زن جوان: همسرم ازم می خواهد تعدادی از دوستانم را به خانه بیاورم!
سایر منابع:
سایر خبرها
جزییات شکنجه مرگبار بهار کوچولو به دست مادر و ناپدری اش / قتل را گردن پدر انداخته بودند + عکس
به عنوان مظنون پرونده مورد تحقیق و بازجویی قرار می گرفت در اظهارات خود گفت: اتهام قتل فرزندم را قبول ندارم.همسرم او را به من تحویل نداده بود و مدتی بود که بهار را ندیده بودم و از او بی خبر بودم. پدر بهار در ادامه گفت: بعد از اینکه همسرم از خانه من رفت متوجه شدم مردی به او علاقه پیدا کرده و قول و قرار ازدواج برای بعد از طلاق با هم گذاشته اند.چند بار با آن مرد حرف زدم و بین صحبت هایش گفت ...
جزییات جدید از قتل بهار دختر 5 ساله تهرانی / اعترافات ناپدری بی رحم
همسرم جدا زندگی می کنم اما طلاق نگرفته ام و یک روز قبل از حادثه، بهار را به همسرم سپرده بودم. پیکر نیمه جان دخترم را کنار سطل مشاهده کردم وی ادامه داد: روز حادثه هنگامی قصد داشتم زباله را داخل سطل در کوچه بیندازم ناگهان پیکر نیمه جان دخترم را کنار سطل مشاهده کردم که آثار سوختگی و شکنجه روی بدن وی مشخص بود! مادر بهار به صورت پنهانی با یک مرد جوان در ارتباط بود ...
مردی که جان بدهکارش را گرفت
روز حادثه مردی آشنا به دفتر کار او رفته و با ریختن بنزین و کشیدن فندک وی را به آتش کشیده بود. پسر مقتول هم که روز حادثه در دفتر پدرش حضور داشت و از ناحیه دست دچار سوختگی شده بود در تحقیقات گفت: قاتل پدرم، مردی به نام محسن است. پدرم او را می شناخت و تا جایی که می دانم با پدرم اختلافی نداشت. حتی پدرم در حق او لطف بزرگی کرده بود چرا که محسن چند روز به خاطر چک جعلی به زندان افتاد و پدرم او را زندان ...
همکاری یک پسر با پدرش برای قتل مادرش | قتل فجیع یک زن
مرد به عنوان اصلی ترین مظنون بازداشت شود. او در پی اظهارات ضد و نقیض خود آخر هفته گذشته اعتراف کرد و گفت : با همسرم دچار اختلاف های خانوادگی متعددی شده بودم. این اختلاف ها پایانی نداشت تا سرانجام با همدستی پسرم، همسرم را در خانه به قتل رساندیم . بعد هم جسد او را داخل خودرو انداخته و به کلاردشت بردیم و در آنجا رها کردیم. بعد برای این که ردی از ما نماند گم شدن او را به پلیس تنکابن اطلاع دادیم و بعد از آن که جسد کشف شد من هم بازداشت شدم. با اعتراف او، پسر جوانش هم بازداشت شد و به همدستی با پدرش اعتراف کرد . هردو در بازداشت به سر می برند و تحقیقات از آنها ادامه دارد . ...
از ارادت شهید امیر طلایی به امام حسین (ع) تا پیکری که بی سر بازگشت
روز بعد از نماز صبح به باغ بهشت بر سر مزار فرزندم می رفتم و خانواده من را آنجا پیدا می کردند، تا اینکه یک روز خوابی دیدم که نوه ام دستم را گرفت و من را به داخل باغی برد، باغی که پر از میوه و دارای حوض فیروزه ای بود که ناگهان امیر را دیدم و گفت مادر، جای من خوب است؛ بی تابی نکن، اگر ناراحت باشی من را از این باغ بیرون می کنند و ناگهان از خواب بیدار شدم. مادر شهید طلایی با اشاره به علاقه ...
