ناگفته های ظریف از دیدار مهم با خاتمی : به التماس افتادم
سایر منابع:
سایر خبرها
ظریف: به خاتمی گفتم مردم با رأی دادن به من، تنبیه خواهند شد، کمااینکه مردم از سال 96 به بعد به خاطر رأی ...
کمااینکه احساس می کنم مردم از سال96 به بعد به خاطر رأی به روحانی، تنبیه شدند و احساس می کردم این تنبیه درمورد من، شدیدتر خواهد بود و این موضوع را به مصلحت کشور نمی دانستم. خیلی توضیح دادم اما راضی نشدند. وقت نماز شد و من چون دیدم در یک بزنگاه گیر کرده ام، گفتم که بلند شویم و نماز بخوانیم. آقای خاتمی ایستادند و به امامت ایشان نماز خواندیم. وقتی نماز تمام شد، به التماس افتادم. به آقای خاتمی گفتم که شما ...
ظریف: احساس می کردم قابلیت رای گرفتن بالایی دارم/ رئیسی اگر پیشنهاد وزارت می داد، دشوار بود رد کنم
.... من هم پیشنهاد دادم که فلانی و فلانی را کاندیدا کنید که همه را رد کردند. آقای خاتمی به شوخی گفتند که قرار بود امروز برویم وزارت کشور، فردا می رویم... قرار شد که دوباره جلسه ای بگذارید؟ خیر؛ چون به حسن آقا گفته بودم می خواهم به سفر بروم. صبح فردای آن روز به سوریه رفتم و همان جا به همکارانم گفتم که یک سفر اروپا برای من جور کنید؛ البته قرار بود به اسپانیا و ایتالیا و چند ...
روایتی هولناک از خنثی کردن کلم های انفجاری داعش با لباس پلوخوری
که از رفتن به جبهه امتناع کنم. زمردین گفت: من هم کیف داروهایم را برداشتم و به همراه آنها به دیدار سردار سلیمانی رفتم. سردار مرا که دید گفت: به به حاج آقا تیپ زدی. نکته جالب اینجاست که برای اولین بار با کت و شلوار به سفر رفته بودم. گفتم آمده بودم زیارت حالا داشتم به ایران باز می گشتم. حاج قاسم گفت: من جلسه دارم به بچه ها می گویم شما را تا لب خط ببرند و منطقه را به شما نشان دهند 2 ساعت ...
آیت الله علی محقق داماد؛ چرا سراغ مرجعیت نرفتم و رساله ننوشتم؟
...، دیدم که دفتر خودم است. تفسیر کل جزء سی ام قرآن در آن دفتر بود. بعدا وقتی در شورای مدیریت درس تفسیر را جزء درس های جنبی قرار دادیم گاهی در یک روز، دو درس تفسیر می گفتم. برسیم به مسئولیت شما در شورای مدیریت حوزۀ علمیه. اعضای آن شورا چه کسانی بودند و چطور شد شما به عضویت آن شورا درآمدید. سرانجام آن شورای اولیه چه شد؟ - اولین شورای مدیریت متشکل از 6 نفر بود. دو نفر از طرف ...
روایت خواندنی از مادر 3 شهید و 2 جانبازمراغه ای: وطن یعنی آرامش و لبخند مردم/ عاقلانه با خدا معامله کردم
است و هر چی تسهیلات از بابت خانواده شهدا بودن گرفته است را خرج خشت به خشت آن مسجد کرده است برایم می گوید. اصلا می گوید این مسجد قرار نبود که ساخته شود و وسط های راه خیلی کم آورده بودم و یک روز خواب می بینم که یک نور به من می گوید که ربابه چیزی نمانده است که این مسجد بنا شود، پاشو و کار نیمه تمام خود را تمام کن. ربابه خانم می گوید خدا سه شهید از من گرفت ولی میدانی چه به من داد ...
