روایت ماندگار از یک دیدار؛ مادر ایران زمین!
سایر خبرها
چرا خوب بودن خوب است/ نرگس زمانی
اثر گذار است. بچه هایی که احساس امنیت روانی بیشتری در خانواده دارند، شادتر و آرامتر هستند و بیشتر قادرند که لذتهای خودشان را به تأخیر بیاندازند. شاید چونکه آنها کمتر احساس ناامیدی و سردرگمی میکنند. بچه هایی که استرس دارند و همیشه بر سر جزئیات با خودشان درکشمکش هستند معمولاً صبر کمتری دارند و در انتخابهایشان بیشتر دچار اشتباه می شوند. خوب است بدانید شنیدن صدای دعوای پدر و مادر در سالهای ...
شال اندازی همدانی ها، عیدانه ای از بلندای باجا
به گزارش ایرنا، نونوار و شادمان غروب خورشید را به انتظار نشسته بودم، عیدی گرفتن از خود عید هم شیرین تر بود و گرفتن عیدی دلخواهم صبر و قرار از نوجوانی ام می ربود. مادر با اصرار من از گره زدن دستمال ابریشمی پدر و چارقد خودش شال زیبایی برایم درست کرده بود. چند بار شال را وجب کردم مبادا کوتاه باشد و دست مشهدی خلیل به آن نرسد. هوا گرگ و میش شد و من در اولین شب عید نوروز سال 1355 ...
دفترچه خودنوشت سرباز شهیدی که بعد از 30 سال پیدا شد +تصاویر
برای به دست آوردن تو چه خون هایی که نریختیم خون هایی که از پاک ترین و رشیدترین فرزندان این مملکت هدیه ات شد خون عزیزانی که عشق به تو می ورزیدند و سربلندی شان، سربلندی مملکتشان بود ای آزادی! و بگو آن توپ و تانک هایی که تو را به زنجیر کشیدند کجایند نکند تاب مقاومت نداشتند و ازبین رفته اند. می خواست بعد از سربازی داماد شود مرتضی که روز یکشنبه بیستم ...
زیر سایه نخل ها برگزیده جایزه داستان کوتاه یوسف
.... از هرچه بود، دلم را زیرورو می کرد. دست هایم یخ کرده بود و صورتم گمانم رنگ دیوار آزمایشگاه شده بود. مامان، که به جای مادر تو هم همراهمان بود، با نگاهش می گفت می دانم حالت را. تو هم حتماً فهمیده بودی. یک دور که نگاهت روی صورتم گشت، رفتی سمت ماشین و گفتی سوار شویم. سر از بستنی فروشی درآوردیم و معجون برایم سفارش دادی. دل دل می کردم گوشی ام را دربیاورم و به عادت همیشگی انگشتانم برود روی ...
کی عطا، عطای ایل
کبنا ؛ نامش عطا، نشانش اعطای خرد، نانش فرهنگ و نمادش، کوچ کوچ است. مهر 71خ. دهدشت، همراه پدر و مادرم میهمانش بودیم. بی بی ماهتاب بود و خودش و خانواده! بعد از شام، دعوتم کرد به دیدن کتابخانه اش! اتاقی بزرگ حدود 36 مترمربع و ال مانند. قفسه ای آهنی گرداگرد اتاق مملو از کتاب بود. کوزه ای بزرگ، شمشیری قدیمی و چند قاب عکس، کلکسیونی از دلربایی بود. بر روی کوزه، دسته ای مجله از دهه ی سی بود. غرق ...
زندگی نامه امام علی (ع) از ولادت تا شهادت به زبان ساده و خلاصه
که فاطمه دختر اسد در زمان درد زایمان به سمت مسجد الحرام رفتند و خود را به دیوار خانه کعبه نزدیک کرد و گفتند: بار الها، من به تو، پیغمبرانت، و کتاب هایی که از سوی تو نازل شده اند و همچنین به سخن جد بزرگوارم ابراهیم خلیل الله که این خانه را ساخته است، ایمان راسخی دارم. خداوندا ! به حرمت شخصی که این خانه را ساخته، و به حق، بچه ای که در رحم من است، تولد این کودک را برای من آسان گردان لحظه ای بعد دیوار ...
هم رزمانش به او سید خندان می گفتند/ گره گشایی اش را اگر بگویم یک کتاب قطور می شود
...> شش ماهش بود که همراه خانواده به ایران آمدیم. نه ساله که شد متاسفانه مادرمان را از دست دادیم. بعد از مادرم، دلبستگی اش به من بیش از قبل شد. یادم هست حتی موقعی که بزرگ شده بود گاهی سرش را روی دامنم می گذاشت و می گفت: خواهرجان دست نوازش به سرم بکش. مثل حضرت زینب(س) علاقه شدیدی نسبت به برادرم سید هادی داشتم و دوری اش را نمی توانستم تحمل کنم. یادم هست من کلاس پنجم بودم و هادی کلاس سوم ...
مروری بر تقریظ های رهبری در سال 1400/ کتاب هایی که جان تازه ای گرفتند
در آمده تا پاسخگویی بسیاری از سوالات بدون پاسخ در حوزه اسارت بانوان ایرانی در زندان های رژیم بعثی در دوران هشت سال دفاع مقدس باشد. عنوان کتاب که بر روی جلد چاپ شده، دستخط معصومه آباد است. آن روز که برای فرار از بی خبری مفقودالاثری برای خانواده اش یا هر کسی که می توانست فارسی بخواند نوشته بود: من زنده ام. معصومه آباد. در متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب آمده است: بسم الله الرحمن ...
نمی خواهم انقلاب برای بچه هایم سفره باشد
، به یکباره می دیدیم که از خارج از کشور با ما تماس گرفته و جویای احوال ما است. بنابراین مسئولیت تربیت و بزرگ کردن بچه ها به عهده مادرم بود که در این مسیر سختی های زیادی متحمل شد. جانباز شهید امیر سعیدزاده در کنار همسر و فرزندش محمدرضا در دوره اسارت پدرم، دست فروشی می کردم سعیدزاده روزهایی که پدر در اسارت بود را خوب به خاطر دارد. روزهایی که مجبور بودند برای امرار ...