روایتی عجیب از تصادف نابود کننده ستاره پرسپولیس
سایر منابع:
سایر خبرها
دعوا سر نگاه چپ با حکم اعدام پایان یافت!
خاطر یک نگاه آغاز شد و من هرگز فکر نمی کردم آن دعوا به خون کشیده شود . وی ادامه داد: وقتی درگیری میان من و ساسان بالا گرفت من به صورت او سیلی زدم و او به مغازه میوه فروشی رفت. اما با چند نفر از دوستانش دوباره به آنجا برگشت .جواد که از دوستان ساسان بود به طرفداری از ساسان به سمت من حمله کرد و با دست تی به سرم کوبید که سرم گیج رفت . من هم برای دفاع از خودم با چاقو به سینه او زدم و فرار ...
تجاوز به زن جوان در قبرستان | متهم اتهام را رد کرد+ جرئیات
من را به کمپ ترک اعتیاد بردند و ترک کردم. آنها دختری برایم در نظر گرفتند تا ازدواج کنم. روز حادثه سر مزار مادرم بودم که یک بار دیگر زن جوان را اتفاقی دیدم و با هم صحبت کردیم. بعد راه خودم را رفتم و این زن هم راه خودش را رفت. ما هر دو از اینکه مادرمان را از دست داده بودیم، ناراحت بودیم و فقط درباره مادران مان حرف زدیم. متهم ادامه داد: این زن با شکایتی که مطرح کرده، آینده من را خراب کرده ...
آزار جنسی دختر جوان توسط مشاور خانواده
این زن جوان گفت: از روزی که به دنیا آمدم به طور مادرزادی دچار بیماری حسی و حرکتی بودم. از همان زمان تحت پوشش بهزیستی قرار گرفتم اما 10 سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم را در یک سانحه تصادف از دست دادم و این گونه سرنوشت من تغییر کرد. از آن روز به بعد عموی پیرم سرپرستی من و برادر کوچکم را به عهده گرفت، به همین دلیل در همان دوران کودکی درس و مدرسه را رها کردم تا بتوانم به مخارج زندگی ...
7 خراسانی در جمع برترین های کنکور 1401
...> این دانش آموز مشهدی گفت: من تیزهوش بودم و می توانستم به رشته های ریاضی و تجربی بروم، اما واقعا عاشق علوم انسانی بودم. با این که واقعا سال سختی را پشت سر گذاشتم و این لحظه خیلی نیاز به صبوری، تحمل سختی و دوری از همه خوشی ها و تفریحات و هر آرامشی داشت، اما به دلیل علاقه ای که به رشته ام داشتم همه را تحمل کردم. او ادامه داد: واقعا لحظه ای نبود که با آرامش بنشینم و مثلا تلویزیون تماشا کنم ...
پشت نوازندگی باید فکر باشد تا از تقلیدات کورکورانه پرهیز کنیم
یک از این استادان بزرگ و خردمند درس های فراوانی بگیرم. من دست بوس و قدردان زحمات بی دریغ استادان خودم هستم که بی شک علاوه بر درس موسیقی به من درس درست زیستن و درس زندگی آموختند. در 9 سالگی به کلاس استاد مهدی سادات رفتم و ابتدای یادگیری ساز تنبک را در کلاس ایشان تجربه کردم و از آن تاریخ سفر من در راه پر تلاطم موسیقی آغاز شد. پس از چند سال با استاد جعفر قاضی عسگر آشنا شدم و ایشان تاثیر زیادی در ...
ده چشمه خون در برابر یک چاه + فیلم
دیدم و نزدیک که شد متوجه شدم مولایم علی(ع) است. وقتی حضرت نزدیک شد گفت ابونیزر گرسنه ام آیا غذایی داری؟ من با شرمندگی گفتم نه چیزی ندارم. حضرت فرمود مطمئنی چیزی نداری؟ من روز قبل مقداری کدو را با چربی شتر پخته بودم که چند لقمه خورده بودم و بسیار بد مزه بود لذا بقیه آن را کنار یک نخل گذاشته بودم تا طعمه پرندگان شود لذا به یاد آن افتادم و رفتم آن را تمیز کردم و با شرمندگی جلوی مولا گذاشتم. مولا سه لقمه ...