ماجرای امضای برگه توسط شهید روحانی چه بود؟
عکس او در آن جا قرار داشت می ایستند و می گویند: این شهدا مقامی دارند و حیف که مردم این مقام را نمی دانند. وی افزود: آیت الله بهجت هنگام خداحافظی مجدد در مقابل عکس شهید ایستادند و حرف عجیبی زدند که فیلمش توسط برادر شهید ضبط شده و آن عبارت است از این مطلب که: صبح ها که حرم زیارت می روم نیت کرده ام به جای محمد حسن زیارت کنم و زمانی که سمت ضریح رفتم و از مُشَبک های حرم گرفتم، به پشتم نگاه ...
امام پنجم شیعیان شکافنده علوم/ امام باقر (ع) بنیانگذار انقلاب فرهنگی
فاطمیَین داده اند. بر پایه حدیث لوح که جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده، پیامبر اسلام پیش از به دنیا آمدن امام باقر(ع) نام او را محمد و لقبش را باقر قرار داده بود. یعقوبی می نویسد: بدان سبب باقر نامیده شد که علم را شکافت. * امام باقر(ع) در کربلا امام باقر(ع): من چهارساله بودم که جدم حسین بن علی کشته شد. من شهادت وی و آنچه در آن وقت بر ما گذشت را ...
پیمانکاران سارق!
...> چرا فکر سرقت افتادی؟ به خاطر پرداخت اقساط موتوری که قسطی خریده بودم. شگرد سرقت را از کجا یا از چه کسی یاد گرفتی؟ یک بار به بهشت زهرا رفته بودم، جمعیت زیادی بود که چشمم به طلای یک زن افتاد. همانجا وسوسه شدم و فکر کردم روز های بین هفته خلوت و فرصت خوبی برای خفت گیری است. این شد که پلاک موتورم را مخدوش می کردم و با آن برای ارتکاب جرم به بهشت زهرا می رفتم. شاکی، دختر جوانی ...
تجاوز مرد پلید به دختر 18 ساله/ او دوست پسر مادرش بود!
دارد بخاطر همین رابطه ام را با او قطع کردم و از الهه خواستم جواب تماس های منصور را ندهد، اما این دختر گوش نداد و سر قراری که با او گذاشته بود رفت و مارا بیچاره کرد. الهه نیز گفت: خسرو با من تماس گرفت و گفت می خواهد مرا ببیند، من به سر قرار رفتم و پس از اینکه سوار ماشینش شدم، با تهدید اسلحه و زور من را به خانه خود برد؛ زمانیکه به خانه اش رسیدیم به او گفتم که می خواهم از آنجا خارج شوم، اما ...
اعضای هیئت علمی، اولین مخالفان اصلاح نهاد دانشگاه/ دانشگاهیان مقابل مشکلات کشور پاسخگو باشند
کار می کند. سوال شما این بود چرا اساتید ما از همدیگر خبر ندارند، پاسخ من این است که این معضل با خواهش و التماس درست نمی شود و باید به صورت نهادی درست شود. اگر من را مقابل یک مشکل قرار دهید، ناچار هستم از سایر همکاران کمک بگیرم، آنها هم ناچارند از من کمک بگیرند و همه گروه ها ناچارند دست به دست هم بدهند. ایکنا شما به درستی اشاره کردید که بخشی از این مشکلات ناشی از سیاستگذاری های ...
پاسخ تند خداداد عزیزی به اظهارات جنجالی حسن عباسی/ حرف نزنی نمی گویند لالی/ حاضرم درباره دینداری با تو ...
.... او چه کاره است که در خصوص خانواده بازیکنان صحبت می کند. ایشان پشتش به هرجایی که گرم است به خودش مربوط است اما حق ندارد تا در خصوص فوتبالی ها و خانواده اشان اینطور صحبت کند. عزیزی در خصوص ماجرای دینداری بازیکنان فوتبال خطاب به عباسی گفت: تو در خصوص دینداری بازیکنان فوتبال چه می دانی؟ چون سخنرانی می کنی فکر می کنی خیلی می فهمی! من به عنوان یک فوتبالیست زمانی که در آلمان بودم در رختکن ...
