وضعیت این افراد تکان دهنده است / پارک خوابی از ترس طلبکار
سایر منابع:
سایر خبرها
انیمیشن مثل خواب دیدن است/ تغییر مسیر زندگی از کنار سرویس بهداشتی!
دسته کسانی بودم که در زندگی ام قبل از انجام کارها، خیلی فکر نکردم. همیشه اول یک کار را انجام می دهم و بعد فکر می کنم، اگر می خواستم فکر کنم خیلی از کارها را انجام نمی دادم. خیلی ها می پرسند که چطور وارد کار انیمیشن شدم؟ جواب من این است که اصلا برنامه ریزیِ خاصی برای کار در حوزه ی انیمیشن نداشتم. عاشقی در اولین ترمِ دانشگاه کارگردان انیمیشن فیلشاه درمورد ماجری ازدواج زودهنگام ...
دوز تردید
مغازه اش ایستاده و پک عمیقی به سیگارش می زند. ماسک را زیر چانه اش کشیده و با آمدن مشتری داخل مغازه آن را بالا می برد. فرشاد ترس از عوارض واکسن و مبتلا شدن دوباره به کرونا را دلیل واکسن نزدن عنوان می کند و می گوید: از روز اول نمی خواستم واکسن بزنم ولی همسرم اصرار کرد و از آنجا که مغازه دار هستم و هر روز با مشتری سر و کار دارم، قبول کردم. دو دوز هم زدم ولی چند هفته بعد از دوز دوم مبتلا شدم. دو هفته تب ...
راز تلخ تازه عروسی که مرد بود!
هنوز دو ماه بیشتر از برگزاری مراسم عقدکنان نگذشته بود که مهر طلاق بر سند ازدواجم خودنمایی کرد و من از انوشیروان جدا شدم چرا که در همان هفته اول دوران نامزدی، همسرم متوجه شد که من دوجنسی هستم. از سوی دیگر من شخصیتی مردانه داشتم و نمی توانستم برای او مانند یک زن رفتار کنم. این ماجرا موجب شد تا نامزدم در همان هفته اول دوران نامزدی ارتباطش را با خانواده ما قطع کند ولی به خاطر نسبت فامیلی قصد نداشت ...
تصاویر کمتر دیده شده از سیاه ترین روز تهران را ببینید | چند نجات باورنکردنی در سیل تهران!
همشهری آنلاین – حسن حسن زاده: ظهر آن روز، ناگهان رعد و برق دل مردم شمال تهران را فروریخت و آسمان با هجوم ابرهای تیره سیاه شد. قرار نبود باران ببارد. اصلا ظهر داغ تابستان و مرداد گرم تهران را چه به باران!؟ عقربه های ساعت، 12 و 30 دقیقه ظهر را نشان می داد که آسمان ناگهان سیاه شد. در عین ناباوری باران بارید، سیل شد و رعب انگیزترین روز پایتخت را رقم زد. آنطور که اهالی قدیمی تجریش می گویند، سیل اول از ...
منافقین توقع استقبال مردم را داشتند
...> سردار اسدالله ناصح از فرماندهان حاضر در این عملیات روایتی از این عملیات را بیان کرده است که در ادامه می خوانید. در اواخر جنگ من در غرب بودم و سمت جانشینی سپاه چهارم را بر عهده داشتم. سپس برای مدتی جانشین قرارگاه نجف شدم و زمان عملیات مرصاد فرمانده سپاه نبی اکرم را برعهده داشتم. با توجه به سابقه من در غرب و آشنایی که با این منطقه داشتم، پیش محسن رضایی رفتم تا در مورد هماهنگی با برادران ...
