که هیچ کس به ما چیزی نمی گوید. بچه ها مدام دلتنگی و گریه می کردند که چرا پدرمان زنگ نمی زند. خودم حساب کردم و شمردم؛ 10روز که شد رفتم صبح دفتر امامزاده عبدالله. بیمارستان به من معرفی کرد و گفت شما بروید دفتری که اعزام شده. دفتر را از میدان نارنج برده بودند به ...
همسر کاوه من را به خلوتگاه او کشاند ! / جلوی چشمان زنش به من دست درازی کرد !
هم ازدواج کنیم اما می توانیم دوستان خوبی برای هم باقی بمانیم کاوه گفت تو می توانی صمیمی ترین دوست همسرم باشی !خلاصه مدتی بعد زنی با من تماس گرفت و خود را همسر کاوه معرفی کرد او گفت می خواهد با من رابطه دوستانه ای داشته باشد و من را به منزلش دعوت کرد من به شرطی پذیرفتم که به خانه اش بروم که کاوه آن جا حضور نداشته باشد همسر کاوه نیز قول داد که هیچ مردی در منزلشان حضور نداشته باشد من نیز هدیه ای تهیه ...
قتل خونین زن تهرانی در عشق ممنوعه!
به گزارش رکنا، این زن که به دست مردی جوان به قتل رسیده است. با او وارد رابطه ای پنهانی شده بود. ابتدای امسال وقتی زنی در تهران خانه اش را ترک کرد و گم شد پلیس وارد عمل شد و پرده از راز قتلی شیطانی برداشت! چند روز بعد ماموران به شوهر فهیمه خبردادند جسدی در قزوین پیدا شده است که مشخصات همسر او را دارد. وقتی شوهر فهیمه به قزوین رفت جسد را شناسایی و تایید کرد که جسد متعلق به ...
خاطره ای آموزنده از عطوفت علامه حسن زاده آملی نسبت به حیوانات/ بچه گربه ای که از در وارد خانه می شد نه ...
پ و راست از روی میوه ها و سینی چای پرید و در گوشه اتاق هم چند پشتک وارو و یک تکبر و غروری از اتاق بیرون رفت! یکی از دوستان آرام گفت "این گربه داره به ما می گوید زکی! شما می خواستید به من اجازه ندهید که به منزل علامه بیایم! حالا کی نزد ایشان عزیزتره ". بعد از آنکه از محضر علامه خداحافظی کردیم؛ همین که درب داخل کوچه را باز کردیم، بچه گربه زودتر از ما خارج شد! علامه حسن زاده فرمودند: " دیدید آقا! گفتم که این گربه برای کسی آزاری ندارد! او که بی توقع اینجا نمی آید! نیاز به تغذیه داشت، نیازش را تأمین کردم و الآن بدون هیچ آزاری خودش رفت!". انتهای پیا ...
رابطه پنهانی زن جوان به جنایت انجامید | رابطه پنهانی زن جوان با مرد کابینت ساز
از قبل برنامه ریزی نشده بود، اما زن جوان و مرد مورد علاقه اش بعد از قتل جسد را به مکانی خارج از خانه برده و یک شکایت دروغین مطرح کردند. رسیدگی به این پرونده از سال 98 به دنبال ناپدید شدن مرد 42ساله ای به نام احسان آغاز شد. همسر 37ساله احسان به نام عاطفه که به پلیس آگاهی رفته بود، گفت: همسرم دو روز پیش از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. من همه جا را دنبال او گشتم، اما خبری از او به دست ...
صوت های خصوصی همسر امام چگونه علنی شد؟/قصه دختر اعیان و طلبه جوان
می گفتند که همسر یک روحانی بوده، پس حتماً خانم خوبی هم بوده است. اما در مورد اینکه چه کسی بود، چگونه زندگی می کرد، از کجا آمد، به کجا رسید و به کجا رفت، اطلاعات چندانی وجود نداشت. همین مساله سبب شد تا به دنبال تحقیقات کامل درباره این شخصیت بروم، البته تحقیقات مرحله به مرحله به بیت امام و عروج فیلم ارائه می شد. در بخش فیلمنامه نیز تنها با 20 درصد خطا، به من پیشنهاد شد تا به صورت حضوری با ...
