دخترم که باردار شد تازه فهمیدم چه بلایی سرم آمده|شوهر صیغه ایم با او رابطه ...
سایر منابع:
سایر خبرها
چرب زبانی های دوست شوهرم وسوسه ام کرد|عاقبت فریب خوردم و ..!
زن جوان در مورد قصه زندگیش گفت: به طور سنتی با “جلال” ازدواج کردم او کارمند بود و به من عشق می ورزید من هم به امور خانه داری مشغول شدم و با به دنیا آمدن دخترم روزگار شیرینی را سپری می کردم تا این که پای “همت” به زندگی ما باز شد. او از دوستان صمیمی همسرم بود و یک سال قبل از ما ازدواج کرده بود روزی که تولد دو سالگی دخترم را جشن گرفتیم او نیز به همراه همسر و فرزند خردسالش به جشن تولد آمد و این گونه ...
تصاویر 18+ | عجیب اما واقعی ؛ نیش عقرب، تاثیری روی بدن این مرد گنابادی ندارد | او فرمانروای عقرب ها است ...
یکی از همین عقرب ها همسرش را خواهد گزید؛ به انباری رفتم تا چند تا لباس بردارم. یک دفعه یکی از عقرب ها که داخل لباس ها پنهان شده بود، دستم را نیش زد. نمی دانید چه درد وحشتناکی داشت. انگار آتش روی دستم گذاشته بودند. داغ شده بود. با همسرم تماس گرفتم و به او گفتم عقرب نیشم زده است. ده دقیقه بعد به خانه آمد و مرا به بیمارستان رساند. در بیمارستان سرم ضد عقرب به خانم حسن زاده تزریق کردند. با ...
ماجرای دل رُباترین پنجره دنیا/ پنجره فولاد ؛ پناهگاه امام رئوف برای دست های ملهوف
این پنجره و این خانه؛ از راز آن روز در عهد صفوی! و می گوید: خیلی سال پیش و وقتی که شیخ بهایی مشغول طرح ریزی این صحن برای امام رضا (ع) بودن قرار بر این میشه که یکی از درهای حرم هم از جایی باز بشه که الآن همین پنجره فولاد نصبه. ظاهرا این طرح قبول میشه و حتی در رو هم میسازن. شیخ بهایی هم محل نصبش رو تایید می کنه اما معمار این طرح، شب، خواب می بینه که امام رضا (ع) بهش می فرماد که در را نصب نکن! ...
سرنوشت شوم زن جوان در حمام خانه اش : اتفاقی افتاد که دیگر آرامش نداشتم
زن جوان گفت: چندماه به خاطر بچه ها با خودم کلنجار رفتم تا اینکه تصمیم گرفتم سند ازدواج به دست، بیایم دفتر شما . بعد از خدا،سیروس را واگذار می کنم به شما وقانون،از مهریه تا هرکار دیگری که لازم می دانید انجام بدهید. مدتی بود که شب ها دیرتر از همیشه به خانه می آمد،راه به راه دوش می گرفت و شام خورده نخورده می گفت خیلی خسته ام وباید صبح زود سرکار باشم،هنوز سرش به بالش نرسیده بود خوروپفش ...
تولد نوزاد زیباترین لحظه ایست که ماماها تجربه اش می کنند/ ماماها جان دو نفر را نجات می دهند/ چرا سختی ...
یادمان می رفت خانه ای داریم و نزدیکانی که نگران ما هستند از فشار کار و خستگی روزهایی بود که همسرم را با اینکه کادر درمان بود اما نمیدیدم و شاید به سه یا چهار روز می رسید روز های سختی بود که گذشت و امیدواریم دیگر تکرار نشود. کلام پایانی: تبریک ویژه روز ماما به تمام همکارانم در این حیطه و به متخصصین زنان نیز در مراقبت های بارداری و ... دوشادوش ما کارکردند و بسیار تلاش کرده اند و کم ...
زنگ خطر بحران اسیدپاشی به صدا درآمد
ای به دور از حاشیه بزرگ شده بود تصمیم می گیرد با توجه به داشتن حق طلاق به زندگی همراه یک فرزند پایان بدهد: تابستان سال گذشته که همسر سابقم در کمپ ترک اعتیاد بود اقدام به طلاق کردم. اما بعد از بیرون آمدن از کمپ هر روز جلوی در خانه بود. من هم سعی کردم آرام آرام پیش بروم تا برای او هم سخت نباشد. سعی می کردم با بچه بیرون برویم اما خانواده فشار آورد که بعد از طلاق به رابطه ادامه ندهم و تصمیم گرفتم ...
