سایر منابع:
سایر خبرها
اگر محمود زنده می ماند امروز فرمانده ای مثل حاج قاسم می شد
...> زمانی که شهید زنده بودند پسرم یک سال و چند ماهه بود و دخترم را هم باردار بودم که پس از شهادت آقامحمود به دنیا آمد و هیچ وقت پدرش را ندید. شهید چند ماه به چند ماه به جبهه می رفت و به خانه نمی آمد. شاید ما روی هم رفته یک سال هم با هم زندگی نکردیم. همیشه یا تهران در پادگان ها در حال آموزش و آماده سازی برای اعزام به جبهه ها بود یا در جبهه فعالیت می کرد. بچه مان آن قدر پدرش را ندیده بود که غریبی می کرد. ما ...
مادر دختری که در خانه وحشت به قتل رسید: قاتل را نمی بخشم
تقریباً ماه رمضان امسال بود که دخترم از خانه خارج شد و دیگر برنگشت. چند روز بعد با شما تماس گرفت؟ یک هفته ای که گذشت با شماره همان مردی که در خانه اش بود به من زنگ زد. اما چون شماره ناشناس بود من تلفن را پاسخ ندادم. چند دقیقه بعد از تلفن خودش زنگ زد. گفت به تهران رفته و با مرد جوانی آشنا شده است. بعد هم مرد ناشناس که لحن خاصی داشت گوشی تلفن را از او گرفت و با من صحبت کرد. می گفت از ...
اگر پسرم دست داعشی ها می افتاد، لباسش هم به ما نمی رسید! + عکس
. مدام پیام می داد مامان! از حسین خبر نداری؟ می گفتم نه؛ دختر کوچکترم گفت مامان! نترس، ولی در حماء و سوریه درگیری است، اما آنجا که حسین بوه هیچ خبری نیست؛ فقط مخابرات قطع است؛ من آنجا با کسی ارتباط دارم و می گوید مخابرات قطع است؛ من هم، چون اعتماد دارم به حرف بچه ها، حرفشان را باور کردم. ولی فقط خدا می داند آن روز چقدر حال من بد بود. یادم هست پنجشنبه بود و خانه برادر شوهر کوچکم دعوت داشتیم، من ...
گفت وگو با پدر شهید حسین خرمیان از شهدای عملیات والفجر 8
باشگاه خبرنگاران جوان – وقتی با پدر شهید تماس گرفتم تا برای مصاحبه از ایشان اجازه بگیرم، همان لحظه از من خواست گفتگو را شروع کنم. دستگاه ضبط صدا راروشن کردم و گفت وگویمان آغاز شد. در انتهای مصاحبه گفت دخترم کسالت داشتم و نگران بودم اگر مصاحبه مان به تعویق بیفتد، دیگر فرصتی نشود با شما از حسینم بگویم. فقط شرمنده که چیزی از پسرم نداشتم برایت بگویم. دلمان بغض آلود شد و اشکمان جاری. در انتها هم پدر ...
قاتل دخترم باید قصاص شود
قبل فوت شد و من مجددا ازدواج کردم. 3پسر دیگر هم دارم که از محبوبه کوچک تر هستند و محبوبه تنها دخترم بود. او 32سال داشت. (مادر محبوبه با بغض ادامه می دهد) دخترم تا سیکل بیشتر درس نخوانده و 19ساله بود که ازدواج کرد. اما زندگیشان یک سال بیشتر دوام نیاورد.شوهرش معتاد بود و از یکدیگر جدا شدند. محبوبه با من و شوهر دومم زندگی می کرد. من و محبوبه هر دو در تولیدی کار می کردیم. دخترخوش قلب و مهربانی بود ...
نردبان ماه
است. از پله های نردبان بالاتر می روم. آردها را همه جای آسمان پخش می کنم. همه جا... آسمان زیبا می شود. دوست دارم دستم به ماه برسد، اما قدم نمی رسد... نردبان هم دیگر نیست. ناگهان مادرم را می بینم که بغلم می کند و من ماه را لمس می کنم. امیرمحمد گیتی بین 14ساله از رشت
تنها مدیرعامل زن باشگاهی ایران از موفقیت و قهرمانی تیمش می گوید
شهر کاشان متولد شدم؛ پدرم از فرهنگیان آموزش و پرورش و مادرم خانه دار بود. فرزند سوم یک خانواده شش نفره هستم. در سن خیلی کم ازدواج کردم و همزمان با دوران مادری، تحصیل هم کردم. مادر پنج فرزند هستم و در حال حاضر هفت نوه دارم." این شروع بیوگرافی فاطمه حسیبی در وبسایت شخصی اوست. مدیرعامل باشگاه باریج اسانس کاشان که تیم والیبال زنانش پنجشنبه قهرمان ایران شد. او 58 ساله و یک کوهنورد حرفه ای ...