محرم تکرار می شود اما تکراری نیست
اولیه را ندارد برایم. ولی برای جنگی بود، جنگی نبود بنیاد شهید یک سهمیه سفر حج به من داد خیلی لذتبخش بود. خیلی کیف کردم اصلا تا مدتها در آن حال بودم. حال عجیبی داشتم با خودم می گفتم کجا رفته بودم من؟ چه جایی بود؟ و سال بعد پول قرض کردم و به حج عمره رفتم. نمی توانستم از آن فضا دل بکنم. برای رسیدن به این جایگاه ادبی چه مسیری را طی کردید؟ من یک مجموعه داستان داشتم به نام صلح ، رفتم ...
قربانی: بهترین پرسپولیس تاریخ را بردیم
ایران برگشتم و انشاالله که سال خوبی داشته باشیم. من نیم فصل هم از فولاد پیشنهاد داشتم و آقا جواد خیلی پیگیر بود که به فولاد بیایم اما شرایط پیش نیامد. اول فصل هم با صحبت هایی که شد و اینکه خودم هم مایل بودم با آقا جواد کار کنم و در مجموعه فولاد باشم، تصمیم گرفتم که با این تیم قرارداد ببندم. او در ادامه در خصوص شرایطی که در سومقاییت پشت سر گذاشت گفت: دو فصل اخیر در سومقاییت بودم؛ فصل ...
معجزه در دقیقه 90 سیل وحشت آور فیروزکوه / غم سیل زده ها را لمس می کنید
آمدم و سوار موتور شدم که به سر کار بروم. همان لحظه باران شروع شد. آنقدر شدید بود که برای فرار از خیس شدن توقف کردم و به مغازه پسرعمویم رفتم. شدت باران هر لحظه بیشتر می شد. طوری که تا شعاع یک متری به زور دیده می شد. همان موقع دلواپس زن و بچه ام شدم. موبایلم را برداشتم و به همسرم زنگ زدم. فقط چند کلمه گفت که می ترسد و بعد جیغ بلندی کشید و تلفن قطع شد. وحشت کرده بودم. از مغازه بیرون آمدم که سیل را ...
گفتگو با کوچک ترین همیاران پلیس راهور
کردن او تاثیرگذار باشیم. خطر تصادف از آنچه فکر می کنید به شما نزدیک تر است عماد 17 ساله دوست دارد به زودی رانندگی را آموزش ببیند و یک راننده و کاربر خوب ترافیکی باشد، می گوید: همیشه کنار دست پدرم در حین رانندگی می نشینم، خوشبختانه پدرم جزء رانندگان خوب است و تمام قوانین رانندگی را به خوبی پیاده می کند، خودم از همیاران پلیس هستم و از زمانی که عضو همیاران پلیس شده ام، متوجه شدم ...
نجات معجزه آسای 14 نفر از سیل کرمان / تقدیر از پلیس فداکار
پرواز بالگرد در آن شرایط نبود. با این حال جان افرادی که در سیل گرفتار بودند در خطر بود و هر لحظه احتمال داشت اتفاق هولناکی برای آنها بیفتد. تازه به خانه رسیده بودم تا پس از ماموریتی چندین ساعته شام بخورم و خستگی در کنم سرهنگ فداکار پلیس می گوید: وقتی با سردار ناظری تماس گرفتم، او تأکید کرد که باید هر طوری شده آن افراد را نجات دهیم. راهی خانه شدم و همزمان با نهادهای امدادی تماس ...