زخم روی زخم
ای به دور از حاشیه بزرگ شده بود تصمیم می گیرد با توجه به داشتن حق طلاق به زندگی همراه یک فرزند پایان بدهد: تابستان سال گذشته که همسر سابقم در کمپ ترک اعتیاد بود اقدام به طلاق کردم. اما بعد از بیرون آمدن از کمپ هر روز جلوی در خانه بود. من هم سعی کردم آرام آرام پیش بروم تا برای او هم سخت نباشد. سعی می کردم با بچه بیرون برویم اما خانواده فشار آورد که بعد از طلاق به رابطه ادامه ندهم و تصمیم گرفتم ...
شوهرم چوب اعتماد بی جا به دوستش را خورد و من سرنوشتم را در آتش هوس سوزاندم!
... پس از گذشت چند ماه، من که به حرف های دروغین محمود و وعده های او دلخوش کرده بودم سر ناسازگاری گذاشتم و آن قدر شوهر بیچاره ام را عذاب دادم که به ناچار حاضر شد به طور توافقی از هم جدا شویم. با وجود آن که جدایی از همسرم خیلی سخت بود و تحمل نگاه تحقیرآمیز اطرافیان را نداشتم اما به پادرمیانی های بزرگان فامیل توجهی نکردم و حتی شوهرم نیز چند بار تماس گرفت و خواهش کرد که زندگی مان را از سر بگیریم ولی ...
چرخ هایی که به کام مادران سرپرست خانوار می چرخد
و به بنده هایش کمک می کند. این بانوی توانمند ادامه داد: علی رغم اینکه با توجه به شرایط زندگی فشار بسیاری را تحمل کردم، آدمی بودم که دوست نداشتم دستم را جلوی کسی دراز کنم و از کسی کمک بخواهم، این بود که هنر خیاطی را یاد گرفتم. رضایی گفت: کار خیاطی را در خانه با یک چرخ شروع کردم البته با کمک همین خانم خیر و فعال اجتماعی که همیشه همراه خواهران نیازمند بوده اند. وی بی ...
اثر انگشت قاتل را لو داد
...، خیر بابا من هیچ مشکلی با علی نداشتم. چه کسی با شوهرت اختلاف داشت؟ با همه دوست و آشنا بود الا من، او به خاطر بدرفتاری هایش همیشه با این و آن درگیر بود، اما نه به اون اندازه که تصور کنیم شوهرم را بکشند. روز قتل چه شد؟ من ظهر از علی خداحافظی کردم و رفتم خانه خواهرم، تا شب آنجا بودم وقتی خبری از شوهرم نشد و تلفن های ما را بی جواب گذاشت از شوهر خواهرم خواستم ما را به ...
این مرد سر میرزا کوچک خان را برید
افسران اتریشی اداره می شد و آنان بودند که به افراد ما آموزش های لازمه را می دادند. پس از طی دو سال دوره ی کارآموزی، در یکی از بعد از ظهرهایی که آماده ی بازگشت به خانه ی خود بودم، اطلاع پیدا کردم جزو افرادی انتخاب شده ام که می بایست در فردای آن روز مجلس شورای ملی را به توپ ببندند. توپ های ما آن وقت توپ های ورشویی انگلیسی بود و جز در ماه رمضان و هنگام سحر و افطار، به غرش در نمی آمدند. ولی ...
روایت قلیچ از 20سال جنجال های پرسپولیس
کلین شیت انجام دادم و در 9 دربی به میدان رفتم. در این دربی ها ضربات سرنوشت سازی را گرفتم. همین بهروز سلطانی که الان مدام از من بد می گوید سر دربی فینال جام حذفی تیم را ول کرد و رفت. اما من که روز عروسی ام بود و می توانست بهترین روز زندگی ام باشد همه چیز را ول کردم تا جای خالی بهروز سلطانی را در دروازه پر کنم. چه سالی بود؟ سال 66. بحثی هم درباره این بود که شما چمن های ...
