سایر منابع:
سایر خبرها
از عشق خیابانی تا ازدواج پنهانی؛ سرگذشت تلخ زن پشیمان
دید و با بیان این که دختر خاله اش از او بزرگ تر است و علاقه ای به او ندارد از من خواست مدتی تحمل کنم تا او بتواند دختر خاله اش را طلاق بدهد من هم چاره ای نداشتم چرا که ماجرای ارتباط من و عرشیا در روستا پیچیده بود و کسی حاضر نمی شد با من ازدواج کند از سوی دیگر عرشیا نه تنها او را طلاق نداد بلکه صاحب دو فرزند کوچک نیز شد با وجود آن که دیگر از او تنفر داشتم اما درباره آینده خودم حیران بودم و نمی ...
قتل مادربزرگ بخاطر زن مطلقه سر نماز / بی رحم ترین نوه تهرانی کیست؟ + عکس
فرزند داشت آشنا شدم. من به او علاقمند شده بودم و تصمیم به ازدواج داشتم اما پولی در بساط نداشتم. به همین خاطر به فکر سرقت افتادم. من همراه دوستم حامد به آنجا رفتیم و کیسه ای را دور گردن مادر بزرگم که سر سجاده نماز بود انداختیم و کشیدیم تا بی حال شد. همان موقع با کارد آشپزخانه چند ضربه به او زدم و پس از دزدیدن طلاهایش فرار کردیم. قصاص برای نوه ناخلف در حالی که پلیس ردی از حامد به ...
شکنجه مرد جوان در باغ به دلیل رابطه نامشروع
من نقشی در این قتل نداشتم اما از امید شکایت کرده بودم. او گفت: من در بازار میوه و تره بار کار می کردم و بیشتر ساعات شب را خارج از خانه بودم. یک روز دم صبح وقتی که کارم تمام شد، به خانه آمدم و متوجه شدم مردی غریبه که بعدها فهمیدم نامش امید است در خانه ام است و با همسرم ارتباط دارد. راز این قتل زمانی برای مأموران پلیس فاش شد که آنها متوجه شدند مردی جوان به نام امید گم شده است. ساعاتی بعد ...
نوه خطاکار از قتل عمد تبرئه شد
مطلقه ای آشنا شده بودم که دو فرزند داشت. به او علاقه مند بودم و می خواستم با هم ازدواج کنم، اما پولی در بساط نداشتم. می دانستم مادربزرگم طلا های زیادی دارد، این شد که وسوسه شدم تا آن ها را سرقت کنم. متهم ادامه داد: در این مورد با یکی از دوستانم به نام حامد صحبت کردم. او قبول کرد همراهم باشد. می دانستم مادربزرگم هنگام اذان سر نماز می رود. همان موقع وارد خانه اش شدم که او در حال خواندن نماز بود ...
ناگفته های حاجی ایرانی از زندان عربستان/ قدر آفتاب را حالا می فهمم!
چک می کردند. گفته بودند که حتی اجازه راه رفتن در سلول را نداری. اگر هم راه می رفتم، تذکر می دادند و حتی دستبند می زدند و می گفتند باید در اتاق فقط بشینی. اگر هم تکرار شود، جای بدتر می روی. یک بار هم آنقدر کلافه بودم، در سلول به تنهایی راه می رفتم که به همین خاطر مرا جریمه کردند و تشکی که در اتاق بود، بردند و بعد از 10 روز آن را برگرداندند. حدود 30 روز از انفرادی در سلول اول گذشت که مأمور زندان مرا ب ...
آزادی کامران بعد از قتل در دوئل عاشقانه / دستگیری مجدد در خانه ویلایی شمال+جزییات
کرده بودم که خلافی نکنم اما نشد. 10 سال قبل من عاشق یک دختر شده بودم و قصد داشتم با او ازدواج کنم و به خواستگاری اش رفتیم اما بعد از چند روز متوجه شدم یکی از بچه محل هایمان نیز دلباخته دختر مورد علاقه ام است و او نیز به خواستگاری او رفته و همین باعث شد تا با رقیب عشقی ام درگیر شوم و با چاقو دست به قتل برسانم. بله، به قصاص محکوم شدم و بعد از 10 سال زندان و کابوس هرشبم با طناب ...
