سایر منابع:
سایر خبرها
خبرنگاری که خود سوژه شد ا احساس ناامنی در شهر چگونه القا می شود؟
همشهری آنلاین-خدیجه نوروزی : خانم مواظب دوربینت باش؛ اینجا مولویه؛ یه لحظه که غافل شی تو یه چشم برگردون کیفتو زدن و رفتن؛ دستتم بهشون نمی رسه... خانم اگه دوربین و موبایلتو خواستن بهشون بده... درگیر نشیا... جونت مهم تره... . در طول خیابان مولوی که قدم بر می داشتم مدام حرف های راننده تاکسی را با خود مرور می کردم و محکم دوربینم را در دست ...
بازداشت زن معتاد به اتهام قتل نوزاد
احضار همسر المیرا و تحقیقات از وی را نیز صادر کرد. گفت و گو با مادر کودک زن جوان بی تاب است و مدام گریه می کند، از اینکه کودکش را از دست داده ناراحت است. زن 38ساله که اعتیاد دارد درباره جزئیات این ماجرا گفت: باورم نمی شود بچه ام مرده باشد. من چطور می توانم بچه خودم را بکشم. تا ساعت 3صبح داشتم با او بازی می کردم. ساعت 3 بود که به او شیر دادم، چون از قبل مواد کشیده بودم یک دفعه ...
من در لیست خروج مجیدی نبودم/ بازی خوب هم تیمی ام باعث شد از استقلال جدا شوم
، پرسپولیس، گل گهر، سپاهان، صنعت نفت و... آسان نیست. از طرفی تیم ما از امتیاز میزبانی هم محروم است و این کار را سخت تر می کند. امیدوارم نساجی فصل بعد در ورزشگاه اختصاصی خودش بازی کند، واقعا حیف است که چنین تیم ریشه داری با این مشکلات دست و پنجه نرم کند. آیا از انتخاب نساجی راضی هستی؟ بله، راضی هستم. من در استقلال هم که بودم در لیست مازاد قرار نداشتم ولی با درخواست خودم جدا شدم و ...
دردسرهای شفاخانَه جدید
زمان تعویض شیفت است. گفتَه کردم: مگر پومپ بنزین است؟ والا همان جا هم ربع ساعت بیشتر طول نَمی کشد. بالاخره یَک نفر پرستار آمد و خواست مرا بَ عکاسخانَه شان روان کوند تا از دست و پایم عکس بَگیرند. همین طَور که چَراغهای سقف راهرو شفاخانَه را نَظاره مَی کردم که یَکی یَکی از جَلوی چَشمانم رد مَی شدند، یَکهو یَک تصادوف دیگر بَکردم که نزدیک بود از روی بَرانکارد بَ پایین ...
آمبولانسی که موجب شد فرمانده لشکر شوم!
می سوزد و به من دلداری می دهند! ولی باز به خودم گفتم آمبولانس که مال پدر من نیست، مال دولت است و تازه این آمبولانس خط است، در حالی که با افکار خود کلنجار می رفتم به راه خود نیز ادامه می دادم. بیمار را تحویل دادم و در راه برگشت دوباره همان ابراز احساسات شدید را مشاهده کردم و دلیلش را متوجه نشدم. چند روزی در خط بودم و به اهواز اعزام نشدم، داشتم کم کم موضوع را فراموش می کردم که بار دیگر قضیه ...
من یک پسر هستم ولی عروسم کردند
کارگاه تولیدی مشغول کار شدم تا هزینه های زندگی و درمانم را تامین کنم و اکنون حدود یک سال است که با این شرایط و به دور از خانواده ام به این زندگی سخت ادامه می دهم ولی هزینه های آخرین عمل جراحی بسیار زیاد است و با این درآمد اندک هیچ گاه نمی توانم این عمل را انجام بدهم و من هم مانند خیلی از انسان ها یک زندگی عادی و بی دغدغه را داشته باشم اما باز هم امیدم را از دست نداده ام و برای رسیدن به هدفم تلاش می کنم و... ...
عظیمی: سنجاب پرنده زدم تا شرایط زندگی ام عوض شود اما دستم در رفت
هیچ مکملی استفاده نکرده ام. پدرم بیمار است و خودم خرج خانواده را می دهم. میوه فروشی می کنم. هنوز از یاشاردوغو برنگشته ام، با همین وضعیت دستم به میدان تره بار رفتم. این آزادکار که 8 سال است کشتی می گیرد در مورد قرار گرفتن نامش در جمع کشتی گیران اعزامی به جام یاشاردوغو تصریح کرد: در مسابقات کشوری پنجم شدم. مریض هم بودم و خوب نتوانستم آنجا کشتی بگیرم، اما آقای درستکار و احسان امینی به من لطف ...
