سایر منابع:
سایر خبرها
گفتم باید طوری شهید شوی که رهبری به خانه مان بیاید
بابا کجا رفته؟ محمد با همان لحن کودکانه اش سرش را بالا می گیرد و می گوید: رفته پیش حضرت زهرا . می خواهم حرف را عوض کنم. می گویم چرا کلاهت شبیه پیراهنت نیست؟ می گوید: چون من دوتا لباس حزب الله دارم. محمد دوتا لباس حزب الله دارد. یکی را پدر قبل از شهادت خریده و روزی هم که محمد به معراج شهدا می رود تا با پدر خداحافظی کند و برای آخرین بار پیشانی پدر را ببوسد مادر به عنوان هدیه از طرف پدر برای محمد لباس ...
تازه دامادمان 4 روز پس از ازدواج راهی مشهدش شد
همیشه از خدا می خواست به شهادت برسد و می گفت جان زهرا(س) روز تاسوعا خاکم کنید. همین طور هم شد و تاسوعا دفنش کردیم. از اینکه مادر شهید هستم افتخار می کنم. به خودم می بالم طوری پسرم را تربیت کردم که فدایی خانم زینب(س) شد. همسر شهید روز خواستگاری از شهادت حرف می زد من فاطمه زارعی متولد 1376 اهل چهاردانگه تهران هستم. بعد 25 سال خدا به خانواده ام فرزند داد که من تک فرزند ...
حاج نصرت، قهرمانی در شهر قهرمان ها
که قضا شده. یادم باشد اگر زنده ماندم بخوانم. پس از علی محمد، حالا نوبت دومین پسر حاج نصرت بود تا او هم راه برادر بزرگترش را ادامه دهد و سری در میان سرها پیدا کند . حاج نصرت می گوید: علی اصغر را که آوردند نه دست داشت نه سر. درِ تابوت را که برداشتند جمعیت در حالی که بر سر و صورت می زدند گفتند نگذارید مادرش پسر بی دست و سرش را ببیند. گفتم این حرف ها چیست؟! مادرش، خودش پسرانش را فرستاده جنگ ...
خاطرات شهیدعبدالمهدی کاظمی جمع آوری می شود
محمدصادق جمشیدی راد- مسئول نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه های پیام نور کشور- در این دیدار با بیان اینکه شهادت در راه خدا افتخار بزرگی است که نصیب هر کسی نمی شود، اظهار کرد: همه از دنیا می روند، اما خوشا به حال شهدا که همیشه زنده اند. وی افزود: فقدان یک جوان نیرومند و صالح مصیبت بزرگی است اما صبر و بردباری یک خانواده دارای اجر بسیار بالایی است و خداوند اجر بسیاری را نصیب آن ...
سرگذشت شهرکی که برای خانوادۀ شهدا ساخته شد.
معماری نیوز | شهرک فجر داستان خانواده هایی را روایت می کند که جنگ سرنوشت پر فراز و نشیبی برایشان رقم زد. محلی برای زندگیِ خانواده های شهدا. شهرکی که برخلاف باقی نقاط شهر، حضور مردانش بیش از همه جا در قاب عکس های روی دیوار خانه هایش به چشم می خورد. شهرکی در انحصارِ زنان و کودکان، واقع در بزرگراه نیایش، روبه روی پارک ملت. تهران برای من از همین شهرک شروع شد. پیش از آن هرگز تهران را ندید ...
مدرسه ای به نام حمید ما
، می گفت تیر خورده بود. دشمن آنجا را می گیرد و آنها دیگر پسرشان را نمی بینند حتی جنازه اش را. حمید جزو مفقودالاثرهایی است که بعد از سال ها هنوز نه استخوانی از او پیدا شده و نه پلاکی و حتی تکه پیراهنی. همان زمان پدر یکی از شهدا برای یافتن ردی از حمید به منطقه می رود، پیکر پسر خودش را پیدا می کند اما حمید را نه! طلعت خانم بعد از گفتن این خاطره، ادامه می دهد: آقای رضایی سر مزار پسرم رفته و ...
