مهریه منحصر به فرد شهید باکری به همسرش
سایر منابع:
سایر خبرها
امروز سالروز تولد عبدالحسین زرین کوب است
عبدالحسین زرین کوب در یک خانواده خوانساری در بروجرد متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد و سپس در کنار تحصیل در دوره متوسطه به تشویق و ترغیب پدر که مردی متدین بود، اوقات فراغت را صرف فراگیری علوم دینی و حوزه ای نمود و ضمن تحصیل فقه و تفسیر و ادبیات عرب، به شعر عربی هم علاقه مند شد. گرچه تا پایان سال پنجم متوسطه در رشته علمی تحصیل می کرد با این حال کمتر کتاب تاریخ و فلسفه و ادبیاتی بود که به زبان فارسی منتشر شده و او آن را مطالعه نکرده باشد. به دنبال تعطیلی کلاس ششم متوسطه در تنها دبیرستان شهر برای ادامه تحصیل به تهران آمد و رشته ادبی را برگزید و در سال 1319 تحصیلات دبیرستانی را به پایان برد. با وجود آنکه کتا ب های سال های چهارم و پنجم متوسطه ادبی را قبلا نخوانده بود در میان دانش آموزان رشته ادبی سراسر کشور، رتبه دوم را به دست آورد. با بازگشایی مجدد دانشگاه ها در سال 1320 در امتحان ورودی دانشکده حقوق شرکت کرد و با آنکه پس از کسب ...
به هواداران استقلال بگویید شب عید به من ناموس فحش ندهند/ در عمرم هیچ وقت طرفدار تیمی نبودم/ نمی دانم چه ...
که عاشق علی پروین بود در حمام عمومیِ سر جوادیه بودیم و گفت داداش ما غوره نشده مویز شده است. من به او گفتم یک روزی پشیمان می شوی آقای جواد خسروی، یک روز برادرت را در خیابان نشان می دهند. بعد از 17 سال او را در بازی پرسپولیس و ملوان به ورزشگاه بردم و گفت می خواستی روی من را کم کنی؟ گفتم آره، تو در امجدیه من را به ارزان ترین جا می بردی اما من تو را به VAP استادیوم آزادی بردم. خسروی سپس ...
زندگی نامه شهیده بتول نوعی باهوش ، او با پای خود سوی سرنوشتش شتافت
از بیماری چشم رنج می برد و مادرم برای مداوا او را به تهران برد و این چند روز را در منزل یکی از اقوام گذراند بعد از معالجه برادرم مادرم دیگر در تهران نماند و هرچه اقوام به او اصرار داشتند که چند روز دیگر پیش آنها بمانند او قبول نکرد و بلافاصله عازم گرگان شد. او با پای خود سوی سرنوشتش شتافت، عقد دختر خاله ام بود، مادرم قبول کرد تا با آنها برای خرید عقد به بازار بروند، من هم همراه آنها بودم ...
داستان رابطه مرد شیرین پز با دختر 17 ساله
زن 32 ساله درباره داستان عبرت آموز خود گفت: همه چیز از 17 سال قبل زمانی شروع شد که زن برادرم شماره تلفن ناشناسی را از جیب شوهرش پیدا کرد. آن زمان ما در روستا زندگی می کردیم و پدرم از طریق کارگری در زمین های کشاورزی هزینه های ما را تامین می کرد . زن برادرم شماره تلفن را به من داد تا با آن شماره تماس بگیرم تا راز خیانت برادرم فاش شود چرا که زن برادرم تصور می کرد شوهرش به او خیانت می کند ...
وقتی شوگرمامی پولدار از پسر مجرد مشهدی شکایت کرد
...: زن 26 ساله که گویی کوله باری از غم را به دوش می کشید با بیان این که جوان مجرد فقط برای پول و ثروت با من ازدواج کرد که زنی مطلقه بودم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: آخرین فرزند یک خانواده شش نفره هستم، اما پدر معتادم زمانی که من فقط دو سال داشتم، مادرم را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت و با زن دیگری ازدواج کرد، اما او هفت سال بعد از این ماجرا ...
