سایر منابع:
سایر خبرها
شهید مفتح و نخستین تظاهرات ملی مردم تهران علیه رژیم ستم شاهی
.... با پایان نماز، در مدت زمان کوتاهی چندین هزار نفر برای نخستین بار با شعار مرگ بر شاه، بزرگ ترین تظاهرات ضدرژیم را تا آن زمان رقم زدند. این نقطه، آغازی بر تسریع روند سقوط پهلوی در تاریخ ایران قرار گرفت و اولین تظاهراتی بود که زنان پا به پای مردان در خیابا ن ها شعار می دادند و خشم خود را فریاد می زدند. آن قدر بلند که محمدرضاشاه، سوار بر هلی کوپتر بر فراز آسمان شهر، صدای خشم و نفرت مردم ...
لعیا زنگنه زندانی شد | لعیا زنگنه به چه جرمی در زندان است
رمضانی گفت که نه، تو به درد ما نمی خوری. بلند شو من تو را یک جایی ببرم. من هیچ چیز نمیدانستم غیر از این که گفتند دفتر آقای شاهسواری است. ایستادم وسط همان سالن بیرون و از یکی از اتاق ها آقای لبخنده خارج شد و یکجوری مرا نگاه کرد که انگار از مریخ آمده ام! که بعد من رفتم خانه گفتم رفتم به دفتری که همه ی چیزش غیرعادی بود! مدتی بعد زنگ زدند، گفتند برای کار بیایید و من هم رفتم، فقط بدلیل آدم ...
پدر پس از انقلاب می گفت شهادتِ ما چه شد؟
نبرید که حاج آقا 48 ساله بود که شهید شد؛ بنابراین سن زیادی نداشت و به همین دلیل، جوانان را خوب درک می کرد. ایشان برخلاف آنچه بیرون از منزل نشان می داد و آدم قاطع و مبارزی به شمار می رفت، در داخل خانه بسیار عاطفی و مهربان بود. در محیط خانوادگی و در میان دوستان و مراودانش، از بذله گویی فروگذار نمی کرد و همیشه سعی داشت محیطی را که در آن حضور دارد، گرم و با نشاط نگه دارد. البته بذله گویی اش هم اینطور ...
شهیدی که رجزخوانی را در سوریه باب کرد
در همین حد بود، یعنی به یک دقیقه هم نمی رسید. مشخص نبود که چه ساعت هایی تماس می گیرد. روز پنج شنبه بود که تماس گرفت و با پدر، برادرها و خانم برادرش صحبت کرد. این بار آرامش خاصی داشتم. در رزمایش ها خیلی دغدغه داشتم، چون می آمد و از اتفاقات تعریف می کرد. وقتی برمی گشت، به علت انفجارها، گوش هایش تا چند روز ناراحت بود. همیشه نگرانش بودم. سربازی اختیاری! سال 85 سرباز بود. با وجود ...
وقتی اصحاب ترور از غار خود بیرون آمدند!
ما می آمدند. روز یک شنبه چهارم شهریورماه آمدند و چند تلفن زدند و بیرون آمدیم. ایشان پشت فرمان نشستند و من بغل دست شان. ماشین شان پیکان بود. حسام پشت سر من و محافظ و پشت سر ایشان نشسته بود. منزل ما، سه چهار خانه مانده به انتهای یک کوچه بن بست بود، وقتی به سر کوچه رسیدیم که وارد خیابان اصلی بشویم، شخصی در کنار ما ظاهر شد و اتومبیل ما را به رگبار بست! از همان گروهی که شهید مطهری، شهید مفتح و شهید ...
کتاب یاد نئون به خیر، نوشته دیوید فاستر والاس – معرفی و پیشنهاد
ترسیدم دفعه بعدی در کار نباشد یا نتوانم کار بعدی را انجام دهم. یادم است روی مبل زیرزمین خانه انجلا می د نشسته بودیم و او اجازه داد دستم پیشروی کند. اما من اصلاً چیزی را زیر دستم حس نمی کردم، چون به تنها چیزی که فکر می کردم این بود که حالا من آن کسی هستم که می د به او اجازه داده! بعد ها یادآوری اش به نظرم خیلی غم انگیز می آمد. دوران راهنمایی بود. دختر با محبت و آرام و خودکفا و عمیقی بود. (الان ...