دردسر زیبایی بیش از حد داماد ! / عروس خانم شوهر مدل نمی خواهد ! / عجیب ترین طلاق
خاطر زیبایی همدیگر باهم ازدواج کردید و ملاک اصلی تان ظاهر زیبا بوده درست است؟ فرشته و شاهین باهم گفتند: بله همین طور است. بعد فرشته رو به قاضی کرد و گفت جناب قاضی او مدام می گوید حق نداری کار کنی اجازه معاشرت به من نمی دهد امانم را بریده خسته شدم من هم آدم هستم می خواهم راحت زندگی کنم. شاهین گفت: جناب قاضی من فکر نمی کردم بعد از ازدواج زیبایی چهره همسرم برایم عادی شود من دنبال ...
اصرار به اعتراف رابطه غیراخلاقی با رحمت
...> دو روز در خانه تنها بودم و دسترسی به تلفن هم نداشتم. بعد از این مدت صادق دوباره به خانه بازگشت و باز هم مرا کتک زد. او با فریادهایش از من می خواست به ارتباطم با رحمت اعتراف کنم. او می گفت، اگر ماجرای این ارتباط را نگویی تو را می کشم! با التماس فریاد می زدم او فقط همکلاسی من بود . هیچ رابطه ای بین ما نیست. شب عقدکنان هم وقتی فهمیدم از تبریک صمیمانه او ناراحت شده ای، بلافاصله نامش را در فهرست ...
مرور بر زندگی نامه 2 برادر شهید
رسید و پدر شهیدان سال 1377، بر اثر سرطان به فرزندانش پیوست. مادر این شهید روایت می کند: کیا 12 ساله که بود، یک روز وقتی به خانه آمد، کمی ترسیده بود. رفت زیرتخت و پنهان شد. نگران شدم و جویای علت. جواب داد: مادر! توی مدرسه، عکس شاه را پائین آوردم و انداختم زیر پایم! بچّه ها دیدند و تهدیدم کردند که می روند به دفتر خبر می دهند! همسرم آن زمان، رئیس اداره ی امتحانات آموزش ...
عجیب ترین طلاق/ ازدواج بخاطر زیبایی بیش از حد داماد
جام حذفی مطالب مرتبط صعود سخت آبی پوشان پایتخت به فینال جام حذفی مطالب مرتبط صعود سخت آبی پوشان پایتخت به فینال جام حذفی میانگین امتیازات: 3.9 / 5. تعداد امتیازات: 22 به این خبر امتیاز دهید
تولد دوباره از دل خاکستر
... پدرم مرا به گرم خانه برای ترک برد یک ماهی با قرص و دارو پاک بودم ولی پس از آن سه بار به دلیل تزریق زیاد به کما رفتم و 48 ساعت بیهوش بودم و الان جای زخم روی پیشانی ام مشخص است؛ دیگر آبرو برای خانواده مان نماند به همین دلیل پدرم و خانواده ام به شهرستان بابلسر آمدیم. *همه به فکر من، من به فکر خماری تمامی این اتفاقات 6.5 سال بعد از خدمت سربازی ام رخ داد؛ تلخ ترین خاطره ای ...
حکم قصاص 4 قاتل اجرا شد
خانه آن ها حمله کرده و پدر ومادرش را به قتل رسانده اند و برادرش را نیز زخمی کرده اند، اما وی وقتی با برادرش که شاهد عینی حادثه بود روبه رو شد به جنایت هولناک اعتراف کرد. وی گفت: معتاد به مواد مخدر تریاک بودم و به خاطر همین همیشه با پدرم درگیری داشتم. صبح روز حادثه وقتی از خواب بیدار شدم دیدم پدرم به من پیام داده که باید از خانه آن ها بروم. خیلی عصبانی شدم و برای اینکه آرام شوم به پارکینگ خانه مان ...
روایتی از صاحب یک شغل کاملا خاص!
هفته گزارش کار همسر این خانم را به او دادم و متوجه شدیم که همسرش زن دوم دارد و ... در نهایت کتک مفصلی از همسرش خوردم. و بازهم بیکار شدید؟ بله، دوباره سر خانه اول برگشتم، اما با تجربه کار اولم. همین خانم بعد از مدتی دوباره به من زنگ زد و این بار از من خواست که با یک نفر دیگر همکاری کنم، هر چند اوایل قبول نکردم، اما چون بیکار بودم قانع شدم. این بار قرار بود ...
