سایر منابع:
سایر خبرها
همسرم دخترانم را اجاره میدهد/ این مرد بی غیرت ترین پدر ایران است+جزییات
پدرم می گفت پدر ابوطالب مردی با نفوذ است که با بسیاری از مسئولان رده بالای افغانستان و تا حد ریاست جمهوری ارتباط دارد. ابوطالب بعد از دیپلم به کشور آلمان رفته بود تا در آن جا به تحصیلات دانشگاهی ادامه بدهد ولی برای کسب درآمد در آن کشور، رستوران های زنجیره ای راه اندازی کرده بود و اوضاع مالی بسیار خوبی داشت. من هم که این شرایط و وضعیت را از زبان اطرافیانم می شنیدم خیلی برای ازدواج با ابوطالب ...
استخدام پس از خودکشی
؛چرا که در سال 86 به اجبار پدرم با دختری ازدواج کردم که او را دوست نداشتم به همین دلیل یک سال بعد و در همان دوران نامزدی از او جدا شده بودم. دیگر وضعیت زندگی ام به هم ریخته بود؛ چرا که بعد از ماجرای شمال از محل کارم نیز اخراج شدم و به سرمایه گذاری در بورس روی آوردم، اما این روزها هم دوام نداشت و من سرمایه ام را در حالی از دست دادم که تلخ ترین روزهای بی پولی و بیکاری را می گذراندم. در این شرایط به ...
مهریه منحصر به فرد شهید باکری به همسرش
برادرم راحت بودم، اما نشده بود بگویم. شب متوجه شدم برادرم با پدرم مطرح کرد. پدرم هم، چون مهدی را می شناخت موافقت کرده بود. *مهریه منحصر به فرد شهید باکری به همسرش چند روز بعد خانه خواهرم بودیم برادرم آمد گفت این ها جواب می خواهند، گفتم: جواب من مثبت است. برادرم گفت تو مهدی را نمی شناسی. زندگی کردن با او خیلی سخت است. مهدی غذای ساده می خورد، میوه خام نمی خورد و ساده زیست است. گفتم ...
صفیه مدرس در گفتگو با حیات : من مهریه ام را می خواهم/مطمئنم اگر باکری زنده بود مثل شهید سلیمانی زندگی می ...
از تمامی خواسته های خود گذشتند. من بعد از ازدواج در شرایط بسیار سختی زندگی کردم. در ارومیه و خانواده ای متوسط به بالا به دنیا آمده بودم. فکر کنید کسی در چنین شرایطی به دنیا بیاید و بعد ازدواج کند و با همسر به مناطق جنگی برود؛ اما من با روحیه شاد مثل کسی که دارد پرواز می کند به سمت جنوب رفتم چون کنار مهدی بودم. حیات: دوری را چطور تحمل می کردید؟ مهدی اخلاق شوخ طبعی داشت. یکبار ...
زندگینامه مرحوم سید احمد خمینی
؛ یعنی اینکه مأموران ساواک به خانه آن ها ریخته بودند که این عمل موجب سقط جنین ایشان شده بود. اشاره پدرم به مسائلی از این دست بود و می خواستند مرا از هر جهت برای زندگی مشترک با احمد آماده سازند. ازدواج ما، در زمانی صورت گرفت که حضرت امام در تبعید بودند و اداره منزل امام در قم به عهده احمد بود که این کار را به بهترین وجهی انجام می داد و نقش او در این باره به گونه ای بود که حتی نزدیکان نیز از آن اطلاع ...
قتل پای سفره هفت سین
داده است. نمی دانم چرا پدرم در شب سال نو این جنایت هولناک را رقم زد و ما را دا غدار کرد. بعد از اتمام بررسی صحنه جرم دستور دادم جسد به پزشکی قانونی منتقل شود و تیمی از کارآگاهان اداره قتل پلیس آگاهی را مأمور کردم تا قاتل فراری را شناسایی و دستگیر کنند. بعد از خروج از صحنه جنایت به بیمارستان رفتم تا سری به مادربزرگ خانواده بزنم و سرنخ جدیدی از این جنایت به دست آورم اما پزشکان بیمارستان ...