نوه از مجازات قصاص رهایی یافت
بتوانند حمید را شناسایی و بازداشت کنند، اما موفق نشدند و پرونده با صدور کیفرخواست برای شهرام به شعبه 19 دادگاه کیفری تهران مستقر در اسلامشهر فرستاده شد. در ابتدای این جلسه فرزندان مقتول و حتی مادر شهرام هم برای متهم درخواست قصاص کردند. در ادامه متهم به جایگاه رفت و عنوان کرد: همان طوری که در بازجویی ها گفتم من قصدم کشتن مادربزرگم نبود و فقط به دنبال طلاهایش بودم. من روز قبل از ماجرا مشروب و ...
فراگیری هنر کاشی کاری در حرم رضوی و احیاء آن در 40 کشور دنیا
کارگاه کاشی بگذراند؟ 10 سال بیشتر نداشتم که مادرم را از دست دادم. ما سه برادر بودیم که من فرزند دوم خانواده هستم. پس از فوت مادرم چون کسی نبود از ما مراقب کند، پدرم بناچار ما را به حرم و نزد معمار آن زمان مرحوم خوشدست برد تا کنار دست او کار یاد بگیرم. البته پدرم هم خودش در کتابخانه حرم به نگهبانی مشغول بود و سال ها نیز در لباس خادمی به خدمت زائران مبادرت داشت. پس دوران کودکی شما ...
می خواستم گزارشگر فوتبال شوم اما به جبهه رفتم
. بعد از این ماجرا تماس های زیادی از تهران داشتم مبنی بر اینکه باید به تهران بیایی. انتقالی گرفتن در آن سال ها داستان پیچیده ای داشت. چند وقت طول کشید تا به تهران بروید و به عنوان گزارشگر در شبکه های سراسری کارتان را شروع کنید؟ حدود 13ماه طول کشید تا به تهران بروم و به عنوان گزارشگر فوتبال در شبکه 2تلویزیون مشغول به کار شدم. از همان موقع یعنی حدود سال 1368به ساختمان خیابان الوند رفتم و تا ...
زن خیانتکار در دام باج های همسر صیغه ای/ اخاذی ها او را کلافه کرد/ زن جوان با مدیرش رابطه غیر اخلاقی ...
من زندگی مشترکم را با فولاد آغاز کنم. خلاصه بدون هیچ مراسمی زیر یک سقف رفتیم اما هنوز 6 ماه از ازدواجمان سپری نشده بود که فهمیدم شوهرم از چند سال قبل با زن مطلقه ای رابطه دارد در همین روزها بود که فولاد همه جهیزیه ام را برای زندگی با آن زن به مکان نامعلومی برد و مرا رها کرد. من هم پس از دو سال دوندگی بالاخره موفق شدم از فولاد طلاق غیابی بگیرم. بعد از این ماجرا چند بار به صورت موقت ...
خیانت تازه داماد بی حیا به همسرش/ او با خواهر خانمش رابطه داشت!
قلبی شکسته ودر 20سالگی از همسر 29ساله ام طلاق گرفتم و مدتی بعد نیز حمیرا با بی حیایی و آبروریزی با پیمان ازدواج کرد و با هم برای زندگی به شهر دیگری رفتند. من هم با غروری لگدمال شده وارد دانشگاه شدم و ادامه تحصیل دادم. اما هنوز دو سال از این ماجرا نگذشته بود که رابطه حمیرا و پیمان به هم خورد و از هم جدا شدند چرا که خواهرم خیانت پیمان را با چشمان خودش دیده بود و حالا معنای دروغ و خیانت را خوب می ...