وقتی پدر شهید از گرسنگی از حال رفت +عکس
خانه اخوی زندگی می کردید؟ پدر شهید: بله. در تهران نو، روبروی ده متری شاهرخ و نرسیده به پمپ بنزین، کنار داروخانه زندگی می کردیم. آنجا بودیم و کم کم بعد از مدتی، می آمدم میدان فوزیه و کفاشی می کردم. خلاصه اینطوری زندگی مان می چرخید. اول انقلاب بود که مادرم به خاطر مشکلی به زندان افتاد و من در تنهایی خیلی سختی کشیدم. یک روز در میدان فوزیه تظاهرات شد. من نرسیده به میدان در ...
عشق بازی دختر و پسر در یک فروشگاه
سخره می گرفت و مرا به خاطر نوع پوشش، غذاهای دست پخت و خیلی چیزهای دیگر به شدت تحقیر می کرد. او حتی لهجه مرا نیز مسخره آمیز می خواند و به پدر و مادرم به خاطر همین آداب و رسوم بی احترامی می کرد. هرچه برایش توضیح می دادم بی فایده بود و او باز هم به رفتارهای توهین آمیزش ادامه می داد. کار به جایی رسید که با هر بهانه ای مرا کتک می زد و از خانه بیرون می انداخت. خیلی به او التماس می کردم که مرا ...
درباره کونیکو یامامورا؛ تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس
و خانواده ام پس از یک سال جدا شوم و برای همیشه به جایی در غرب آسیا بروم؟! در این افکار بودم که پدرم صدایم کرد و گفت: کونیکو، زندگی و آینده تو دست خودت است. من و مادرت می دانیم این عشق چشم و دلت را بسته و نصیحت ها را نمی شنوی. من هم به این علت راضی شدم. اما بدان، اگر به خانه این مرد رفتی، باید هر وضعیتی را تحمل کنی. فکر نکن که می توانی دوباره به این خانه برگردی؛ روزی که با این مرد ازدواج ...
ازدواج هانیه توسلی علنی شد | آیا ازدواج هانیه توسلی صحت دارد؟
توسلی ازدواج نمیکند؟ ازدواج یه خرده پیچیده است سخته. الان دارم به شما می گویم و ممکن است که ازدواج بکنم. والا راستش وقتی جوان و کم سن بودم خیلی دوست داشتم بچه دار بشوم تو ذهن همیشه بود و تحت تاثیر رمان جان شیفته بودم. چقدر رابطه آن زن با بچه عجیب است من هم در سن شانزده سالگی و هفده سالگی همیشه تو ذهنم .... الان احساس می کنم سی و هفت ساله هستم و خیلی بعید می دانم چون خیلی پیچیده است. ...
داستان ازدواج اردشیر زاهدی از زبان وی با شهناز پهلوی
متن کامل و کتابش منتشر نشده، ماجرای ازدواجش با شهناز در سال 1336 را شرح داده که تاریخ ایرانی آن را منتشر می کند: من هیچوقت بعد از جدایی پدر و مادرم در زندگی نمی خواستم زن بگیرم، در موقعی هم که در امریکا بودم دو تا، یکی از خوشگل ترین زن های دانشگاه که حتی کووین – به قول معروفتر صحبتش شد – با من بود، با او هم شرافتمندانه گفتم که من نمی توانم با او عروسی کنم، چون من می روم به مملکتم، نه ...
راز های پر ابهام گوگوش در دل گیتی پاشایی ! + عکس همسر اول مسعود کیمیایی
...، کیمیایی فرزندش، پولاد را به خانه او آورده و از آن به بعد همه با هم در آن خانه زندگی کرده اند. او در بخش دیگری از صحبت هایش گفت: در آن سال ها پیشنهاد خوانندگی و بازی در فیلم به من ارائه شد و من تازه خودم را پیدا کردم و فهمیدم هنوز هم آن جایگاه را دارم. مسعود کیمیایی به من کمک کرد تا در خارج از کشور کنسرتی برپا کردم بعد هم من را همان جا رها کرد و با پول هایم به ایران بازگشت، چون پولاد ...
