چه شد که این زن به مردش خیانت کرد؟
سایر منابع:
سایر خبرها
عاقبت عشق پوشالی دختر 14 ساله
خانه ما بلند شد، همه اطرافیان مرا در آغوش می گرفتند و اشک می ریختند. آن ها می گفتند پدرم بر اثر تصادف در جاده جان خود را از دست داده است. آن زمان من 6 سال بیشتر نداشتم و تنها به خاطر گریه های دیگران گریه می کردم و معنی مرگ را به خوبی نمی فهمیدم. بعد از مرگ پدرم زندگی ما به هم ریخت چرا که مادرم از عهده تامین هزینه های هفت فرزند قد و نیم قد برنمی آمد. اگرچه بعد از مدتی و با رای ...
خواهر زنم به من علاقمند شده و عقدش کردم
با نیش و کنایه سخنی در این باره بگوید چرا که برخی از اطرافیانم همواره ضعف اقتصادی و اعتیاد پدر شیما را به رخش می کشیدند و این گونه او را تحقیر می کردند. در میان این فراز و نشیب های زندگی بالاخره همسرم باردار شد و زندگی ما رنگ و بوی شیرینی به خود گرفت. در این سال ها من با کمک پدرم خانه، خودرو و ویلای شخصی خریدم و به مناسبت تولد پسرم یک خودروی شاسی بلند خارجی هم به شیما هدیه دادم. این ...
اعتراف به قتل بی رحمانه زن 16 ساله باردار + عکس قاتل در مشهد
...> چند خواهر و برادر هستید؟ سه برادر و شش خواهر دارم. اما همیشه در زندگی از کمبود محبت رنج برده ام. در دوران نوجوانی که باید درس زندگی فرا می گرفتم متاسفانه سراغ دوستان ناباب رفتم و خودم را به تباهی کشاندم. هرکسی کوچک ترین توجهی به من می کرد، من هم با او دوست می شدم! بعد از ترک تحصیل چه کردی؟ پدرم چون خودروی سنگین داشت با یکی از تعمیرکاران کامیون آشنا بود و مرا به ...
عکس خالکوبی های وحشت آور جوان 22 ساله مشهدی + گفتگوی متفاوت با تبهکار
.... وقتی به پدرم گفتم 50 تومان بدهد! چند سیلی به صورتم زد و گفت: این هم پول! دو روز گریه می کردم. پدربزرگم یک کیلو عدس داد تا آن را بفروشم و برای اردو ثبت نام کنم اما پدرم پول عدس ها را هم از من گرفت و گفت: برو برایم شیره بخر! آن روز تا چشم کار می کرد به اتوبوس نگاه کردم که از من دور می شد و من شادی بچه های همکلاسی ام را که می دیدم، با خودم می گفتم روزی از همه شما انتقام می گیرم! ولی ...
سلمان فارسی یکی از شخصیت های بزرگ اصفهان
...> سلمان فارسی نقل کرده است که "روزی پدرم مرا به مزرعه فرستاد چراکه خود مشغول بود و نمی توانست به کارگران در مزرعه سرکشی کند. من در مسیر راه به دیری از مسیحیان برخورد کردم، آن روز یکشنبه بود و مراسم مسیحیان برگزار می شد." سلمان فارسی به مراسم مسیحیان می رود و شیفته مراسم آن ها می شود و به دین مسیحیت روی می آورد. پس از مراسم مسیحیان به منزل برمی گردد و به پدرش می گوید که به دین مسیحیت روی آورده ...
جوان های تحصیلکرده ای که نعش کشی می کنند | زمستان خوب است؛ آدم ها بیشتر می میرند ...
سالن آمدیم بیرون. آن سالن چند متری انگار هزار فرسنگ بود مگر تمام می شد. هر چه تلاش می کردم زودتر خودم را پرت کنم بیرون انگار نمی شد. مثل اینکه در خواب می دویم یا در آب تلاش می کردم با سرعت بدوم. وقتی هوای بیرون به سرم خورد. بهتر شدم. دیگر از ماشین و برانکارد نمی ترسیدم. وقتی آن صحنه ها را دیده بودم برایم آمبولانس و تابوت دیگر معنا نداشت. انگار ترسم ریخت. وقتی آن همه مرده دیدم، دیگریک متوفی ...
اجاره آدمکش برای انتقام از رییس اسبق سازمان پزشکی قانونی
را چطور می شناختید؟ مهران تمام اطلاعات دکتر را داده بود. از عکسش گرفته تا آدرس و زمان رفت و آمدهایش. به تهران آمدم و روز حادثه شاهین مرا تا میدان آزادی رساند. بعد از اینکه از ماشین پیاده شدم با خودرو های عبوری خودم را به خیابان ایران زمین رسانده و در کمین دکتر ماندم. به محض اینکه در را باز کرد و بیرون آمد از فرصت استفاده کرده و قبل از اینکه راننده شخصی او بیاید، دو تیر شلیک کردم. ...