جدایی تلخ پدر از پسر بخاطر تیم ملی/ صادق زاده: از تهران تا بانکوک دنبال شیرخشک بودم!
... - یکی از بازیکنان بسکتبالم را دید و از من دعوت کرد که به باشگاه سپاهان اصفهان بروم. آقایان مهدی امیرآقاجانی و رضا مهندسی مربیانی بودند که در آن دوره واقعا به عنوان مربی در باشگاه های سازنده شناخته می شدند. من از آنجا وارد عرصه بسکتبال شدم. در مسابقات آموزشگاه ها هم شرکت کردم. بعد از آن هم فعالیت حرفه ای من شروع شد و خیلی سریع روند رو به رشدی را طی کردم. * پدرم نگذاشت به مسا ...
اعترافات زشت و شرم آور یک زن متاهل درباره روابط نامشروعش
زن 26 ساله ای که در پی شکایت همسرش مبنی بر خیانت، به کلانتری احضار شده بود در حالی که حسادت های زنانه را عامل اصلی تیره روزی هایش می دانست به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: تحصیلات دبیرستان را به پایان رسانده بودم که با فریبرز آشنا شدم به همین دلیل قید ادامه تحصیل را زدم و درگیر عشق خیابانی شدم خیلی زود ارتباط تلفنی ما به دیدار های مخفیانه کشید با آن که از آبروریزی و ...
مسجدی که پاسخگوی طیف های متنوع فکری بود
کلاس اول دبستان رفته بودم. پدرم مرا با خود به مسجد جلیلی بردند و گفتند بیا تا تو را به آیت الله مهدوی معرفی کنم. ایشان ظهر ها در حیاط وضو می گرفتند. پدرم مرا نزد ایشان بردند و گفتند حاج آقا! این پسر من است، آورده ام کفشدار مسجد باشد! آیت الله مهدوی پرسیدند اسمش چیست؟ پدرم گفتند آیت الله، ولی ما آیت صدایش می زنیم! ایشان گاهی به شوخی می گفتند، نمی شود که هم تو آیت الله باشی هم من آیت الله باشم! و مرا ...
خوشحالم روی سکو با چادر پرچم ایران را بالا گرفتم
مسابقه مربی و خانواده ام به من گفتند که سعی کن نفر آخر جدول نشوی! در آنجا تجربه کمی داشتم ولی با همین فکر توانستم مقام دوم را کسب کنم. سلما همتیان در پایان از حس خود در زمان ایستادن بر روی سکوی قهرمانی این گونه گفت: بسیار حس خوب و هیجان انگیزی داشتم. بیشتر از این خوشحال بودم که با حجاب کامل (چادر) پرچم ایران را بالا می گیرم. ...
راز بزرگ زندگی امین حیایی فاش شد | آقای حیایی تو این سن تغییر جنسیت داد!!؟+عکس بعد عمل
با اشاره به شکست در ازدواج اول گفت: من از بچگی عاشق پیشه بودم و با هر کسی دوست می شدم می خواستم با وی ازدواج کنم اما همیشه در عشق شکست می خوردم. در ازدواج اولم حتی یک سال نیز با همسرم زندگی نکردم و به طلاق منجر شد. جالبست بدانید نظر چند سال پیش امین حیایی در مورد بازیگر شدن پسرش چیز خیلی متفاوتی بود که در زیر میتوانید بخوانید. پنج سال قبل امین حیایی در یکی از گفتگوهایش از بی ...
محاکمه مرد ایرانی که در گرجستان قاتل شد/ عضو یک گروه شیطان پرست شده بودم
تا اینکه چند روز بعد متوجه شدم یک تاجر ایرانی از مهاجران هموطن خود حمایت می کند به همین خاطر خیلی خوشحال شدم و به دفترش رفتم. شهرام در پاسخ به این سؤال که چرا دست به قتل زدی، گفت: من وقتی به دفتر وحید رفتم سعی کردم همه مشکلاتم را با او درمیان بگذارم و مطلبی را از وحید پنهان نکنم. به همین خاطر پس از آشنایی اولیه توضیح دادم که مدتی پیرو یک فرقه شیطان پرستی شده بودم. در ابتدا وحید سکوت کرد ...