دکتر عبدالکریم وصال استاد شیرازی “رادیولوژی” درگذشت+گفتگو
بودم را به ایران منتقل کنم و چندین نسل رادیولوژیست تربیت کردم. همین الان هم دوست دارم کارهای بیشتری انجام دهد. -اگر به گذشته برگردید بازهم پزشک می شوید؟ من اصلاً پزشکی نمی خواندم. -پس چه رشته ای می خواندید و چرا؟ من اگر به گذشته برگردم حتماً فیزیک می خواندم یا یکی از رشته های علوم پایه را. -چرا؟ چون فکر می کنم این رشته های علوم پایه بیشتر به درد ...
تجربه پرواز پاراگلایدر با ویلچر
هیچ کدام حوصله نکردند همراه من به کار بازیگری بپردازند فقط شهاب در این حوزه ماند. اشعریون تصریح کرد: سریالی کار می کردیم به اسم خداداد که در ایام نوروز از شبکه دو پخش می شود و شهاب بدون اینکه کاری آن جا داشته باشد کنار من حضور می یافت به خاطر اینکه فضای تولید فیلم را دوست دارد. هرجا پسرم را معرفی کرده ام کارگردان از او راضی بوده و تا کنون کارش را نقد نکرده ام چون کار بلد است. ...
اینجا عکس بگیر تا شهید شوی
او می خواهم تا از همان اول که دست به دوربین شد و همه او را آقای آزادی شناختند، تعریف کند. ماسک صورتش را پایین می کشد و با لبخندی شروع به مرور خاطرات خود می کند. او می گوید: متولد سال 1334 در شهرستان هریس هستم، دوازده یا سیزده ساله بودم که به اتفاق خانواده به تبریز مهاجرت کردیم؛ پدرم در هریس کشاورز بود ولی دیگر سنی از او گذشته بود و ما چند برادر باید خرج خانه را در می آوردیم، از این رو ...
ناگفته های تلخ صاحب یک صدای خاص
با دیگران صحبت کنم، حرف هایم را روی کاغذ می نوشتم. مثلا مقصدم را روی یک تکه کاغذ یادداشت می کردم که راننده تاکسی صدایم را نشنود . مهرداد می گوید این نوع واکنش ها خانواده اش را خیلی نگران می کرده است: همیشه دلواپس بودند که من چطور می توانم از پس خودم بربیایم. دوست و آشنا مدام پیشنهاد می دادند که ببریدش پیش دکتر. خانواده ام تأکیدی روی درمان نداشتند چون صدای من را بیماری نمی دانستند ولی می ...
مردان میدان
فرهنگ سازی است. هیچ انتظاری ندارند چون کسانی که ایثارگرند خیلی راحت می توانند نان به دست بیاورند. این ها مشکل شخصی نداشته و ندارند. دغدغه شان فقط فرهنگ سازی آن خط و آن راه است که باید ادامه پیدا کند. همیشه همین طور بوده است. این ها خوششان نمی آمد. شاید در سیاست های کلان هم دوست نداشتند مساله ایثار و از خودگذشتگی به همین شکل ادامه پیدا کند. شاید دلشان می خواست مسیر را تغییر بدهند. همینطور هم که می ...
سعید عزت اللهی: اصلا نگفتم از بچگی طرفدار الغرافه بودم؛ اسکوچیچ ما را همدل کرد
سعید عزت اللهی به تمجید از دراگان اسکوچیچ پرداخته است. به گزارش طرفداری، صحبت های سعید عزت اللهی را می خوانید: حالا که مدتی از صعود تیم ملی به جام جهانی قطر گذشته، دوست دارم از شرایط سخت صعود صحبت کنی. به خصوص در بحرین که چه بر شما گذشت و چطور تیم ملی از این بحران به سلامت عبور کرد؟ قطعاً برای رسیدن به جایی که الان تیم ملی حضور دارد، تمام بازیکنان تلاش کردند. کل ...
استقبال از واکسیناسیون کرونایی کودکان در تهران | والدین برای فرزندانشان چه واکسنی می زنند؟ | نظر 2 ...