فرهنگ همیاری سمنوپزان می تواند بین مردم تعمیم یابد
نوروز مادرم و زن عموها جمع می شدند و شیرینی های عید را می پختند و نان های شیرین، برنجک و تمام تنقلات لازم برای شب عید را در خانه درست می کردند. یادم می آید قبل از عید مادرم به همراه فامیل گندم را برای سمنو سبز می کردند و یک دیگ بزرگ می گذاشتند و هر خانواده ای از همسایه ها یک کاسه آرد می آوردند و شب تا صبح تمام فامیل و همسایه دور هم جمع می شدند و سمنو را تا صبح هم می زدند و فردا، حدود دوبرابر کاسه ...
رهبر انقلاب: خانم یک شخصیت مستحکم و قوی داشتند
... در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ ] من با هر شدتی باشد می گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد... 1 ...
پیشنهادهای گستاخانه شوهرم: به درخواست همسرم، دوستش مدام به من تجاوز می کرد!
من خواست در شرکت تجاری برادرش مشغول کار شوم. اگرچه حقوقش اندک و ناچیز بود اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه ...
بی آبرویی زن مطلقه بخاطر یک عشق قدیمی ! / لو رفتن شوهر صیغه ای !
صاحب 3 دختر و پسر شدیم اما 20 سال بعد از ازدواج ما و در حالی که صدام به هلاکت رسید و کشور عراق آزاد شد، عباس هم به دیدار خانواده اش رفت و بعد از مدتی هم مرا به عراق برد تا در کنار هوویم زندگی کنم. من و فرزندانم چون زبان عربی بلد نبودیم، روزهای سختی را می گذراندیم. این درحالی بود که هوویم و فرزندانش نیز به شدت ما را اذیت می کردند چرا که توقع نداشتند همسرم در ایران ازدواج کرده باشد. بالاخره ...
نیوشا ضیغمی از چهره جدیدش بعد از عمل زیبایی رونمایی کرد | خانم چه مویی بلوند کرده واسه عید
افاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نتیجه خوبی حاصل شد، پدرم تغییر موضع داد و با کار من موافقت کرد. نحوه آشنایی و چگونگی ازدواج نیوشا ضیغمی و همسرش حکایت آشنایی من و آرش در نوع خودش بسیار جالب است چون او من را قبل از آشنایی مان به شکل رسمی به واسطه فیلم هایم می شناخت و همین قضیه باعث شد که از قبل، پیش فرض هایی نسبت به من داشته باشد. در هر حال آشنایی و ازدواج با او یکی از بهتر ...
اشتغالزایی در “هلدینگ آرش” متوقف شدنی نیست | به جوانان گیلانی فرصت بدهیم و به آنها اعتماد کنیم
مشکلات زیادی دارند و ما نیز از این قضیه مستثنی نبودیم، تصریح کرد: مشکلات را با کمک همه پشت سر گذاشتیم. مدیرعامل هلدینگ آرش اظهار کرد: بنده و برادرم دوست داریم اگر سرمایه گذاری می کنیم در گیلان خودمان باشد و در اینجا به آرزوهای خوبمان برسیم. وی با بیان اینکه مالک هلدینگ آرش متعلق به خداوند متعال است و بنده و برادرم تنها نگهبان آن هستیم، ادامه داد: ما با دعای خیر و کمک مادرم از ...
قتل دلخراش پسر بچه 6 ساله به دست همسر صیغه ای پدرش
بود که نامادری ام عصبانی شد و با دست ضربه محکمی به صورت برادرم زد، به طوری که ساعت مچی که در دست داشت، صورت و دهان برادرم را کبود کرد. برادرم حالش بد شد و از نامادری ام خواستم او را برای درمان به بیمارستان برساند، اما او قبول نکرد. وقتی پدرم به خانه آمد، موضوع را به او گفتم و پدرم با نامادری ام مشاجره لفظی کرد، اما پدرم نیز برادرم را برای درمان به بیمارستان نرساند. امین حالش بد بود و شب خوابید تا ...
شب چله ترسناک! / آقای مهندس نمی دانست فرشته او را زیر نظر دارد!