نامه موسویان رای دادگاه آلمان را علیه من کرد | ماجرای شکنجه اروپایی در زندان های آلمان
بگیرند ولی من گفتم نیاز نیست. اگر دادگاه تمام شود شهادت این نفر را نمی خواهیم و شهادت آنها ارزشی هم نداشت چون هیچ چیزی را تغییر نمی داد. اما بعد از آن یک نامه توسط آقای موسویان از طرف سفارت جمهوری اسلامی ایران همراه با مهر و سربرگ رسمی روی میز دادگاه آمد که نوشته بود با توجه به اینکه دو شاهد به نام آقای فلان و فلان قرار بود به آلمان بیایند و نیامدند، در ایران حاضر هستند شهادت بدهند ...
جزئیات قتل زن جوان و مادرش در بنگاه املاک
عمد مشهد در چنگ قانون گرفتار شد، روز گذشته در اولین جلسه بازپرسی به صراحت ارتکاب دو قتل را پذیرفت و از نفرت عجیب خود در حالی سخن گفت که مدعی بود اگر زودتر قصاص شود، مقتولان را در آن دنیا هم می کشد! این مرد 31 ساله که مقابل میز عدالت ایستاده بود و به سوالات تخصصی قاضی دکتر صادق صفری پاسخ می داد، درباره ماجرای اختلاف خانوادگی وانگیزه خود از این جنایت وحشتناک گفت: در دوران مجردی با دایی ...
هر کسی مرا می دید می گفت می میرد!
رژیم منحوس پهلوی پیوستم، به همین دلیل کار و کاسبی را رها کرده و در راهپیمایی های علیه رژیم شاهنشاهی با سر دادن شعار های ضد شاه در خیابان ها از صبح تا غروب به همراه روحانیون شرکت می کردم تا اینکه در 22 بهمن ماه سال 57 انقلاب اسلامی پیروز شد و طعم شیرین پیروزی را همه مردم چشیدند، ولی طولی نکشید که متاسفانه جنگ تحمیلی به ایران تحمیل شد. با آغاز جنگ، بلافاصله برای آموزش سلاح های نظامی و رزمی در پایگاه ...
آشنایی با زندگی نامه مختصر و معجزه ای جالب از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)
...: به اشتیاق دیدار روی امام باقر علیه السلام از مکه به مدینه آمدم. شبی که به مدینه رسیدم، باران شدید و سرمایی سخت بیداد می کرد. من که نیمه شب به در خانه حضرت رسیده بودم، با خود گفتم: اکنون برای در زدن دیر شده است. پس بهتر است تا صبح همین جا بمانم و صبح هنگام به خدمت ایشان مشرف شوم. در این هنگام، صدای امام (ع) را شنیدم که می فرمود: در خانه را برای ابن عطاء باز کنید که امشب، سرمای سخت و آزار باران ...
بدم نمی آمد لاریجانی رئیس جمهور شود
کمااینکه احساس می کنم مردم از سال96 به بعد به خاطر رأی به روحانی، تنبیه شدند و احساس می کردم این تنبیه درمورد من، شدیدتر خواهد بود و این موضوع را به مصلحت کشور نمی دانستم. خیلی توضیح دادم اما راضی نشدند. وقت نماز شد و من چون دیدم در یک بزنگاه گیر کرده ام، گفتم که بلند شویم و نماز بخوانیم. آقای خاتمی ایستادند و به امامت ایشان نماز خواندیم. وقتی نماز تمام شد، به التماس افتادم. به آقای خاتمی گفتم که ...
من اصلا نبودم که کناره بگیرم/مردم از سال 96 به بعد به خاطر رأی به روحانی، تنبیه شدند.
نخواهید شد، نرسیدید؟ نتیجه گیری من که قطعی بود؛ آن ها رضایت ندادند. من هم پیشنهاد دادم که فلانی و فلانی را کاندیدا کنید که همه را رد کردند. آقای خاتمی به شوخی گفتند که قرار بود امروز برویم وزارت کشور، فردا می رویم... قرار شد که دوباره جلسه ای بگذارید؟ خیر؛ چون به حسن آقا گفته بودم می خواهم به سفر بروم. صبح فردای آن روز به سوریه رفتم و همان جا به همکارانم گفتم که یک سفر ...