واکسیناسیون کودکان اینجا خوب است. به خصوص که تعداد زیادی از اتباع افغانستان در این محله زندگی می کنند، مراجعه کننده زیاد داریم. وی ادامه می دهد: الان یک هفته ای می شود که واکسیناسیون 9 تا 12 ساله ها را شروع کرده ایم اما زیر 9 سال نداشته ایم چون بخشنامه آن امروز به ما ابلاغ شده است. یوسفی با بیان اینکه مدارس در این منطقه واکسن کرونا را برای بچه ها اجباری کرده اند و از آن ها کارت واکسن ...
جای خالی پدرم خیلی احساس می شود
است و می دانیم چه کسی در آن جمع راست می گوید و بی گناه است، اما به دلیل اعتبارمان، نفع یا بسیاری مسائل مختلف سکوت می کنیم. در نهایت به این جمع بندی رسیدیم چقدر جای گفتن این نکته در نمایش که جامعه ما را نیز درگیر کرده؛ خالی است. گاهی می دانیم چه کسی در حال اختلاس است، اما چون مثلا رئیس مان است؛ سکوت می کنیم یا این که می بینیم دوست مان کج می رود، ولی سکوت می کنیم. منظور من معنای امر به ...
خاکستر آرزو ها
عکسی از شما درج نمی شود. چشم راستش را تخلیه کرده اند، می گوید: حرفی برای گفتن ندارم، تاوان ندانم کاری خودم را می دهم، اینکه این اتفاق برایم بیفتد یک لحظه هم برایم قابل تصور نبود. در زیرزمین خانه شان در حال ساخت ترقه بود که این اتفاق برایش افتاده است. یا "ر. ق" دختر 8 ساله ای که سال گذشته دست در دست پدر برای تماشای آتش بازی رفته بود. پدرش می گوید: هنوز هم بعد از گذشت ...
هر10 دقیقه یک زمین لرزه | چه کسی خواب از چشم بلوار گلاب ربود؟
خانه مان میلرزد. شاید نیاز است در اینجا هم مانند برخی ایستگاههای دیگر دستگاه هایی برای کاهش لرزش نصب شود. عباس گلمحمدزاده کاسب 40 ساله، که از 25 سال پیش در این محدوده کار می کند، ضمن تأیید حرف های اهالی، خساراتی را که این لرزش ها به مغازه اش وارد کرده، نشانمان می دهد: طی یک سال اخیر لرزش با شدت بیشتری احساس می شود، در حدی که حتی سنگ های پایین و کنار دیوار مغازه ترک خورده و درزها ریخته و ...
افشاگری جنجالی : این پرسپولیسی قرار بود به استقلال بیاید
.... * این بازیکنان زمان ویلموتس هم بودند اما ... اگر قرار باشد بازی کنی، به تو بازی می دهد و در غیر آن، می گوید باید بیرون بنشینی؛ خیلی مهم است که یک مربی این گونه رفیق باشد و بگوید الان شرایط تو ایده آل نیست و نباید بازی کنی و اگر شرایط هم خوب باشد، باید بازی کنی. به لحاظ فنی که الان معلوم شد که فقط یک مساوی داشته و بقیه را برده است، تیم به کیفیت فنی بالایی رسیده است؛ درست ...
گلایه فائزه هاشمی: جرمم دختر رفسنجانی بودن است/ یکی از ویژگی هایم این است که هر جایی هستم، تند می روم و ...
اسلامی شدن پیش می رفت و داشتن حجاب هم مطرح شده بود. به همین دلیل نگران بودند و به دنبال آن بودند که ورزش زنان را با تصور اختلاط و لباس های غیر اسلامی قبل از انقلاب خارج کنند. من آن زمان اصلا هیچ کس را در ورزش نمی شناختم و نمی دانم من را از کجا پیدا کردند و به ورزش آوردند. چون 16 سال داشتم و چهره شناخته شده ای نبودم. آن موقع باشگاه اسدی نزدیک خانه ما در دزاشیب بود. سراغم آمدند و گفتند از ...