مردی که شوهر خواهرش را فلج کرده بود بخشیده شد
چیز تمام شد و من در حال خروج از خانه بودم و می خواستم سوار خودروام شوم که باز هم صدای دعوای آنها بلند شد و نادر به خیابان آمد و این بار با من درگیر شد و من هم برای دفاع از خودم از پشت با چاقو ضربه ای به کتفش زدم که ظاهراً به نخاع او خورده و فلج شده است. من قصدی برای نقص عضو او نداشتم. به نقل از ایران، پس از آن سیما احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت و با تأیید حرف های برادرش گفت: آن روز ...
بازداشت زن شیشه ای به اتهام قتل نوزاد 2ماهه
. از شب حادثه بگو؟ دخترانم به خانه یکی از بستگانم رفته بودند و همسرم برای انجام کاری راهی شهرستان شده بود. شب قبل شیشه کشیدم و تا 3بامداد پسرم بیدار بود و من سرش را گرم کردم. بعد به او شیر دادم و اصلا نفهمیدم چطور خوابم برد. وقتی بیدار شدم متوجه حال بد پسرم شدم. احتمال می دهم زمانی که در حال شیر دادن به پسرم بودم ناگهان خوابم برده و همین باعث شد پسرم خفه شود. اما علت مرگ ...
مرتضی عقیلی: آرزوی ام این بود که در ایران روی صحنه بروم
آنجا تلاش کردم تا کار تئاتر انجام دهم اما تجربه های موفقیت آمیزی نبود و به لحاظ روحی افسرده شدم و مدام در خانه بودم و بیشتر اوقات گریه می کردم. پدر و مادرم را زمانی که در غربت بودم از دست دادم و به لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم. تنهایی در خیابان قدم می زدم و برای شان اشک می ریختم. در مقطعی از زمان شب ها تب و لرز کردن داشتم و به مرور رنجور و رنگ پریده شدم. در مراجعه به پزشک به من گفته شد که مبتلا به سل ...
قاتل افسر یگان ویژه : اگر قصاص نشوم خودم را می کشم!
حیف شد! حالا هم فقط می خواهم مراقصاص کنید! اگر قصاص نشوم خودم را می کشم! چون در دوران کودکی هم سابقه خودکشی دارم! در ادامه اولین جلسه بازپرسی، داریوش.ر (متهم به قتل) در پاسخ به سوال مقام قضایی که چرا چاقو با خودت حمل می کردی؟ نیز گفت: چون در جایی سکونت دارم که خلاف و زورگیری زیاد است و من برای آن که گوشی تلفنم را زورگیری نکنند با خودم چاقو حمل می کردم! شما (خطاب به قاضی) در این مناطق ...
روایت اولین بانوی عکاس ضریح اباعبدالله (ع)
ضریح قرار گرفتم نمی دانستم چگونه باید از این عنایت از این لطفِ بی حد تشکر کنم. در آن ازدحام، قطره ای از دریای مواج عشق ورزی بودم و سرشار از شوق بی کران. دست روی قلبم گذاشتم: سلام آقا من این جا روبه رویتان هستم.. وی در ادامه خاطره اش می گوید: سر از پا نمی شناختم دوربین را نگاه کردم و به خودم گفتم باید از این فرصت استفاده کنم. بسیار شلوغ بود و جمعیت متراکم و چسبیده به هم به سمت ضریح با ...
چه کسی سر آ کلاه گذاشت؟ | رکورد طولانی ترین زمان تدریس شکست
و بچه ها نمی شناختند. خودم اسم الف مدی را آ با کلاه گذاشتم و اینطور به بچه ها درس می دادم. بعد که به تهران آمدم دیدم که تازه شروع کرده اند این اسم را روی الف گذاشته اند و می گویند آ با کلاه. معلم پیشکسوت با وجود کهولت سن هنوز هم دست از معلمی نکشیده و اشکالات درسی بچه ها را بدون چشمداشت در خانه رفع می کند و می گوید: اگر روزی بیاید که آن روز درس ندهم خسته می شوم... تا زمانی که نفس دارم ...
ماجرای اسارت در 15 سالگی
چهار تا شش در سپاه به آموزش دیدن مشغول بودم؛ همه کسانی که آموزش می دادند به شهادت رسیدند. از آبان 1361 می خواستم به جبهه بروم اما به خاطر سن کم، مرا اعزام نمی کردند. اما من تلاش می کردم بروم. سردار کرمی فرمانده سپاه رابُر بود که بعد از آن به کرمان آمد. ایشان هم می گفت: 1 سال سنت بیشتر شود که از نظر جثه بزرگ تر شوی، آنگاه اعزام می شوی. من گفتم: مرا به آموزش بفرستید، قول می دهم به جبهه نروم ...
