می دانستم شوهرم در خانه دوربین گذاشته ! / دنبال ارتباط های سیاهم بود !
سایر منابع:
سایر خبرها
دختر 20 ساله: سرباز پادگان را به خانه آوردم تا با او...
کنید؟ چرا او هر زمان دوست دارد به خانه بازمی گردد یا هرگاه دلش می خواهد از خانه بیرون می رود؟ با وجود این، تنها پاسخ آن ها این بود که او پسر است اما آینده تو نابود می شود! این استدلال های پدر و مادرم درحالی بود که من تحت تاثیر شبکه های ماهواره ای، فقط آزادی می خواستم! دوست داشتم کسی مرا به خاطر ارتباط با دیگران سرزنش نکند. معتقد بودم هیچ کدام از اعضای خانواده ام مرا درک نمی کنند! در این ...
دختری دلباخته نامزدش مجبور شد دوستانش را برای شوهرش به خانه دعوت کند + جزییات تلخ
از این ارتباط خیابانی نمی گذشت که هر دو نفرمان با اعتماد به عشقی پایدار، ماجرای علاقه خودمان را با خانواده هایمان در میان گذاشتیم. من که در همان روزهای آشنایی با جمال درس ومدرسه را رها کرده بودم در رویاهای خودم غرق بودم و فکر می کردم این گونه آشنایی هایی که با ابراز عشق و علاقه به ازدواج می انجامد تا ابد پایدار خواهد بود! ولی خانواده من به شدت با این مخالفت کردند. من که تصور چنین ...
نجات قاتل دختر جوان از چوبه دار/ او جسد را تکه تکه کرده بود
دانستم باید چه کنم، به سمت آپارتمانی که در ایوانکی داشتم رفتم و او را به داخل خانه ام بردم و در آنجا برای آنکه جنازه را رها کنم و کسی مرا نبیند مجبور شدم دست و پایش راببرم. من دست و پا را در یک نایلون و سر و تنش را در نایلون دیگری گذاشتم و بسته بندی کردم. پس از آن هردو نایلون را در سطل آشغال رها کردم اما نمی دانم چرا فقط یک نایلون پیدا شده است. این مرد پس از بازسازی صحنه جنایت ...
شوهر صیغه ای زن جوان را آتش زد | فریادهای مادر و کودک در محاصره آتش | زیر پای پسرم اسید گذاشته بود!
. او به من ابراز علاقه کرد و یک ماه پس از این آشنایی به عقد موقت او درآمدم تا شناخت بیشتری از هم پیدا کنیم، اما در این مدت متوجه شدم او مرد خشن و بدخلقی است، به همین خاطر تصمیم گرفتم از او جدا شوم ولی سامیار مخالف جدایی بود. زن جوان افزود: یک روز که همراه پسر خردسالم در خانه بودم سامیار با یک گالن بنزین وارد خانه شد. او که حال طبیعی نداشت و فحاشی می کرد بنزین را روی من و همه جای خانه ...
شوهر صیغه ای زن جوان را آتش زد
. او به من ابراز علاقه کرد و یک ماه پس از این آشنایی به عقد موقت او درآمدم تا شناخت بیشتری از هم پیدا کنیم، اما در این مدت متوجه شدم او مرد خشن و بدخلقی است، به همین خاطر تصمیم گرفتم از او جدا شوم، ولی سامیار مخالف جدایی بود. زن جوان افزود: یک روز که همراه پسر خردسالم در خانه بودم سامیار با یک گالن بنزین وارد خانه شد. او که حال طبیعی نداشت و فحاشی می کرد بنزین را روی من و همه جای خانه ...
هدیه 19 میلیونی خواهر قاتل برای نجات یک زندانی
دوباره به دادسرا رفتم و متوجه شدم که طلا را فروخته و مقدمات آزادی جوان زندانی همان روز فراهم شد. آن روز برق خوشحالی را در چشمان مادر دل شکسته دیدم و همانجا با خدا معامله و التماسش کردم تا دل مادر من هم شاد شود.امیدم این است که خدا در مورد زندانی ما هم معجزه کند تا برادرم از مجازات مرگ رهایی یابد و از زندان آزاد شود؛ تا زمانی که مادرم زنده است. آخرین اخبار حوادث تهران را در صفحه حوادث تهران حادثه 24 بخوانید. صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید. ...
گزارش میدانی از یک مراسم ختم
دو مرد با موهای جوگندمی و یک مرد با موهای سیاه جلوی درب ورود مجلس ایستاده اند و آماده خوشامدگویی و تشکر از مهمانان مجلس عزا هستند. به نزد آن ها می روم و عرض تسلیت می گویم و آن ها تشکر می کنند. یکی از آن ها به دیگری با صدای بغض آلود می گوید: "باورم نمی شه دیگر مادرم نمی توانم ببینم" کمی آنجا ایستادم و بعد از حدود نیم ساعت که سر پسران متوفی خلوت شد به سراغ پسر دلتنگ مادر رفتم ...