محبوبه چطور سر از خانه وحشت درآورد؟
.... خیلی نگرانش شدم. تا اینکه تماس گرفت و گفت به تهران رفته است. اول با تلفن آن مرد با من تماس گرفت، چون ناشناس بود، جواب ندادم. بعد از آن با موبایل خودش تماس گرفت. جواب دادم. او هم گفت که من آمده ام تهران و با این آقا آشنا شده ام. می دانستید که در تهران به خانه سعید رفته است؟ من اصلا این متهم را نمی شناسم. فقط یک بار تلفنی با او صحبت کردم. همان زمانی که دخترم تماس گرفت و گفت که ...
عادت هایی که رونالدو با خودش به منچستریونایتد آورد/ از خوردن قهوه تا نخوردن دسرهای ناسالم!
کریستیانو می نوشم. این کار دیگر تبدیل به روتین من شده است. در واقع او مرا به قهوه علاقه مند کرد، قبلاً زیاد قهوه دوست نداشتم اما اکنون شروع به نوشیدن قهوه کرده ام. گاهی اوقات زمان زیادی در هتل داریم، برای همین از اتاق های مان خارج می شویم تا کمی با هم صحبت کنیم و روی بازی تمرکز کنیم. قطعاً موزیکم را هم گوش می دهم، یا ماساژ می گیرم و یا حرکات کششی و هوازی و سپس برای بازی آماده می شوم. ...
مادرانگی های یک نماینده مجلس+ فیلم
بیدار می شدم و تا قبل از خروجم از منزل تدارکات را می چیدم. ولی الان اصلاً نمی رسم و متأسفانه از موقعی که این مسئولیت را پذیرفته ام، به هیچ وجه فرصت درست کردن ناهار و شام و رسیدگی به کارهای خانه را ندارم. اما چون برایم اهمیت دارد و به این که انرژی من در همین کار باید به فرزندان و اهالی خانه برسد، اعتقاد دارم، به محض این که فرصت داشته باشم اولویتم همین کارهاست. حتی اگر شام آماده باشد من دوست دارم با ...
درخواست قصاص برای عامل خانه وحشت
مجرمان دیگر درس عبرت شود. خبرنگار ما گفت وگوی تلفنی با مادر دختر به قتل رسیده در خانه وحشت سعید انجام داده است که در زیر می خوانید. چه زمانی از حادثه با خبر شدی؟ حدود 40 روز پیش از اداره آگاهی تهران با من تماس گرفتند و درباره دخترم سؤال کردند که به آن ها گفتم از ماه مبارک رمضان دخترم گمشده است. آن ها به من گفتند که جسد دختر ناشناسی را در تهران کشف کرده اند که لازم است برای شناسایی ...
علی نصیریان: دلبسته هنر و ایرانم
.... رفتم دنبال نمایش. رفتم کلاس و این طرف و آن طرف. خدا شاهد است اصلا دنبال پول، اسم و رسم نبودم. فقط عشق بود. می د انید بعضی مواقع آدم به یک چیزی علاقه مند می شود و دوست دارد آن را دنبال کند و من نسبت به هنر نمایش همین طور شدم. 70 سال. یعنی دقیق بگویم در دبیرستان کلاس هشتم که بودم 1328 وارد نمایش شدم. یک دوستی به نام بهمن فرسی داشتم که نمایشنامه نویس خوب و نوآوری است، الان در انگلیس ...
برای مادرش پسر خوبی بود اما ...
آمیز چیزی نمی گفت. چند باری سعی کردم به او نزدیک شوم و صمیمانه با او رفتار کنم اما اصلاً راه نمی داد. خیلی روزهای سختی بود. وحید از صبح تا شب در خانه نبود و شب هم که به خانه برمی گشت با مادرش حرف می زد و می گفت و می خندید. انگار من شده بودم نوکر بی جیره و مواجب شان که فقط غذا درست می کرد و لباس می شست و جارو می کرد. به وحید هم که اعتراض می کردم می گفت چکار کنم؟ اگر با او حرف نزنم ناراحت می شود و ...
این شکارچی حالا محیط بان شده است؛ به جان دخترم قسم خوردم شکار نکنم +عکس
اسلحه نداشت. اسلحه پدرم را برمی داشتم و چون موسی شکارچی بود و در حال شکار کردن، من را هم کنار دستش در یک قدمی اش نگه می داشت اما من دوست داشتم که خودم تیراندازی کنم. به این شکل بود که روز به روز علاقه ام به شکار بیشتر و بیشتر می شد. دیگر جوری شده بود که وجب به وجب کوه های اطراف را عین کف دست می شناختم و همه به من بچه کوه می گفتند و به نظرم از همین زمان ها بود که شکار چند ساله من هم شروع شد. ...