ماجرای تلخ دخترجوان توسط پسر هوسران/رابطه نامشروع با وعده پوشالی!
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت حاجی ایرانی از زندان عربستان؛ در حسرت یک قطره آب بودم!
.... حتی مواد ضدعفونی و بهداشتی هم در آنجا نبود. وضعیت خیلی نامناسب بود. البته در روزهای آخری که در این بازداشتگاه بودم، مسؤولان کشورمان برایم میوه و مواد ضدعفونی آوردند. من وقتی در بازداشتگاه حرم بودم، خبری از خانواده نداشتم و مادرم همراه با کاروان به مدینه مشرف شده بود و من از کاروان جا ماندم. روز یازدهم که در بازداشتگاه حرم بودم، مرا صدا کردند و وقتی جلو رفتم، دست، پا و چشمانم را ...
صحبت های حاجی بازداشت شده در عربستان
. اگر هم تکرار شود، جای بدتر می روی. من بودم و یک اتاق تنها و در و دیوار. از هیچ کسی هم خبر نداشتم. هر 10 روز یک بار کم تر از 10 دقیقه اجازه می دادند در حیاطی برویم. خیلی رفتار بدی در انتقال ما داشتند. رفتار آنها اسلامی و انسانی که هیچ، از حیوانی هم بدتر بود. شکنجه روحی می دادند و می گفتند که ممکن است چند سال اینجا بمانید. هیچ اطلاعی هم از وضعیت پرونده و روند آن به من نمی گفتند. از همه ...
طلاق به خاطر لو دادن رابطه قبل از ازدواج
...: در کلاس دوم دبیرستان تحصیل می کردم که متوجه شدم پسر جوانی هر روز بعد از خروج از مدرسه مرا تعقیب می کند، اما من توجهی به این موضوع نداشتم تا این که یک روز زنگ تلفن ثابت منزلمان به صدا درآمد و من در غیاب مادرم گوشی تلفن را برداشتم. پسر جوانی که خودش را تورج معرفی می کرد، از آن سوی خط گفت: من همان پسری هستم که مدتی است عاشقت شده ام و تو را تعقیب می کنم. با شنیدن این جمله بی ...
می خواستم گزارشگر فوتبال شوم اما به جبهه رفتم
که من که فقط کار گزارشگری را بلد بودم، یک ضبط ناگرا که 12کیلو بود و صدا ضبط می کرد را روی دوش انداختم و به جبهه رفتم. البته از همان ابتدا به عنوان نویسنده وارد صدا و سیما شدم. یک برنامه ای بود که درباره روستاهای دورافتاده بود و من نویسنده آن برنامه بودم. یک بار که مجری نیامد به من گفتند خودت این متن را نوشتی و خودت هم اجرا کن. با اصرار دوستان پذیرفتم و داشتم متن را می خواندم که دیدم دوستان مدام می ...
بخشش؛ پایان پرونده قتل مادربزرگ به خاطر ازدواج با زن مطلقه
تحقیقات را وارد مرحله تازه ای کرد و نوه مقتول به نام آرش بازداشت شد. قتل به خاطر زن مطلقه آرش به قتل مادربزرگش با انگیزه سرقت اعتراف کرد و گفت: مدتی قبل با زن مطلقه ای که دو فرزند داشت آشنا شدم. من به او علاقه مند شده بودم و تصمیم به ازدواج داشتم اما پولی در بساط نداشتم. به همین خاطر به فکر سرقت طلاهای مادربزرگم افتادم. همراه دوستم حامد به آنجا رفتیم و کیسه ای را دور گردن مادر ...
حرمت همسر سابقت را نگه دار!
دوستم زنگ زد، گفت برای چای عصرانه به خانه ام می آید. مدت ها بود او را ندیده بودم و تصور چهره معصوم و پرانرژی او مرا به وجد آورد. واداشت که بلند شوم خانه را به شوق مهمان عزیز آب و جارو کنم. پس از مدت ها دست به کار بشوم و یک کیک نارگیلی خوشمزه درست کنم که می دانستم قبلاً خیلی طعمش را دوست داشت. ساعت سه شد و دوست من آمد. متفاوت تر از آنی بود که تصور می کردم. قیافه اش نه شاد بود و نه غمگین. لبخند ...