سرباز زینبم، باید بمانم
از اینکه اشتیاقش برای رفتن بود که خانواده اش را راضی به رضایت کرد. "من گفتم لازم نیست بروی. پدرم هم گفت بچه داری همین جا بمان و کار کن ولی علاقه پیدا کرده بود برود ماهم که دیدیم دوست دارد، اجازه دادیم." افغانستانی ها وقتی حرم دختر علی(ع) در خطر است به غیرتشان بر خورد رضایی، شوهر خواهر زهرا مهمان دیگر جمع ماست. رشته کلام را به دست می گیرد و صحبت هایی می کند که شاید حرف بسیاری ...
ننه عصمت : تا زنده ام برای رزمنده ها دستکش می بافم
بود . اما همین حرف بهانه ای بود تا دوباره خاطرات عروس شدنش را تعریف کند: آن موقع ها همه 9 ساله شوهر می کردند. من خیلی دیر ازدواج کردم. 16 سالگی عروس شدم. پیر شده بودم (خنده) مثل حالا هم نبود که دختر خودش بخواهد انتخاب کند. اگر خواستگار خدای نکرده شَل بود یا مشکلی داشت ولی پدر و مادر می خواستند، دختر را به او می دادند. اما مهم بود که خانواده دار باشد. من هم با همسرم همینطوری ازدواج کردم. سرسال هم ...
“مصطفی” گفت اگر این کار را انجام دهم، پس از آن ترور می شوم! +عکس
نمی بینی. انگار نه انگار در مسیری قدم می زنند که مسیر شهادت یکی از همکارانشان بوده. آخرین برنامه گرفتن احکام بسیج از دست خانواده شهید است. فرمانده بسیج کنار پدر مصطفی می ایستد، اول متن یکی از احکام را می خواند و بعد یکی یکی مسؤولین شورای فرماندهی بسیج را صدا می زند. احکام را حاج آقا به بچه ها می دهد. از مادر شهید هم دعوت می کنند برای دادن احکام. ولی مادر شهید می گوید جمع مردونه است، جای ...
روایت خواندنی از عیددیدنی در خانه اولین شهید ارمنی
...! شوهرم گفت: بهت می گم توپ را بکار و با همان یک دونه پا و دو عصا توپ را شوت کرد و خودش هم با توپ افتاد روی زمین. همه شروع کردیم به خندیدن. با همه مشکلاتش باز هم هوای بچه ها را داشت و دل آن ها را نمی شکست آقا هم مهمان ما بودند مادر خود بی مقدمه از عیددیدنی چند سال پیش رهبری می گوید. اول از هم گلایه می کند از رسانه هایی که حرف های او را پشت و رو منتقل می کنند!: آن زمان که آقا به خانه ...
شکرخدا، قرآنی هستیم
نعمت های خداوند است و می گوید: خیلی خوشحالم که خدا چنین خانواده ای به ما داده است. خدا را شکر می کنم و از او می خواهم به همه بچه ها چنین خانواده ای عنایت کند. پدر این نوجوان هم ادامه می دهد: مادرشان که خودش هم قرآنی است، بیشترین کمک را درحفظ قرآن به بچه ها می کند و همه ما قرآنی هستیم. خانواده آن ها در سال 90 در ناحیه یک آموزش و پرورش، به عنوان خانواده قرآنی شناخته شده و لوح تقدیر گرفته اند و ...
فرمانده ای با بلندگو
...: از ویژگی های شهید قاسم میرحسینی که الگوی ما و جامعه است و همه دعا می کنیم به او متصل شویم ،حسن ظن او به خدای متعال بود. این مقام مسئول تصریح کرد: شهید میرحسینی زمانی که از عرفان و معنویت حرف می زند گویی سالهاست که بر سر درس عرفان و روحانیت نشسته است،چون اعتقاد به حسن ظن خدا داشت و خود را در محضر خدا می دید. سردار حسین معروفی با بیان خاطراتی از سردار شهید قاسم میرحسینی ...