ماجرای تلخ خودکشی دختر 16 ساله
و مرا در اتاق زندانی کرد در این هنگام بود که با یک تصمیم احمقانه و به قصد خودکشی خراش کوچکی روی دستم ایجاد کردم و اندکی خون از آن بیرون آمد چرا که خودم فهمیدم کار احمقانه ای می کنم. به همین دلیل این ماجرا را مخفی نگه داشتم تا کسی متوجه موضوع نشود اما سال گذشته وقتی روز تولدم فرا رسید لباس زیبایی پوشیدم و منتظر رفتارهای محبت آمیز و تبریک اطرافیانم بودم ولی همان روز وقتی پدرم از سرکار به ...
شهر من شاد نیست
و اون مجبور باشه توقف کنه. شوکه شده بودم! چه تناقض وحشتناکی! کمی که فکر کردم متوجه شدم این دوگانگی شخصیت نبود این نوعی بیماری اجتماعی بود که دچارش شده بودیم. وقتی پیاده شدم اصلا تو حال خودم نبودم، داشتم این بیماری رو تو خودم جستجو می کردم. خیلی از این دوگانگی در من وجود داشت. تا چند وقت پیش می گفتم چرا شهرداری نمیاد یه پل هوایی عابر جلوی بازار بزنه تا مردم مجبور نباشن خطر کنن و از خیابون رد ...
میهمان امام حسین (ع) دست خالی برنمی گردد
سرم گرم شد به دسته های عزاداری که در میدان امام حسین (ع) برپا شده بود و اصلاً متوجه گذر زمان نشدم، چشمم که به ساعت افتاد، یکهو دلشوره گرفتم، چطور باید در این زمان کوتاه خودمان را می رساندیم به مسجد محله مان؟! بغض کرده بودم، انگار یک تعهد نانوشته و بی امضا با خودم داشتم که هر سال نماز عاشورا را زیر آسمان آنجا بخوانم، نمی دانم باورپذیر است یا نه، ولی برای من آسمان مسجد محله مان در ظهر عاشورا آبی تر ...
پل گاسکوئین: زمانی که منچستریونایتد مرا می خواست، تاتنهام خیلی از آن ها بهتر بود
ولی همان بازیکنی می شدم که بودم. او در یک جمع بندی خاطرنشان کرد: بیشتر به خاطر این پیشنهاد منچستریونایتد را رد کردم که اسپرز به پدر و مادرم یک تلفن خانگی، 20 هزار پوند، یک ماشین برای پدرم و یک تخت کنار استخر برای خواهرم پیشنهاد داده بود. در آن زمان اسپرز از منچستریونایتد بهتر بود، خیلی بهتر. تازه یک سال پس از امضای قراردادم با تاتنهام بود که فرگی، بکس (دیوید بکام) و (پل) اسکولز را به تیم اضافه کرد و آن ها شروع کردند به فتح تمامی عناوین قهرمانی. آن موقع است که پیش خودت می گویی: ای وای! . ...
اتفاق عجیب برای کارشناس برنامه های تلویزیون : این خانم برای اینکه مرا وادار به ازدواج با خودش کند فرزندم ...
تلاش فراوان و صحبت و خواهش های من بعد از چند ساعت بچه ام را رها کرد اما تهدیدهایش تمامی نداشت. مرد جوان ادامه داد: مدتی بعد متوجه شدم روی خودروهایم اسید ریخته است. کارها و تهدیدهای این زن باعث شده که آبرویم پیش دوست و آشنا و خانواده ام برود و همسرم هم از این ماجرا باخبر شود، اما برای او کافی نیست و همچنان به کارهایش ادامه می دهد. وی در رابطه با اینکه چرا بعد از مدت ها اعلام ...
شرط عجیب زن جوان برای شوهر مخفی
کردم مورد تحقیر دیگران قرار می گیرم، نمی توانستم با دوستانم فوتبال بازی کنم یا همپای آن ها به ورزش ادامه بدهم، این بود که در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم و به دست فروشی روی آوردم. اگرچه درآمدم بد نبود اما به همراه دوستانم و به صورت تفننی شروع به مصرف مواد مخدر کردم چرا که به دلیل نقص جسمانی همواره احساس حقارت داشتم و در واقع می خواستم از این طریق ضعف خودم را جبران کنم. خلاصه در همین روزها به پیشنهاد ...