ام اس بودم هر روز اوضاع وخیم تری پیدا می کردم؛چرا که در سال 86 به اجبار پدرم با دختری ازدواج کردم که او را دوست نداشتم به همین دلیل یک سال بعد و در همان دوران نامزدی از او جدا شده بودم. دیگر وضعیت زندگی ام به هم ریخته بود؛ چرا که بعد از ماجرای شمال از محل کارم نیز اخراج شدم و به سرمایه گذاری در بورس روی آوردم، اما این روزها هم دوام نداشت و من سرمایه ام را در حالی از دست دادم که تلخ ...
فدریکو کیه زا: از هواداران یوونتوس عذرخواهی می کنم؛ در بهترین فرم خودم نیستم
ارقام نیز این موضوع را تایید می کنند. او همه چیز برای قهرمان شدن دارد. من به او گفتم ضربه پنالتی ش مقابل سمپدوریا خوب بود اما گل نشد، اما امروز ضربه بدی به توپ زد ولی گل شد! وقتی کوچک تر بودم، دو مصدومیت جدی برای پدرم پیش آمد، وقتی این شرایط برای من تکرار شد، تو حرف های مشابه دل پیرو را به من زد، او گفت شاید تا الان مسیری پر از مانع داشتی اما باید بدانی بعد از این موانع نیز یک مسیر دیگر وجود دارد و نباید تسلیم شوی. ...
مسئولان حوزه خواهران سمنان با خانواده شهید ناصر رفیعیان دیدار کردند + عکس
کرد و هم در اوقات فراغت به پدرم در کشاورزی کمک می کرد. خواهر شهید رفیعیان افزود: در اوایل انقلاب در کلاس های اعتقادی و بصیرتی شرکت می کرد و با شروع جنگ و بعد از گذراندن دوره آموزشی به جبهه رفت که در اولین اعزام بعد از حضور سه ماهه به درجه رفیع شهادت نائل شد. انتهای پیام
قتل پای سفره هفت سین
که می خواهد شب سال نو به خانه بیاید و کدورت ها را کنار بگذارد. به خاطر دعواهای آنها چند وقتی است که من و خواهرم جدا شده و در خانه ای دیگر زندگی می کنیم. وقتی پدرم این صحبت ها را کرد کمی آرام شدم و فکر کردم می خواهد برای همیشه به دعواهایشان پایان دهد. هنوز 45 دقیقه از سال نو نگذشته بود که دل شوره عجیبی گرفتم و به خواهرم گفتم بهتر است به خانه پدر و مادر برویم. وقتی مقابل خانه آمدیم هرچه ...
ماجرای تلخ جنین کُشی!
عقد خودش درآورد تا برای او فرزندی به دنیا بیاورم که به قول خودش کسی پای تابوتش را بگیرد! قربان محمد مردی بازاری بود و درآمد بالایی داشت اما من هم بعد از 5 سال زندگی مشترک با او صاحب فرزندی نشدم به همین دلیل قربان محمد نزد پدرم رفت و در حالی با پرداخت مبلغی پول اجازه طلاق مرا گرفت که پدرم نیز با زن دیگری ازدواج کرده بود و به این پول نیاز داشت بالاخره قربان محمد مرا طلاق داد و من دوباره به خانه ...
بدبختی که شب چهارشنبه سوری سر “ترانه علیدوستی” آمد!
...> زمان مرگ پویان من سر فیلمبرداری چهارشنبه سوری بودم و دقیقا در همان روز چهارشنبه سوری، یعنی 25 اسفند سال 83 فوت کرد. وقتی خبر را دادند نمی دانم چطور تا خانه رفتم. اما بعد از آن و وقتی مراسم تمام شد، دوست داشتم که خیلی سریع و به طورخود خواسته سر خودم را با بازی در فیلم گرم کنم و دوباره به گروه پیوستم. در حقیقت یک هفته سر کار نرفتم که سه روز آن، سه روز اول عید بود که در هر ...
مادر شهیدی که حجاب درست و حسابی نداشت!
دخترشان پوشش ندارد. پدرم وقتی مسأله حجاب کمرنگ شد، گفت دیگر اجازه نمی دهم هیچ بی حجابی به خانه ما بیاید. بعد از فوتشان یکی از اقوام دور ما که حجاب محکمی نداشت به من گفت خیلی دوست داشتم در ایام بیماری پدرتان به ملاقاتش بیایم، اما چون نمی گذاشتند بدون چادر بیاییم، نیامدم. در این چند سال مریضی او تنها یکی از اقوام بدون چادر به خانه ما آمد که البته پدرم دیگر به او چیزی نگفت. اما دلم می خواست به آن فامیلمان هم بگویم اگر شما واقعاً دوست داشتی پدرم را ببینی چادر سر می کردی. ما با اقوامی که حجاب خوبی نداشتند، رفت و آمد نمی کردیم. ...