ناگفته های ظریف؛ از لو رفتن فایل صوتی تا پیشنهاد کناره گیری به روحانی
، تنبیه شدند و احساس می کردم این تنبیه درمورد من، شدیدتر خواهد بود و این موضوع را به مصلحت کشور نمی دانستم. خیلی توضیح دادم اما راضی نشدند. وقت نماز شد و من چون دیدم در یک بزنگاه گیر کرده ام، گفتم که بلند شویم و نماز بخوانیم. آقای خاتمی ایستادند و به امامت ایشان نماز خواندیم. وقتی نماز تمام شد، به التماس افتادم. به آقای خاتمی گفتم که شما بزرگ تر من هستید؛ به حسن آقا گفتم که من هم برای شخص خودت و هم به ...
ابراهیمی: کاشف طارمی در بوشهر بودم/ فوتبال ایران دیگر استعداد نداد
صلح و آشتی را در زمین فوتبال جستجو می کردند کار مشکلی بود. شاید سخت ترین بخش عمر مربیگری شما همان دوره بود، اینطور نیست؟ سخت بود چون امکانات نداشتیم. وقتی برای نخستین بار در کلاس های مربیگری فیفا قبول شدم به فدراسیون فوتبال رفتم و گفتم 30 نفر شاگرد دارم اما زمین برای تمرین نداریم. مسئولان فدراسیون همان موقع دستور دادند که یکی از زمین های استادیوم آزادی را 3 روز در هفته به من بدهند و 30 ...
عشق ورزی همسر جمشید مشایخی به او وسط برنامه! | این جیگر منه!+ویدئو
آشنایی اش با جمشید سینمای کشور ایران ودر نهایت ازدواج و سبک زندگی خانوادگی خود بیان کرده است. جذابترین بخشهای این گفت وگو را در ادامه میخوانید: کتکی که از پدر خوردم من گیتی رئوفی هستم. پدرم افسر شهربانی بود.پدرم مردی بسیار سخت گیر و متعصب بود. یک روز پدرم از محل کارش که در اداره شهربانی بود، سر زده به خانه آمد و همین که خنده مرا که ان موقع ده یازده ساله بودم،شنید، به ...
همدستی دختر ثروتمند با 2 پسر در قتل عام خانواده اش
قرار شد با مهران این قتل ها را اجرا کنند. ما قصد کشتن خواهرم را نداشتیم، اما چون می دانستم او دختری احساساتی و وابسته به مادرم است، مطمئن بودم بعد از قتل مادر و ناپدری ام ما را لو می دهد. به همین خاطر تصمیم گرفتیم او را هم بکشیم تا از این زندگی خلاص شود. وقتی نوبت به نیما رسید او اظهارات مهران متهم ردیف اول را رد کرد و گفت: من این اتهامات را قبول ندارم چون قرار بر قتل نبود. قرار بود ما ...
روز هشتم ربیع الاول چه چیزی به وقوع پیوست؟
فرهنگ و هنر: روز هشتم ربیع الاول سال 206 هجری قمری روز رحلت امام حسن عسکری(ع) به روایتی و آغاز دوره ای حیاتی و مهم در تاریخ شیعه است که سرنوشت بشریت را دگرگون ساخت. ماه ربیع الاول، یکی از ماه های سرنوشت ساز و مهم در تاریخ اسلام است. ربیع به معنی بهار است و اعیادی، چون امامت حضرت ولی عصر (عج) و خجسته مولود پیامبر اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در این ماه قرار دارد. با اینکه ربیع الاول ...