از جمله اساسی ترین مشکلات ما در عملیات تکمیلی کربلای5، سیل بندی بود که پشت نهر دوعیجی قرار داشت
...: ما که توی خط وضو نمیگرفتیم با تیمم می خواندیم. لباس هایم خونی و ناپاک است. عقب که رفتم حمام میکنم و بعد با وضو نماز می خوانم. گفتند: نه! خُب این جا آب هست. تا جایی که امکان دارد خودت را پاک کن و با وضو بخوان. وقتی دیدم دست بردار نیستند حرف را به شوخی کشاندم. سنگری که در آن حضور داشتیم، کم ارتفاع و بسیار هم محکم بود. باید نیم خیز میایستادم که باز پشتم به سقف میخورد. در همان حال ...
یادمانه شهدا کربلا پنج به قلم حجت الاسلام زراعتی
با هم داشتند؛ دور هم جمع شده بودند و مثل شب تعریفی عاشوراء شده بود!. وصیت ها تمام نمی شد، برای همه چیز وصیت داشتیم حتی کجا دفن مان کنند!! و چه کسی نماز میت ما را بخواند!!؟. آن ها که زن و بچه داشتند که، وا ویلا بود!، نمونه اش شهید محمد صادق درویشی و شهید حبیب الله رستخیز و دو تا دیگر از بچه های محل ما، آن قدر وصیت و سفارش کرده بودند که من در میان گریه ها گفتم: به خدا!! همه را فراموش می ...
خانزاده: سوشا ناراحت نباش، خدا بزرگ است
می افتد، با خانواده های آنها چه می کند. برای خانواده فوتبالیست ها تحمل حواشی سخت است * به نظر می رسد که با توجه به محرومیتی که پشت سر گذاشتید، روزهای سختی داشتید. از آن خاطرات بگویید؟ خانزاده: همانطور که گفتم اصلا هیچ کس نمی تواند خودش را در آن شرایط ببیند. اشخاص ممکن است با یک حرف با زندگی یک فرد بازی کنند. برای خانواده بازیکنان تحمل این شرایط خیلی سخت است. یک فوتبالیست در نهایت بعد از همه ...
شبیه هیچ کس نبود
سال ها هنوز هم پیکرش پیدا نشده و مطلبی هم از او نقل نشده بود. از آن روز به بعد در همه کلاس های درسم و برای همه بچه ها از او می گفتم. اما این همه قصه ابراهیم هادی نبود و قصه از آنجا شروع شد که آن رؤیای صادقانه را دیدم. رؤیای صادقانه عمادی درباره رؤیای اش می گوید: تابستان1386بود، در مسجد امین الدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشا بودم. تمام نمازگزاران، از علما و بزرگان هم ...
پدر جعفر آمده بود تا کامرانش را برگرداند!
به باقی بچه ها می داد. علتش را می پرسیدیم حرفی نمی زد. در شب عملیات وقتی بچه ها خودشان را آماده می کردند، پیش جعفر رفتم و با او روبوسی کردم. موقع جدا شدن خودش گفت: یادته می گفتی چرا گوشت خورشت ها رو به بچه ها می دم؟ من توی یه خانواده مرفه زندگی کردم. توی عمرم خیلی غذا خوردم و اینجا اومدم گوشت هایی که شاید بعضی شون از راه حروم توی تنم جمع شده رو آب کنم. آن لحظه از جعفر جدا شدم و روز بعد خبر رسید در اولین لحظات شروع عملیات گلوله ای به سرش اصابت کرده و به شهادت رسیده است. ...
همیشه پشتیبان اسلام و ولایت فقیه و مدافع انقلاب و خون شهدا باشید
بزند و همیشه مدافع انقلاب و خون شهدا باشید. از شما می خواهم اگر روزی بنده حقیر سراپا تقصیر لیاقت شهادت را در راه اسلام، قرآن و ولایت را پیدا کردم، گریه نکنید و بدانید عمر دست خداست و چه لیاقتی بهتر از اینکه عمر بنده با شهادت که بالاترین مرگ و رسیدن به خداست به پایان برسد. دعاکردم که از جسمم نماند تا کسی نماز میتی بر تن نخواند والسّلام محمد زهره وند 28 شهریور 94 انتهای پیام/ ...
