خیانت بعد از عشق خیابانی؛ نه تنها قصد داشت جنینم را سقط کند بلکه می خواست ...
سایر منابع:
سایر خبرها
کلیک جنایت در مرداب عاشقی مجازی!
بیدار شد و با هم گلاویز شدند. من که اوضاع را این گونه دیدم به کمک عماد رفتم و دست و پاهای همسرم را گرفتم که بعد هم عماد او را با دستانش خفه کرد. سپس نقشه دیگری کشیدیم و جسد را جا به جا کردیم تا خانه را همراه جسد آتش بزنیم که ماجرا خودسوزی جلوه کند. به همین دلیل من حدود ساعت 7 صبح دخترم را از طبقه پایین برداشتم و به منزل پدرم بردم و به آن ها گفتم که قصد دارم برای درمان بیماری زنانه به بیمارستان امام ...
عروس فراری به کلانتری پناه برد / داستان چه بود؟
در مشهد نداشتم با پدرم تماس گرفتم و همان شب به شهرستان رفتم ولی روز بعد همسرم به اتهام سرقت گوشی تلفن از من شکایت کرد در حالی که خودش گوشی را به دیوار کوبیده و خرد کرده بود. در همین حال پدرم که از مشکلات شرم آور من خبر نداشت و من هم به شدت خجالت می کشیدم این گونه مشکلات را با خانواده ام در میان بگذارم، راهی مشهد شد تا با خانواده پرهام صحبت کند. با آن که پدرم از ابتدا مخالف این ازدواج ...
زمانی که همسرم سر کار می رفت به منزل ما می آمد و با یکدیگر شیشه مصرف می کردیم
آلوده مواد افیونی شده بودم و برای تامین هزینه های اعتیادم مجبور می شدم بخشی از هزینه ها و مخارج زندگی را به آن زن بدهم تا برایم شیشه تهیه کند. حدود سه سال قبل بود که بالاخره همسرم متوجه اعتیادم شد و اختلاف خانوادگی ما به خاطر همین موضوع شدت گرفت، همسرم نمی توانست شرایط اسفبار مرا تحمل کند پس از من خواست بین فرزندان یا مواد مخدر یکی را انتخاب کنم. در این اوضاع و احوال من با حالت قهر منزل ...
افتخارم قرائت قرآن در حرم مطهر امام رضا(ع) است
که همسرم می دهد را با بچه ها تمرین می کنم . گام اول آموزش با پدر امیرحسین با جثه ریزی که دارد اصلا سن 14 سال به او نمی خورد. اما از بیان شیوا و زیبایش پی بردم که با یک نوجوان موفق هم کلام هستم. او از چگونگی علاقه اش به قرآن چنین برای ما تعریف می کند: تابستان سال 1396 از پدرم خواستم به من روخوانی قرآن یاد بدهد. معلوم بود خوش حال شده و هر چه بیشتر اصرار می کردم، لبخند بر لبان پدرم ...
کمبودهای عاطفی شوهرم مرا به بیراهه کشاند! /در نبود آرش با مردان غریبه ارتباط می گرفتم!
ملاقات کنیم. من هم که دوست داشتم این جوان را از نزدیک ببینم، بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم و در یک رستوران به دیدارش رفتم. از آن روز به بعد مدام با هم در مکان های مختلف قرار می گذاشتیم. او چنان با حرف هایش مرا خام کرده بود که گاهی فقط منتظر تماس او بودم. در روزهای اول این آشنایی فکر می کردم همه چیز یک ماجرای شوخی و تفریح گونه است اما کم کم دیدارهای مخفیانه ما به مکان های خصوصی کشیده شد ...
افزایش درخواست سقط جنین
.... فروشنده، خانم دکتری بود که با یک خط اعتباری با من تماس گرفت و طریقه مصرف قرص را شرح داد. در آن دو روزی هم که درگیر مصرف دارو بودم با من تماس می گرفت و احوالم را جویا می شد یا مرا راهنمایی می کرد. بعد از دو روز که از سقط مطمئن شد، دیگر خط را برای همیشه خاموش کرد. او از شرایط جسمانی خود درحین سقط جنین اینطور می گوید: نمی خواهم هرگز برای من و هیچ زنی در دنیا این تکرار شود ...