وقتی صیغه رییسم شدم دردسرهایم شروع شد
با مدیر کارخانه بیشتر شد ، برخورد های ما بیشتر شد و به مرور از نظر عاطفی به هم وابسته شدیم یک روز که در اتاق کارش بودم او داستان زندگی خود را برای من تعریف کرد وگفت پدرش به اجبار او را وادار به ازدواج با دختری پولدار کرده و با وجود دو فرزند رابطه عاطفی خوبی با همسرش ندارد و رابطه اش با همسرش سرد وخشک است.او 10 سال ازمن بزرگتر بود و می گفت زنم را به حال خودش واگذاشتم وپیگیرکارهای طلاق توافقی با او ...
وقتی مسجد محلی امن برای کمک به نیازمندان می شود
مطمئن بودم، زمانی نمی گذرد که کمک ها آغاز می شود! یکی 50 هزارتومان، یکی 20 هزار تومان، یکی 200 تومان و یکی 500 هزار تومان؛ هرکسی هر آنچه که از دستش برمی آمد، کمک می کرد! یکی از دوستانم که خوش ذوق تر بود یک سرویس شش نفره آرکوپال با گل های قرمز قشنگی را هم بعنوان هدیه آورد تا بدهم به عروس خانم. چند نفری هم گفتند پول نقد ندارند که الان کمک کنند و تعدای لباس نو آوردند. به روز دوم نرسیده پول ...
طلبه ای که زندگی اش با توهین به لباسش فروپاشید/ عذاب وجدان گرفتم!
صادق داوری فر تهیه کننده و کارگردان مستند صد و هشتاد و یک ثانیه از مستندهای پخش شده از تلویزیون با موضوع طلاق، در گفتگو با خبرنگار مهر درباره این مستند توضیح داد: ایده ساخت این مستند از جایی آغاز شد که یکی از دوستان نزدیک من به همراه همسرش به خانه ما آمدند و اعلام کردند که ما می خواهیم از یکدیگر جدا شویم. من و همسرم براساس سنت معمولی که از پدران خود فراگرفته بودیم، تلاشمان را کردیم تا آن ها از ...
شوهرم که بیمار بود به او خیانت کردم/ خواستم جبران کنم دیگه فایده نداشت، او فوت کرده بود! حالم خیلی بد ...
پیام و ارتباط تصویری بین ما آغاز شد. مدتی که از این ارتباط پنهانی گذشت، ندیم پیشنهاد داد برای دیدنش به تهران بیایم. برای همسرم که در بستر بیماری بود بهانه ای تراشیدم و راهی تهران شدم. ندیم مرا با خود به خانه ای در یکی از محلات شمال تهران برد. او و برادرش در آن محله سرایدار خانه های گرانقیمت بودند. او چندین روز مرا در آنجا نگه داشت و به مدیر ساختمان هم؛ مرا به عنوان همسرش معرفی کرد. باورم ...
مرور چند پرونده در دادگاه خانواده
اوایل ازدواج همه چیز خوب بود. همسرم در یکی از شرکت های لبنیاتی شاغل است و من هم خانه دار بودم و علاقه ای به ادامه تحصیل و کار در بیرون نداشتم و بعد از دیپلم دیگر ادامه تحصیل ندادم. دو سال بعد از ازدواج خداوند به ما فرزندی داد که اسمش را نفس گذاشتیم و “نفس” زندگی مان شد اما هر روز که می گذشت و به مرور رابطه عاطفی ما کمرنگ و کمرنگ تر شد. شوهرم شیفت شب کار می کرد و صبح ها به منزل می آمد و زمانی هم که ...
آروین به من توجه نداشت/ او ندانست چقدر به محبتش نیاز دارم! خیانت کردم و حرفی برای گفتن ندارم!
پوشاکی راه اندازی کرد و اوضاع مالی ما بهتر شد. اگرچه صاحب دو فرزند شده بودم اما همواره با همسرم اختلاف داشتم. او همیشه درگیر گرفتاری های کاری و بدهی و طلبکاری هایش بود و توجهی به من و فرزندانم نداشت. به همین دلیل کمبود محبت را با همه وجودم حس می کردم و بیشتر اوقات با یکدیگر مشاجره داشتیم. این کمبودهای عاطفی به جایی رسید که هر کدام از ما مشغول خودش شد و دیگری را فراموش کرد. در ...