خیانت های همسر رنگ خون به خود گرفت/ خودکشی زن جوان به خاطر هوسرانی های همسرش! +جزییات کامل
سرشناس ازدواج کرده ام در پوست خودم نمی گنجیدم، اما این عشق هوس آلود به نتیجه ای نرسید و هر روز روابط ما سرد و بی روح می شد. من هم در حالی از تغییر رفتار رحیم دلسرد شده بودم که خانواده او دختری در شأن و طبقه اجتماعی خودشان برای رحیم در نظر گرفته بودند. در این شرایط من حاضر شدم از او طلاق بگیرم، اما نمی دانم چرا او به طلاق راضی نبود و از سوی دیگر نیز قصد داشت رضایت خانواده اش را جلب کند. ...
ماجرای تلخ دخترجوان توسط پسر هوسران/رابطه نامشروع با وعده پوشالی!
ندادم آن جا بود که متین با وعده و وعیدهای ازدواج هستی ام را از من گرفت و مرا به روز سیاه نشاند. از آن روز به بعد بازیچه دست او شده بودم و هر کاری از من می خواست مجبور می شدم به آن عمل کنم. در میان این ملاقات های پنهانی فیلم و عکس هایی نیز با هم گرفته بودیم و من به این امید که با او ازدواج می کنم هیچ وقت نگران آینده ام نشدم اما او هر بار به بهانه های مختلفی خواستگاری از مرا به تاخیر می ...
ازدواج بهاره رهنما با شاهزاده پولدار عربستان علنی شد | فلیم لو رفته از خانه میلیارد دلاری بهاره خانوم در ...
التهابات سیاسی دوباره به ایران بازگشتند بچه سرتق عاشق بازیگری تا 10 سالگی جز اینکه بچه حاضر جواب و سرتق جمع بودم ، کلی ترانه و قصه برای ادا درآوردن در جمع بزرگ تر ها تو آستین داشتم اما با دیدن یکی از فیلم های علیرضا داوود نژاد عاشق بازیگری شدم و تصمیم گرفتم شغل آینده ام همین باشد. رقیب عشقی در 14 سالگی بعد از آشنایی با عباس معروفی یکی از دوستان پدرم ...
پاسخ مثبت پله به هنری کیسینجر+ فیلم
به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، پله می گوید: وقتی به دنیا آمدم، برق تازه به شهر ما آمده بود. برای همین مادرم نام مرا ادیسون یا به زبان محلی ادسون گذاشت اما از نام پله، بیزار بودم و اصلا نمی دانم این اسم از کجا روی من گذاشته شد. هنگامی که کسی مرا پله صدا می زد، خشمگین می شدم و داد می زدم. یکبار حتی با مشت توی صورت یکی از هم کلاسی هایم زدم که مرا پله صدا زده بود. البته پدرم فوتبالیست بود و ...
امروز سالروز تولد ابوالقاسم حالت است
بود که منزل دایی ام نرفته بودم و آن روز فرصتی بود که با اقوام و خویشان نزدیک دیداری تازه کنم. و همان جا بود که یک دفعه چشمم به دختردایی افتاد. او حالا بزرگ و زیبا شده بود. آخرین بار که دیده بودمش، دختر کوچکی بود. اما حالا بزرگ و بی نهایت زیبا شده بود طوری که در همان نگاه اول حس کردم قلبم به تب و تاب افتاد و من عاشق شدم! بالاخره در تاریخ سوم آبان 1329 با دختردایی خود ازدواج کردم. سانسور ...