بیوگرافی پرویز فتاح
...، چون پسرم امیرحسین از طرف مدرسه به سفر عمره می رفت، 7/5 صبح برگشتم منزل که خانمم را برسانم، تلفن زنگ زد گفتند آقای رئیس جمهور با شما کار دارند، بعد گفتند، کجایید، چند بار زنگ زدیم نبودید، گفتند آب دستت است بگذار زمین بیا اینجا. منتظرم. گفتم خیر است انشاء الله. رفتم ریاست جمهوری، اولین بار در طول عمرم بود که آنجا می رفتم، از در عادی هم رفتیم. هیچ کس ما را نمی شناخت. به هر کسی گفتم رئیس جمهور ما ...
ناگفته های ظریف درباره لو رفتن فایل صوتی اش/ سردار سلیمانی نبود؛ بعد از استعفا به دولت بر نمی گشتم
برای همان پنج شنبه. یعنی بعد از گفت وگو با آقای آشنا. بله. صبح فردای آن روز، نوار را برایم پیدا کردند. منبع اطلاعاتی آقای آشنا یا این دو اصلاح طلب چه بود که شما را از درز نوار مطلع کردند؟ نمی دانم. لذا من می دانستم که این ماجراها در راه است. من از قبل، برنامه سفر به عراق و قطر و چند کشور دیگر را که سفرهای رمضانی بودند داشتم. قرار بود بعدازظهر برای اف ...
کتاب نگاه سرنوشت ساز روانه بازار نشر شد
، کارت تمام است می بایست نماز را قطع می کردی و جواب او را می دادی، با این کار معلوم نیست چه بلائی سر پایان نامه ات بیاید؛ اگر من جای شما بودم حتماً" جواب او را می دادم. از این صحبت او به شدت ناراحت شدم و به او گفتم من مسلمانم؛ امام حسین(ع) در ظهر عاشورا در معرکه جنگ در زیر تیر های دشمن نماز را ترک نکرد آن وقت تو به من می گویی که نماز را قطع کنم و جواب استاد راهنمایم را بدهم! تو نگران کار من نباش، رابطه ...
بخیر عازم شوید خواهرم
های سالن انتظار نشسته بودم. از دور چشمم به دو خلبان افتاد. فکر کردم خلبان های پرواز ما هستند. رفتم جلو و بعد از احوالپرسی سوال کردم آیا شما هم در پرواز افغانستان هستید؟ خلبان گفت: من مسئول این پرواز هستم، ولی در سفر نیستم. چیزی شده؟ گفتم: نه، می خواستم ازتون خواهش کنم، اگر ممکنه موقع پرواز دقایقی اجازه بدین برم داخل کابین خلبان و بیرون را تماشا کنم. با تعجب نگاهم کرد و گفت: مگر شما هم با این ...
محمد مایلی کهن: برانکو اینجا مربی شد! / مورایس قهرمان هم شود ارزش ندارد
به گزارش طرفداری، مصاحبه محمد مایلی کهن را می خوانید: روز شنبه در اولین جلسه تمرین پیش فصل پرسپولیس حاضر شدید. شرایط چطور بود؟ بله قبل از آن رفته بودم بهشت زهرا. آقای درویش دعوت کردند و رفتیم اما خب با یک جلسه تمرین دیدن که نمی شود قضاوتی داشت.طبیعتاً در فصل نقل و انتقالات خوب عمل کرده اند اما هزینه زیادی هم کرده اند و بازیکنان متعددی گرفتند که باید بتوانند این نفرات را با ...
یادکردی از سردار شهید حاج اکبر آقابابایی /فرمانده جانبازی که سحرگاه به همرزمانش پیوست
ایشان خواست که ما را نصیحت کنند. امام دستانشان را روی شانه اکبر گذاشتند و فرمودند: " بروید و با هم مهربان باشید، با هم مهربان باشید " سال ها از آن روز می گذرد ولی هنوز آن لحن گرم و صمیمی را در گوشم احساس می کنم. بعد از عقد رفتیم سفر، حدود 6-5 روز در آنجا بودیم. به حاجی گفته بودم هر جا شما بروید من هم می آیم. هنوز هم باورم نمی شد که این روزهای سخت را گذرانده باشم. همه اش مثل یک ...