قتل فجیع شاگرد مکانیکی در تهران / پایان سلطه گری های شیطانی با فیلم سیاه + عکس
به گزارش رکنا، رسیدگی به این از مرداد ماه سال1400 به دنبال کشته شدن پسر جوانی به نام امین در یک مغازه در شرق آغاز شد .صاحب مکانیکی که با پلیس تماس گرفته بود گفت: من سالهاست مکانیکی بزرگی در شرق تهران دارم. امین و دوستش فرید از چندماه قبل به عنوان شاگرد در مغازه ام مشغول به کار شدتد.آنها می گفتند از شهرستان به تهران آمده اند و جایی برای خواب ندارند به همین خاطر از من خواستند در مکانیکی کار کنند و ...
ساعت هایی که با عشق کوک می شود
سعی می کرد با کار فرهنگی مسئله مرجعیّت را در بین مردم جا بیاندازد. حسینعلی پسر دوم خانواده نیز آن زمان که بحث خیرات کمرنگ بود. او سحرها بلند می شد، غذای گرم آماده می کرد، با موتور به خانه افراد بی بضاعت می برد و کمک هایش را مخفیانه انجام می داد. واقعا خدا شهادت را الکی به کسی نمی دهد، او اولین شهید خانواده ما بود و پس از او برادر بزرگم در حین انجام مأموریت به فیض شهادت نائل آمد. علی پسر سوم ...
مافیای جای پارک در تهران/ مهیا شدن درآمدزایی غیرشرعی و خواب مسئولان
افزایش روز به روز تردد خودروها در شهر خود معضلی برای پیدا کردن جا پارک است حالا در این بین عده ای بخواهند با در اختیار گرفتن معابر و فروش جا پارک ها برای خودشان کاسبی راه بیاندازند، خود می شود قوز بالا قوز. معابر پایتخت مگر اموال شخصی این افراد است که شهروندان باید به آن ها پول جا پارک دهد؟ با شهرداری که در این باره صحبت می کنی می گوید با پلیس در میان بگذارید چراکه ضابط قضایی باید با این ...
فدریکو برناردسکی: در یوونتوس همه چیز می توانست بهتر به سرانجام برسد
این پرسش که آیا از رفتن از یوونتوس تاسف خوردی؟ پاسخ داد: هنگام خداحافظی بله. حسرت زیادی خوردم اما سپس دریافتم که دوره ی من در آن جا به آخر رسیده است. تقصیر بر گردن هیچ فردی از جمله سرمربی نیست. مقصر شرایط و نیاز ها بودند. همیشه در دسترس بودم چون دوست دارم همیشه در خدمت تیم باشم اما تمام تغییراتی که انجام شد و انتقاداتی که از من شد، می تواند روی عملکرد هر بازیکنی که در حال رشد است ...
داستان رابطه عشقی سرباز فراری با دختری زیبا
دیگر خواب و خوراک ندارم و تنها اشک می ریزم. بی هدف در کوچه و خیابان ها می گردم و به خدمت سربازی هم نرفته ام زمانی که دچار افسردگی شدید شدم به همین خاطر به شهرستان بازگشتم و با تهیه مقداری قرص از یک داروخانه قصد داشتم خودم را از این شرایط روحی خلاص کنم ولی چون تصمیم اشتباهی گرفته بودم و می دانستم خودکشی گناهی کبیره است که در آن دنیا نیز باید تاوان سختی را باید بدهم.... ...
کارتن خواب هایی که حاضر نیستند از زباله ها جدا شوند
به گزارش بولتن نیوز ، مهرداد محب علی زاده کارگردان درباره ایده فیلم جدید خود گفت: وقتی در سامانکده شهرداری مشغول تحقیق درباره بی خانمان ها و کارتن خواب ها بودم با کسانی روبرو شدم که در سرمای زمستان و اوضاع نامساعد جوی روی مقوا یا کنار خیابان و معابر عمومی بیتوته کرده و زندگی می کنند، اما حاضر نیستند برای اقامت به سامانکده شهرداری مراجعه کنند؛ در حالیکه اسکان و پذیرایی در این اماکن کاملا رایگان ...