عکس رابطه سیاه مرد 62ساله با زن 23ساله لو رفت ! / خشکم زد !
را تامین کنم. پدرم مردی با ابهت نظامی گری بود به طوری که با سخت گیری هایش راه هر گونه خلاف و خطا را بر ما بسته بود. با اتمام تحصیل در مقطع دبیرستان عازم خدمت سربازی شدم، هنوز یک ماه به پایان خدمتم مانده بود که پدرم مرا مجبور به با دختر یکی از بستگانش کرد و در حالی که من آمادگی نداشتم با دختر یکی یک دانه فامیل پدرم ازدواج کردم. شیوا اگرچه دختری با کمالات بود اما غرور خاصی داشت که هیچ کس ...
مداحی کردن تنها شعر و صدا نیست،باید استاد کارآزموده و باتقوا داشت
او بسیار غمگین و ناراحت شدم و با دلخوری از مسجد بیرون رفتم و فردا شب هم به مسجد نرفتم. مرحوم مادرم بسیار مقید و پایبند به مسائل مذهبی بود و پدرم در منزل روضه برایمان می خواند، این روضه ها و اشعار از روی کتاب های قدیمی و سنتی بود و ما هم از همین جا با روضه و گریه و اشک بر اهل بیت علیهم السلام آشنا شدیم فردای همان روز دیدیم یکی آمده درب خانه را می زند، تعجب کردیم چه کسی آمده است ...
نقطه سرخط؛ ما ته خطی ها به زندگی برگشتیم
هم من که لب به دود نزده بود، رفتم سراغ تریاک، بعد که تریاک دیگر جواب نداد، رفتم سراغ هرویین، آمدم کرمان و با یک راننده تریلی آشنا شدم که برایش کار می کردم، شیشه کشیدن را هم از او یاد گرفتم . لذتی که تبدیل به رنج و درد تمام نشدنی می شود عشق عرب زاده هرچند به فرجام رسید، اما اعتیاد به موادمخدر موجب شد تا او خانه و زندگی را رها کند و کارتن خواب شود، می گوید: روزهای اولی که ...
حجت الاسلام عباس شیرازی مسئولی که زندگی خود را وقف انقلاب کرد
حلال حجت الاسلام علی شیرازی با بیان اینکه مادرم در زندگی بسیار صبور بودند و شیخ عباس، صبوری را از مادر به ارث برده بود ادامه می دهد: پدرم حاج اسدالله، به تربیت فرزندانش خیلی اهمیت می داد و در خانه ما بحث احترام به بزرگتر خیلی مطرح بود؛ ما اجازه نداشتیم روی حرف برادر بزرگتر حرف بزنیم برای شیخ عباس خیلی احترام قائل بودیم و حرفشان را گوش می دادیم. این ها نتیجه تربیت پدرو مادر ...
روایت زائران بیت ا... الحرام پس از سال ها انتظاراز حس و حال سفرشان به سرزمین وحی
جوان ترین عضو این کاروان صدوهفتادنفره است که پیش از این تشرف دوبار حج عمره را با خانواده تجربه کرده است، آن هم در دوران کودکی؛ یک بار حدود هفت سالگی و یک بار هم سال 1386 و در حدود نه سالگی که در مکه مکرمه به سن تکلیف رسید: مرحوم پدرم سال 1386 که از دومین عمره برگشتیم، برای چهار فیش حج ثبت نام کرد و چون خودش و مادرم یک بار حج واجب رفته بودند، دو فیش را برادرم و همسرش به عنوان هدیه ازدواج استفاده ...
بی عفتی زن جوان در مهمانی های شرم آور شوهرش / با گریه به آغوش آنها رفتم !
این زن جوان درباره ماجرای ازدواجش با مردی بی بند و بار گفت: پدرم کارگری ساده و بی سواد بود که به سختی می توانست هزینه های زندگی خانواده 5 نفره اش را تامین کند. به همین دلیل هم هیچ کدام از خواهران و برادرانم نتوانستند حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. من در خانواده ای بزرگ شدم که نه تنها از اوضاع مالی نامناسبی برخوردار بود بلکه پدر و مادرم هیچ گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز ...
هرکسی جای من بود دیوانه می شد/ خواهرم با شوهرم رابطه داشت و من ...
ماهه داریم. شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد و من این ماجرا را بعد از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدم. وی در مورد نحوه اطلاع از این موضوع گفت: در دوران نقاهت بارداری در خانه پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که ...