نترس دخترم، من تا ابد کنار توام!/ روایتی از جنایات گروهک های تجزیه طلب در اهواز
در بدن های بی جانشان در خوابی ابدی آرام گرفت. سی و یکمِ شهریور سال 1397 سرم پر از صدای بمب شد. توی خیابان بودم. صدای گلوله ها تلخ بود و سرد و نچسب. آن تکه های سربیِ پیچیده دور باروت، غریبه هایی بودند که صفیرشان تنمان را لرزاند و بیرحمانه عزادارمان کرد. من توی خیابان بودم. سراسیمه. سرم گیج می رفت. دوباره ترسیده بودم. نمی دانستم به کجا می خواستم بروم. آدرس خانه مان را فراموش کردم. گلویم ...
نوه خطاکار از قتل عمد تبرئه شد
برای رسیدگی دوباره به همان شعبه ارجاع داده شد. محاکمه سوم با گذشت 14 سال از حادثه، متهمان این بار با اعلام گذشت اولیای دم در آن شعبه حاضر شدند. با اعلام رسمیت جلسه، بابک خلاف اظهاراتش قتل را انکار کرد و گفت حامد به تنهایی مرتکب قتل شده است. در ادامه حامد به جایگاه رفت و با قبول اتهام قتل عمد گفت: در اظهاراتم گفته بودم با همدستی بابک مرتکب قتل شده بودم، اما حالا حقیقت را می گویم. من ...
قتل مادربزرگ بخاطر زن مطلقه سر نماز / بی رحم ترین نوه تهرانی کیست؟ + عکس
فرزند داشت آشنا شدم. من به او علاقمند شده بودم و تصمیم به ازدواج داشتم اما پولی در بساط نداشتم. به همین خاطر به فکر سرقت افتادم. من همراه دوستم حامد به آنجا رفتیم و کیسه ای را دور گردن مادر بزرگم که سر سجاده نماز بود انداختیم و کشیدیم تا بی حال شد. همان موقع با کارد آشپزخانه چند ضربه به او زدم و پس از دزدیدن طلاهایش فرار کردیم. قصاص برای نوه ناخلف در حالی که پلیس ردی از حامد به ...
زن خیانتکار در دام باج های همسر صیغه ای/ اخاذی ها او را کلافه کرد/ زن جوان با مدیرش رابطه غیر اخلاقی ...
من زندگی مشترکم را با فولاد آغاز کنم. خلاصه بدون هیچ مراسمی زیر یک سقف رفتیم اما هنوز 6 ماه از ازدواجمان سپری نشده بود که فهمیدم شوهرم از چند سال قبل با زن مطلقه ای رابطه دارد در همین روزها بود که فولاد همه جهیزیه ام را برای زندگی با آن زن به مکان نامعلومی برد و مرا رها کرد. من هم پس از دو سال دوندگی بالاخره موفق شدم از فولاد طلاق غیابی بگیرم. بعد از این ماجرا چند بار به صورت موقت ...
عکس نامناسب لعیا زنگنه همه را شوکه کرد | لعیا زنگنه ممنوع الکار شد
. خلاصه این که هیچ کدام از سال بالایی هایی که آمدند زورشان به من نرسید؛ غیر از جمشید بهمنی که آمد و به من گفت تو فقط بیا بنشین کنار صحنه. من هم رفتم و یک روز خودم را وسط صحنه دیدم... بی نهایت احساس عجیبی بود، اصلا یک دنیای دیگری بود... لعیا زنگنه در دوران دانشجویی رضا ایرانمنش که مرتب سرصحنه به من می گفت تو خیلی خوب بازی میکنی و من با خودم می گفتم این دیوانه است! گفت چرا کار ...