شهید قاری، حافظ و مصحح قرآن کریم/ جبهه نمونه عملی دانشگاه است
...، حسین جعفری قاری قرآن و جمعی از اصحاب رسانه به دیدار خانواده شهید محمدمهدی مقدم شالچی رفتند. با توجه به این که پدر و مادر این شهید به رحمت خدا رفته اند میهمان سیدمحمدرضا هاشمیان پسر دایی و دوست نزدیک این شهید عزیز بودیم که درباره شهید شالچی گفت: محمد مهدی سال 1344 در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و پدرش از مبارزان و یاران شهید نواب صفوی بود. آن زمان ما با هم هم بازی بودیم و از همان ...
دل نوشته ی محمد فوقانی در قطعه هنرمندان
مشکل بیمه هنرمندان حل شد؟ حرف و حدیث های جشنواره ها تمام شده؟ آیا قدر و منزلت هنرمندان حفظ می شود یا مثل زمان ما می ماند؟ دلم می خواهد زمانی که آن ها را می بینم حرف های تازه بزنم به دور از هر تکراری. حرف های پرانرژی و مثبت. چرا که این دوستان در این دنیا با همه این مسائل و مشکلات و بی مهری ها دست و پنجه نرم کرده اند و خیلی از آن ها برای همین آزردگی ها جان خود را از دست داده اند... خدا کند ...
تنها راه حفظ انقلاب حمایت از ولی فقیه است
شریک بودم که سعید آمد و گفت جایز نیست هر دو اینجا باشید و باید یکی از شما در جبهه حضور پیدا کند که من به جنگ اعزام شدم. زمانی که آموزش می دیدم می آمد و می گفت زیاد فکر خانواده را نکن خدا خیلی بزرگ است و با آن سن کم مرا دلداری می داد. زمانی که در قلاویزان مجروح شدم وقتی به دیدنم آمد گفتم خوب شد اومدی تا به من رسیدگی کنی که گفت بچه ها هستند و به من نیازی نیست و باید بروم از اسلام دفاع کنم ...
نقش شریفی راد در پروژه محمد(ص) / گلایه از رفتار برخورنده مسئولان
جانبازی نرفت. ما حتی هیچ حق ماموریتی برای عملیات هایی که در طول هشت سال دفاع مقدس رفتیم نگرفتیم. حقمان را از خدا می خواهیم و از مردم هم طلبی نداریم. وی در ادامه با اشاره به کتاب گفت: این کتاب جسته و گریخته حرف هایی درباره بچه های خنثی سازی زده و من هم در حد بضاعتم مقدمه ای برای آن نوشتم اما مطلب بیشتر از اینهاست. بارها هم پیگیر شدیم که بیایید و خاطرات بچه ها را جمع کنید اما جز آقای قاضی ...
مشکلات مبتلایان به اوتیسم از زبان خانواده هایشان
...، باورش برایشان سخت باشد همان طور که بعد از 7 سال هنوز برای خود من هم دشوار است که این را بپذیرم. خانم فراهی از مادران فعال در حوزه اوتیسم روزی که کتاب پدر آن دیگری را می خواند یک پسر 9 ماهه زیبا و قوی داشت که هرجا می رفت همه بر می گشتند و به هم نشانش می دادند. مادر حساس آرین با خواندن داستان پسر بچه 7ساله کتاب که با وجود هوش زیادش قدرت تکلم نداشت و به خاطر همین نقیصه پدرش به او اهمیت نمی داد ...
خاطره ای از شهید محمد جهان آرا
امام گفته بود که این آقا امکانات لازم را به ما نمی دهد و دست دست می کند، امام(ره) توپیده بود به بنی صدر. بعد از جلسه بنی صدر، محمد را دعوا کرده بود که چرا جلوی آقا این حرف ها را زده البته باز هم این دو نفر درگیری پیدا کردند. بنی صدر رفته بود خرمشهر، محمد یقه اش را گرفته بود و همدیگر را زده بودند. محمد می گفت بنی صدر جلوی نیروها را گرفته بود. پسرم از هیچ کس نمی ترسید. سید هدایت الله پدر 13 ...
