سایر منابع:
سایر خبرها
مرور چند پرونده در دادگاه خانواده
بیرون نداشتم و بعد از دیپلم دیگر ادامه تحصیل ندادم. دو سال بعد از ازدواج خداوند به ما فرزندی داد که اسمش را نفس گذاشتیم و "نفس" زندگی مان شد اما هر روز که می گذشت و به مرور رابطه عاطفی ما کمرنگ و کمرنگ تر شد. شوهرم شیفت شب کار می کرد و صبح ها به منزل می آمد و زمانی هم که می آمد اینقدر خسته بود که مدام در خواب به سر می برد. زندگی مان مثل ماشین شده بود. شب تا صبح همسرم شیفت کاری بود و صبح تا شب خواب ...
وقتی صیغه رییسم شدم دردسرهایم شروع شد
کرده اند جدا شوند و فعلاً من برای تو یک منزل اجاره می کنم و با تو ازدواج موقت می کنم تا بعد از جدایی کامل به عقد رسمی همدیگر در آییم. حالا یک سال از آن ماجرا می گذرد و بعد از اینکه نیازهای او را برآورده کردم رابطه او با من کم شد و دیر به دیر سراغ من را می گرفت وقتی علت بی توجهی هایش را پرسیدم ،گفت به خاطر دوبچه ای که دارم فعلاً از فکر طلاق دادن همسرم منصرف شده ام و می خواهم زندگی خود ...
حرف زن مطلقه آتیشم زد/او گفت تو 5ساله همسرمظفری اما من 7 ساله با او رابطه دارم!
ساحره سخن گفت! وقتی این ماجرا فاش شد، آن زن جوان تصاویر زننده زیادی را که با همسرم گرفته بود، برایم ارسال کرد. او با بی حیایی به من گفت: تو پنج سال است که با مظفر زندگی می کنی اما من از هفت سال قبل با او رابطه دارم! مظفر باید با چه زبانی بگوید که تو را دوست ندارد و باید از زندگی اش بیرون بروی. ارتباط من و او براساس عشق و علاقه بنا شده است و تو فقط با خواندن صیغه عقد همسرش شده ای!! و ...
لعنت به این زندگی که به خاطر بدهی مجبور شدم زن صیغه ای بشوم!/ شب ها خواب ندارم!
ام آمد. من هم بلافاصله به خواستگاری او پاسخ مثبت دادم و پای سفره عقد نشستم، ولی روزگارم از آن جا به بی راهه فلاکت و بدبختی رسید که فهمیدم همسرم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد. دیگر نمی توانستم با این شرایط به زندگی مشترک با او ادامه بدهم چرا که همه روزهای زندگی ام به مشاجره و قهر و دعوا می کشید. بالاخره چند سال بعد از او جدا شدم و نزد خانواده ام بازگشتم، اما از این که سربار ...
یک پدر پسر 17 ساله اش را جلوی چشم همسایه ها در تبریز کشت!
کشان از خانه به کوچه آورد و با استفاده از روسری خفه اش کرد. با اظهارات همسایگان و شاهدان ماجرا، کارآگاهان پدر مقتول را دستگیر کردند و پدر در همان بازجویی اولیه به جرم خود اعتراف کرد. مرد جوان خواهرش را زنده زنده در تهران سوزاند! +تصاویر گفت و گو با پدری که قاتل پسرش شد: چند سال است که ازدواج کرده ای؟ 34 سال قبل، وقتی 21 ساله بودم با دختر مورد علاقه ام ...
نتوانستم خیانت همسرم را بپذیرم/ چون دوستش داشتم مجبور به خودکشی شدم!
خیلی جوان بودم و وضعیت روحی مناسبی هم نداشتم و وقتی از این قضیه باخبر شدم انگار دچار فروپاشی روانی شدم و چون خیلی دوستش داشتم ، سعی کردم به زندگی خودم پایان دهم. البته خوشبختانه من زنده ماندم اما علاوه بر آن خودکشی ناموفق، آن ازدواج باعث شد چند سالِ دیگر از عمرم را با افسردگی و سرزنش کردنِ خودم بگذرانم. ...
شوهرم چوب اعتماد بی جا به دوستش را خورد و من سرنوشتم را در آتش هوس سوزاندم!
در اولین دیدار، متوجه نگاه زیرچشمی محمود شدم و به همسرم گفتم که این دوست تو آدم درستی به نظر نمی رسد اما او از این حرف من ناراحت شد و با لحنی جدی پاسخ داد که من ومحمود یک روح هستیم در 2بدن و به هیچ کس اجازه نمی دهم که این طور در مورد دوستم محمود هر روز به دیدن شوهرم می آمد و آن ها چند ساعتی داخل اتاق باهم سرگرم بازی های رایانه ای و استفاده از اینترنت بودند. من نسبت به این رفاقت حسودی ...