خوشحالم روی سکو با چادر پرچم ایران را بالا گرفتم
نائب قهرمانی مسابقات استان خراسان رضوی را کسب کردم. در سال 99 هم در مسابقات کشوری شرکت کردم و در آنجا مقام ششم را کسب و به اردوی تیم ملی دعوت شدم. در مسابقات اندونزی هم برای اولین بار بود که در چنین رویداد بین المللی شرکت کردم. وی افزود: در ابتدای مسابقات آسیایی کمی استرس داشتم. با خودم فکر می کردم که همان اتفاقی که دوست دارم رقم بخورد و اگر هم نشد من همه تلاش خود را کردم و خیالم راحت است که ...
از عشق خیابانی تا ازدواج پنهانی؛ سرگذشت تلخ زن پشیمان
نبود با تعدادی از دختر و پسرهای روستا برای ادامه تحصیل به شهر می رفتیم. خلاصه در پایان هفته که با مینی بوس به روستا بازمی گشتیم نگاه های عرشیا به چهره من دوخته می شد تا این که او یک روز هنگام غروب آفتاب زمانی که برای آوردن آب سر چشمه می رفتم از کنارم عبور کرد و نامه ای را درون سطل پلاستیکی انداخت که در دستم بود وقتی آن نامه عاشقانه را خواندم که برای ازدواج با من ابراز علاقه کرده بود تا صبح خوابم ...
کودک ربایی برای ازدواج اجباری با مرد همسایه
همین دلیل آپارتمانم را اجاره دادم و رفتم. در ماجرای ناپدید شدن بچه این زن نقشی ندارم و اصلاً زمانی که او می گوید من در محل دیگری بودم و شاهد هم دارم. به دنبال اظهارات مرد جوان، تیم تحقیق دریافت که سیروس واقعیت را بیان کرده است. از سویی مأموران دریافتند که پسر ناپدیدشده در خانه یکی از اقوام مادرش در شهرستان است و فتانه، خودش او را به آنجا منتقل کرده است. با برملا شدن این موضوع ...
اعترافات زشت و شرم آور یک زن متاهل درباره روابط نامشروعش
زن 26 ساله ای که در پی شکایت همسرش مبنی بر خیانت، به کلانتری احضار شده بود در حالی که حسادت های زنانه را عامل اصلی تیره روزی هایش می دانست به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: تحصیلات دبیرستان را به پایان رسانده بودم که با فریبرز آشنا شدم به همین دلیل قید ادامه تحصیل را زدم و درگیر عشق خیابانی شدم خیلی زود ارتباط تلفنی ما به دیدار های مخفیانه کشید با آن که از آبروریزی و ...
کعبی: فکر نمی کردیم یحیی چیپ بزند/ کسی قطبی را در تیم ملی قبول نداشت
ه بدهی، چون عملکرد خوبی داشتی اما من گفتم بازی های تیم ملی ام را قطع می کنند و اجازه نمی دهند دیگر بازی کنم. کسانی که در پست من بودند، دائم مصاحبه می کردند. وقتی فوتبالم خوب بود و می دانستم بدون دلالی می توانم کار کنم، اما می گفتند پول داده تا بازی کند. همان اتفاقی که به دوستم گفته بودم برایم رخ داد و بدون هیچ دلیلی از تیم ملی دور شدم. آقای حاج رضایی و ذوالفقارنسب در یک برنامه تلویزیونی گفتند چرا ...
ناگفته های فخیم زاده درباره تهیه کننده ای که اعدام شد | گفت نقش زن فیلم فروزان بازی کند
خاصی فیلمبرداری تموم شد و رفتم دنبال مونتاژ و کارهای فنی فیلم. هفت هشت ماه گذشت. اوائل سال 1359 بود که همه از کودتای نوژه حرف می زدن و می گفتن یه عده از نظامی ها قصد کودتا داشتن که خنثی شده و همه رو دستگیر کردن. یه روز شمشادیان اومد استودیو. گفت: فخیم! فهمیدی تهیه کننده تو رو اعدام کردن؟ با تعجب گفتم: گفتم: کدام تهیه کننده؟ گفتَ: کریم رشتی زاده. گفتم ...