ناگفته هایی از سجاد عفتی شهید مدافع حرم
بزرگوار رفتیم و گزارشی تهیه کردیم که در پی می آید. پدر شهید سجاد عفتی که یکی از رزمندگان و جانبازان هشت سال دفاع مقدس است، در گفت وگو با خبرنگار فارس در آبیک اظهار کرد: دارای چهار فرزند دختر و پسر هستم که سجاد فرزند دوم و پسر نخست خانواده بود. صادق عفتی افزود: پسرم سجاد در دوران نوجوانی در مسجد محله فعالیت داشت و در واقع در مسجد رشد یافت و در فعالیت های شهری همواره حاضر بود و ...
اشتباه کردم بازیگری را رها کردم/ جیرانی مرا قلقلک اساسی داد/با فخیم زاده کاراته کارکردیم
. به من گفتند: مگر آمده ای دوبله؟ گفتم: بله آقا. خیلی به این کار علاقه داشتم. یک روز من را خواستندو گفتند بیا استودیو کانون، تست صدا بده. ما می خواهیم فیلمی را دوبله کنیم ببینم می توانی جای فلان نقش حرف بزنی؟ رفتم استودیو کانون، دیدم کلی بچه های همسن و سال من روی صندلی نشسته اند، سعید شیخ زاده، وحید شیخ زاده و خود هنرپیشه های فیلمها و خیلی دیگر از دوستان. با خودم گفتم خدایا من که جدیدالورود هستم ...
تکلیف محوری باید خط مشی پیشکسوتان دفاع مقدس باشد
بچه هایی که رفتند نمی آید و کار گره خورده، خواستم ببینم تکلیف چیه؟ من به حسن گفتم: حسن آقا این چه حرفیه تکلیف ما را سیدالشهدا(ع) روز عاشورا مشخص کردند. بعد از پایان این حرف من، حسن با گروهانش به راه افتادند و وارد بوارین شدند، و به همت گروهان او بود که خط شکسته شد. من در همین حین که در تونل نشسته بودم و توانایی بلند شدن را نداشتم به این فکر افتادم که این بچه ها به چه رشد عقلانی و فکری رسیده اند ...
از فوتبال تا زندگی با سید جلال حسینی
در زندگی مردم وجود ندارد و این، روی همه چیز تاثیر گذاشته؛ البته در این شرایط باید با زندگی جدید خودمان را وفق دهیم. شرایط سخت تربیتی بچه های امروز در یک شرایط و یک دنیای دیگر قرار دارند و زندگی می کنند و در واقع به قول همسرم ما بچگی کردیم اما بچه های الان بچگی نمی کنند و شرایطی را که ما داشتیم بچه های این دوره و زمانه ندارند و شرایط تربیت برای پدر و مادر خیلی سخت شده است. ...
همدلی مسئولان با خانواده شهدا مایه افتخار نظام اسلامی است
به گزارش ایثار بوشهر ، محمدجعفر زراعتگر روز دوشنبه در دیدار خانواده شهید داریوش شاهینی افزود: خدمت رسانی به خانواده شهدا وظیفه ما مسئولان است. وی اضافه کرد: خانواده شهدا بر همه مسئولان و نظام حق بزرگی دارند که می بایست به بهترین نحو ممکن به آنان خدمت نمود. پدر شهید شاهینی در این آیین گفت: همدلی و همفکری مسئولان با خانواده شهدا برای نظام اسلامی ما مایه افتخار است و باید این را حفظ کرده ...
اولین تجربه تونل مرگ در موصل
نگهبان را خبر کردند و او به زحمت دست های آن مرد مهاجم را از چفیه جدا کرد، در کل به خیر گذشت. * خودم را اسیری فرض کردم که مورد ضرب و شتم عراقی ها قرار می گیرد در یک هفته اول شرایط بدی را پشت سر گذاشتیم، هزار اسیر را در انبار بزرگی نگهداری می کردند، همه به صورت کتابی می خوابیدیم، بعضی وقت ها نفس مان بالا و پایین نمی آمد، یک هفته انگار یک سال طول کشید، خیلی از بچه ها بیمار شدند ...