از اهواز جنگ زده تا سکوی قهرمانی نیوزیلند
.... پزشکان تشخیص داده بودند باید پا را از زانو قطع کنند وگرنه لگن دختر بر اثر عفونت سیاه می شود. مژگان به آن روزها برمی گردد؛ پدرم ناگزیر رضایت داد که پایم قطع شود. پدرم به من گفت به بندر امام می رود تا مادرم را هم همراه خودش بیاورد. او رفت و همان شب من را به اراک فرستادند. دخترک به اراک رفت و پدر وقتی برگشت او را نیافت. همه جا را گشت. کسی نمی دانست مژگان را به کجا فرستاده اند. مژگان شب و روز چشم ...
سرنوشت 6 قاتل پای چوبه دار / فقط 2 نفر قصاص شدند
.... به پس از محاکمه در شعبه چهارم دادگاه کیفری به قصاص محکوم شد و پس از تایید حکم سحرگاه چهارشنبه در زندان رجایی شهر قصاص شد. دومین فردی که قصاص شد، پسری جوان بود که سی ام خرداد سال97 با شلیک گلوله پدر و مادرش را به قتل رساند. وی در اعترافات خود گفته بود: اعتیاد به زندگی ام را تباه کرد تا جایی که همسرم طلاق گرفت و به همراه دخترم مرا ترک کرد. پس از آن به خانه پدری ام برگشتم تا اینکه ...
همسرکشی با قاتل اجاره ای
قتل برساند، من دخالتی در قتل او نداشتم. با اعترافات فرزاد بلافاصله زن جوان را هم بازداشت کردیم و او که رازش را فاش شده می دید در اعترافاتی تلخ پرده از راز قتل همسرش برداشت. ستاره در بازجویی ها مدعی شد چندین سال مخفیانه با فرزاد در ارتباط بودم و عاشق او شدم، چند بار به فرزاد گفتم که بگذار تا از همسرم طلاق بگیرم تا با تو ازدواج کنم، اما او مدعی شد هیچ وقت یک زن طلاق گرفته را به ...
از ناشنیده های موجه تا شنواهایی که نمی خواهند بشنوند/ نایب قهرمانی جهان با کتانی پاره از دل خاک
را ادامه ندادم. من دو سال به صورت حرفه ای کشتی میگرفتم و حتی نفر دوم نوجوانان تهران شدم اما پدرم توصیه کرد ان را کنار بگذارم، چون فکر می کرد باعث می شود خشن شوم، به هر حال او خیر مرا می خواست و من هم کشتی را کنار گذاشتم. از زمانی که به خاطر دارم دارم فوتبال بازی می کردم، به قدری که هر دو هفته کتانی پاره می کردم و پدر مرحومم دوباره کتانی می خرید. فوتبال را از کوچه پس ...
الهام حمیدی مدل شد | آرایش لاکچری و جهانی الهام حمیدی غوغا کرد
همان کلاسها بود که برای بازی در آوایی در گلستان آقای رامین لباسچی انتخاب شد. تا به حال در معجزه ازدواج، کوی دامون، نقش سنگ، جوان امروز، مسافری از هند، باران عشق، خیلی دور خیلی نزدیک، زیر تیغ و شوق پرواز بازی کرده است. ازدواج الهام حمیدی سیزدهمین روز از بهمن ماه 97 بود که الهام حمیدی بازیگر کشورمان صفحه اینستاگرامش را با انتشار خبری از ازدواجش به روز کرد و چند ماه بعد در آخرین ...
تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس را بشناسید
بالأخره پدرم رضایت داد؛ اما با یک شرط. پدر به من گفت: اگر ازدواج کردی و به ایران رفتی، هرچقدر هم در زندگی ات دچار مشکل شدی، حق نداری به برگشتن فکر کنی. من هم قبول کردم... ازدواج در مسجد باقیمانده از جنگ جهانی... نمی شد به این راحتی از این فصل حساس داستان عبور کرد. چطور می شود یک دختر 21 ساله ژاپنی با مذهب بودایی بپذیرد با یک مرد ایرانی مسلمان ازدواج کند و به خاطر زندگی با او قید ...
