سایر خبرها
مصاحبه با شکارچی دختران تهرانی
است؟ 2.5 میلیون. ارزشش را داشت؟ نه مجبور بودم. چرا؟ چون حقوقم جوابگوی خرج زندگی ام نبود. به دخترا خودتو چی معرفی می کردی؟ بهشون دروغ می گفتم. می گفتم با پدر و مادرم زندگی می کنم. پدرم تو کار بساز و بفروش است و اونها هم باور می کردند. در یک رابطه من کمتر حرف می زدم چون خجالتی هستم. همدست هم داشتی؟ نه من هیچ دوستی ندارم و همیشه تنها هستم. انتهای پیام/ 930610 برای دریافت مهم ترین اخبار حوزه زنان و خانواده عضو کانال مهرخانه در تلگرام شوید. ...
به خاطر عشقم 40 کیلو لاغر شدم
چشم و بینی سراغم می آید و شرایطی را می گذرانم که انگار آلرژی سراغم آمده. البته همه اینها باعث نشد که در خانه بمانم. من به زندگی و برنامه های روزمره ام ادامه دادم. اما واقعیت این است که سلامتم در خطر بود. سلامت پدر و مادرم هم همین طور. برای خانه آنها سیستم های تهویه و تصفیه هوا نصب کردیم بلکه کمی اوضاع را بهتر کنیم اما مسئله این است که وسعت آلودگی آنقدر زیاد است که با این کارهای ساده و کوچک درست نمی ...
آرزوی ازدواج برای سودابه بیضایی!
کم سودابه بیضایی: شاید بتوانم بگویم بزرگ ترین مشکلی که در این روزها پیدا کرده ام، سرعت زمان است. به نظرم هرچه دنیا در مباحثی چون تکنولوژی، اینترنت و. . . جلو می رود، وقت آدم ها کمتر می شود. تمام تلاش من این است که بتوانم با این زمان هماهنگ شوم. من آدمی هستم که با برنامه ریزی جلو می روم. یعنی از همین الان می دانم که قرار است 10 سال بعد کجا باشم، چه می خواهم و قرار است چه کارهایی انجام ...
دختری که قربانی اعتیاد پدرش شد
کند و ادامه می دهد، یک بار همراه مادرم به گدایی رفتم، خیابان شالیکوبی (ولی عصر) گرگان هنوز برایم یاد آن روزها را زنده می کند، خیلی روزگارمان سخت بود. او ادامه می دهد پنج سال بیشتر نداشتم که مادرم مرا به یک زن خیر سپرد تا شاید من در کنار این خانواده خوشبخت شوم و این سرنوشت شوم دامنگیر من نشود. اما من دلم برای آن اتاق 9 متری که زندانی می شدیم و نون خشکی که مادرم به ما می داد تنگ می شد. ...
بانویی که در کمتر از 9 ماه کل قرآن را حفظ کرد
(س) آشنا شدید؟ حسینیه ای در استهبان بود که برنامه های ختم صلوات و دعا در آن برگزار می شد که من در آنجا برخی ادعیه را حفظ کرده بودم. یک روز خانمی درباره مؤسسه حفظ بیت الاحزان صحبت کرد و من هم که به حفظ قرآن علاقه بسیاری داشتم با تشویق های مکرر خانواده به ویژه مادرم به آنجا رفتم و پس از آشنایی با حجت الاسلام علیرضا شاهسونی در کلاس های حفظ یک ساله قرآن شرکت کردم. حفظ کل قرآن در ...
این مرد شیرازی ساندویچ مهربانی عرضه میکند
قدرت امید بیشتر از قدرت گرسنگی و تنهایی خواهد بود یا نه و برای سرانجام نیافتن آخرین وداع می دویدم. وی ادامه داد قصه از آنجا شروع شد که پدر دوباره ازدواج کرد.فقر و ترس از آینده همه دست به دست هم داد تا برای گذران زندگی و تحصیل مجبور به کارگری شوم. تنها 11 سال داشتم که تابستان ها سر کار می رفتم تا با دستمزدی ناچیز برای رفتن به مدرسه آماده شوم. روزها سپری می شد و طعم تلخ نداری ...
گفتگو با بانوی انتظار همسر آزاده ابوالقاسم علی حسینی
4 سال از اسارت، ابوالقاسم توی یکی از نامه ها مادرش رو وکیل کرد که اگه من خواستم غیابی طلاق بگیرم. مادرشوهرم چنان بااشتیاق بهم این خبر رو داد. طفلی فکر می کرد خیلی خوشحال می شم. ولی من مثل روز اول با همان قاطعیت گفتم: مادر جان! الان 4 سال هست صبر کردم، اگه اهل رفتن بودم همان روز اول می رفتم، ولی اینو بگم و ختم تمام حرف و حدیثا بشه. من تا اومدن شوهرم صبر می کنم. می خواد یه سال دیگه طول بکشه یا 10 ...