مجازات سنگین برای یک زوج در پی قتل مرد نیکوکار
.... همسرم پیرمرد خیر را می شناخت و او مدتی بود به ما کمک مالی می کرد. آخرین بار همسرم با او صحبت کرده و از او خواسته بود تا پول بدهد و مرا به کمپ ترک اعتیاد ببرد. آن روز قرار بود پیرمرد و همسرم مرا به کمپ ترک اعتیاد ببرند که نقشه گروگانگیری به ذهنم رسید. آریا ادامه داد: در حالی که پیرمرد سوار ماشین شده بود تا همراه همسرم مرا به کمپ ترک اعتیاد ببرند به رویش چاقو کشیدم و با تهدید دست و ...
قتل هولناک مرد برج ساز توسط زوج جوان / مرد نیکوکار برای کمک رفته بود که کشته شد
: مدتی بود به دام اعتیاد افتاده و به هروئین معتاد بودم .زندگی ام تباه شده و کارم را از دست داده بودم. همسرم پیرمرد خیر را می شناخت و او مدتی بود به ما کمک مالی می کرد. آخرین بار همسرم با او صحبت کرده و از او خواسته بود تا پول بدهد و مرا به کمپ ترک اعتیاد ببرد. آن روز قرار بود پیرمرد و همسرم مرا به کمپ ترک اعتیاد ببرند که من نقشه گروگانگیری به ذهنم رسید. وی ادامه داد: در حالی که پیرمرد ...
تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید!/جایگاه لطافت های رفتاری در نظام ارزشی مسلمانان
خدایا رویش را سفید گردان، و طیّب ریحه یعنی بوی خوش به او بده و نقل هست که همان گونه که صورت به صورت علی اکبر می گذارد صورت به صورت این غلام سیاه می گذارد و او را می بوسد.این ها نتیجه ی چند بُعدی نگری و دیدن همه ی ابعاد زندگیست. *چهار بُعد زندگی انسان در کل زندگی استاد دوست محمدی ابعاد زندگی هر انسانی در کل زندگی اش را این گونه شرح داد: بُعد اول؛ خودت، اولین بُعدت این هست که باید ...
بی گناه
. بعد از چند ثانیه یکباره زد زیر گریه و سرش را میان دست هایش گرفت. سرگرد حرفی نزد تا نازنین آرام شود. او اشک هایش را پاک کرد و از سرگرد عذرخواهی کرد. سرگرد پرسید: آخرین باری که دیدینش کی بود؟ نازنین گفت: ماه قبل. من دو هفته قبلش آگهیش رو دیده بودم و رفتم و فرم پر کردم و مدارک بردم. عکس و فتوکپی شناسنامه و از این چیزا. بعد گفت باهاتون تماس می گیرم. دو هفته بعدش تماس گرفت و رفتم ...
پایان خوش کتک خوردن زن جوان در خیابان از شوهرش! | سرانجام 8 سال دوری مادر از دختر
داشتم سعی کردم گذشت کنم و به زندگی ادامه دهم. وی ادامه داد: در همین حال متوجه شدم باردار هستم. از این موضوع خیلی خوشحال بودم و فکر می کردم با آمدن بچه زندگی من و همسرم بهتر شود اما اشتباه می کردم چون بعد از تولد دخترم مشکلاتم بیشتر شد و سرانجام هم وقتی دخترم یک ساله بود از خانه شوهرم رفتم و به خانه پدرم برگشتم. در این مدت بزرگان و ریش سفیدان فامیل با وساطت قصد آشتی دادن ما را داشتند اما بی ...
این هفت زن به خانه خیلی از ایرانی ها نفوذ کرده اند
گرفته بودند اما دیگر نمی توانستند. سال های اول برای کار نظافت و خانه تکاتی شب عید به خانه دوست و آشنا می رفت و بعد با شرکت های خدماتی آشنا شد. از چند سال پیش روزها برای تمیزکاری می رود و شب ها که به خانه می رسد، تازه دردها سر باز می کنند. عضله های دستم به سختی حرکت می کند. چند روز پیش در خانه مشتری از نردبان افتادم و دستم درد گرفت و بلند شدم. هفته قبل خانمی که برای نظافت به خانه اش رفته بودم، برایم ...