خیانت تازه داماد بی حیا به همسرش/ او با خواهر خانمش رابطه داشت!
زن 25ساله که مدعی بود مشاوره های روان شناختی در کلانتری راهگشای زندگی اش شده است و اکنون با انجام تحقیقات بیشتر تصمیم عاقلانه ای برای ازدواج با فیروز خواهد گرفت، درباره زوایای پنهان زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 18سال داشتم که با پیمان سر سفره عقد نشستم. او کارمند قراردادی یکی از ادارات بود و خیلی زود در دل اعضای خانواده ام جای گرفت. اگرچه نامزدم هفته ای دو روز به منزل ...
بوژیدار رادوشوویچ: یحیی گل محمدی بهترین مربی ایرانی است / طلب غیر قانونی از پرسپولیس نداشتم!
قراردادت را بگیری؟ اجازه داشتم اگر دو ماه حقوق نگیرم، قراردادم را فسخ کنم. اما من زمانی از پرسپولیس رفتم که 7 ماه دستمزد نگرفته بودم و 200 هزار یورو طلبکار بودم. چه کسی این وضعیت را تحمل می کند؟ آنها به همه بازیکنان پول دادند غیر از من. حالا هم تهمت می زنید که منتظر فرصت برای جدایی بودی؟ بهترین خاطره ات از پرسپولیس چیست؟ هواداران بهترین خاطره من را رقم زدند و همچنین بازی های بزرگ، از جمله دیدار با الدحیل و السد سال 2018. ...
رادوشویچ: گل محمدی بهترین مربی ایرانی است | فنایی یک مربی آماتور بود
اگر دو ماه حقوق نگیرم، قراردادم را فسخ کنم. اما من زمانی از پرسپولیس رفتم که 7 ماه دستمزد نگرفته بودم و 200 هزار یورو طلبکار بودم. چه کسی این وضعیت را تحمل می کند؟ آن ها به همه بازیکنان پول دادند غیر از من. حالا هم تهمت می زنید که منتظر فرصت برای جدایی بودی؟ بهترین خاطره ات از پرسپولیس چیست؟ هواداران بهترین خاطره من را رقم زدند و همچنین بازی های بزرگ، از جمله دیدار با الدحیل و السد سال 2018. منبع: ورزش 3 ...
دختر کینه جو راز پولدار شدن نامزد تهرانی اش را به پلیس فاش کرد / در خانه تاجر ثروتمند چه گذشت؟
به گزارش رکنا، چندی قبل، یک به مراجعه کرد و مدعی شد که می خواهد راز از خانه یک تاجر را برملا کند. او زمانی که در مقابل افسر پرونده قرار گرفت، گفت: مدتی قبل با پسر جوانی در یک میهمانی آشنا شدم. اشکان از همان ابتدا موضوع را مطرح کرد اما چون وضع مالی خوبی نداشت، نمی توانست با من ازدواج کند. تا اینکه مدتی بعد پیش من آمد و گفت ایده ای به ذهنش رسیده که می تواند به سرعت پولدار شود و بعد هم با ...
قتل مرد هوسران توسط همسرش
شده بودم. روز قتل دوباره با هم درگیر شدیم و عصبانی شدم. از آشپرخانه چاقویی آوردم و به او دادم و خواستم مرا بکشد تا از این زندگی راحت شوم. قبول نکرد و فکر کرد دارم شوخی می کنم. چاقو را به من داد و گفت؛ تو مرا بکش. نمی دانم چه شد چاقو را به سمتش پرت کردم و وقتی به خودم آمدم، رگ گردنش را بریده بودم و او غرق در خون روی زمین افتاده بود. بعد چه کردی؟ چند ساعتی بالای جنازه اش نشستم ...