همسرم دخترانم را اجاره میدهد/ این مرد بی غیرت ترین پدر ایران است+جزییات
مشتاق شدم و بدین ترتیب با برقراری تماس تصویری با آلمان من و ابوطالب با هم صحبت کردیم و به همین طریق با خطبه عقد اینترنتی، به او بله گفتم. قرار بود ابوطالب امور اداری اقامت من در آلمان را هم انجام دهد و بعد از 5 سال که برایم اقامت رسمی گرفت من هم برای زندگی مشترک به آلمان بروم اما هنوز یک سال بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که به طور ناگهانی ابوطالب آلمان را رها کرد وبه مشهد آمد. او با پولی که ...
مریم مومن با فیس جدیدش اینستاگرام رو ترکوند | خانم از وقتی عمل کرده همش کت شلوار مردونه میپوشه
...> طلاق شاید الان خیلی مرسوم شده است اما در تایمی که من در یک محیط کوچکی تجربه کردم اصلا راحت نبود و نگاه ها را می فهمیدم.من یک شبه بزرگ شدم در 9 سالگی و اوج بچگی ام حامی مامانم شدم و سعی کردم کسی به مامانم توهین نکند .من هیچ وقت ترجیح ندادم مادرم یا پدرم را بعد طلاق انتخاب کنم.زمانی که بردنم دادگاه و گفتند دوست داری با مادرت زندگی کنی یا پدر ، من از حد فشار خون دماغ شدم یادمه قاضی به حالم گریه کرد و در نهایت به مادرم سپرده شدم . با این حال جایگاه الان زندگی ام را مدیون قلب مهربان بابام و زحمت های مامانم هستم ...
صفیه مدرس در گفتگو با حیات : من مهریه ام را می خواهم/مطمئنم اگر باکری زنده بود مثل شهید سلیمانی زندگی می ...
مدرس همسر شهید مهدی باکری شروع می کنم. حیات: از نحوه آشنایی تان برایم بگویید، چطور چنین همدمی انتخاب کردید؟ قبل از انقلاب با تعدادی از همسن و سالانمان به کلاس قرآن می رفتیم. این کلاس عمومی بود و بعد تبدیل شد به خصوصی؛ در این کلاسهای خصوصی از مسایل اجتماعی و سیاسی حرف می زدیم، کتاب می خواندیم و کتابهای دکتر شریعتی را رد و بدل می کردیم. ما در خانواده مذهبی بودیم که با هر کسی نمی ...
پنهانی زن موقت مرد عراقی شده بودم!
به من هم علاقه زیادی داشت. او در زمان جنگ همسر و فرزندانش را در عراق رها کرده بود و دیگر نمی توانست به کشورش بازگردد. با وجود این، من و عباس زندگی آرامی داشتیم و صاحب 3 دختر و پسر شدیم اما 20 سال بعد از ازدواج ما و در حالی که صدام به هلاکت رسید و کشور عراق آزاد شد، عباس هم به دیدار خانواده اش رفت و بعد از مدتی هم مرا به عراق برد تا در کنار هوویم زندگی کنم. من و فرزندانم چون ...
نبض زندگی شهید در کالبد موزه خانگی + فیلم
زندگی مادرم بسیار خاص و وست داشتنی بود؛ سال های سال نماز شب هایش ترک نشده و همیشه دعای توسل بر لبش جاری بود. این خواهر شهید با بیان اینکه مادرم شب ها در خلوت خود با خداوند توسل و راز و نیاز داشت اما در روز زینب وار و بسبار پرصلابت از روزهای جبهه و جنگ می گفت، تصریح کرد: مادرم بسیار بخشنده بود؛ خانه مادر همیشه به روی مردم و مشکلاتشان باز بود؛ حلقه کمک مادرم حتی در سطح کشور نیز گسترده ...
