سایر منابع:
سایر خبرها
جلال مقامی، استاد صدا و دوبله که از غذایش می زند تا پول دارو بدهد
جلال مقامی: از غذایم می زنم تا دارو بخرم! احسان ناظم بکایی؛ روزنامه نگار در اینستاگرام خود از ملاقات با اسطوره دوبله ایران نوشت: امروز، #جلال_مقامی هشتاد و یک ساله می شود. چند روز قبل به دیدنش در مهرشهر کرج رفتم. دقایقی قبل از رسیدن حسین قرایی، مدیرکل روابط عمومی صداوسیما آنجا بودم. بیماری و کهولت تاثیری در صدای رسا و هوشمندی اش نداشت. مقامی حرفی زد که دلم ...
چادر سیاهم کفنت شد، حلالم کن!
. او لقمه ی نان و پنیر دهانم می گذاشت و من دلم، سیر و سرکه بود، دستی به صورتش کشیدم: مامان جان، سن منیم هر زادیم سان_تو همه چیز من هستی_ دوست دارم دانشگاه رفتنت را ببینم؛ الله الله به زرنگی ات، باید بروی دانشکده مهندسی یکهو خشکش زد و اوقاتش تلخ شد: دانشگاه من جبهه ست؛ می روم و جنگ که تمام شد برمی گردم و ان شالله دانشکده هم می روم جوانم رفت با گلدان حسن یوسف توی حیاط ایستاده ...
وضعیت پیشکسوتان دوبله | جلال مقامی: از غذایم می زنم تا دارو بخرم +ویدئو
همزمان با دوم مرداد سالروز تولد جلال مقامی که از اساتید و پیشکسوتان دوبله ایران است احسان نظام بکایی(روابط عمومی سریال سلمان فارسی) روایتی از دیدارش با این هنرمند را منتشر کرده. در یادداشت این روزنامه نگار آمده امروز، جلال مقامی 81 ساله می شود. چند روز قبل به دیدنش در مهرشهر کرج رفتم. دقایقی قبل از رسیدن حسین قرایی، مدیرکل روابط عمومی صداوسیما آنجا بودم. بیماری و ...
اظهارات عجیب نگهبانی که سارق موزه شد
مادرشان قرص های خواب آور حل می کردند و وقتی آنها بیهوش می شدند دست به سرقت طلا و جواهرات و ارز می زدند. بعد طلاها را تحویل تو می دادند؟ همه اینها نقشه ای بود برای تصاحب طلا و جواهرات خانواده های آنها. خب، معلوم است که طلاها را می گرفتم و بعد فراری می شدم. چطور باور می کردند که پزشک هستی؟ من از کودکی عاشق رشته پزشکی بودم. دلم می خواست درس بخوانم و دکتر شوم، اما شرایط خانوادگی ...
(تصاویر) تصاویر کمتر دیده شده از سیاه ترین روز تهران
لحظه کسی باورش نمی شد که ظهر تابستان سیل آمده. من یک نان سنگک خریده بوم و داشتم از بازار به سمت خانه می رفتم که ناگهان همه چیز عوض شد. هر کسی را که می دیدی کورکورانه به سمت کوچه ها فرار می کرد. کسی نمی دانست اصلا باید به کجا فرار کند. من وارد یه خانه دو طبقه شدم و از پشت بام جریان سیل را دیدم که چطور خانه های نزدیک رودخانه مقصودبیک، تکیه تجریش و اطراف امامزاده صالح (ع) را با خودش برد. بعد از سیل ...
آغوش باز بیستون
...... دلم نمیاد بهشتش را خراب کنم و زیر لب به یاد کولبرها می خونم: عشق بازی است خدایا که شود رنگ جنون وه چه زیباست یکی لقمه ی آغشته به خون شاید این تنها کلمه ای باشه که دوست دارم بهش بگم فدا ... همیشه صبوره صبور بهش می گم این صبور بودنت به اجدادت رفته که ...
سیاه سلطان صحنه است
آئینی ما، مثل تخت حوضی و تعزیه خوانی و همچنین هویت ایرانی فراموش بشود. من ابتدا در زنجان تعزیه کار می کردم. بعد آمدم تهران و در کانون ابوذر و کانون میثم تعزیه را ادامه دادم. سال 64 به دعوت دکتر داوود فتحعلی بیگی وارد دنیای نمایش های آئینی سنتی شدم و به شکل حرفه ای کارم را آغاز کردم. البته تا سال 67 کنار استاد سعدی افشار وردست سیاه بودم؛ یعنی ایشان سیاه بود و من نقش های سفید و جدی بازی می کردم ...