حرف های بهرام افشاری اشک همه را درآورد | بهرام افشاری راز بزرگ زندگی اش را افشا کرد
...> زندگی شخصی بهرام افشاری پدر و مادر بهرام افشاری در کودکی بهرام از هم جدا شدند، او در اینباره می گوید: مادرم زمانی که من دو سالم بود مرا به همراه پدرم رها کرد و رفت. پدرم هم بعد از مدتی بیمار شد و من دوران کودکی خود را بیشتر اوقات در بیمارستان و صرف مراقبت از پدرم کردم، البته من این را افتخاری برای خود می دانم که توانسته ام نوکری پدرم را کنم و از همه کسانی که پدر و مادرشان در قید حیات ...
اگر شما هم از فرزندتان متنفرید، این را بخوانید
بارداریم اشک می ریختم و هر روز افسرده تر از روز قبل می شدم. احساس می کردم به اندازه وزن دنیا فشار روی شانه هایم است و نمی توانستم احساسم راجع به این موضوع را به شوهرم که بابت پدر شدن در آینده نزدیک کودکانه خوشحال بود، منتقل کنم. البته شوهرم قصد بدی نداشت اما قبل از ازدواج به او گفته بودم که فرزند نمی خواهم. دخترم که به دنیا آمد من بیچاره ترین آدمِ روی کره زمین بودم و با این وجود تمام سعیم ...
شهادت به استقبال او آمده بود
میهمان خانه پدری در کوچه جوادیه بودم. با هم ناهار خوردیم. پدرم خیلی وقت شناس بود. برای همین همیشه کمی زودتر از ساعت کشیکش در حرم حاضر می شد. آن روز هم بلافاصله پس از ناهار به حرم رفت. چندی از رفتنش نگذشته بود که ناگهان صدای مهیب انفجار آمد؛ صدایی که هنوز در گوشم است. همه فکر کردیم در خانه همسایه ها کپسول گاز منفجر شد. چون آن قدر تقدس حرم زیاد بود که فکرش را هم نمی کردیم یک قسی القلبی پیدا شود که در ...
طنز و پند با ملانصرالدین | حکایتهای ملانصرالدین
داستان های و حکایت های خواندنی از ملانصرالدین را در ادامه بخوانید. حکایت ازدواج ملانصرالدین روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید: ملا، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی؟ ملا در جوابش گفت بله، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم .... دوستش دوباره پرسید خب، نتیجه چه شد؟ ملا جواب داد بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من ...
پسر ناخلف به میز محاکمه رسید
.... به این ترتیب سیاوش تحت تعقیب قرار گرفت و سرانجام چند روز بعد شناسایی و بازداشت شد. متهم به پلیس آگاهی منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او در اظهاراتش به مأموران گفت: من و پدرم سال ها با هم اختلاف مالی داشتیم. این اختلاف خیلی شدید شده بود و چند بار با هم درگیر شده بودیم. ما ساکن چهاردانگه بودیم و پدرم نزدیک خانه مان مغازه داشت. روز حادثه در مغازه بودم که پدرم رسید. من و او دوباره بحثمان ...
ویدیو/ ژست اروپایی همسر سپهر حیدری جنجال به پا کرد!
دیدن او در همان نگاه اول عاشق شدم و پیشنهاد ازدواج دادم. در واقع ازدواج من با عشق در یک نگاه شروع شده و بعد از آن سعی کردم به وی و خانواده اش نزدیک شوم و بعد از آشنایی و رفت و آمد و درخواست ازدواج به پدرش آنها نیز قبول کردند و ما در نهایت در سال 93 با هم ازدواج کردیم. همسرم و دو پسرم بهترین هدیه خداوند به من هستند. سپهر حیدری بازیکن پیشین تیم پرسپولیس در سن 35 سالگی از فوتبال خداحافظی کرد. این مدافع که موفق شد گل قهرمانی پرسپولیس را در دقیقه 96 دیدار با سپاهان در خردادماه سال 87 به ثمر برساند آخرین بار با پیراهن ذوب آهن در مسابقات لیگ برتر به میدان رفت. ...