نوبت افشاگری جهانگیری
ماه رمضان، بعد از برپایی نماز خدمت ایشان موضوعات را عرض کردم. ایشان گفتند، اشکال شما این است که چرا دیر تصمیم گیری می کنید. مدتی بعد در مورد برخی کارهای مجلس نامه ای خدمت ایشان نوشتم و گفتم کارهای آن ها ممکن است اوضاع را بهم بریزد. شاید درزمانی کمتر از 2 ساعت پاسخ دادند و نوشتند مطالب مهمی است و باید توجه شود. بعداز این مجلس قانون بودجه را تصویب کرد. آرمان شرق-گروه سیاست: ماه رمضان، بعد از ...
هژبر پاتوق بزرگان است | وقتی آقاتختی اینجا کباده می کشید
و نقش های اسلیمی نمای داخلی آن تغییر پیدا کرد. باستانی کاران محله امامزاده حسن (ع) بعد از نماز مغرب و عشا به زورخانه می آیند. در میان آنها که تعدادشان به 20 نفر می رسد، از پیرمرد 80 ساله تا نوجوان 10، 12 ساله دیده می شود. هر یک که پا به زورخانه می گذارند، اول خم می شوند، به نشانه حرمتداری روی کف زورخانه دست می کشند، دست آغشته به خاکشان را می بوسند و روی پیشانی می گذارند. ...
اشعار شهادت امام حسن مجتبی علی هالسلام
...، آسمان و زمین را رحیم بود سر می کشید خانه به خانه محله را این کارهای هر سحر این نسیم بود آتش زبانه می کشد از دشت سبز او چون گلفروش کوچهٔ طور کلیم بود این چند روزه سایهٔ یثرب بلند شد چون حال آفتاب مدینه وخیم بود حقش نبود تیر به تابوت او زدن این کعبه در عبادت مردم سهیم بود بی سابقه ست حادثه اما جدید نیست این ...
مادر و آقام
یک دکه باز کرد و پپسی می فروخت. همان جایی که الان دکه نیروی انتظامی هست. نمی دانم چیز دیگری هم می فروخته یا نه، ولی به هرحال حاج آقای ناظم گفته بود: محمود تو که آدم دینداری هستی از این کار ها نکن. آقام دکه را تعطیل کرده بود و با آسم و تنگی شدید نفس شده بود قهوه چی. کم کم به جای محمود تاجر بهش می گفتند محمود قهوه چی. بقیه عمرش را توی قهوه خانه بود. بین آن همه دود و دم. بدون اینکه لبش را ...
یادکردی از سردار سپاه اسلام شهید عباس ورامینی/ از میل به شهادت تا بی میلی به ریاست
گریه می کرد. خیلی عجیب بود. انگار خدا او را می طلبید و خیلی اصرار کرد. چند روز قبل هم دوتا ترکش به دستش خورده بود. خیلی عجیب و قسمتش بود، رفت و به شهادت رسید. من دنیایی خاطره از ایشان دارم؛ از خشوع، خضوع و ولایت پذیری او. عجیب ولایتی بود. در انجام وظایفش، بدون اجازه رده بالاتر، حتی آب هم نمی خورد، خیلی مخلص بود. خیلی شیفته بود، با همه آدم ها، برخورد عالی داشت، خیلی مدیریت داشت ...
شبح ناامنی در بافت های تاریخی
گستره محله عودلاجان جای مناسبی برای عبور و مرور است. از سرقت و قاپیدن گوشی همراه از دست مردم گرفته تا حضور مافیای مواد مخدر و معتادانی که در کنج پس کوچه های محله عودلاجان در ملاعام نشسته اند و مواد می کشند و به گواه ساکنان محله از ساعت 9 شب به بعد کاربری محله تاریخی عودلاجان به کلی تغییر کرده و محلی برای نوع دیگری از فساد تبدیل می شود. دلیل دیگر سوداگری است. در بینش مسئولان کشور ...
حکایت جاودانه شدن 85 تصویر نقاشی شهید روی یک دیوار | چرا نانوای محله دنبال عکس پرسنلی شهدا بود؟
دوران 8 سال دفاع مقدس رسم بود که پیکر پاک و مطهر شهدا را قبل از تشییع از خانه شان به سمت بهشت زهرا(س) به مسجد می آوردند و نماز را کنار پیکر مطهر و این نقاشی های دیواری اقامه می کردند و مراسم با نوحه خوانی مداحان و گاهی سخنرانی پدر شهید یا فرماندهان جنگ ادامه پیدا می کرد. شور و حال و احساس همبستگی آن روزها در میان مردم کوچه و بازار رواج فراوانی داشت. فخفوری ما را به حال و هوای آن روزها می برد و می ...
وقتی به بارگاه ملکوتی امام حسین (ع) می رسید جز نگاه کردن هیچ کاری از دستتان برنمی آید | آرزو دارم همه ...