فیلم سیاه از خانم مدیر ثروتمند در جردن / پدرش با دیدن فیلم شوکه شد
خواهد به دست خانم مدیر برساند. این زن در طرح شکایت خود اظهار داشت: حسام با دوستش مقابل در خانه ام آمدند و وقتی او در را باز کردم با تهدید وارد خانه ام شدند و من را ربودند. سپس من را به خانه ای واقع در شهرک ولیعصر منتقل کردند و از من تقاضای 150 میلیون تومان پول نقد کردند که گفتم در حال حاضر چنین پولی ندارم.بعد کلید خانه ام را گرفتند و به خانه ام رفتند که بعدا متوجه شدم لپ تاپ و چند گوشی و ...
هم نشینی ظرافت و خلاقیت در دوخت های سنتی
و سال ها بعد متأسفانه خانه تخریب و ساختمان سازی شد. کدام مدارس تحصیل کردید؟ دوره ابتدایی در دبستان مهر، دوره راهنمایی در مدرسه گوهرشاد که بعد نامش به مدرسه نعمت بخش تغییر پیدا کرد و سپس مدرسه نعمت بخش به دبیرستان تبدیل شد و دو سال دبیرستان در این مدرسه بودم و دو سال آخر هم به دبیرستان خواجه نظام الملک رفتم. کلاس دوم اقتصاد بودم که در مسابقه نقاشی در سطح استان شرکت کردم و ...
درگذشت فیلمبردار اختصاصی محمدرضا پهلوی؛ پطروس پالیان که بود؟
غیرایرانی با او همراه بودند سراغ فیلمبردار ایرانی را می گیرد، که همین سبب می شود چند نفری از سوی دربار و رکن دوم ارتش، به اداره فرهنگ و هنر می آیند و سراغ فیلمبرداران ایرانی را می گیرند که ما حدود 6 نفر بودیم. همه مدارک و اسناد ما را گرفتند و رفتند. من همان شب به مادرم گفتم من به زودی بعنوان فیلمبردار شاه به دربار می روم و این اتفاق افتاد و من برگزیده شدم. اولین ماموریت من، تهیه فیلم از مراسم اهدای سند ...
نوروز در جبهه ها دوست داشتنی بود
ساندویچ هم خوردم. به خودم آمدم دیدم شب شده، جای شما خالی رسیدم خانه، کتک مفصلی از پدرم خوردم. حال و هوای روزهای کودکی شما چه تفاوتی با حالا داشت؟ ما سر چهارراه خوش مستأجر بودیم. بعد از چندسال وقتی خاله ام خانه خرید آنجا مستقر شدیم. اتاق عقبی می نشستیم. 2خانواده در یک خانه زندگی می کردیم؛ یکدل و همراه. مثل حالا نبود که تجملات، خوشی های زندگی مان را بگیرد. محسن و مسعود تقی زاده پسرخاله های من ...
احسن الحال در حرم
معمولا لحظات آخر سال سعی می کنیم همه دور هم باشیم. هرچند که کار های خانه کش می آید، اما قطعا 15 دقیقه آخر همه آرام گرفته ایم و هر کس در حال خودش است. حال و احوالی که من در لحظات تحویل سال تجربه می کنم، برایم خیلی غریب است. انگار زمان متوقف شده باشد و چند لحظه بعد وقتی موسیقی معروف لحظه تحویل سال از تلویزیون پخش می شود رها می شوم. پدر و مادرم عادت دارند از یک ساعت مانده به تحویل سال وضو ...
پدرم را الگوی خودم قرار داده ام| موسیقی جنوب، ندای صلح و شادی دارد| نی انبان در میان مردم جا افتاده
نمی شناسد و خود را محصور نمی کند، گفت وگو کرده ایم * از چرایی انتخاب نی انبان بگویید؟ آیا صرفا به دلیل رابطه پدرتان با این ساز آن را انتخاب کردید یا دلیل دیگری دارد؟ چون جدای از شرایط موسیقی و محدودیت ها در کشورمان کم پیش می آید زنان نی انبان بنوازند و ایل قبل از شما زنان سابقه نواختن تخصصی نی انبان را داشته اند؟ پدرم و خانواده، دلیل اصلی و انگیزه من برای انتخاب سازنی انبان ...