چون پرستو به آسمان پیوست
درجه سرتیپی را زودتر از استادانش به دوش گذاشت. سرتیپ دوم خلبان سیاوش مشیری می گوید: خیلی از مواقع صحبت از شهید بابایی و شهادتش پیش می آید و بعضی ها می گویند همان آقایی را می گویی که لباس بسیجی می پوشید. اما ما هرگز نباید صرفا این ویژگی را در مورد او بیان کنیم. زمانی که جنگ شروع شد نیروی هوایی ما نسبت به نیرو های دشمن برتری داشت اما در سال های بعد این شرایط عوض شد. دشمن وقتی نقطه ضعف خود را در قدرت ...
داوود عابدی و همسرش، زوج محبوب خبری
نوزادشان شیر می دهند و بعد از آن به کودک شیر خشک می دهند و فرزند شان را از یک نعمت بزرگ محروم می کنند اما من با وجود تمام مشغله های کاری سه سال به فرزند دومم شیر دادم . داوود عابدی : پدر بودن برایم خیلی مهم است. همه بچه های دنیا را دوست دارم و دلم نمی خواهد خار در پای یک بچه برود چه برسد به فرزند خودم. همه اینها که می گوییم خبرنگار باید مسلط ، پویا، وظیفه شناس و ... باشد، درست است اما در ...
علامه طباطبایی می گفت ما هر چه داریم از آقای قاضی داریم
.... *شما چند سال محضر پدر را درک کردید؟ 12، 13 سالم بود که ایشان فوت کردند. بعد از فوت ایشان به تهران آمدم. مرحوم پدر در سن 83 سالگی فوت کردند. دو تا عکس از ایشان دارم که یکی در مطبوعات چاپ شده و روی جلد کتاب آیت الحق منتشر شده است. عکس دیگری هم هست که زیرش نوشته شده است در سن هشتاد و دو سالگی گرفته شده است. *در دوران کودکی و جوانی و چند سالی که حضور ایشان را درک ...
نشانه لطف خدا به انسان، بعد از گناه!
...!؟ آن یک میلیارد هم مثل همین صد میلیون است، چون تو که نداشتی. همین است که انسان گرفتار می شود. انسان باید خیلی مراقب و مواظب باشد. این نفس دون می آید. همزات و جنگ نرم، همین است. به قدری هم بلد است که حد ندارد. مبدء جنگ نرم، خود شیطان است. در بهشت با پدر و مادرم انچه کرد؟ گفت: خوردن از این میوه درخت که چیزی نیست، در عوض دیگر همیشه در این جاهستید. بعد هم خود خدا این را خلق کرده، برای شما ...
تزریق آمپولهای زندان ساواک باعث از دست دادن حافظه ام شد
به گزارش دولت بهار، نگارش زندگی کوکب حاتمی بانوی مبارز انقلابی و شاعر 9 کتاب شعر در حوزه مقاومت و دفاع مقدس که زندگی پر فراز و نشیبی را قبل از انقلاب اسلامی تا به امروز داشته است، کاری دشوار است چرا که هر لحظه از زندگی این بانو سرشار از حوادث و وقایع خاصی بوده است.متولد شهر مسجدسلیمان و ساکن شهرستان گچساران از تواب ...
فرهنگ در رسانه
...: چه شد که سراغ سوژه ای درباره آلزایمر رفتید؟ مادر من حدود 10 سال آلزایمر داشت و خانواده ما درگیر این موضوع بود و این سوژه ذهنم را در همه این سال ها به خود مشغول کرده بود. در همین زمان بود که رمان هنوز آلیس به نویسندگی لیزا جنوا را خواندم و بعد هم فیلمش به کارگردانی ریچارد گلتزر و با بازی جولیان مور که در سال 2014 ساخته شده بود، دیدم که البته فکر می کنم این فیلم نسبت ...
پدر همه را به خانه اش راه داد جز آمریکایی ها و بهائی ها
...، جلوی پدرمان راحت تر بودیم ولی جلوی ناصر دست به عصا راه می رفتیم. مثلاً در خانه ما موقعی که اذان می گفت ما باید همان لحظه نماز می خواندیم شاید در خانه پدر اول ناهار می خوردیم بعد نماز می خواندیم ولی آنجا مقید بودیم که ناصر وقتی که هست اذان ظهر که می گویند نمازمان را اول بخوانیم. یعنی اینقدر آدم متدین و مقیدی بود. این گروه سال 50 همه شان اعدام شدند. رجوی اگر جزو مجاهدین اصلی بود ...