قتل همسر جوان برای تصاحب اموال | پای خواهرشوهر هم به ماجرا باز شد | دفن جسد در ویلای عمو
او آزمایش بگیرم. ایرج گفت سند ویلا شورایی است و سند رسمی ندارد. من اصلاً از ماجرای قتل همسر او اطلاعی نداشتم. در این میان هومن برخاست و گفت: قسم می خورم که آن روز هیچ زنی را به جای همسرم به دفتر این مرد نبرده بودم. سپس متهم دیگر که ناصر نام داشت و خریدار خانه مقتول بود به جایگاه رفت و گفت: من بعد از اینکه خانه پلمب شد، فهمیدم خانه متعلق به مقتول بوده است. در این ...
قتل به خاطر چندکیلو برنج
هوا بخورم و حالم بهتر شود و غم از دست دادن کبوترانم را فراموش کنم، اما درگیری خونینی به خاطر یک کیسه برنج رقم زدم و زندگی ام را سیاه کردم. بعد از حادثه کجا رفتید؟ فکر نمی کردم او با ضربه چاقوی من به قتل رسیده باشد. احتمال دادم زخمی شده باشد و زود هم خوب شود. ما نایلون های برنج را برداشتیم و به خانه مان رفتیم تا اینکه یک روز قبل مأموران به سراغم آمدند و مرا دستگیر کردند، تازه فهمیدم آن پسر فوت کرده است. برنج های سرقتی را چه کار کردی؟ برنج ها را برای کبوترانم ریختم. ...
پایان ماجرای سارقی که خودش مالباخته شد
می کردیم. این بار هم دستگیر شدم اما پس از آزادی تصمیم گرفتم دیگر خلاف نکنم. این بود که خانه ام را به تبهکاران اجاره می دادم تا خرج زندگی ام تامین شود. خانه برای خودت است؟ بله. سال ها قبل با پول دزدی آن را خریدم. بعد از آن شروع کردم به ساخت اتاقک در حیاط تا آن را اجاره بدهم. مجرمان می آمدند آنجا که نقشه سرقت یا کلاهبرداری بکشند. چه شد که تبدیل به یک خلافکار شدی؟ مشکلات زندگی ...
سمی ترین قرارهای عاشقانه چند جوان تهرانی سوژه شد
...، منم کلا گرفته بودم به شوخی. میگفت خسته شدم اونقد مامامم بهم جوجه میده بخورم، همسایمون نذری اورده بود گفتم بده به مستحق ما داریم! تقریبا دوساعتی فقط از داشته ها و نداشته ها گفت. خونه که رسیدم گفت چرا با گارسون حرف زدی لبخند زدی! قبل دیت به یه بهونه اسم و فامیلیشو تو نت سرچ کرده بود لینکشو فرستاده بود که ینی ببین من دکترم، فکر میکردم به فیلد ارشد من علاقه داره هی می پرسه ازش نگو داشت اصالت سنجی ...
خیانت مرد بی غیرت به همسرش / هومن بهم گفت اون زن دوستمه
همواره مقابل تلویزیون نشسته و با دوستانش مشغول مصرف مواد مخدر است. فرار از خانه شوهر از ترس اعتیاد یک روز وقتی به خانه آمدم زن جوانی را دیدم که کنار بساط همسرم نشسته بود. هومن وقتی با اعتراض من روبه رو شد با خونسردی گفت او همسر دوستم است که پس از مشاجره با شوهرش از خانه قهر کرده و نزد من آمده است، وقتی فریاد زدم این قصه ساختگی را باور نمی کنم، هومن کمربندش را کشید و مرا در حضور ...
عجیب ترین پرونده همسرکشی در خط پایان محاکمه
نمی توانم هرکسی را که به آنجا مراجعه می کند، احراز هویت کنم یا از او آزمایش بگیرم. ایرج گفت سند ویلا شورایی است و سند رسمی ندارد. من اصلاً از ماجرای قتل همسر او اطلاعی نداشتم. در این میان هومن برخاست و گفت: قسم می خورم که آن روز هیچ زنی را به جای همسرم به دفتر این مرد نبرده بودم. سپس متهم دیگر که ناصر نام داشت و خریدار خانه مقتول بود به جایگاه رفت و گفت: من بعد از اینکه خانه ...