را دست گرفت و دیگری بادمجان و دیگری داد می زد چای، چای داغ! پس از سه چهار ساعت همه بچه ها آنجا ایستاده بودند و از هر واحدی که رد می شد، پذیرایی می کردند و حتی پای زائران را هم ماساژ می دادیم. به خودمان آمدیم و دیدیم که 15 ایرانی در مناسک عربی حل شده ایم و موکبی در دست گرفته ایم و از مردم پذیرایی می کنیم. عرب ها در این فاصله کناری نشسته بودند و خستگی در می کردند. انگار نه انگار که آنها ...
پادشاهان پیاده
ارادت و شیدایی است که شوری در دل ها می اندازد و می رود که عالمی را پرشور کند. بخشی از کتاب پادشاهان پیاده از سال پیش که گفتند با کارت ملی هم می شود رفت کربلا. دلم می خواست بیایم. من مشمول خدمت بودم. گفتم: به به چقدر خوب! ما هم برویم ببینیم چه جوریه. پارسال قبل از اینکه من بیایم گفتند با کارت ملی حق ندارید بیایید. منصرف شدم. بعد شنیدم آخرهایش بچه ها با کارت ملی هم رد شده بودند ...
منزل چهارم؛ راهپیمایی نجف تا کربلا
و گرما و سختی راه و خستگی سفر را محو می کند. برای همین به چهره زایر اولی های مسجد کوفه که نگاه مَی کنید دلتان مَی رود به سمت محراب و چاه و تمام آن غربت و تنهایی علی....کاروان برای نماز در مسجد توقف مَی کند. اما پیش از انکه به مسجد برسد، بچه ها پرسان پرسان سراغ خانه علی را مَی گیرند. صدای گریه ها بلند مَی شود. چند نفر ایستاده به سراغ چاه مَی روند، همان چاه رازدار علی...همان چاه تنهایی های علی ...
استاد پهلوانان معروف که بود؟
. پهلوان شب تولد امام حسین(ع) دکان بلور فروشی اش را چراغانی و بین مردم شربت و شیرینی پخش می کند. هنگامی که به خانه بر می گردد و احساس بیماری می کند می خواهد پی طبیب بفرستند اما به صبح نکشیده فوت می کند. پهلوان حاج محمدصادق بلورفروش که از شاگردان او بود، تابوت پهلوان را روی دوش می گیرد و تا ابن بابویه، آرامگاه همیشگی سید محمد علی زمین نمی گذارد. سید محمدعلی مسجد حوضی همیشه به کمرش شال سبزی ...
ده ویژگی اخلاقی امام حسن مجتبی (ع)
است که مردم را برای آن گرد می آورند و روزی است که (جملگی در آن) حاضر می شوند. راوی داستان می گوید که پرسیدم: فردی که اول پاسخ داد که بود؟ گفتند: ابن عباس. پرسیدم: دومی که بود؟ گفتند: ابن عمر. سپس گفتم: آن کودک که از همه بهتر و درست تر پاسخ داد که بود؟ گفتند: او حسن بن علی بن ابی طالب بود . [10] آن امام بزرگوار در خانه ای تربیت یافته بود که کلام خدا پیوسته سخن آغاز و انجام آن ...
۞ نکته آموزشی:
فوق الذکر هنگامی که همسفر، مهمان و یا میزبان دیگران بود، همچون مادر بزرگ به خدمت عاشقانه می پرداخت. وی با بیان اینکه حاج خانم، نماد عملی استحکام خانوادگی بود، گفت: او خواندن نماز و قرآن را از همسر ایرانی خود فرا گرفته بود. بابایی همسر وی به هدف همجواری با مسجد و سکونت در محل هایی که مسجد پررونق دارد، منزل خود را از محله ای در تهران به محله دیگر منتقل کرد و یامامورا نیز در آرزوی تأسیس ...
هدیه ای که در مسجدالنبی با اشک عجین شد
، انشاءالله برآورده می شود. من حرفش را فراموش کردم. داخل حرم رفتم و یک کتاب کوچک و چند دعا به زبان انگلیسی داشتم که باز کردم و دعایی را برای هدیه به حضرت رسول(ص) خواندم، تنها به عنوان هدیه و اصلاً به خودم فکر نمی کردم و فقط گریه کردم؛ گریه ای که در تمام عمرم مانند آن گریه نکرده ام. آن قدر اشک ریختم که مردم اطرافم جمع شدند و خودم متوجه نشده بودم که چرا این اندازه گریه کرده ام. این بانوی ...