3 روز اسارت پزشکی سرشناس در چنگال آدم ربایان مامورنما
متهم سر مرا به پایین خم کرد و اسلحه را روی سر من گذاشت ، بعد از آن هم با بستن دست و پا و چشمانم به سمت جنوب تهران حرکت کردند. حدود ساعت 11 هم اقدام به بیهوشی من کردند که البته موفق به انجام آن نشدند ومن هوشیار بودم اما خودم را بیهوشی زده بودم. وی افزود: من را داخل یک خانه بردند که رمپ پارکینگ داشت و پس از آن هم به یک انباری نمور وکثیف منتقل شدم، متهمان پس از آن شروع به تهدید من کردند و ...
انتقام سخت دختر جوان از پسری که وعده ازدواج داده بود!
به گزارش تازه نیوز، تحقیقات در این پرونده از چند ماه قبل شروع شد. آن روز تاجری ثروتمند به اداره پلیس رفت و گفت به خانه اش دستبرد زده شده و تمامی اموال ارزشمند داخل خانه اش دزدیده شده است. وی به افسر پلیس گفت: من تنها زندگی می کنم و هر چند وقت یک بار به دلیل شرایط کاری ام راهی سفر می شوم اما پس از آخرین سفر، وقتی به خانه برگشتم با صحنه عجیبی مواجه شدم. به نقل از همشهری، قفل خانه ام ...
زن متاهل: تفریحی با مردان غریبه دوست می شدم!
می نشست و با جملات و کلمات زیبایش به روح و روانم آرامش می داد. حرف های محبت آمیز او به گونه ای بود که مرا شیفته خودش کرد. دیگر به هر بهانه ای با او چت می کردم و مدت زیادی را در فضای مجازی با او می گذراندم تا این که از من خواست همدیگر را ملاقات کنیم. من هم که دوست داشتم این جوان را از نزدیک ببینم، بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم و در یک رستوران به دیدارش رفتم. از آن روز به بعد مدام با هم ...
بازگویی گوشه ای از جنایات کوموله در کردستان/بازجو روی پوشه ام نوشت پاسدار اعدام !
،چرا که آنها فکر می کردند من فقط سربازم، در مرحله آزادی بودم که فرد همراه من، بعد از کتک خوردن و شکنجه های فراوان مرا لو داد و آنها اجازه آزادی را نداند. مرا برای بازجویی که بردند از من پرسید پاسداری، گفتم نه شما فکر می کنید، سربازم، سرباز سپاهم، یادم هست، بازجوی من در پوشه سبزی که داشت نوشت پاسدار اعدام . شکنجه روحی زیادی را بر ما وارد می کردند، همان محسن می گفت، گوش نکن ...
غیرتی شدن مرد 35ساله کار دستش داد
...! او سپس ادامه داد: در این گیرودار، پسر جوان از داخل جیبش سوئیچ یدکی موتورسیکلت را بیرون آورد و با آن موتورسیکلت را دوباره روشن کرد و با همان سرووضع خون آلود به راه افتاد اما بعد از مسافت کوتاهی، تعادل خودش را از دست داد و پس از برخورد با دیوار روی سنگ فرش های پیاده رو سقوط کرد. با آن که چند نفر از اهالی محل شاهد این صحنه بودند اما دخالتی نکردند و من به تنهایی با آن جوان درگیر شدم ...
پیکاسوی تعمیرکارهای ایران کیست؟
این کار نداشتم، چون من را از نقاشی دور می کرد. اما سر اجبار برای تامین مخارج زندگی بود که به تدریج به باتری سازی هم علاقه مند شدم. برنامه ریزی کردم تا بین باتری سازی و نقاشی تعادل ایجاد کنم. هر وقت تابلوی نیمه کاره ای در خانه داشتم، دلم پرمی کشید زودتر کار مشتری ها را راه بیاندازم و برای تکمیل اثر به خانه بروم. رانندگان تاکسی مشتریان ویژه مغازه ام بودند علی آقا یک سالی است که ...