روایتی جالب از خواستگاری همسر امام برای احمد خمینی
در اواخر ماه صفر در حرم حضرت علی (ع) خانم را دیدیم. ایشان اظهار داشتند: منتظرم ماه صفر تمام شود تا به دیدار شما بیایم. مادرم تشکر کردند و گفتند: ما راهی ایران هستیم و قصد خداحافظی با شما را داشتم. روز دیگر خانم، مشهدی عصمت را همراه با مقدار زیادی شیرینی و آجیل به خانه ما فرستادند و تمایل خود را برای دیدار ما ابراز کردند. عصر همان روز، خانم همراه مادرشان خانم خازن الملوک، دختر بزرگ شان صدیقه خانم، و ...
حاج بیوک آسایش جاوید+مهدی باکری+قادر طهماسبی
...( الهی! طنابت پاره شود قادر) بعد به بچه ها گفتم: شما هم اطلاعات بدهید چیزهایی که از قادر می دانید بگویید. یکی از بچه ها که نامش یادم نیست تعریف کرد: ستاد کانتینری دارد که فاصله اش با چادر ستاد زیاد بود. آقا مهدی گفته بود با جرثقیل بیاورند نزدیک چادر. قادر زنگ می زند جرثقیل بیاید؛ اما دیر می کند. در این فاصله لودری از آنجا رد می شود حالا قادر روی چه حسابی به راننده لودر می گوید زنجیر ...
خونه مادربزرگه کلاس آنلاین داره
چند دقیقه تلاش دوباره اینترنت وصل می شود. ترمه اشک هایش را پاک می کند و با صدای گرفته می گوید: خانم معلم اینترنت ما قطع شد و مادربزرگ من هم از اینترنت چیزی بلد نیست و با کمک خانم همسایه دوباره به کلاس آمدم. مادربزرگ نفس راحتی می کشد و بعد از تشکر از همسایه می گوید: خدا این کرونا را لعنت کند که زحمت خانواده ها را چند برابر کرده. تا قبل از این بچه با سرویس می رفت مدرسه و برمی گشت ...
همه اربعین کربلا می روند، تو به سوریه می روی؟/ شهیدی که پای روضه اباعبدالله(ع) جان داد
...> همه به کربلا می روند، تو به سوریه می روی؟ مادر شهید دهقانی درباره دومین فرزندش گفت: محمدحسن دومین پسرم بود. در دوران جوانی ایام عید نوروز به جای دید و بازدید، به راهیان نور می رفت. بعد هم برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه شد. قبل از آخرین اعزام به او گفتم برای اربعین همه به کربلا می روند، تو داری به سوریه می روی؟ گفت: حضرت زینب (س) تنهاست؛ می روم تا تنها نباشد. پسرم به سوریه رفت و شب ...
ماجرای خیریه ای که کارگاه اشتغالزایی شد/ به نیازمندان به جای بسته معیشتی آدرس کارگاه را می دهیم!
کردم این بار با دقت بیشتری پلاک ها را نگاه کردم در همین حین در یکی از خانه ها باز شد دختر بچه کوچکی از لای در بیرون را نگاه می کرد اما وقتی چهره نگران و وحشت زده من را دید سریع در را بست. یاد حرف رابطمان افتادم که گفته بود خدا خیرتان دهد دو تا دختر بچه کوچک امشب منتظرتان هستند. به سمت در رفتم، یک در کوچک رنگ و رو رفته که پلاکی هم نداشت، دنبال زنگ گشتم اما چیزی پیدا نکردم ...