زن جوان: شوهرم اسناد زمین و سهام مرا به نام خواهرش ثبت کرد
تحقیق برنیامدم تا این که پس از اتمام دانشگاه آرمین به خواستگاری ام آمد. پدر و مادرم نیز که همانند من تحت تاثیر چرب زبانی های او قرار گرفته بودند خیلی زود موافقت کردند و ما زندگی مشترک خود را آغاز کردیم.حدود 2 سال از این ماجرا گذشته بود که آرام آرام دخالت های مادر شوهرم در زندگی ما باعث بروز اختلافات خانوادگی شد، مادر شوهرم مرا به عنوان عروس قبول نداشت و ادعا می کرد باید آرمین با دختر ...
نیکی کریمی، ستاره ای که جنبه شهرت را داشت!
سرگذشت زندگی مارلون براندو را به صورت پاورقی در مجله فیلم و بعد به صورت کتاب منتشر کرد، کتابی که هم برایش به عنوان یک بازیگر درس بود و هم به عنوان یک مترجم و نویسنده. همان سال ها و در اوج سال های اولیه جوانی در اوج شهرت قرار گرفت و با اکثر کارگردان های بزرگ کار کرد اما هیچ گاه گم نشد و گیریم کمی مغرور، اما همین غرور هم زیبنده او بود و باعث شده است برای خود حریمی درست کند تا زندگی توأمان ...
دلنوشته دختر شهید مرتضی ترابی کمال برای پدر
هرجا می رفتی نگران مادرم بودی و او را به من می سپردی . حالا که دلم شکسته تنها تسکین من این است که مدافع حرم عمه زینب(س) شیعیان بودی . امیدوارم خداوند تمام دشمنان اسلام را نابود کند . پدرم با تمام وجودم به وجود نازنینت افتخار می کنم و می دانم خون تو و دوستانت راه گشای ظهور آقا امام زمان (عج) است امیدوارم بتوانم راه زیبای تو را ادامه بدهم . ...
خواهرم به خاطرچادری بودن تحت نظر بود
می گوید: آن سال ها در گنبد زندگی می کردیم و به مدرسه راهنمایی تربیت می رفتم. ما هشت خواهر و برادریم که من فرزند اول خانواده ام، به همین دلیل همراه مادرم در تمام راهپیمایی ها شرکت می کردم، در واقع پای ثابت تمام راهپیمایی ها بودم. یک روز برای حمایت از شهدای قم به خیابان می رفتیم و روز دیگر برای حمایت از شهدای تبریز، مشهد و... آن روزها که تکنولوژی مثل امروز در دسترس نبود، حتی با بلندگو هم نمی توانستند ...
28 سالم است و شرایط مالی برایم مهم است
با یک تکان در زندگی هر فوتبالیست اطرافیان هم توقع پیدا می کنند تا سروسامان بخشد. پدر خود من یک آدم فرهنگی بود و بعد از این همه سال خدمت 30 میلیون تومان به او داده اند و مادرم هم خانه دار بوده برای همین شرایط سختی وجود دارد بنابراین اگر همین الان فوتبالیستی بیاید و بگوید خرج 4، 5 خانواده را می دهم دروغ نگفته است و هرگونه اتفاق و تکان در زندگی یک فوتبالیست تبعات خاص خودش را دارد. * شنیده ...
ازکجامعلوم علی بن موسی،امام هشتم است؟
...: پدرم (امام باقر علیه السلام) به جابر بن عبدالله انصاری فرمودند: با تو کاری دارم، چه زمانی راحتی که در خلوت از تو بخواهم؟ [8] جابر عرض کرد: هروقت شما بخواهید. پس پدرم با او خلوت نمود و به او فرمودند: ای جابر! پیرامون لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر رسول خدا (صلوات الله علیهما) دیدی، و آنچه که مادرم در مورد نوشته های آن به تو فرمود، برایم بگو. جابر گفت: خدا را ...
ذکر حقیقی، این است که صداقت محض در مقابل خدا داشته باشیم
و با آن، وام گرفتی!؟ آن یک میلیارد هم مثل همین صد میلیون است، چون تو که نداشتی. همین است که انسان گرفتار می شود. انسان باید خیلی مراقب و مواظب باشد. این نفس دون می آید. همزات و جنگ نرم، همین است. به قدری هم بلد است که حد ندارد. مبدء جنگ نرم، خود شیطان است. در بهشت با پدر و مادرم انچه کرد؟ گفت: خوردن از این میوه درخت که چیزی نیست، در عوض دیگر همیشه در این جاهستید. بعد هم خود خدا این را ...
لم داده با کیبورد
بیماری زود متقاعدشوندگی مبتلا هستم. مثلا یک دوره ای بود پدر و مادرم توی فاز طلاق بودند. صبح ها مادرم می اومد و با حرفاش منو متقاعد می کرد که همه تقصیرات گردن پدرمه و واقعا برام سوال می شد که مامانم چجوری این همه سال بابامو تونسته تحمل کنه؟ بعد عصرها بابام می اومد و حرف می زد و این بار کاملا متقاعد می شدم که پدرم صادق ترین و بهترین مرد زمینه و مامانم با اشتباهات بسیارش این زندگی رو به فنا داده! یا ...