بازنشستگی، فرصت شکوفایی ( قسمت اول)
ویژه روی آشپزی تأکید داشت. مادرم زنی کدبانو بود که در همه زمینه های خانه داری توانمندی قابل توجهی داشت. با وجود آنکه از تمکن مالی خوبی برخوردار بودیم، اما مادرم معتقد بود که باید در آینده زن کاملی برای همسرم و مادری توانمند برای فرزندانم باشم و لازم است تمامی آنچه یک زن کامل باید بداند را از دوران کودکی فرا بگیرم. به خاطر دارم که یک روز مادرم کله پاچه پاک نکرده ای را به من داد تا برای پختن آماده ...
رتبه عجیب زندانی محکوم به طناب دار در کنکور
می کند. وقتی حکم قصاصم صادر شد با خودم گفتم یا باید روزهایم را به بطالت با خوردن قرص و خوابیدن بگذرانم تا روز اجرای حکم برسد یا به خدا توکل کنم و امیدم را از دست ندهم. گفتم اگر قرار باشد قصاص شوم بهتر است در این فرصت زندگی کنم. البته همسرم هم مشوق خوبی بود و مدام با من تماس می گرفت و مرا تشویق می کرد و به من امید می داد. هدفم این بود که تلاش کرده باشم و به نتیجه اش فکر نمی کردم، به مرگ ...
هدیه ای که در مسجدالنبی با اشک عجین شد
انشاءالله برآورده می شود. من حرفش را فراموش کردم. داخل حرم رفتم و یک کتاب کوچک و چند دعا به زبان انگلیسی داشتم که باز کردم و دعایی را برای هدیه به حضرت رسول(ص) خواندم، تنها به عنوان هدیه و اصلاً به خودم فکر نمی کردم و فقط گریه کردم؛ گریه ای که در تمام عمرم مانند آن گریه نکرده ام. آن قدر اشک ریختم که مردم اطرافم جمع شدند و خودم متوجه نشده بودم که چرا این اندازه گریه کرده ام. این بانوی ...
سرنوشت 3 تفنگدار فیلم فارسی چه شد؟ + عکس
فیلم را به طور مفصل برای من تعریف کرد. آنقدر خوشحال بودم که اصلا نگفتم با من قرارداد ببندید یا فیلمنامه را بدهید بخوانم و قبول کردم. در پایان هم گفت موقع ساخت فیلم به شما خبر می دهیم. چند روزی گذشت. خانواده ام در ایام تابستان می خواستند به مشهد بروند. من هم ابتدا به آقای خاچیکیان زنگ زدم و گفتم چند روزی به مشهد می روم. او گفت باشد اما وقتی برگشتی با استودیو تماس بگیر و خبر آمدنت را بد ...
قاتلان رئیس پیشین سازمان نظام پزشکی چه گفتند؟/ کارمند اخراجی دکتر محفوظی، قتل او را طراحی کرد
کردم تا دوباره به محل کارم برگردم فایده ای نداشت. این اتفاقات تلخ دست در دست هم داد و موجب شد تا من نقشه ای برای انتقام جویی بکشم. نقشه ای که هرگز به عواقبش فکر نکرده بودم. وی گفت: چند روزی با خودم کلنجار رفتم تا اینکه تصمیم به قتل آقای دکتر گرفتم اما جرأت نداشتم خودم به تنهایی انجامش بدهم، به همین دلیل ابتدا به سراغ سهراب که از همشهریانم بود رفتم و موضوع را با او در میان گذاشتم. او قبول ...
پسر16ساله: وقتی به پدرم گفتم عاشق یک دختر شده ام، با کمریند،بدنم را سیاه و کبود کرد / از لج او دنبال کار ...
مشاجره پرداختم او حتی تا یک هفته مرا به خانه راه نداد، دراین مدت به منزل خواهرم رفتم و پس از آن با کمک شوهر خواهرم شاگرد سنگ کاری شدم تا این حرفه را بیاموزم. هنگامی که در پایان هفته کارفرما دستمزدم را می پرداخت بلافاصله پدرم درآمدم را می گرفت و به حساب خودش واریز می کرد به طوری که حتی مبلغی هم برای تفریح آخر هفته یا خرید لباس به من نمی داد. هنوز چند ماه بیشتر از رفتن به سرکار ...