مهدی کوشکی کیست؟
رویداد24 سعید شمس: مهدی کوشکی نمایشنامه نویس، کارگردان، بازیگر است که البته بیشتر با حاشیه های ریز و درشت شناخته می شود. نام کوشکی در جریان جنبش می تو بسیار شنیده شد. برخی بازیگران سینما او را به ازار جنسی متهم کردند. بیوگرافی مهدی کوشکی مهدی کوشکی در هشتم مرداد ماه سال 1360 در خرم آباد دنیا آمد. او در خانواده ای شش نفره متولد شد و یک برادر به نام مصطفی و دو خواهر به نام ...
زن جوان: یک روز که شوهرم به حمام رفت اتفاقی افتاد که بعد از آن دیگه آرامش نداشتم!
در را باز کرد می خواستم چاقو را تا دسته توی قلبش فرو کنم. اما ناگهان دستم لرزید و بلافاصله چاقو را زیر لباس چرک ها پنهان کردم . نفس عمیقی کشیدم و به خودم مسلط شدم .گفتممن خیلی خسته ام میرم بخوابم تو چیزی لازم نداری؟وقتی در جوابم طوری حرف زد که انگار من تنها عشق زندگی اش هستم دوباره دلم خواست چاقو را بردارم و... نیشخندی زدم و گفتم حوصله ندارم شب به خیر. از آن شب به بعد دیگر ...
شوهرم که بیمار بود به او خیانت کردم/ خواستم جبران کنم دیگه فایده نداشت، او فوت کرده بود! حالم خیلی بد ...
شده بود که این رابطه برای او نیز جدی می باشد و کلی برنامه توی ذهنم چیدم که چطور طلاق بگیرم و با ندیم ازدواج کنم. بدون احساس تعهد به همسر بیمارم که در خانه بی خبر از همه جا انتظارم را می کشید روزها با ندیم ماندم و تن به خواسته هایش دادم. چند وقتی که گذشت یک روز ندیم به من پیشنهاد داد برای خرید به بازار تهران برویم. من هم با خوشحالی قبول کردم و راهی بازار شدیم. مدتی که در بازار گشتیم ندیم ...
دادخواست طلاق دختر جوان به خاطر سکوت همسر
بالا آورد و پاسخ داد آقای قاضی زندگی ما اوایل خیلی خوب بود همه می گفتند دیگر از من و میلاد آدم خوشبخت تر وجود ندارد ما همسایه هستیم از بچگی با هم بزرگ شدیم و این مسئله رابطه صمیمی ما را در بر داشت. وقتی میلاد به من پیشنهاد ازدواج داد خیلی خوشحال شدم چون او را واقعا دوست داشتم اما نمی دانم چه بر سر زندگی ام آمد که الان پنج ماه است که فقط میلاد می گوید ولش کن و بی خیال باش. حتی در این پنج ماه آخر اتاق ...
روزی که خبر آزادی جزایر بوارین را شنیدم
و همیشه به بچه ها روحیه می داد. با دیدن او نیم خیز شدم و سلام کردم. جلال پیشانی ام را بوسید و گفت: - سلام مخلص، حالت چطوره ؟ گفتم: ای ، نفسی می کشیم! چه خبر! با مهربانی نگاهم کرد و گفت: یک خبر مهم برای تو دارم. مژدگانی ام را بده تا بگم . گفتم: باشه بابا مژدگانی ات توی یخچاله ، یک کمپوت گیلاس بردار و خبر رو بگو. گفت: یکی از بچه های گردان میثم رو الان آوردند. اسمت ...
رابطه والد فرزندی | از احترام تا حفظ حریم در روابط
گروه زندگی حجت الاسلام حاج آقا محمود مرعشی می گفتند، پدرشان (آقا مرعشی نجفی) از همان کودکی او را با احترام صدا می زد: محمود آقا . مادرش می گفت: حالا آقا هم نگفت طوری نیست. پدرشان می فرمودند: نه فرزند است، من یک تکلیف دارم بر او، او هم یک تکلیفی بر پدر دارد. من اگر احترامش بکنم دیگران هم احترامش می کنند، جوان است، غرور دارد. بسیاری از روانشناسان و مشاوران معتقد هستند که رابطه فرزند و ...
من یک ترنس هستم که عروس فراری نام گرفتم! قبل از اینکه مرد باشم یا زن، انسانم!
کلانتری گفت : از همان دوران کودکی با دیگر همسن و سالانم متفاوت بودم. من دختر بودم اما روحیات مردانه و پسرانه داشتم و بیشتر اوقات که به مغازه اسباب بازی فروشی می رفتیم، من به جای عروسک های زیبا ، ماشین پلیس ، شمشیر و تفنگ را انتخاب می کردم. خیلی وقت ها پدرم ماشین پلیس و تفنگ را از دستم می گرفت و می گفت: دخترم ماشین پلیس اسباب بازی پسرهاست، تو دختر هستی، اسباب بازی دیگری را انتخاب کن. ببین ...