انتقام عجیب زوج مالباخته از کلاهبردار ارزهای دیجیتال
به گزارش شهرآرانیوز، چند روز قبل زنی جوان به اداره پلیس رفت و گفت زن و شوهری وی را گروگان گرفتند، اما او توانسته از دستشان فرار کند. این زن گفت: ساعتی قبل در آپارتمانم بودم که زنگ در به صدا درآمد. زنی که پشت در بود می گفت غذای نذری آورده است و وقتی در را باز کردم با زن و مردی مقابل در روبه رو شدم. با دیدن آن ها ترسیدم و می خواستم در را ببندم که مرد پایش را بین در قرار داد و ...
ناگفته هایی از شهید حیدری به روایت دخترش؛ در خرمشهر خون جاری است، عروسی بگیرم؟
انقلابی بود که در فعالیت های بسیج شرکت و رانندگی می کرد، از سویی در فعالیت های کشاورزی فعالانه به پدرشان کمک می کرد. پدرم در 22 سالگی ازدواج کرد و قبل از ازدواج سفری به کویت داشت که در مسیر برگشت از خرمشهر وقتی وضعیت جنگ را در آنجا می بیند، آنقدر تحت تأثیر قرار می گیرد که همان لحظه تصمیم به رفتن می گیرد. مادرم می گوید که پدر اینقدر متأثر بود که حتی اجازه جشن و پایکوبی در روز ازدواج را ...
سیداحمد مبارزی مخلص
شدند پول نمی دادند و مطلب را هم که نمیشد بگویی. این منزل دست و بالمان را باز کرد. آقای موسوی خوئینی که خود با گروههای دیگری هم ارتباط داشت، یک دستگاه ماشین تکثیر برایمان تهیه کرد، قبلاً از ماشین های ساده تر استفاده میکردیم. آقای خوئینی ها دستگیر شد، توسط خانمشان به من خبر داد که ایران را ترک کنم. مدت پانزده روز رفتم پاکستان... این دو هفته ای که پاکستان بودم تجربه های خوبی کسب کردم و در ضمن شخصی به ...
رفیق حاج احمد میان آب های دجله گم شد
! در این ماجرا شهید کاظمی مرا دید و شناخت. آن موقع بیسیم چی یگان توپخانه لشکر8 نجف بودم. مسئول یگان هم شهید محمدرضا پوراسماعیلی بود. عملیات بدر که شروع شد، تعدادی از گردان های لشکر نجف و لشکر عاشورا به باریکه خشکی میان هور رفتند. همان جایی که دجله و جاده العماره از آنجا عبور می کنند. در اصل هم قرار بود در دو عملیات خیبر و بدر با تصرف این جاده، ارتباط سپاه های عراق در شمال و جنوب این منطقه قطع شود ...
از بمب گذاری در نماز جمعه تا بمب اندازی در چهارشنبه سوری
به گزارش مشرق ، 24 اسفند سال 1363، در ساعت 12.29 دقیقه، هنگامی که رئیس جمهور وقت آیت الله سیدعلی خامنه ای در حال ایراد خطبه بود، ناگهان صدای مهیبی فضای دانشگاه تهران را پُر کرد. این بار هم مثل دفعات گذشته پای شورشیان مجاهدین خلق درمیان بود و ستون پنجم ارتش متجاوز بعثی که از فرط مخالفت با نظام و مردم ایران به نوکری صدام افتاده بود با بمب گذاری در فضای نماز جمعه تهران، 14 نفر را به شهادت رساندند و ...