شبکه های اجتماعی اولویت اول آنهاست
اطلاعات چیست، 1012 سال از زمان اسارت من گذشته بود و اصلاً این ادعاها درست نبود، بعد از آن من را به زندانی انفرادی انداختند، من هشت ماه در زندان انفرادی در اشرف به سر بردم. *تسنیم: جالب اینکه یکی از افراد جداشده از سازمان مجاهدین می گفت "من خودم نمی دانستم که در اشرف زندان داشتیم، اما بعد از مخالفت با مسعود به زندان افتادم". شرایط زندان ها در اشرف به چه صورت بود؟ زندان ها، پیش ...
پرده سوم: جَون بن حُوَی؛ غلامِ سیاهی که پیکر بی جانش بوی مُشک می داد!
آزادی ام را بنویسد اما خودم را به پای مبارکش انداختم و التماس شدم: نه سرورم، من از هنگامی که چشم به این دنیا گشودم برده بودم و حال آمده ام تا در کنار شما طعم آزادی را بچشم، اجازه بدهید همین جا بمانم و ماندم، در خانه ی امیرالمؤمنین، بعد در خانه ی مولایم حسن و در پایان در خانه ی سرورم حسین. کوچ نور من با سرورم حسین بودم و معنای آزادی را با گوشت و پوست و استخوانم زندگی می کردم ...
رسوایی زن خیانت کاری که از داماد خانواده باردار شد
هم براش زحمت کشیده بودیم می آید. هر بار که صحبت هایم با سمیرا تمام می شد بلافاصله این افکار به ذهن من خطور می کرد اما بعد چند ساعت وقتی شماره و یا پیام سمیرا را در گوشی خودم می دیدم همه چیز از یادم می رفت. چند وقتی بود مریم به من شک کرده بود و هر چقدر که تلاش می کردم خود را علاقه مند از قبل به مریم نشان دهم اما فایده ای نداشت و حس کنجکاوی همسرم کار دستم داد و وقتی که من به کاری مشغول ...
اشعار روز سوم محرم / به مناسبت شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
یک موی سیاه بین گیسویم نیست سنی نگذشته از من و پیر شدم از نَسل علی بودنِ من باعث شد در طیِّ سفر بسته به زنجیر شدم ******************** اشعار شب سوم – کاظم بهمنی دختر لحظه ی غم بغض مرا می ماند گرچه خود می شکند ناله رها می ماند دختر لحظه ی غم ساعت عمرش خالیست زود می ریزد و یک کوه بلا می ماند دختر لحظه ...
حمله جنون آمیز راننده پراید به زنی با دختر 8 ساله اش! – خبر نیوز
را از یک جوان خطرناک بستاند. او درباره ماجرای تلخی که زندگی اش را به آشفتگی کشانده بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: حدود ساعت شش و نیم عصر بود که وارد بولوار جانباز شدم و در حالی که دختر هشت ساله ام در صندلی عقب خودرو نشسته بود، به سمت یکی از مراکز خرید به راه افتادم اما هنوز مسافت چندانی از میدان جانباز دور نشده بودم که ناگهان صدای بوق ممتد و چراغ دادن های راننده یک پراید را ...
توطئه ای که در حوالی 22 بهمن ناکام ماند
ز نیروهای اصفهان مثل سردار حجازی با بچه های پاسگاه ایران شاه (ایران خواه) ادغام شدیم. شرایط طوری شده بود که دسته بندی ها دیگر به صورت گروهان نبود و دسته دسته برای مأموریت اعزام می شدیم. در یکی از این مأموریت ها مرحوم شهید ابراهیم نصر که ورزشکار هم بود یکی از افراد شرور که مشکلات زیادی در منطقه ایجاد کرده بود را دستگیر کرد. مدتی در پاسگاه ماندیم، یک روز آقاجواد تصمیم گرفت به اصفهان برگردد و چون من م ...