دور سرش بچرخید و حلالیت بخواهید
سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری حوزه در ادامه معرفی شهدای روحانی، مختصری از زندگینامه طلبه شهید عادل دهقانی را ارائه می دهد؛ باشد که همه در خط و مسیر شهداء و امام شهداء گام برداریم. طلبه شهید عادل دهقانی فرزند الله وردی در اول آذر 1348 در روستای قنبرلی گرمی به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در همان روستا و از سال 1360 نیز دوره راهنمایی را در روستای ایزماره به پایان برد. در سال 1362 وارد حوزه ...
آتش ظلم برانداز روح الله از درون آقا مصطفی زبانه می کشید
بیت پدر بیاید. عده ای بسیاری به من مراجعه کردند تا پدر را برای حفظ جانشان از سخنرانی منصرف کنم. که در جواب آنها گفتم به فیضیه بروند و موضع گیری مناسبی نداشته باشند تا اگر حادثه ای رخ داد بتوان دفاع کرد. پدرم به من گفتند ساعت 6 بعد از ظهر روز 13خرداد 1342 عازم مدرسه فیضیه هستند تا به تکلیف خود عمل کنند. ساعت هنوز پنج نشده بود که با انتشار این خبر جمعیت فراوانی که در ...
عاشقانه های یک همسر از شهید مدافع حرم
روزه است.گریه های او، لباس های کودکانه اش و اتاقی که پدر فرصت نکرد قبل از شهادت چیدمان آن را ببیند تمام فضای خانه را پرکرده و عکس های رنگارنگ شهید در جای جای خانه و حتی در میان وسایل حلما، خوش می درخشد. زهره نجفی متولد 1368 است و یک سال از شهید میثم نجفی کوچکتر است. حلما تنها فرزند اوست که 17 روز بعد از شهادت پدر متولد شد. شاید انتظار رود در گفته هایش بی قراری کند از اینکه حلما باید عمری ...
بی قانون
اگه ذهن تون جای بد نره باید اعتراف کنم من به بیماری زود متقاعدشوندگی مبتلا هستم. مثلا یک دوره ای بود پدر و مادرم توی فاز طلاق بودند. صبح ها مادرم می اومد و با حرفاش منو متقاعد می کرد که همه تقصیرات گردن پدرمه و واقعا برام سوال می شد که مامانم چجوری این همه سال بابامو تونسته تحمل کنه؟ بعد عصرها بابام می اومد و حرف می زد و این بار کاملا متقاعد می شدم که پدرم صادق ترین و بهترین مرد زمینه و ...
بوسیدن پای پدر سبب سعادت دنیا و آخرت
مرحوم آیة اللّه مرعشی نجفی می گوید: زمانی که در نجف بودیم، روزی هنگام ظهر، مادرم به من گفت: برو پدرت را صدا بزن تا برای صرف نهار بیاید، من به طبقه بالا رفتم و دیدم پدر در حال مطالعه خوابش برده است. نمی دانستم چه کنم؟ از طرفی باید امر مادر را اطاعت می کردم و از طرفی می ترسیدم با بیدار کردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم. خم شدم و لبهایم را کف پای پدر گذاشتم و چندین بوسه بر آن زدم، تا این که بر اثر ...
چشمانی که همیشه نظاره گر ماست
بهانه می آوردم تا پول را قبول کند. می گوید هنوز هم وقتی هوا سرد می شود، هنوز هم وقتی فصل زمستان می آید یاد آن روزها می افتم که پسرم در سرمای زمستان می رفت تا گرمایی ناتمام را به هموطنانش ببخشد. می گوید گاهی نیمه شب از خواب می پرد و فکر می کند در سی و هفت سال پیش است همان شب هایی که گاه فرزند دلبندش نیمه شب گرسنه از خواب می پرید و نان و پنیر می خورد... می گوید بعد از گذشت این سال ها هنوز باور نکرده ...
اولین جنازه ای که در عمرم دیدم، پیکر شوهرم بود
را فراموش می کرد. *مثل آنها نیستم! بعضی از پیامک هایش را حتی همان زمان نامزدی و محرمیت برای خودم یادداشت می کردم. حرف هایش برایم شیرین و جالب بود. یادم می آید پیامک طنزی برایش فرستادم که می گفت مردها اگر همسرشان در دوران نامزدی زمین بخورند، قربان و صدقه همسرشان می روند یک ماه که می گذرد رفتارشان عوض می شود و آنقدر ادامه پیدا می کند که در نهایت بعد از چند سال راضی می شوند که ...