امروز سالروز تولد ابوالقاسم حالت است
بود که منزل دایی ام نرفته بودم و آن روز فرصتی بود که با اقوام و خویشان نزدیک دیداری تازه کنم. و همان جا بود که یک دفعه چشمم به دختردایی افتاد. او حالا بزرگ و زیبا شده بود. آخرین بار که دیده بودمش، دختر کوچکی بود. اما حالا بزرگ و بی نهایت زیبا شده بود طوری که در همان نگاه اول حس کردم قلبم به تب و تاب افتاد و من عاشق شدم! بالاخره در تاریخ سوم آبان 1329 با دختردایی خود ازدواج کردم. سانسور ...
همیشه در خط اسلام و انقلاب گام بردارید
کارهایم به خاطر رضای تو باشد، ولی شیطان مرا گول می زد و می خواست مرا از راه بیرون کند خداوندا من از تو می خواهم که مرا ببخشی و از سر تقصیرات من بگذری و خدایا من همیشه به فکر شهادت بودم و می گفتم یعنی خدا این قدر مهربان و بخشنده است که با اولین قطره خونی که از بدن شهید بر روی زمین می ریزد گناهش را می بخشد. ای خدا کاش به من هزار ها جان می دادی که راکت هایی که بر سر ملت ها می ریختند به بدن من می خورد و صد پاره می شدم و دوباره زنده می شدم و دوباره این کار تکرار می شد، ولی این راکت ها لطمه ای به فرزندی که در بغل مادر و در رحم مادر است نمی رسید. منبع: ایسنا انتهای پیام/ 911 ...
خیانت های همسر رنگ خون به خود گرفت/ خودکشی زن جوان به خاطر هوسرانی های همسرش! +جزییات کامل
دیگران مرا قاتل بی رحمی می شناسند که به خاطر خودخواهی و هوسرانی وارد زندگی یک زن دیگر شدم و او را به کام مرگ کشاندم به همین دلیل مدام با عذاب وجدان درگیرم و از خودم نفرت دارم تا جایی که... زن 30 ساله با بیان این که سایه سنگین من در آشیانه یک زن دیگر فاجعه تلخی به بار آورد به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت:سرنوشت تلخ من نیز مانند بیشتر افرادی که به بی راهه رفتند از ماجرای طلاق پدر و ...
متهم: اتهام تعرض دورغ است، خواست هر دوی ما بود
... نه قبول ندارم. من کاری نکردم، این خانم دروغ می گوید. او خودش می خواست با من رابطه داشته باشد. چرا می خواست با تو رابطه داشته باشد، مگر از قبل همدیگر را می شناختید؟ نه نمی شناختیم، یک روز او ترک موتور من سوار شد و از آن به بعد آشنا شدیم. شراره مدعی است که تو او را به زور سوار موتور کردی و در خانه ای متروک آزارش دادی. مگر چنین چیزی می شود! او دختر ...
پاسخ زیدآبادی به منتقدان حضورش در مناظره تلویزیونی
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : احمد زیدآبادی، فعال سیاسی در کانال تلگرامی خود نوشت: دیشب هنگامی که از شبکۀ چهارم صدا و سیما زنگ زدند و برای حضور در مناظره ای در بارۀ "استقلال" دعوتم کردند، غافلگیر شدم. پاسخم به آنها این بود که چند هفته ای مهلت دهید تا در باره اش فکر کنم. گفتند؛ برنامه برای ساعت 10 شب تدارک دیده شده است! می دانستم که حضورم در صدا و سیما ...
همسر، همدرد، همدل
. ماهیچه، عصب، استخوان و رگ های قطع شده حالت بحرانی داشتند. پدرومادرتان چطور متوجه شدند که مجروح شدید؟ واکنش شان چطور بود؟ دفعه اول که پدرم به ملاقاتم آمد، تا مرا با آن حال و روز دید اشک پهنای صورتش را پوشاند. نمی دانستم پیرمرد به چه فکر می کند. مادرم هم گفت: عیب نداره، خدا بزرگه . خودم را کنترل کردم و خندیدم. در همان شرایط روحیه ام را از دست نداده بودم. می دانستم خودم با آگاهی این راه ...