انگیزه قتل دکتر محفوظی چه بود؟
تنها به محل جنایت رفتم. آن روز سهراب مرا در میدان آزادی از ماشینش پیاده کرد و یک اسلحه به من داد. اسلحه را سهراب تهیه کرده بود و از من خواست تا کار را تمام کنم. آن روز صبح با تاکسی از آزادی تا خانه مقتول رفتم و حدود نیم ساعتی در آنجا به کمین نشستم تا اینکه مقتول از خانه اش خارج شد. او منتظر راننده اش بود و نزدیکش شدم و درحالی که به شدت وحشت کرده بودم 2گلوله به سمتش شلیک کردم. سپس به سرعت تا قبل ...
ارتباط سیاه زن شوهردار با فروشنده سوپرمارکت محله / رسوایی بزرگ لیلا
ور شدن آتش اختلافاتمان می شد تا جایی که فرشید با هر اعتراضم، مرا کتک می زد. او حتی به فرزند کوچکم رحم نمی کرد. دیگر از این وضعیت خسته شده بودم و هیچ احساس محبت و دلبستگی به همسرم نداشتم تا این که روزی وقتی برای خرید به سوپر مارکتی فروشی محله رفته بودم، با فروشنده جوانی آشنا شدم که در آن جا مشغول کار شده بود. به خاطر خلأ عاطفی یا شاید هم لجبازی با همسرم، با آن جوان ارتباط ...
از قتل در خانه مجردی تا قتل مرموز استاد دانشگاه آزاد در دفتر کار
.... مأموران در مخفیگاه وی تعدادی از طلاهای قربانی را به دست آوردند. سیامک که فهمید دستش برای پلیس برو شده به ناچار لب به اعتراف گشود و به قتل دختر جوان اعتراف کرد. وی گفت: چند روز قبل از قتل با شیرین در خیابان آشنا شدم و به او ابراز علاقه کردم. وقتی فهمیدم در خانه مجردی اش به تنهایی زندگی می کند بعد از چند بار صحبت تلفنی به بهانه ملاقات به خانه اش رفتم و سه شبانه روز آنجا ماندم. من ...
ماجرای قرعه کشی و طلبیده شدن یک زوج جوان به سفر اربعین
نهایت خاک کربلایی که ما را به خود فراخواند. چشم باز کردم در حال راه رفتن بودیم، شب بود. تاریک بود و عمودها را می شمردم. *میهمانی در منزل یک بانوی عراقی شب اول را خوب به خاطر می آورم، نیمه های شب رسیده بودیم در مسیر کربلا ، موکب ها همه شلوغ و هیچکدام جا برایمان نبود. ما را به خانه عراقی ها فرستادند، تا آن زمان برخوردی با هیچ خارجی نداشتم، آن هم اینکه در منزلش سکونت کنم. با چند ...
پای دختر کردستانی در کفش مردها/ لیمو چهار مهندسی مردانه دارد
... قبولی در این آزمون به معنی گذراندن دوره 3 ساله راهنمایی بود و مسیرم را سه سال نزدیک تر می کرد در همه درس ها با نمره خوبی گرفته بودم، وقتی پدرم کارنامه ام را آورد در طرح جامع هم قبول شده بودم دوست داشتم در سنندج ادامه تحصیل بدهم با خودم فکر می کردم شانسم برای شرکت در کنکور و قبول شدن در دانشگاه با دور شدن از محیط و زندگی روستایی بیشتر می شود. بعد از امتحانات 10 روز در ...
پدر برادران تصویربردار سینما میهمان شب نشینی شد
بسیاری در رضایت انسان از کل زندگی داشته باشد. با این وجود باید گفت که یکی از مهمترین ثروتهای دنیا دوستان، پشتیبانان و طرفداران یک انسان است که انرژی و امید اصلی را به او میدهند. مدت بسیاری است که دلتنگ خودم هستم؛ همسرم نیز هفت ماه پیش فوت کرد و این مسئله باعث میشود بیشتر دلتنگ خودم شود. متاسفانه آخرین بار پس از 3 ماه او را دیدم چون بخاطر کارهایم در سفر بودم. او اظهار داشت: من با همسرم ...
قتل همسر به بهانه پیامک بازی با دوستان
، چون او همیشه سرش در گوشی بود. البته خودم مقصر بودم، چون گوشی را خودم برای او خریده بودم. هر وقت از سر کار به خانه می آمدم به من توجهی نمی کرد و با دوستانش به صورت پیامکی و تلفنی در ارتباط بود. کم کم به رفتار و کارهایش مشکوک شدم و اختلافات ما هم زیاد شد، به طوری که هر روز با هم مشاجره و درگیری داشتیم. وی درباره روز حادثه گفت: امروز حادثه وقتی به خانه آمدم، دخترم مدرسه بود و دو پسرم نیز ...