صوت های خصوصی همسر امام (ره) چگونه علنی شد؟
، صحبت کردم. وی به من می گفت می خواهیم با شما در مورد موضوعی صحبت کنیم، بعد از پایان جشنواره به عروج فیلم رفتم و به من گفتند که برای ساخت این مستند به 4 کارگردان رسیدیم و در نهایت تصمیم گرفتیم که شما این مستند را بسازید. گفتم من چیزی درباره سوژه نمی دانم، چند کتاب بدهید تا بخوانم. در همین راستا به دیدن حاج حسن آقا نیز رفتم، این دیدار زمانی رخ داد که اطلاعاتم به آن اندازه بود که بگویم چه فکری دارم ...
قصه عروج شهید سلامت یزد
شروع به تحصیل کرد و دکترای دندانپزشکی گرفت. دکتر در چهار درمانگاه کار می کرد؛ زارچ، آزادشهر، اکبرآباد و کافی آباد و عصرها هم در مطب خودش بود. دو سال بود به زارچ می رفت و کارش خیلی سخت بود. از زمان شیوع کرونا می ترسیدم که مبتلا شود، برای همین هم به ایشان گفتم: سر کار نرو، الان خطرناک است. می گفت: نه نمی توانم نروم، مردم در این شرایط چه کنند؟ تاکنون سر کار بودم و باید بعد از این هم بروم ...
حضرت فاطمه(س) برای پسرم مادری می کرد
بالاسرش می رویم. اما او کجا و ما کجا! حسن گره گشای مشکلاتم بود بعد از شهادتش، هروقت بچه هایم بیمار می شدند یا اتفاقی برایشان می افتاد، چفیه حسن را دور بدنشان می بستم، تا صبح نشده، حالشان خوب می شد. هیچ وقت بچه ها را پیش دکتر نمی بردم. الان هم که خود پسرم آمده، به مردم کمک می کند. به خانه های مردم و خواب هایشان می رود و مشکلاتشان را حل می کند. پدر حسن هفت سال پیش به رحمت خدا رفت ...
احسان عبدی پور: هر جا که بار بخورد می روم
به گزارش ایسنا، این کارگردان و فیلمنامه نویس که شامگاه جمعه 7 آبان ماه مهمان برنامه پرانتز باز رادیو نمایش بود، در پاسخ به پرسش علیرضا بهرامی کارشناس برنامه مبنی بر اینکه انگار سینما، تلویزیون و شاخه های هنری، هدف شما نیست و هر کدام یک ابزاری برای رسیدن به یک تعالی و کمال جویی انسانی یا حداقل یک حس خوب هستند؟ گفت: نه برای من هدف نیست و به نظرم برای هر کسی که در درجات عالی هر کدام از این مدیوم هایی که شما گفتید قرار دارد، هم هدف نیست چون حداقل این چند موردی که اسم بردید یک وسیله ی ترانسفری هستند، یعنی یک پلتفرمی هستند برای انتقال از آ ...
درباره مشکلات توس 81 و معضلات کارتن خواب ها | شب های سیاه مشهدقلی
. آن قدر اصرار کرد که بالأخره برای فرار از درد به همراهش شیره و تریاک را امتحان کردم. 10 روز اول زایمانم هر روز بساط مصرف به راه بود. حالم بهتر شد و همسرم بند و بساط مصرف را از مقابلم جمع کرد. اما نمی دانست به همان 10 روز معتاد شده ام. هر روز منتظر می شدم از خانه بیرون برود. او می رفت و من از موادی که داشت کمی کش می رفتم. تا 2 ماه آب از آب تکان نخورد تا اینکه همسرم شیره و تریاک را کنار گذاشت و مصرف ...
از بیوگرافی شهید تا واکنش همسر به خبر شهادت عزت الله سلیمانی
1394 حین مأموریت در سوریه به مقام رفیع شهادت نائل آمد. تروریست ها و گروه های معارض سوریه ضمن انتشار گسترده خبر شهادت این پاسدار رشید اسلام، حلب را محل شهادت وی اعلام کردند. شهید سلیمانی دومین شهید مدافع حرم چهارمحال و بختیاری است که در سال 94 برای اولین بار به جبهه های مقاومت رفت و در دومین اعزام خود به شهادت رسید، این شهید هنگام شهادت 45 سال داشت و دارای دو پسر به نام های رضا ...