زندگی سیاه دختری که اسیر عشق شیطانی شد
خانواده ام نبود همه خشک و سرد بودند و مرا آدم حساب نمی کردند شب ها کابوس می دیدم برای رهایی از این حال بد از خانه گریختم از دیده ها مخفی شدم و اکنون در خیابان ها خواری و ذلت را تحمل می کنم و به گذشته خود می اندیشم چگونه نابودش کردم هر وقت به یاد آن فیلم می افتم احساس می کنم دوربین ها مرا زیر نظر دارند پدرم با حسرت دیدن من از دنیا رفت و تا آخرین لحظه از زندگی منتظر دیدار من بود. نگاه ...
معلمی که بوی خاک را می فهمد
بضاعت سخن گفت و افزود: همکارانم در مدرسه مراقب هستند که دانش آموزان نیازمند تامین مالی شوند لذا این اتفاق مبارک با مشارکت کل پرسنل مدرسه انجام می شود به طوری که سال قبل برای اعضای خانواده یکی از دانش آموزان نیازمند جهیزیه تهیه کردیم و وی روانه خانه بخت شد. هدیه ای که مرا ترساند وی در ادامه بیان خاطراتش می گوید: بهار بود و همه جا پر از گل های خوش بو. در یکی از این روزهای ...
چرا بعد از مدتی کفگیرِ عشق تان به تهِ دیگ می خورد؟/ 14 تکنیک برای حفظ عشق بعد از ازدواج
سال دوم که علی به دلیل مشکلاتی از کار برکنار شد و صاحب خانه نیز مبلغ اجاره بها را افزایش داد، اخلاق مرد کاملاً عوض شد و زندگی این دو مرغ عشق دچار دگرگونی شدیدی شد. ظرف کمتر از سه ماه آن همه عشق و شور و علاقه ای که به هم داشتند تقریباً به پایان رسید و شور و شوق ازدواج شان به نفرت از زندگی مشترک و پشیمانی از ازدواج تبدیل شد. این داستان برایتان آشنا نیست؟! شاید داستان شما باشد. این ها دغدغه ...
نگاهی به چگونگی رفتار با والدین براساس دعای24 صحیفه سجادیه | خدمت به پدر و مادر توفیقی الهی است
؛ آنجا که می فرمایند: پس از هر نماز من و در هر وقت دیگر از اوقات شب و در هر ساعت از ساعات روز، پدر و مادرم را از یاد من مبر! عشق به والدین به این دنیا ختم نمی شود؛ حضرت از خداوند می خواهند که حتی در قیامت نیز با والدین خود باشند و از این رو می فرمایند: خداوندا! آن دو را شفیع من گردان، اگر پیش از من آمرزیده ای و مرا شفیع ایشان گردان، اگر پیش از ایشان آمرزیده ای تا من و پدرم و مادرم در سایه لطف و رأفت تو، در سرای کرامت و جایگاه مغفرت و رحمت تو، همنشین هم گردیم که تو را بخشایش بزرگ است. ...
پیشنهاد شرم آور فروشنده مواد مخدر به زن مشهدی
به گزارش شهرآرانیوز، زن جوان با بیان این که دیگر نمی توانم تهدید های فروشنده موادمخدر را تحمل کنم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: با آن که پدرم یک کارگر ساده ساختمانی بود، اما هیچ گاه در زندگی مشکلی را احساس نکردم. او شبانه روز تلاش می کرد تا من و 5 خواهر و برادر دیگرم سختی های زندگی را تجربه نکنیم، ولی متاسفانه او به بیماری سرطان دچار شد و در سال 1380 ...
عروس 14ساله ای که همه به او شک داشتند...