دنیای بعد از مادر شدن / روایت یک مادر آتش نشان
بودن مخصوصاً در دوران بارداری شرایط فیزیکی سخت و ر استرسی دارد. من تا دو روز قبل از زایمانم در محل کارم حاضر بودم. حتی با نظر پزشکم تا 5 ماه ابتدای بارداری عملیات هم می رفتم. بعد از 9 ماه مرخصی زایمان هم مجدد به کارم برگشتم. در این میان خیلی هم نگران بودم که آیا می توانم از پسش بربیایم یا نه! من هم مادرم هم آتش نشان. با همه نگرانی ها زندگی شیرین و لذت بخش بود. با خودم می گفتم بچه را چه ...
از خود گذشتگی معلم لرستانی برای دانش آموزان/ خانم آهنگران حقوقش را هم برای نیازمندان هزینه می کند
مطلع شدم که دانش آموزی در یکی از روستاهای دور خرم آباد به گوشی نیاز دارد، با پول خودم گوشی را تهیه و به مادربزرگ دانش آموز تقدیم کردم چون پدر و مادر نداشت. یعنی به طور خود جوش کار می کنید ، با نهاد حمایتی و یا مراکز خیریه در ارتباط نیستید؟ تا چند سال پیش خودم به تنهایی دانش آموزان را پیدا و کمک می کردم، اما چند سالی است با چند مرکز خیریه در کوهدشت، تهران و خرم آباد هم همکاری ...
روایت لطفی که نصیب راننده رامسری شد/ از نذر گل تا ثابت قدمی در مسیر اربعین
از لطف امام حسین در ذهنم ماندگار شده که مرا پای ثابت این مسیر کرد، قبل از شرایط کرونایی بود که قرار بود به اربعین بروم اما ماشینم مشکل فنی داشت و دست و بال خودم هم خالی بود و توان خرید لوازم موردنیاز ماشینم را نداشتم، ولی وقتی از من خواستند که بارها را ببرم نتوانستم رد کنم و عازم شدم. *باور نمی شد آقا به فکر ما هم هست در مسیر راه بودم و فکر اینکه ماشینم خراب شود آزارم می داد ...
همسر و مادری که همسفر خوبی برای اُنس با قرآن بود
قاری تمایل داشت ضبط فیلمبرداری در منزل پدرم انجام شود و معتقد بود که این خانه مکتب رشد او بوده است؛ بنابراین این مطلب را با مادرم در میان گذاشتم و او هم با کمال میل استقبال کرد و گفت: همه ماسک می زنیم بگو بیایند . 15 نفری در منزل پدرم برای ضبط جمع شده بودیم که متأسفانه همین حضور ما در آنجا موجب شد، مادرم درگیر کرونا شود . آرمیده در رواق حضرت زهرا(س) ربابه مکاریان خراسانی پس از سال ...
انتقام مرگبار از رئیس اسبق پزشکی قانونی
کارم برگردم فایده ای نداشت. این اتفاقات تلخ دست در دست هم داد و موجب شد تا من نقشه ای برای انتقام جویی بکشم. نقشه ای که هرگز به عواقبش فکر نکرده بودم. وی گفت: چند روزی با خودم کلنجار رفتم تا اینکه تصمیم به قتل آقای دکتر گرفتم اما جرأت نداشتم خودم به تنهایی انجامش بدهم، به همین دلیل ابتدا به سراغ سهراب که از همشهریانم بود رفتم و موضوع را با او در میان گذاشتم. او قبول کرد تا به من کمک کند ...
استقلالی ام اما علی پروین را دوست دارم!/ بین مربیان ایرانی کار امیر قلعه نویی را می پسندم
بود را می دیدم، به خودم می گفتم تنها کاری که از دست بر می آید این است که یک مقدار به عنوان مربی مردم را خوشحال کنم. من به عنوان مربی حداقل می توانستم دختران بمی را از آن حال و هوا در بیاورم و برای همین این تصمیم را گرفتم و سال 83 دوباره کار را شروع کردم و بسیار هم سخت بود. همه خانه ها غم زده بودند، همه درگیر از دست دادن عزیزانشان بودند و برای همین بیرون آوردن دختران وخانم ها از خانه کار بسیار ...
گلچین اشعار ترکی استاد شهریار باترجمه فارسی با عکسنوشته زیبا
سالی طول می کشد تا برگردد شروع کردم به گریه شدید دو سه روزی همینطور جیغ می زدم سر و صدایم گرفت آخر، خان ننه من بدون من به هیچ کجایی نمی رود این بار چه اتفاقی افتاده است که مرا تنها گذاشت و رفت؟ در حالی که از همه قهر کرده بودم به همه با عصبانیت نگاه کردم بعد شروع کردم به پافشاری که من هم ...