برای 450 خانوارمناطق کم برخوردار اشتغال زایی کرده ایم
سرویس : خراسان رضوی - زمان : شناسه خبر : 1154167 عفت محمودی در گفتگو با خبرگزاری شبستان از مشهد در حاشیه نشت عصرانه های کارآفرینی بیان کرد: در ابتدا من به صورت تفریحی وارد حوزه عروسک سازی شدم و به صورت جدی و با هدف اشتغال زایی ورود نکرده بودم اما از سال 1394 به بعد تصمیم گرفتم که در این حوزه به یک کارآفرین تبدیل شوم و افراد زیادی را وارد این هنر نمایم. ابتدا کار خود را با کلبه چوبی ...
ماجرای طلاق ژیلا صادقی پس از مرگ زهره فکور صبور! + فیلم
رشته گرافیک محل(های) تحصیل دانشگاه آزاد اسلامی وبگاه رسمی http://www.zhilasadeghi.com ژیلا صادقی (زاده 22 شهریور 1352 در تهران) مجری تلویزیونی و بازیگر سینما و تلویزیون ایران است. محسن رجبی همسایه ژیلا صادقی در منطقه لواسان بودند ارتباط آنها در حد سلام و علیک بود و بعد از 7 سال پیشنهاد ازدواج از طرف آقا بهشون شد و در 18 فروردین 94 رسما به خواستگاریشون رفتند و پس ...
همیشه چشمم به ایران بود
تعریف کرده است: در آنجا تلاش کردم تا کار تئاتر انجام دهم اما تجربه های موفقیت آمیزی نبود و به لحاظ روحی افسرده شدم و مدام در خانه بودم و بیشتر اوقات گریه می کردم. پدر و مادرم را زمانی که در غربت بودم از دست دادم و به لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم. تنهایی در خیابان قدم می زدم و برایشان اشک می ریختم. در مقطعی از زمان شب ها تب و لرز می کردم و به مرور رنجور و رنگ پریده شدم. در مراجعه به پزشک به من گفته ...
روایت پاسداران پزشک و پرستاری که سلامتی به ارمغان می آورند
، وقتی نوجوانان خیلی کم سن و سال می خواستند که به جبهه بروند می گفتند که جبهه کف روی آب است، جنگ تمام می شود اما کشور نیاز به متخصصان تحصیلکرده دارد و ما هم بسم الله درس خواندن را گفتیم. ادامه تحصیل در جبهه به فرمان علما وی تعریف کرد: همان طور که در جبهه ها و سرکار بودم، شروع کردم از اول راهنمایی به درس خواندن و به سختی دیپلم را با چهار فرزندی که داشتم گرفتم، برای من خیلی سخت بود ...
دختری که پایش در مدرسه جا ماند/ ای کاش هیچ وقت زنگ ورزش نداشتیم!
پاهایش را از دست داد. او بعد از بهبودی درسش را ادامه داد و دیپلم خود را در رشته تجربی گرفت. معصومه در سال 1378 ازدواج کرد، امروز 47 سال دارد و صاحب 2 فرزند پسر است. او علاوه بر انجام کارهای شخصی به دیگران هم کمک می کند و حتی مدتی در مرکز توانبخشی و حرفه آموزی دختران استثنایی شهرستان میانه دوشادوش همسرش فعالیت کرده است. این عکس مات معصومه، یادگار آن روزهای مقاومت است بمباران ...
تمام سلول هایم در غربت به فکر ایران بود/ تحقق یک رویای 40 ساله
تلاش کردم تا کار تئاتر انجام دهم اما تجربه های موفقیت آمیزی نبود و به لحاظ روحی افسرده شدم و مدام در خانه بودم و بیشتر اوقات گریه می کردم. پدر و مادرم را زمانی که در غربت بودم از دست دادم و به لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم. تنهایی در خیابان قدم می زدم و برای شان اشک می ریختم. در مقطعی از زمان شب ها تب و لرز کردن داشتم و به مرور رنجور و رنگ پریده شدم. در مراجعه به پزشک به من گفته شد که مبتلا به سل ...