گفتگو با پدر سنگدل که پسرش را مثله کرد!
خانه نگاه می کردم بدن تکه تکه شده پسرم را می دیدم. خون های روی دستم را شستم اما انگار در ذهنم خون ها پاک نمی شد. روز بعد بچه هایم آمدند و سراغ برادرشان را گرفتند و به دروغ گفتم به خانه دوستش رفته است. آخرین دروغم این بود که زنگ زده و گفته برای کاروزندگی به دبی رفته و معلوم نیست کی برمی گردد. داستان دبی رفتن را باورکردند؟ اوایل قبول کردند اما بعد از چند ماه یکی از پسرانم شک ...
تاریک ترین رازی که از همسرت پنهان کرده ای!
بتوانم این مسئله را تحمل کنم" از این موضوع متنفرم که من باید بهای اشتباهات گذشته دیگران را بپردازم. همسرم( که به شدت و از ته قلبم دوستش دارم) مرتبا کارهای من را با اشتباهات همسر قبلیش مقایسه می کند و بخش بزرگی از انرژی من هر روز صرف این می شود که ثابت کنم اشتباه می کند. با وجود علاقه ام به او، وقتی صادقانه با خودم فکر می کنم به این نتیجه می رسم که مدت زیادی این شرایط را تحمل نخواهم کرد و همسرم ...
4 ماه مانده به آتش بس
گفتگو با جانباز 70 درصد محله سرافرازان | یادگاری از روز های آخر جنگ محمد ظهیری، جانباز 70 درصد محله سرافرازان، 4 ماه مانده به آتش بس پایش را در مرز های ایران از دست داد. نجمه موسوی کاهانی| شهرآرانیوز؛ از میان درختان قدیمی حیاط می گذرم و پله هایی را که هرکدام با گلدان های زیبا و سرسبز آراسته شده اند، بالا می روم. با استقبال گرم همسر جانباز محمد ظهیری وارد پذیرایی خانه می شوم ...
جنایت به خاطر دروغ
به گزارش مشرق ، اوایل امسال مرد جوانی از ناپدید شدن همسرش خبر داد و گفت: من صبح از خانه خارج شدم تا سر کار بروم. همسرم در خانه بود اما وقتی عصر به خانه برگشتم، بچه هایم تنها بودند و کسی خبر نداشت همسرم کجاست. پس از این شکایت چند روز بعد مأموران پلیس جسد زن جوان را در یکی از خرابه های اطراف شهر قزوین پیدا کردند و بر اساس گزارش پزشکی قانونی اعلام شد وی براثر وارد آمدن ضربات متعدد چاقو به ...
عاشقانه های گلبخیر و محمد روی موتور! +عکس
...: از شب. مثلا مراسم از بعد از ظهر شروع می شود. شب هم همانجا ادامه پیدا می کند و فردا ناهار را که می خورند، بعد عروس را می برند خانه اش. **: پس عروسی از شب قبل شروع می شود تا ناهار روز بعد؟ همسر شهید: بله، دیگر خبری از شربت و شیرینی و اینها نیست. **: آقا محمد آنجا برای شما خانه گرفته بودند؟ همسر شهید: خانه پدر و مادر محمد آقا بود ولی قدیمی بود و نمی شد ...
سرداری از جنس آسمان
ه خود داشت اما پس از بازنشستگی تدریس دروس دفاعی و مسئولیت های آموزشی در دانشگاه را شروع کرد و بسیار خوشحال بود که دانشجویان بسیاری را از رشادت های جوانان کشورمان برای حفظ وطن آگاه می کند. جا ماندن از شهادت حالا فاطمه خانم از پرکشیدن دل همسرش برای وصال به معبود و گلایه از جا ماندن از صف شهادت برایم روایت می کند: روزی به من گفت می خواهم برای دفاع به سوریه بروم و دلم می خواهد تو و بچه ها نظر قطعی تان را بگوی ...