عدم تشخیص پزشکان، جان مدافع حرم را گرفت! + عکس
از من سئوال کردند که همسرتان چه بیماری ای دارد؟ می ترسیدند در آسمان برایشان اتفاقی بیفتد. من هم گفتم که همسرم مسموم شده. من، هم خوشحال بودم که همسرم همراه ما آمده و هم وقتی این حال بدشان را می دیدم ناراحت می شدم و همه ش امید داشتم و به خودشان هم می گفتم که وقتی برسیم ایران، حالت خوب می شود. اینجا منطقه نظامی بود و نشد که به تو رسیدگی کافی بشود. ایران که دیگر بهشت است و توریست درمانی می ...
پیروزی دختر کاشمری در تهران!
اندازی کتابخانه های روستایی و برنامه های تشویقی، همچنین انتخاب به عنوان رئیس اداره نمونه استان یکی از این افتخارات بود. بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه فردوسی مشهد و سه سال نامزدی، برای ازدواج باید به تهران می آمدم. با توجه به این که همسرم نظامی بود، درخواست انتقالی به تهران را دادم و سال92 به تهران آمدم و به عنوان رئیس کتابخانه پیروزی انتخاب شدم. یگانه این جملات را می گوید و ادامه می ...
شیوه حیرت آورِ بدهکاران ایرانی برای فرار از طلبکار
چی؟ پیدا نمی کنن. هر روز یه پارکم. تا این بدهی رو بدم و خلاص از جایش بلند شد، خودش را تکاند و رفت. هر کدام از این افراد، یک داستان جداگانه داشتند و اتفاقاتی که در زندگیشان افتاده ممکن بود هرکسی را از پا دربیاورد. * بیشترین کارتن خواب های کشور در استان های تهران، البرز و خراسان رضوی سکونت دارند و آذربایجان شرقی کمترین مواجهه با این پدیده را داشته است. گسترش نیوز ...
داستان یک خیابان سیاسی
؛ از فرش فروشی گرفته تا کفش فروشی. پرده توری آویزان شده از پشت ویترین را تا نصفه کنار زده تا نور تا ته مغازه اش را بگیرد. کفش های مردانه را مرتب پشت ویترینی با قاب چوبی کهنه چیده و خودش هم روی یکی از صندلی ها نشسته و نگاهش به رفت و آمد خیابان خیره مانده است. درِ مغازه اش را که باز می کنم صدای سوتی یکنواخت بلند می شود و همین که در چِفت می شود صدا می خوابد. قالی ترکمنی دست بافتی ...
تاثیری که امام (ره) بر شهید همت گذاشت
رام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد. هنوز صحبت هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد. بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد ... همان جا بود که فهمیدم آدم ها همه شان می ترسند، چرا که آن روز در حقیقت، همه ما ترسیده بودیم؛ هم امام و هم ما. امام از دیر شدن وقت نماز می ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه. او از خدا می ترسید و ما از غیر خدا. آن جا بود که فهمیدم هر کس واقعاً از خدا بترسد، دیگر از غیر نمی ترسد. کد خب ...
این نابازیگر در سریال یاغی بازیگر شد ! / انباداری که کولاک کرد + عکس
کمک کردند و همکاری کردند که بتوانم بروم سر فیلمبرداری و من باید در زمان هایی که فیلمبرداری نبود کار مغازه را انجام می دادم که لطف آن ها را جبران کنم و به تعهدی که به آنجا داشتم، عمل کنم. آیا نقشی مورد نظرتان هست که مایل باشید در آینده آن را بازی کنید؟ اول که تمایل دارم خدا کمک کند لایق ماندن در سینما باشم و روز به روز تلاش کنم که با کیفیت کار کنم. اما نقش های پلیسی و معمایی را ...