از آخر آسفالت تا نجات اهواز
آمده بود و حمیدیه تا اهواز هم که راهی نبود! در واقع برای ما مسجل بود که اهواز سقوط می کند؛ آنجا وقتی به شهید بهشتی این حرف ها گفته شد شهید بهشتی رفت تهران و بعد از یکی دو روز تماس گرفت و گفت که من به خدمت امام رفتم و گزارش شما را به ایشان رساندم. امام بدون این که سرش را بالا بکند و عکس العملی نشان بدهد گفت: مگر جوان های اهواز مرده اند که اهواز سقوط کند؟ به نظرم این جمله امام ناشی از آن اعتماد به ...
زندگی تلخ زن مطلقه مشهدی پس از آشنایی با یک مرد خشن
وارد کلانتری شده بود که قصد ازدواج با او را داشت. این زن جوان با بیان این که دیگر نمی تواند این کتک کاری ها را تحمل کند درباره قصه زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: 4 ساله بودم که پدرم به ناچار از مادرم جدا شد و مرا که تنها فرزند آن ها بودم به مادرم سپرد، اما مادرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه داشت و پدرم به همین دلیل او را طلاق داد. در این شرایط من نزد ...
زیباترین زن ایران به غلط کردن افتاد!
رژیم غذایی روی آوردم تا شاید اندکی لاغر شوم و من هم مانند جاری هایم از لباس های شیک و دخترانه استفاده کنم! از آن روز به بعد انواع رژیم های غذایی را تجربه کردم، هرکس راهی را برای لاغری نشانم می داد همان مسیر را طی می کردم! به انواع و اقسام داروهای گیاهی و شیمیایی متوسل شدم. نزد متخصصان تغذیه رفتم اما هیچ کدام تاثیری در کاهش وزنم نداشت. خیلی از این موضوع در رنج و عذاب بودم تا این که روزی ...
حادثه ای که به ساخت بیمارستان برای زائران امام رئوف انجامید
محیط دینی و قرآنی مدرسه آقای عابدزاده هم رشد کرده بودم. این دو محیط برای من در زمان طاغوت کهن مثبت به شمار می رفت. قبل انقلاب دور ضریح زن و مرد قاطی بودند. با اینکه کودکی 7 ساله بودم دوست نداشتم به نزدیک ضریح رفته و با نامحرم تماس داشته باشم. لذا ستون کنار درب پیش روی حضرت می ایستادم، آن ستون برآمدگی داشت که صورتم را آنجا می گذاشتم و می گفتم من که کنار ضریحت نمی توانم بیایم، اینجا صورتم را می ...
قتل فجیع شوهر توسط زن 22 ساله/ از خیانت های او خسته شده بودم! او را کشتم چون دوستش داشتم!+جزییات وحشتناک
...> رسیدگی به این پرونده از چندی قبل و با تماس زنی با پلیس اسلامشهر آغاز شد. این زن با حالتی هراسان اعلام کرد، امروز متوجه بوی بدی از خانه همسایه مان شدم که به مشام می رسید. به موضوع مشکوک شده و به مقابل خانه شان رفتم. زن همسایه وقتی مرا دید، شروع به گریه کرد و راز هولناکی را فاش نمود. او شوهرش را کشته و بعد از تکه تکه کردن جسدش، در حال پختن آن در دیگی بود اما عذاب وجدان باعث شد از من بخواهد با پلیس ...
همه زینبهای این شهر!
! ته لهجه ای هم از زبان آذری داشت! می گفت که قبلا هم صدا و سیما به سراغش رفته و خوشحال است از اینکه می تواند یک بار دیگر با رسانه ها صحبت کند. ترجیح می داد وقت مصاحبه را برای صبح بگذارم تا حضور مشتریها در ساعات بعد از ظهر مانع گفتگویمان نشود. حالا روبروی محل کارش ایستاده بودم و اولین چیزی که توجهم را جلب کرد ، تابلوی یک کارگاه بزرگ خیاطی بود که تمام تلاشهای یک زن ...