بیهوده و اعتیادآور مثل اینستاگرام
! اعصابمان را هم برای حواشی ایجاد شده در اینستاگرام از دست می دهیم. من هم چند بار از اینستاگرام خارج شدم، اما بنا به دلایلی مجدد آن را وصل کردم؛ مثلاً اخیراً در فروشگاهی رفتم و خرید کردم. صندوقدار گفت قرار است در قرعه کشی شرکت کنیم و باید حتماً پیجشان را فالو داشته باشیم. فائزه هم یکی دیگر از کاربران اینستاگرام است و از دوستان و آشنایان که از او درخواست دنبال کردن صفحات کاری را دارند، گلایه می ...
نظام دینی ایران در تبیین عقلانیت دینی موفق بوده است
شنیع او در میدان کربلا که در تاریخ به ثبت رسیده، تبری می جویند و اسم فرزندان شان را از اسماً اهل بیت (ع) انتخاب می کنند. این احساس را در قلبم یافتم که نبضی در من برای امام علی (ع) و پسرش حسین (ع) می تپد. به همین خاطر در جشنواره النهضه الحسینیه (انقلاب حسینی) که توسط جامعه المصطفی در دمشق به کمک مکتب حضرت آقای خامنه ای _خداوند به ایشان طول عمر دهد _ و رایزنی فرهنگی ایران در دمشق برگزار ...
وضعیت این افراد تکان دهنده است / پارک خوابی از ترس طلبکار
قراردادش رسیده بود. بار ها شنیده بودم که نباید به شریک اطمینان کرد اما خب... .مدت ها بود دلم می خواست با کسی حرف بزنم اما کسی نبود. ببخشید اگر یاد آور خاطرات بد بودم. از کنارش بلند شدم و از پارک خارج شدم. افزایش مترو خوابی در تهران اینجا در ایستگاه مترو شادمان، شخصی کنار دیوار خوابیده است و سر و صدای مسافران، همچنین قطار او را از خواب بیدار نمی کند. از مامور ایستگاه علت را جویا ...
قتل مرد جوان با وسوسه های یک زن!
زیارت به مشهد بیایم دلم هم برای زیارتت تنگ شده است حداقل شما پیش من بیا. چند ساعتی نگذشته بود که برای هواخوری به حیاط زندان رفته بودم که دیدم پرچم امام رضا را داخل حیاط آورده بودند. خیلی خوشحال شده بودم. خادم های حرم هم داخل محوطه حیاط زندان بودند. همان لحظه که چشمم به پرچم و خادم های امام رضا افتاد خواستم هر جوری شده مرا بطلبد تا به مشهد بروم. چهار، پنج روز از این ماجرا ...
غرور و تکبر در زندگی شهید نخبه احدی معنایی نداشت
فرزندشان با وجود نخبه بودن و دارای شخصیت اجتماعی، راه شهادت را انتخاب کند. چندی پیش در مرکز فرهنگی وموزه دفاع مقدس همدان مراسم تجلیل از خانواده های شهدا برگزار شده بود، داخل حیاط مجموعه خانمی نظرم را به خود جلب کرد جلوتر رفتم و گفتم شما مادر شهید هستید؟ گفتند: بله شهید احدی، نمی دانم چرا ابتدا شهید را نشناختم به محض اینکه مادر شهید اسم دقیق فرزندش را گفت سریع ذوق زده شدم و گفتم شهید نخبه احم ...
اقدام بانوی اصفهانی برای احیای غذاهای سنتی/ گردشگری خوراک گامی مهم برای رونق اقتصاد
خانه می روم علاقه دارم که دوباره به رستوران برگردم و همه تعجب می کنند، بچه هایم می گویند گلابتون را بیشتر از ما دوست داری. وی در خصوص انتخاب اسم گلابتون برای رستورانش گفت: گلابتون نخ زرپیچی است که در صنایع دستی اصفهان به کار می رود به همین دلیل این اسم را انتخاب کردم، خیلی وقت ها از بازار خسته شدم، غصه اش را خوردم ولی هیچوقت فکر نکردم باید اینجا را تعطیل کنم، روزهای کرونایی چشمم به در ...
قانون های نانوشته یک کارگاه خانگی
روستای مبارک آباد تویسرکان مسیر خواهان این تولیدات شده، دوست و آشنا از دور و نزدیک می آیند و برای یکی دو سال خرید می کنند و مُهر تایید می زنند بر تلاش شبانه روزی خانم آقاملایی و همسرش. من هم محو جادوی رنگ و طعم محصولات بودم و چاشنی مهرش را می چشیدم و در فضای عطرآگین کارگاه دنبال گُل کردن صحبت و جواب، سوال هایم بودم، پس بی معطلی داستان راه اندازی شغل خانگی و کسب عنوان کشاورز نمونه ملی را وقتی ...