مادر شهید: دین را از زن ها بگیرند، کار تمام است
، ولی این برنامه ها چیده شده است برای ما، من این را باور دارم، این را که باور دارم با قلب و تمام وجودم باور دارم، می گویم برگی بدون اذن خدا به زمین نمی افتد. وقتی حسن به شهادت رسیده بود می گفتند چرا گذاشتی رفت؟ گفتم نگاه کنید؛ حسنِ من اگر در ایران بود، آن ساعت آن لحظه با یک اتفاقی می رفت، اما تقدیرش شهادت نوشته شده بود و بهترین مرگ نصیبش شده. بعد مثلا مهدی من رفته مجروح شده برگشته، علی من هم رفته ...
مردی که همه زندگی اش به نوشتن گذشت | یادی از محمود استادمحمد که امروز سالروز رفتنش است
را انجام دهد. بیژن این حرف را زد و رفت و ما بلند شدیم و بدون هیچ سر و صدایی حتی بدون خداحافظی از ترس این که مبادا با او روبه رو شویم، بیرون آمدیم. این موضوع ساعت 12 شب در انجمن دوشیزگان و بانوان اتفاق افتاد. سال 1350 برایش سال اهرمن است. بعد از آن شب به راه آهن می رود، یک بلیت برای دورترین نقطه به تهران می خرد و به بندرعباس می رود. آنجا با بچه های بندرعباس گروه تئاتر پتوروک را درست می کن ...
درآمد نوازندگی خیابانی ماهی چه قدر است؟
توریسم آنلاین : با قدم زدن در خیابان های تهران، متوجه حضور کسانی می شویم که در گوشه ای ایستاده و اقدام به نوازندگی می کنند. این افراد هر یک داستان هایی برای خود دارند.
ساعتی پای صحبت بازنشسته ها که این روز ها گلایه هایشان زیاد است
دستی کوچکی را که کنار خودش روی صندلی گذاشته بود برمی دارد. زیپ کیف را باز می کند و یک ظرف دردار بیرون می آورد: ناقابل است؛ کلوچه زنجبیلی است. خیلی با چای می چسبد. حرف هایش ادامه دارد؛ انگار منتظر یک گوش شنوا برای گفتن بوده است: البته چای ندارم. بعضی از روز ها که حوصله دارم فلاکس را پر می کنم و می آورم. اما امروز حوصله نداشتم. تا یک ساعت قبل خانه بودم. از در و و دیوار ساکت خانه حرفی بیرون ...
عنایت امام رضا(ع) از سیاه چادر عشایر تا ایوان طلا/ زیارت اولی هایی که دست پُر برگشتند
گفت ما رو هم می برید؟ همه سوار اتوبوس شده بودند اما جای آن ها عجیب خالی بود، صدای مداحی از ضبط ماشین بلند شده بود و صلوات ها پشت سر هم برای سلامتی مسافران و آقای راننده فرستاده می شد. دلم پُر از بغض و غصه بود حالا شرمنده چهره مظلوم آن دختربچه شده بودم که یک لحظه از مقابل چشمانم کنار نمی رفت. اتوبوس ها دیگر حرکت کرده بودند که صدای محکم چیزی که به بدنه اتوبوس خورد ...
خیانت عروس جوان دردسرساز شد/ او با دوست شوهرش هم خواب شد!
مقداری پول از بانک گرفتم و در حال شمارش اسکناس ها بودم که متوجه شدم جوانی مرا زیر نظر دارد. من بدون آن که حساسیتی نشان بدهم پول ها را داخل کیف دستی ام گذاشتم ولی قبل از آن که از بانک بیرون بیایم بسته اسکناس را برداشتم و داخل جیب کتم گذاشتم. حدسم درست بود چون همان جوان ناگهان راهم را سد کرد و در حال برگشت به خانه، در حالی که چاقویی در دست داشت با تهدید و توسل به زور کیف خالی را گرفت و ...