مجازات قصاص برای پسری که دوستش را گلوله باران کرد
تشریح جزئیات ماجرا گفت: من و هادی سال ها دوست بودیم؛ اما مدتی بود با هم اختلاف پیدا کرده بودیم. آخرین بار وقتی با هم درگیر شدیم او با چاقو به جانم افتاد و به قصد کشت مرا زد. تمام بدنم چاقو خورده بود. حتی دو بریدگی عمیق در ناحیه سینه داشتم اما معجزه آسا زنده ماندم. من بعد از یک ماه از بیمارستان مرخص شدم. وقتی در بیمارستان بودم از هادی هیچ شکایتی نکردم. حتی وقتی پلیس به سراغم آمد و از من بازجویی ...
در این عملیات یا به اهدافی که نظر امام است می رسیم یا اینکه جنازه من...!
برونسی مرا با خودش به زاهدان برد . در مسافر خانه گذاشت و گفت : من می روم کاری دارم و بر می گردم اگر من دیر آمدم شما همینجا بمان و نگران هم نشو ، هرچه گفتم : کجا می خواهی بروی ، هیچ نگفت و رفت و شب نیامد و من خیلی نگران بودم . چون می دانستم که انقلابی است . روز بعدش که آمد دیدم که خیلی خوشحال است . هنگام برگشت به مشهد هرچه خواهش کردم باز چیزی گفت ولی بعد از پیروزی انقلاب یک روز گفتم : آن رفتن به زاهدان ...
تالیف کتاب ضد اسلامی باعث تغییر نگرش نسبت به اسلام و مسلمان شدنم شد
خود به اسلام صحبت کرد. وی یکی از دستیاران سیاسی نزدیک به گریت وایلدرز بود که به پدرخوانده افراطی راست گرای هلند مشهور بود. زمانی که کلاورن در حال نوشتن کتابی علیه اسلام بود، دیدگاهش درمورد مسلمانان تغییر کرد. درک اسلام شک و تردیدهای او را از بین برد و در سال 2019 به دین اسلام مشرف شد. شما داستان جالبی در مورد مسلمان شدنتان دارید، می توانید مختصری درباره دوران قبل از ...
از ماجرای بمب خنثی نشده تا بازی در نقش حاج قاسم
که ما به یک نتیجه کلی برسیم. چون این صدا قرار بود در ایران دوبله شود، به همین خاطر به این نتیجه رسیدم بازیگر ما راحت بازی اش را بکند تا بقیه هم بتوانند راحت به ایفای نقش شان بپردازند. امین زندگانی فارسی صحبت می کردند آن ها عربی می گفتند؛ در یکی دو روز اول یک مقداری سکته در اتفاق ها افتاد، اما بعد به گونه ای شد که دیگر امین گفت رهایم کنید می خواهم عربی صحبت کنم. اما درباره ...
عطر برکت | گاهی در کاسبی خدا بغلت می کند / کارگر ایرانی نان بخورد، برکتش به ما می رسد
... یا مثلاً می گفت یک مشتری آمده بود، پتوی ارزان قیمتی می خواست. نداشتیم. از همکاران برایش پیدا کردیم. جنس پتو را دید. تأیید کرد. خودش تمام بسته را شمرد. من هم دو بار دیگر شمردم. آوردیم جلوی مغازهٔ خودمان. باز هم دو تایی کل بار را شمردیم. همان جا جلوی چشم خودش بسته بندی کردم. بعد هم سپردم به باربری که برساند به نشانی مشتری. بعد از دو ماه آمد و گفت 30 تا از پتوها کم بوده! یکی دو تا ممک ...
خبر داری امسال، سال ماست؟/ از مزه شیرین جهاد خانوادگی تا تولد گروه نیکوکاری ورزشکاران در جشن جایزه ملی ...
، به فکر ایجاد یک گروه جهادی افتادیم که خانوادگی باشد. اینطور بود که گروه فلق شکل گرفت و ما 27 روز در سیستان و بلوچستان ماندیم. حالا یک سال و نیم است با اضافه شدن یک عضو کوچولو، خانواده مهدی پور برای خودش یک تیم جهادی شده: حیدر را 5 ماهه باردار بودم که با گروه فلق راهی سیستان و بلوچستان شدم. دفعه بعد، پسرم 6 ماهه بود که برای اردوی جهادی به این استان رفتیم. این اتفاق در یک سالگی حیدر و بعد از آن هم ...