شدیم برای پدرم بازگو می کردم که تصور نکند من مادرم را فریب داده ام تا به این بهانه برای دیدار با پسری غریبه از خانه خارج شده باشم! خلاصه در همین شرایط بود که پسر خاله ام از طریق مادرش به من پیام داد که مرا دوست دارد و می خواهد به خواستگاری من بیاید! وقتی خاله ام موضوع را با مادرم در میان گذاشت و پدرم متوجه ماجرا شد ناگهان ولوله ای در منزل ما به راه افتاد. پدرم که ...
وقتی عشق روایت می سازد
.... آری حامد عزیزم. چند ماهی است که خداوند، آنچنان توفیقی داده است که بتوانی توشه ازدست رفته چند سال پیش خود را نیز کامل کنی و با کوله باری از عمل صالح و ایمان به سویش روی. و راهی که تو در آن گام نهادی، راهی است که مسافتش به سیرتت مربوط می شود؛ که اگر تو حجاب را از روی این دل برداری، در این راه، در کوتاه ترین مدت و در کمترین مسافت به مقصد خواهی رسید. و تو در آنجایی هستی که بسیار چون تو اکنون در آن سوی حجابند و چه عارفانه در این راه رفتند. آن سوی حجاب رفتن را مراحلی است که تو اکنون در پایان پیمودن آن مراحل به سر می بری و چه زیباست که دعای من در مورد تو و دعای همه درمورد شما مستجاب شود. ...
مردی که سر میرزا گوچک خان را برید!
ساختمان مجلس شورای ملی نشست. ابتدا گرد و غباری تیره همه جا را فرا گرفت و زمانی که این گرد و خاک فرو نشست از مجلس، از همان خانه ای که تعلق به برگزیدگان ملت داشت جز تلی از خاک چیزی بر جای نمانده بود. از این ماجرا چند سال گذشت. چند سالی که در طی آن، این کشور فراز و نشیب های بسیاری را پیمود. در تمام این مدت من در نزد کلنل لیاخوف کار می کردم. با آغاز سلطنت ...
یک عمر ضرب و زنگ
...: سال 1324 در شهر ساری متولد شدم. پدرم روحانی بود و به بچه های محله قرآن و عم جزء یاد می داد. او با درس خواندن در مدرسه مخالف بود. آن سال ها تازه دبستان به وجود آمده و به قول پدرم مدرسه های جدید دایر شده بود. وی می افزاید: پدرم خیلی سنتی و مذهبی بود. کلا با ورزش و این چیز ها مخالف بود. کدخدای محله برای منزلش یک رادیو گرفته بود که پدرم می گفت شیطان را به خانه آوردی! سفر به مشهد؛ آغاز ...
ایجاد 51 شغل توسط کارآفرین گرگانی/ چرم دوزی در خون من است
محصولاتم مواجه شدم و شیرین ترین دستمزد زندگیم را تجربه کردم. این کارآفرین نمونه ابراز کرد: تقریبا 6 سال است که کارگاه ایجاد کردم و محصولاتمان را در کارگاه چرم دوزی تولید می کنیم. قاسمی همسرش را بهترین مشوق در حرفه چرم دوزی معرفی کرد و گفت: بعد از اینکه وارد این حرفه شدم، پدرم و خانواده همسرم مرا تشویق کردند تا در این حرفه فعالیتم را ادامه دهم و نهایتا در سال 1393 توانستم با سرمایه ...
نگاهی به چند کتاب به مناسبت سالروز آزادسازی هویزه از اشغال دشمن بعثی | شبی که بعثی ها آمدند
سربازان عراقی با مردم روستا های اشغال شده به گوش می رسید. مانده بودم چه کار کنم. پدرم هم خیلی نگران دخترانش بود. آمد سراغم و گفت: چه کار می کنی؟ گفتم: قید مرا بزن. همین جا می مانم و اگر دشمن خواست وارد هویزه شود، با او می جنگم. حامد جرفی خودش را به آب وآتش می زد. هم بخشدار بود و هم فرمانده سپاه و هم همه کاره هویزه. آنی آرام و قرار نداشت و در کنار رسیدگی به کار های روزمره مردم، نیرو ها را برای ...