جشن تولد شوهر بهاره کیان افشار در پارک | کامنت عاشقانه بهاره کیان افشار برای شوهرش
دارم گهگاهی هم دستی بر قلم دارم و از چینش کلمات کنار هم لذت می برم. ترانه و متن های ادبی را بسیار دوست دارم و خودم هم ترانه و متون ادبی می نویسم. آقای بهرام رادان ، پیش از اینکه بازیگر شوم از دوستان من بودند و پس از ورودم به دنیای بازیگری این دوستی بواسطه همکاری پررنگ تر شد او ترانه های مرا خواندند و از چهار، پنج تا از این ترانه ها در آلبوم شان استفاده کردند. شغل دوم ...
مهوش وقاری: هنرمندان چوب چند بازیگر میلیاردر را می خورند
...، اما متن هایی که به من پیشنهاد می شد به قدری آبکی بود که ترجیح می دادم سمت آن ها نروم. این ماجرا روز به روز شدت گرفت و نقش های پیشنهادی ارزش هنری خود را از دست داد به همین دلیل ترجیح دادم مدتی کار نکنم. بعد از محسن هم پیشنهادهای زیادی به من شد ولی قبول نکردنشان خیلی بهتر بود. ما در دهه 70 که دست بر قضا شما هم در آن دوره پرکار بودید، سریال های زیادی مانند همسران داشتیم، اما حالا چنین ...
پنج شنبه های شهدایی| تاسوعایی که برای علی و رقیه، بوی پدر می دهد
از احوال پرسی می گویم اگر مزاحمتان نیستم روز عید به دیدنتان می آیم؟ با خوشرویی قبول میکند، شاید تبریک و دید و بازدید عید کمی اوضاع را بهتر کند، به خودم می آیم و تازه متوجه می شوم که فردا عید مبعث است و روز دیدار. هنگام ورود به خانه کوچک اما بسیار با صفا، که با سلیقه زن جوان شهید، تزئین شده است، حال و هوایم عوض می شود؛ رقیه کوچولو، دختری بامزه با لبخندی زیبا و دلربا میزبان ماست، از همان ...
موجودات دوست داشتنی که در ابرها پنهان شده اند
، بیرون زدم تا کمی استراحت کنم. در حالی که روی پله ها نشسته بودم، به آسمان نگاه کردم و ابری را دیدم که دقیقاً شبیه یک توله سگ بود. به سرعت یک طرحی سریع از آن زدم. این موضوع به من یادآوری کرد که چگونه وقتی بچه بودم به سادگی این کار را انجام می دادم. از آن روز به بعد من هر روز یک دقیقه وقت می گذارم تا به آسمان نگاه کنم و ببینم چه چیزی می توانم پیدا کنم. به خودم یادآوری می کنم که همین چیزهای کوچک در ...
اتفاق عجیب برای مهاجم خارجی استقلال
به سنت آن لومون رفتم و آنجا بود که توسط استعدادیاب های کیه وو دیده شدم. اینگونه بود که در 14 سالگی به ورونا آمدم. باشگاه جوانان را خیلی خوب آموزش داد، ما در سال 2012-2013 قهرمانی زیر 23 سال را به دست آوردیم. متاسفانه شانس حضور در ترکیب اصلی نداشتم. وقتی قهرمان زیر 23 سال می شوید یعنی یووه، اینتر و میلان را شکست می دهید. با وجود این، سال بعد هیچ بازیکنی به تیم اصلی راه پیدا نکرد و همه آنها به صورت ...
راز قتل مرد فرش فروش چه بود
او به خانه پدرش رفته است. خلاصه اعتیاد زندگی ام را به آتش کشید تا جایی که دیگر هیچ چیزی نداشتم و با یک آشفتگی و بی سروسامانی روبه رو بودم. بالاخره برای آن که بتوانم لوازم خانگی از دست رفته را دوباره خریداری کنم، نقشه سرقت و آدم ربایی را طرح کردم به گونه ای که کسی متوجه نقشه دستبرد به فرش فروشی نشود. ظهر روز حادثه به سراغ مرد 57 ساله فرش فروش رفتم و با این ترفند که چند فرش برای فروش دارم از او ...
نخستین حضور مرتضی عقیلی پس از 45 سال بر صحنه ی تیٔاتر ایران
برترین ها: یادداشتی از اشکان عقیلی درباره ی نخستین حضور مرتضی عقیلی پس از 45 سال بر صحنه ی تئاتر ایران: این لحظه ای هست که به یکی از بزرگترین آرزوهام رسیدم... در این سه سال گذشته به من و عمو مرتضی و خانواده ام تلخ گذشت ... روزهایی که به چشم خودم دیدم عمو مرتضی در مدت کوتاهی چقدر تنها شد فرزند و تنها برادر و بهترین رفیقِ شو در مدت کوتاهی از دست داد و حالِ بسیار بدی ...