فیلم ساختگی زن صیغه ای را به کشتن داد
قرار گرفت و در همان بازجویی اولیه به ازدواج پنهانی با نسرین اعتراف کرد. متهم در ادامه گفت: چند ماه قبل با نسرین آشنا و به او علاقه مند شدم به همین خاطر او را صیغه کردم. رابطه ما خیلی خوب بود تا اینکه همسرم متوجه این ارتباط شد و می خواست خودکشی کند، اما نجات پیدا کرد و بعد از آن درخواست طلاق داد. من هم به خاطر اینکه زندگی ام را دوست داشتم، تصمیم گرفتم کاری کنم همسرم مطمئن شود ...
به خاطر جلب رضایت همسر اولم قاتل شدم
همسر و فرزندش زندگی می کند. به این ترتیب او بازداشت شد و مورد بازجویی قرار گرفت و در همان بازجویی اولیه به ازدواج پنهانی با نسرین اعتراف کرد. متهم در ادامه گفت: چند ماه قبل با نسرین آشنا و به او علاقه مند شدم به همین خاطر او را صیغه کردم. رابطه ما خیلی خوب بود تا اینکه همسرم متوجه این ارتباط شد و می خواست خودکشی کند، اما نجات پیدا کرد و بعد از آن درخواست طلاق داد. من هم به خاطر ...
جزئیاتی از رفتار شیطانی 3 جوان با مریم دختر 17 ساله
طولانی کار می کرد تا من احساس کمبود نکنم ولی بیچاره نمی دانست که جواب محبت هایش را اینگونه می دهم و آبرویش را می برم! چند سال به همین منوال گذشت و سعی می کردم در نبود مادرم کارهای منزل را انجام دهم. هر از گاهی هم سمانه دوستم پیش من می آمد و ساعاتی را با هم می گذراندیم. متأسفانه در انتخاب دوست اشتباه کردم و بیراهه رفتم. از طریق سمانه بود که با پسری در شبکه های اجتماعی آشنا شدم و از همان ...
فرار از خانه امن برای رسیدن به جبهه ناامن
اباعبدالله حسین(ع) برسان. لحظه ای بعد او به شهادت رسید. شیارهای تپه پر از آب شده و مانند جوی شده بود. بوته های علف هم در اطرافش روییده بودند. من خود را به داخل شیار آب پرت کردم. حبیب متوجه نشد که من به داخل شیار آب رفتم، خودم هم حواسم نبود که به حبیب بگویم تو هم به این سمت حرکت کن. نفربر عراقی به تپه رسید و به شدت به سمت حبیب تیراندازی کرده و حبیب را به شهادت رساند. عراقی ها می دانستند که ...
ابوالشعثاء کندی؛ کمان داری کوفی که در قتلگاه نور، حسینی شد
...> تردید در جملاتش موج می زد، شاید حُر هم از اجرای آنچه به حسین می گفت مطمئن نبود اما چاره ای جز بستن راه نداشت؛ من اما تا تیری از کمانم رها نکرده بودم آزاد بودم و مخیر بین نور و تاریکی! اسبم را هی کردم و جمعیت را به سوی قاصد شکافتم: آیا تو مالک بن نُسیر بَدّی نیستی؟ با نگاهی از غرور به روبه رو دوخته، گفت: آری، چرا؟ آن لحظه بیش از آنکه با حسین باشم بر علیه اش بودم اما غیرتم بی حرمتیِ قاصد را ...
بهاره رهنما داره چی کار میکنه؟ | فیلم زایمان خانم بازیگر هم در اینترنت پخش شد
رهنما امیرخسرو عباسی بوده که با او هم متارکه کرده است. بهاره رهنما به مناسبت تولد دخترش پریا ویدیوی در بیمارستان و لحظه بدنیا آمدنش ذر اتاق عمل را منتشر کرد و بعد از گذاشتن استوری بهاره رهنما آقای پیمان قاسم خانی همسر اول بهاره رهنما و پدر پریا ایشان هم همان استوری و لحظه بدنبا آمدن دخترش را در پست اینستا گرامش گذاشت و همه کاربران را شوکه کرد. بهاره رهنما با انتشار یک فیلم از ...