ماجرای جالب کارگری که جان ده ها نفر را از سیل نجات داد و فیلم معروف سیل استهبان را گرفت
عده ای از مردم باور نمی کردند و این هشدار من را به شوخی می گرفتند طوری که ناچار شدم علاوه بر فریاد زدن مداوم، با پرتاب سنگ به سمت زمین و ایجاد سر و صدا، افراد بیشتری را از خطر باخبر کنم. افرادی که خطر را باور کردند، سریع بستر رودخانه را ترک و خودرویشان را جابه جا کردند اما اگر همه خطر را باور می کردند، تعداد تلفات کمتر می شد. 3خودرویی که فیلم های آنها منتشر شده و آنها را در حال حرکت در کنار رودخانه ...
یک شب در میان کارتن خواب ها
مان خدا دارم تنها زندگی می کنم؟ قطعاً کلی آدم دیگر هم هستند. اصلاً آدمیزاد به جامعه ای که در آن زندگی می کند، با اطرافیان و دوستان و خانواده اش، با حضور در این جمع ها زنده است و معنی پیدا می کند. منِ سیدعلیرضا در این جمع معنی پیدا می کنم. اگر تنها باشم و همیشه دنبال لذت و تفریحات خودم باشم، انگار هیچ اثری نداشته ام. این زندگی چه فایده ای دارد؟ همین شد که پاگیر اینجا شدم. او ادامه می ...
همه گفتند ننویس؛ اما با خدا معامله کردم/ علاقه دارم رمانی درباره مساله گرانی بنویسم
خانواده آنها از آبرویم مهم تر بود. من تصمیمم را گرفته بودم که با خدا معامله کنم. مخاطب ظاهری من در روایت داستان روان شناس بیمارستان است که البته این شخصیت خیالی است و تنها بهانه ای شده که داستانم را روایت کنم. چرا نویسندگان ما سراغ نگارش رمان های اجتماعی نمی روند؟ متاسفانه بیشتر نویسندگان ما ترجیح می دهند سراغ موضوع های ساده بروند و از دشواری و پیچیدگی گریزان هستند. از سوی دیگر رمان ...
روایت جشنی برای تولد کودکانِ کار بی شناسنامه
؛ دستمال و جوراب می فروشد و بعد از جشن تولدش باید برود یک لقمه نان دربیاورد: خدا رو شکر سود کارم بد نیس، 100 تا 150 هزار تومنی برای خودم می مونه . او حالا کلاس چهارم است و عاشق فوتبال است. دوست دارد در آینده فوتبالیست شود. زبیده، وارد 14 سالگی شده است. - شناسنامه داری؟ - هان؟ - شناسنامه، کارت ملی ... سکوت می کند. - درس هم می خونی ...
وقتی قرآن ضامن جان رزمنده مجروح می شود
جبهه اعزام شدیم. وقتی همه بچه ها صبحانه خوردند، یک مشت قند روی میز باقی مانده بود. من این قندها را برداشتم و داخل پلاستیک گذاشتم و در کوله پشتی ام جا سازی کردم. بارها در جبهه چای خوردیم و قند نداشتیم؛ اما من فراموش کرده بودم که در کوله ام قند دارم. گذشت تا اینکه به عملیات نزدیک شدیم. قبل از عملیات، صدای ناله دلخراشی، از چند متری ما، به گوشمان رسید. جلوتر که رفتیم دیدم یکی از رزمنده ها یک یا دو روز ...
کتابخوانی مسیر زندگی را تغییر می دهد
، تحصیل در مقطع فوق لیسانس را نیز در همین رشته به پایان رساندم. مدت زیادی نیز به عنوان راهبر در آموزش و پرورش مشغول بودم، به این صورت که یک جا مستقر نمی شدم و به چهل ویک روستا سر می زدم. با عملکردی شبیه بازرس های آموزش و پرورش که کیفیت آموزشی تدریس معلمان را بررسی می کنند؟ بله، سر کلاس ها می نشستم، نقاط قوت تدریس هر معلمی را یادداشت کرده و به مسئولان مربوطه منتقل می کردم. البته به ما ...