مهربان و وسیع؛ مانند قیصر!
.... چند پاکت سیگار خریدم. حدسم درست بود. بالاخره حدود ساعت 2بعد از نیمه شب، سیگارشان تمام شد. چند پاکت را به اصطلاح رو کردم اما آن چند پاکت هم برای چند ساعتشان بیشتر کفاف نداد. تا نزدیکی های صبح همه بیدار بودند و اتفاقا بحث ادبیات و شعر و داستان بالا گرفته بود. آنها صبح رفتند و من هم خوابیدم و بعد از ظهر، از خواب بیدار شدم. همسرم و بچه ها خانه پدر و مادر همسرم بودند و می دانستم که فعلا نمی آیند ...
عشق هوس آلود پیرمرد 65 ساله به دختر 25 ساله زندگی اش را به باد داد | عشق هوس آلود پیرمرد 65 ساله با صیغه ...
که اگر 100 میلیون تومان به او ندهم، ماجرای صیغه همسر دومم را به همسرم می گوید و او را در جریان ارتباطم با شبنممی گذارد. از آن روز به بعد رفتارهای شبنم نیز تغییر کرد به طوری که به یک شیطان وحشتناک تبدیل شد. تازه فهمیدم همسر دومم اجیر شده محمد حسین بود تا به این وسیله از من اخاذی کند. وقتی به خواسته آن ها توجهی نکردم ستار تصاویر زننده ای از من و شبنم را برای همسرم فرستاد به گونه ای که زندگی ام به یک جهنم سوزان تبدیل شد. فرزندانم مرا طرد کردند و همسرم دادخواست طلاق داد. و همه زندگی هم از بین رفت... منبع: خراسان ...
زندگینامه شهید جواد الله کرم
و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. جواد الله کرم گفت: امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که شهید میشه. با تعجب پرسیدم: مگه شما از اون موقع می شناختینش؟ گفت: بله. من مربی شون بودم. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سخت ترین کارها و درست کردن پیشرفته ترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود. جواد الله کرم نیز ازجمله شهدای مدافع حرمی بود ...
شهید حسین فهمیده و پایی که به پدال ماشین نمی رسید
خواهم ماشین پدرم را بشورم، می آیی کمک کنی؟ با هم رفتیم جلوی درب خانه مان یک جوی آب بود. آب کمی در آن جریان داشت. شهید فهمیده گفت این آب کم است برویم کنار جوی پشت محله که آب صاف و زلالی دارد. به اتفاق رفتیم در حین رفتن من گفتم بابات اطلاع دارد که ما می خواهیم ماشین را ببریم؟ گفت: بله، اگر اطلاع نداشت که من سوئیچ ماشین را نداشتم. من هم خیالم راحت شد که او اجازه دارد شروع به حرکت ...
دو رکعت نمازی که مسئله هسته ای را حل کرد
بقیه بچه ها هم بده. یک بار به او گفتم: دکتر از نظر شرعی ایراد نداره ما این کتاب ها را رو اینجوری کپی می کنیم؟ با خنده گفت: اگه یقه مون رو گرفتن ما هم در جواب یک چیزی بهشون می گیم! می گیم ما کتاب های شما را اسکن می کنیم و شما هم کتاب های ما را اسکن و پی دی اف کنید ما هم که کتاب نداریم خیالمون راحته. البته منظور دکتر این بود که ما در کشورمان قانون کپی رایت نداریم و آن ها ما را تحریم کرده و حتی یک کتاب هم در اختیارمان نمی گذارند. ماهم چاره ای نداریم غیر از اینکه کتاب هایی را که هست ذخیره و از آن ها استفاده کنیم. منبع: ...