پشت پرده ثروت میلیاردی مرد کابینت ساز / این مرد با موبایلش حساب ها را خالی می کرد + فیلم گفتگو
نشان دادن رسید جعلی 150 میلیون کابینت آماده من را با خود بردند. من هم شیشه مصرف می کردم که این اتفاق باعث شد تا به فکر جبران این مساله بیوفتم. پس از بعد عید شروع دزدی کردم. ازدواج کردی؟ بله اتفاقا دوتا دختر دم بخت دارم. حتی در این موضوع همسرم خیلی با من دعوا می کرد که نباید این کار را بکنم اما گوشم شنیدار نبود و آنقدر تحت تاثیر مواد مخدر بودم که باید جبران می کردم. حتی این ...
نجات کانون زندگی دانش آموز با فداکاری معلم
...، کار مناسبی برای پسر این خانواده فراهم شد تا وی نیز از مسیرهای غلط دوری کند. تمام این اقدامات برای خانواده هشت ماه طول کشید و اکنون شش سال از این اتفاقات می گذرد. معلمی در شرایط سخت زندگی در خردادماه 1401 درگیر امتحانات نهایی درس حسابداری دانش آموزان بودم، بامداد همان روز هجدهم خرداد که صبح دانش آموزان امتحان نهایی داشتند، از استرس خوابم نمی برد، پسرم هم گفته بود مامان ...
پای سخن پیشکسوت حرفه عشق و دانش/ معلمی که شهید همت تربیت کرد
استادی چون سید مصطفی مجرد یکی از بزرگان فرهنگ و ادب شهرستان شهرضا است، او در 16 شهریور 1318 در شهرضا زاده می شود و در سن 5 سالگی به مکتب خانه می رود و قرآن را فرا می گیرد؛ پله پله مدارج تحصیلی را طی می کند و به شغل شریف معلمی مشغول می شود و در طول 44 سال شغل معلمی به تدریس زبان و ادبیات فارسی می پردازد. استادان وی در دانشسرای عالی افرادی نظیر دکتر خطیبی، بدیع الزمان فروزانفر، سعید نفیسی ...
چند خرده روایت از قهرمانان فراموش شده/ سرنوشت معلمی که صورتش در آتش سوخت چه شد؟
دکترها قطع امید کردند و گفتند اگر زود پیوند نشود، زنده نمی ماند. از اوضاع و احوال زندگی شان باخبر بودم. می دانستم 6 دختربچه در خانه کوچک اجاره ای با پدر کارگری که نان بخور نمیری درمی آورد زندگی می کنند. خواب بر چشمم حرام شده بود. تصمیم گرفتم یک کلیه ام را به پدر شاگردم بدهم، اگر یتیم می شدند سرنوشت 6 دختر قد و نیم قد چه می شد؟ همسرم مخالف بود، اما من در تصمیمم راسخ بودم. بعد از معاینه پزشک و آزمایش ...
شایعه ای که خواننده سرشناس پاپ ایرانی را حسابی به دردسر انداخت | من متجاوز نیستم!
دختر جوان ، بود و برای همین تصمیم گرفتم این یکی را جدی تر پیگیری کنم. روزی که این خبر منتشر شد او به یک سفر کاری رفته بود و اولین کسی که سراغ او را گرفت و نگرانش شد مادرش بود: از شانس بد، من درست همان روز تهران نبودم و مادرم وقتی این خبر را شنید حالش بد شد، مادر فکر می کرد من تبعید شده ام و به او نگفته ام، وقتی که این ماجرا را شنیدم تنها کاری که توانستم بکنم این بود که از خانواده ام ...
روایت معلم لرستانی از دیدار با رهبر: به حضرت آقا بگو ما همه سرباز شماییم/ نسل فرزندان در گهواره همچنان ...
به بدنم وارد شده باشد، گیج و هیجان زده به یک نقطه خیره شده بودم، خدایا چه می شنوم: من و سعادت دیدار رهبری!!! با تکان دست همسرم به خودم آمدم؛ زینب جان کی بود پشت خط؟ چه خبری داد که این گونه متحیر شدی؟ ناگهان از فرط خوشحالی جیغ زدم و گفتم: بهترین کادوی روز معلم این سال هایم را گرفتم، برای دیدار با رهبری انتخاب شدم. دیدی بلاخره خدا جواب دعاهایم را داد و آرزویم محقق شد. راستش ...