دروازه های جهان را به روی خودت باز کن
دوچرخه سواری را می بیند که هر روز صیح جلو خانه ها روزنامه می اندازد و شب ها هم در پیتزا فروشی کار می کند. آن پسر می گوید: خانم اندرسون با من رفتار خوبی داشت و همیشه مرا با نام خودم که مالوم باشد صدا می زد. او تنها کسی بود که به دلیل فراجنسیتی بودنم در مدرسه به من محبت می کرد و حتی به معلم های دیگر هم می گفت که هوای مرا داشته باشند. مالکوم یک شب به خانه اتو می رود و می گوید پدرم به دلیل ...
به آرامی وارد منزل شدم صدای همسرم را شنیدم که تلفنی .../به همان شماره ای که روی آن نام مهین ثبت شده بود ...
تنها نمی گذارد. خلاصه خیلی زود زندگی مشترک ما که با یک عشق و لبخند خیابانی شکل گرفته بود به مسیر همدلی و همراهی کشیده شد و من همه تلاشم را به کار می بردم تا او احساس خوشبختی کند ولی همسرم هر روز با یک بهانه واهی مشاجره و درگیری به راه می انداخت او مدعی بود در خانه حوصله اش سر می رود و باید اوقاتش را در پارک ها یا منازل دوستانش بگذراند. مادرش نیز که در دوران نامزدی ادعا می کرد ...
صدور حکم اعدام برای خفاش شب گیلان + عکس
درحدود ماهی 500 هزار تومان هم به عنوان حقوق به فرزاد می داد. این ماجرا برای سال 81 بود؛ اوایل فرزاد خوب بود، اما همه چیزخیلی زود تغییر کرد. *چه تغییری؟ شب ها به خانه نمی آمد، دست بزن داشت. بد اخلاق بود. بعد هم کم کم متوجه شدم که با زنان زیادی در ارتباط است. تماس های مخفیانه فرزاد، حس کنجکاوی مرا برانگیخت تا اینکه متوجه شدم او به من خیانت می کند. در مدتی که با او زندگی می کردم ...
سرزده وارد خانه شدم از دیدن زن جوان کنار همسرم شوکه شدم! + داستان شوکه کننده
ادامه تحصیل بدهم. این گونه بود که دوره های کارشناسی ارشد و دکترا را نیز پشت سر گذاشتم و تحصیلاتم را به پایان رساندم اما در این مدت از همسرم غافل بودم و دخترم نیز به خانواده همسرم وابسته شده بود. در این روزها هنگامی به خودم آمدم که احساس کردم همسرم به من خیانت می کند. این موضوع بسیار مرا نگران کرد چرا که من از نظر زیبایی چهره، سن و سال و خیلی موارد دیگر چیزی کم نداشتم و نمی توانستم ...
قتل ناموسی هولناک / قاتل جسد مقتول را با پژو 206 به کلانتری برد
سپیده دم شنبه گذشته جوان 37 ساله ای با یکی از نیروهای افتخاری پلیس تماس گرفت و ادعا کرد: پدرم جوانی را به قتل رسانده و از من خواسته است تا جسد را با خودرو به بیابان ببرم و آن را گم و گور کنم! فردی که به صورت افتخاری با پاسگاه انتظامی هلالی مشهد همکاری می کند با شنیدن این ماجرا، از او می خواهد به پاسگاه برود و خودش را معرفی کند تا مشکلی برایش به وجود نیاید. جمال هم که منتظر همین جمله ...
خواهر بی حیایم عاشق شوهرم شد ! / گفت با او ارتباط سیاه دارد !