یادکردی از شهید صفر صفری حلاوی/آیا تا کنون نام صَفَر خمینی را شنیده اید؟
شهدای ایران : پرده اول: صفر خمینی لقبی بودکه به او داده بودند آنهم ازسوی کسانی که گرایشهای چپ شان برای همه آشکار بود . آنها که رو به قبله مسکو نماز می خواندند و به قاب عکس مارکس و لنین سجده می بردند . تفاوتی نمی کرد؛ چه زمانی که با لباس بسیجی از جبهه برمی گشت و یا وقتی با لباس سفید بلندی که بر شلوارش بود از مسجد به خانه می رفت ، از کنار آنها می گذشت همه او را به ...
اسوه صبر و نیکویی
پس از آنکه قدری نشست از آن مرد فقیر اجازه گرفت و فرمود: در حال رفتن بودم که آمدی و به احترام شما نشستم حال اجازه می دهی بروم. همنشینی با طبقات مختلف اجتماع و احترام به شخصیت آنان از جمله سجایایی است که در هیچ یک از فرمانروایان دیده نشده است اما ائمه معصومین که رسالتی غیر از حکومت کردن بر مردم دارند همنشین مردم عادی بودند و با آنان حشر و نشر داشتند. امام حسن (ع) قلبی رئوف و ...
نگاهی به مهم ترین واقعه زندگی امام حسن (ع)
در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار می گرفت و اموال فراوانی در راه خدا می بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخشش های بی سابقه و انفاق های بسیار بزرگ و بی نظیری ثبت کرده اند. حجت الاسلام موسوی گفت:ایشان هر چه را با زحمت بدست می آوردند، در راه خدا انفاق می کردند. چند بار نصف اعمال خودشان را در راه خدا بخشش کردند. در خانه ایشان همیشه باز بود. هر کسی وارد ...
چه شد که این زن به مردش خیانت کرد؟
.... در آن خانه همه امکانات اولیه زندگی وجود داشت و سلمان نیز اوقات بیکاری اش را نزد من می آمد و تنهایی ام را پر می کرد. من هم دیگر شوهر و فرزندانم را فراموش کرده بودم و سرگرم خوش گذرانی های خودم بودم که ناگهان یک روز شوهرم به همراه چند مرد غریبه از بالای دیوار به داخل حیاط پریدند و من و سلمان را که کنار یکدیگر نشسته بودیم تحویل ماموران پلیس 110 دادند. اکنون نیز ...
کودکی فلاکت بار من؛ تلویزیون
از من فاصله داشت. قد کوتاهی داشت و پیراهن آستین بلند سفید چهارخانه تنش بود. سایز چند ایکس لارج که تا بالای زانوش می رسید. از شدت عصبانیت صورت گندمگونش قرمز و چشم های ریز و سبزش درشت تر به نظر می رسید. درست پشت پنجره اتاق در زردو ، ننه با وردنه روی خون ، خمیر پهن می کرد. مثل جاناتان ادواردز انگلیسی قهرمان پرش سه گام، با یک جهش بلند از روی خون رد شدم. پایم که به زمین رسید، خواستم از روی ...
وقتی در خانه پهلوان به روی شاه و گدا باز بود
. پهلوان محمد نجات مهر فرهنگ و آیین ورزش زورخانه ای را از اعتقادات مذهبی ایرانیان جدا نمی داند و می گوید: در گذشته مردم معتقد بودند بعد از مسجد، زورخانه مقدس ترین مکانی است که به آن پا می گذارند و باید حرمت این مکان را نگه دارند. او در باره آداب ورزش های زورخانه ای می گوید: آداب و قوانین این ورزش بر اساس احترام به پیشکسوت، حرمتداری سادات و تاسی به مولا علی(ع) بنا شده است. نظم و ...
سرزمین بی فصل معرفی شد/ روایتی عاشقانه از زندگی خانوادگی شهید تقوی فر
ارتباط گرفتم و از آذر 97 گفت وگو –برای کتاب سرزمین بی فصل - آغاز شد. در اولین جلسه 5 ساعت صحبت کردیم که بعد از آن خانم مرادی منقلب شدند و گفتند برای ادامه مصاحبه ها نمی آیند. این احساس ناخوشایندی برایم بود، برای ادامه کار توکل کردم و بعد از دو هفته تماس گرفتند که کار را ادامه دهیم. همراهی نویسنده و راوی در تولید کتاب نویسنده کتاب سرزمین بی فصل همراهی همسر شهید تقوی فر و راوی کتاب ...