بانوان سرپرست خانوار فعل خواستن را صرف کردند
که در کنار خانه داری با ترشیجات خانگی کسب و کاری را برای خود فراهم کرده در گفتگو با خبرنگار تیتر یک گفت: 10 سال است که همسرم بر اثر تصادف فوت کرده است و من دو فرزندم را به تنهایی بزرگ کردم. وی ادامه داد: بانوی سرپرست خانوار باید وظیفه پدر و مادری را توامان با هم بر عهده بگیرد و بار سنگینی را با این مهم به دوش بکشد. کریمی افزود: بعد از فوت همسرم نمی دانستم که چگونه باید مخارج ...
دخترم که باردار شد تازه فهمیدم چه بلایی سرم آمده|شوهر صیغه ایم با او رابطه نامشروع داشت!
پس از مرگ همسرم مجبور شدم دنبال کار بگردم ،پس از چند هفته دوندگی و سپردن به دوستان و فامیل در یک شرکت خصوصی کار پیدا کردم ،من همیشه زن خانه بودم و حالا خیلی برام سخت بود که بیرون از خانه و در یک محیط رسمی کار کنم اما ناچار بودم. خیلی زود ازدواج کردم و یک سال بعد خدا نینا دخترم را به من هدیه داد ،وقتی نینا بزرگ تر شد اختلاف سنی کم ما با توجه به ظاهرمون خیلی جلب توجه می کرد .زندگی خوش و ...
زندگینامه شهید مرتضی زیبایی
سرزمین ایران کاشته اند و از رهبر خود محافظت می کنند و سلام بر تو ای پدر عزیز و مهربانم! درست است که تو پیر هستی و تو را ترک کرده ام و به جبهه آمده ام و تو از جان ودل راضی بودی. از تو سپاسگزارم. سلام به تو ای مادر عزیزم که با شیر پاکت مرا بزرگ کردی و به جامعهٔ اسلامی تحویل دادی و مرا به جبهه رفتن تشویق کردی. از هر دوی شما سپاسگزارم. سلام به تو ای برادر عزیزم! اگر من شهید شدم، تو باید راه مرا ادامه دهی ...
فیروزه خیانت کرد و باید تنبیه می شد
. با ایمان چطور آشنا شدی؟ چهار سال قبل با یکی از دوستانم به بزمی شبانه دعوت شدیم. در میان افرادی که آنجا بودند، ایمان به نظرم خوش تیپ تر می آمد. از همان اول به او علاقه مند شدم و خیلی طول نکشید که او هم جذب من شد و با هم دوست شدیم. چهار سال دوستی مان طول کشید و روزگار خوبی داشتیم تا این که فیروزه همه چیز را خراب کرد. با این همه علاقه چرا ازدواج نکردی؟ از آنجا که سن و ...
چند خرده روایت از قهرمانان فراموش شده/ سرنوشت معلمی که صورتش در آتش سوخت چه شد؟
های مختلف، مخفیانه و بدون اطلاع خانواده در بیمارستان بستری شدم و در روز مبعث کلیه ام را به پدر شاگردم اهدا کردم. بگذریم از درد بی امان بعد از عمل و خواب معنوی و شفایی که گرفتم. سال ها از اهدای کلیه می گذرد و خدا نعمت سلامتی را در حق من تمام کرده است. بعد از آن اتفاق، من عموی آن 6 دختر شدم و تا زمان ازدواج ازشان حمایت کردم. کمک کردم تا با جهیزیه آبرومند راهی خانه بخت شوند. این روایت را ...
خاطره معلم سمنانی و شاگرد اوتیسمی/ اردویی که خاطره ساز شد
برای خانواده ها، ولی پدرام عزیزم، بهترین شانس زندگی تو این است که پدر و مادری به این خوبی و دلسوزی داری. یک روز درس فارسی ما، آشنایی با انواع مشاغل بود که بچّه ها تئاتر بازی می کردند و با اقسام آرایش ها و صورتک ها، خودشان و شغلشان را معرفی می کردند من می دانستم که تو هیچ وقت اجازه ندادی که برای کوتاهی موهایت به آرایشگاه بروی و با چه سختی زیاد پدر و مادرت موهایت را در حمّام خانه کوتاه ...
عکس تولد فوق لاکچری نفیسه روشن اینستاگرام رو بهم ریخت | خانم با این لباس طلا و اینهمه بریز و بپاش کل همه ...