می آمد، اما ارتباط خوبی با پدر و مادر و خواهر کوچک ترم داشت. او هر بار که هدیه ای برای من می خرید، همزمان کادویی هم به خواهرم می داد. پدرم نیز که کارگر ساختمانی بود و درآمد چندانی نداشت، از این رفتارهای دامادش بسیار خوشحال بود. من نیز از پیمان به خاطر همه محبت هایش به خواهرم قدردانی می کردم تا این که فهمیدم توجه او به حمیرا غیرمتعارف است به گونه ای که یک شب به طور اتفاقی از خواب بیدار ...
زن جوان: شوهرم با دختر جوان همسایه رابطه پنهانی دارد
عاشق شده بودم و از هر فرصت و بهانه ای برای خلوت کردن با احمد استفاده می کردم او پسر مدیر هتل بود و من هم به بهانه های مختلف در هتل می ماندم تا بیشتر با احمد آشنا شوم که در این میان گاهی نیز پا را از صحبت و گفت وگو فراتر گذاشتیم. درحالی که خانواده ام از این ارتباط پنهانی بی خبر بودند، مدتی بعد مشهد را به مقصد شهرمان ترک کردیم اما من دل باخته احمد بودم و ارتباط تلفنی ما با یکدیگر ادامه ...
گران ترین انتقام از دزد عشق ! / نرگس وقتی شوهر کرد حس انتقامم بیدار شد !
همان شرایط تکرار شده است با این تفاوت که دیگر هیچ چیز سرجای خودش قرار ندارد. موضوع به همان روزی مربوط می شود که بالاخره تصمیم اش را گرفت و مرا برای همیشه ترک کرد. وقتی می گویم هیچ چیز سرجایش نیست هم دقیقا به همین خاطر است. چون من حتی زمان را هم از کف داده ام و تقویم برای من معنا و مفهوم خود را از دست داده است. سالها تنزد روان شناس رفتن، سال ها دیدن روانپزشک و روانشناس های مختلف و سال ها خوردن قرص ...
این مرد در دادگاه خانواده فهمید پدر شده است/ دسته گل با متن عاشقانه را چه کسی برای تولد زن جوان فرستاده ...
بچگی ام رسیده بودم و این برایم معجزه خدا بود، اما بعد کم کم همه چیز سرد شد و الان فکر کنم پنج ماه است که همه چیز در خانه ما یخ زده است. قبلش با هم دعوا می کردیم، بحث می کردیم و مشکلی اگر بود با گفت وگو و کوتاه آمدن من یا پروانه مسئله را حل می کردیم. اما از آن شب تولد دیگر همه چیز سرد شد، آن کادوی عجیب ساعت هوشمند از طرف یک فرد ناشناس وارد زندگی ما شد و زندگی ما را خراب کرد، عشق و صمیمت را ...
تدریس درس زندگی معلم اصفهانی آن سوی دیوار مدرسه
و کاری دلسوزانه، بی چشم داشت نجات بخش کانون زندگی و خانواده یکی از دانش آموزان خود می شود و تا آخرین توان برای استحکام این خانواده تلاش می کند و این ماجرا در حالی است که زندگی خود او نیز خالی از سختی و مشکل نبوده است. شرح روایت بخشی از زندگی این معلم اصفهانی این گونه است: من مهتاب ابراهیمی از سال 1379 برای تدریس و به صورت حق التدریسی وارد آموزش وپرورش شدم، تا الان 22 سال سابقه تدریس ...
زخم آن اسید هنوز تازه است
آن پسری که این بلا را سرم آورده، از توی زندان بیرون می آوردم، بعد مجبورش می کردم تاآخر عمر با من زندگی کند. این حرف مرا خیلی اذیت کرد. وقتی به اتاقم برگشتم، خیلی گریه کردم . اتفاق عجیب درست همان شب، یک اتفاق عجیب افتاد. آمنه تشنه اش شد و آب خواست. همان لحظه ای که مادرش لیوان به دست نزدیک تخت او ایستاد، آمنه جیغ کشید و با خوشحالی سرش را برگرداند؛ او می توانست ببیند. ...