روشن با یک خلبان نفیسه روشن بار اول با یک خلبان ازدواج کرد و راجع به زندگی متاهلیش اینطور توضیح می دهد:یکی از پررنگ ترین سختیهای شغل همسرم نبودنش در لحظه هایی است که من انتظار دارم کنار من باشد. من وقت زیادی را گذاشتم و با وسواس زیاد هفت سین انتخاب کردم و چیدم اما لحظه سال تحویل کنار من نبود. چهارشنبه سوری نبود. خیلی از مراسم و زمان هایی که من دوست دارم کنارم باشد، نیست. از سوی دیگر ...
شما از خاطرات مدرسه نوشتید| از نون خامه ای تا دسته گل عروس در مدرسه؛ جوراب سفید ممنوع/ مدرسه صحنه ...
، قطاری، سعید، زاهدی، ربیعی ، سرور ، برومند ، آبشاری ، ستوده، و هر عزیز دیگری که کلامی به من آموخت به رسم شاگردی به آنها ارادت دارم و همیشه یادشان را به نیکی خواهم برد البته نقش دوستان نیک نهادم را فراموش نمیکنم که خیلی همکلاسهای باصفایی بودند. مخاطب دیگری که خودش را با نام دختر بچه دیروز معرفه کرده، خاطرات خود از مدرسه را به برخی محدودیت ها خلاصه کرد، او برای خبرآنلاین نوشت: دوران مدرسه ...
روایت خواندنی از یک زوج معلم/ عاشق بچه های روستا هستند
توانم داشته باشم همین خدمت به بچه های روستا بود. رسول زاده با بیان اینکه مهربانی و توجه به دانش آموز روستایی او را به درس و تحصیل مشتاق می کند، افزود: اگر بتوانم همین تأثیر را در دانش آموزم داشته باشم کارم را کرده ام و این ایجاد انگیزه از کتاب و انتخاب روش های تدریس بسیار مهم تر است. وی ادامه داد: زمانی که با عشق به مدرسه آمده ام این وظیفه را دارم و تا روزی هم که بتوانم و در ...
تغییر 180 درجه ای مریم مومن بعد از عمل زیبایی اش | عمرا اگر تو این عکس مریم مومن رو بشناسید
ه ام از علاقه ام گفتم و برای من شرط گذاشتند که باید مهندسی پزشکی قبول بشوم.من مهندسی پزشکی اصفهان قبول شدم اما نرفتم و پنهانی با خاله ام برای دوره گذراندن و تست بازیگری می رفتم تا اینکه از طریق یکی از دوستان خوبم به بازی در سریال بانوی عمارت دعوت شدم. ازدواج مریم مومن مریم مومن هنوز بصورت رسمی ازدواج نکرده اما خودش تایید کرده است در یک رابطه عاشقانه ای قرار داد و دلش بر ...
عکسی نایاب از دختر و همسر حمیرا که بعد از فوتش منتشر شد
... مادر شوهرم بی نهایت عاشق موسیقی بود و همیشه مرا تشویق می کرد، من همیشه از بس مادر شوهرم را دوست داشتم تحت کنترل او زندگی می کردم. بعد از مدتی که مادر شوهرم به اروپا سفر کرد زندگی زناشویی من هم با وجود داشتن یک فرزند به اختلاف کشید و سال 1348 از همسرم جدا شدم. ازدواج دوم + طلاق حمیرا در سال 1349 وقتی 24 ساله بود با پرویز یاحقی 35 ساله و موسیقیدان برجسته ایرانی ...
این پدر ایرانی و فرزند دوساله اش فقط 250 هزار تومان دارند
برترین ها: کاربری به نام شهرام بزرگی در توصیف دشواری های یک پدر مجرد این متن جانکاه را نوشته که مورد توجه کاربران قرار گرفته و بازتاب فراوانی داشته است. شهرام بزرگی در قالب یک رشته توئیت که منتشر کرده نوشته است: دقیقاً پنج سال و هشت روز پیش وقتی توافقی جدا شدم، یه پسرِ دو و نیم ساله با من موند و یه خونه ی خالی؛ حتی فرشِ زیر پا رو هم برد. البته از حدود شش ماه قبلش، پسرک رسماً ...
وقتی عشق به دانش آموز، سلاح معلم نجف آبادی برای نبرد با سرطان می شود
عشق و محبت داده است. این معلم فداکار اصفهانی ماجرای خود را چنین روایت می کند: 7 ماه پس از ازدواج، همسرم را در اثر تصادف از دست دادم. آن روزها در شهرستان فریدون شهر تدریس می کردم و پس از این اتفاق، برادرم به طور ویژه از من حمایت کرد. برادر و شوهرخواهرم را در فاصله یک روز در اثر کرونا از دست دادم او قدری تاریخ را ورق می زند و به مهرماه 1400 می رود: در مهرماه سال 1400 ...