شهیدی که در قلوب مردم ماندگار شد
سعید علامیان جایی که شهید سلیمانی مشخص کرده بود، کنار مزار شهید حسین یوسف اللهی بود. داستان حسین یوسف اللهی، شهید عارف لشکر و خبر غیبی ای که در مورد آمدن دو شهید به حاج قاسم سلیمانی داده بود، سرآغاز ارتباط سلیمانی با یوسف اللهی شد.1 از آن روز بود که حاج قاسم به حرف های یوسف اللهی ایمان پیدا کرد. سردار سلیمانی، در طول حیاتش، هیچ وقت خود را ندید. اعتقادم این است که بعد از شهادت می خواست ...
مادرم یک تنه زمین گندمی همسایه را درو کرد+فیلم
سال 1368 جلوی چشمانم زنده شد. همان صبحی که زن و مرد جوان همه شب را نخوابیده بودند تا حمدِ شفا بخوانند. همان صبحی که هیچ کس در خانه ما سر سفره صبحانه ننشست و نانِ داغ بیات شد. همان صبحی که مرد جوان سر سفره لب هایش لرزید و رو به زن جوان گفت: امام رفت . راستش برای اولین بار بود دیدم که اشک پدر چکید! پدر بعد از گفتن این جمله هنوز نفس نکشیده بود که مادر ضجه زنان به سمت حیاط دوید تا به آسمان نزدیک ت ...
افشای خیانت شوهر در کمای زن ثروتمندش / زن زنده شد طلاق گرفت
مدت 6 ماه در کما ماند. پول بود که باعث می شد بیمارستان همه تجهیزات لازم را بر زنده ماندن جسیکا استفاده کند و شاید وقتی نیمه شب بارانی این زن ناگهان چشم باز کرد و اسم دخترش را فریاد زد، کسی باور نمی کرد وی زنده بماند. در مدت یک ماهی که تا بهبودی نسبی فاصله داشت، از دکترها خواست به جوستین اجازه ملاقات با وی را ندهند، همه تصور می کردند به خاطر چهره شکسته و نحیف بود که جسیکا دوست نداشت پیش ...
عقده های این دختر فقیر در خانه مجلل ویران کننده بود / دلتان برای رعنا کباب می شود + عکس
اضافه کنند . پدر من سرایدار این ویلای بزرگ است ، صاحبخانه خارج از کشور زندگی می کند و بعضی اوقات برای خودش به اینجا می آید و وقت می گذراند ، خانواده ای ندارد ، روزها اسب سواری می کند و شب ها جلوی آتش کتاب می خواند ، به جز تابستان ها مشتری زیادی برای خانه اش نیست ، اینجا زمستان های کشنده و بهارهای پر بارشی دارد ، صبح ها پدر با زحمت مرا تا مدرسه جایی که احساس تعلقی به آن ندارم می رساند ...
پسر 15 ساله تهرانی توسط شیطان صفت آشنا شکار شد + عکس
به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از یک سال قبل با شکایت صاحب یک کارگاه صافکاری در سه راه آزمایش آغاز شد . مرد جوان که به پلیس آگاهی رفته بود گفت :من سال هاست یک کارگاه صافکاری در سه راه آزمایش دارم. 3 مرد در کارگاهم کار می کنند و شب ها را هم همان جا می مانند. امروز صبح وقتی به کارگاه رفتم با صحنه عجیبی روبه رو شدم .دست و پای 3 کارگرم با طناب بسته شده بود و کارگر 15ساله ام حال خوبی ...
2 حادثه وحشتناک برای سرایدار بدشانس مدرسه ابتدایی / در رباط کریم رخ داد + عکس
کارهای مدرسه رسیدگی می کردم. من همه عمرم را تلاش کردم تا شرافتمندانه زندگی کنم ولی نمی دانم چرا دائما بد می آوردم و این بار، بد بیاری هایم گریبان گیر همسرم شد. او تاکید می کند: ماجرا به شب چهارشنبه سوری در سال 1388 بر می گردد. از آنجایی که مدرسه شبکه گازرسانی نداشت، ما از گالن های 20 لیتری گازوئیل برای سوخت رسانی به بخاری های مدرسه استفاده می کردیم. چهارشنبه سوری شوم ...
موقع طلاق متوجه شدم باردارم، اما نه از شوهرم، بچه متعلق به محمود بود!
شد و حتی در غیاب همسرم به خانه ما می آمد، من به پیشنهاد رمال تصمیم به جدایی از مهران گرفتم. در این روزها بود که مهران متوجه ارتباط من و محمود شد و تصمیم گرفت از هم جدا شویم اما به دستور رئیس دادگاه پس از آزمایش متوجه شدم که باردار هستم. این زن ادامه داد: با نتیجه این آزمایش، روز بعد متوجه شدم که همه این ها نقشه محمود بود تا بتواند از من سوءاستفاده کند. بدین ترتیب ماجرا را ...
دختر 17ساله پس از 2 ازدواجش: از شوهرهایم خوشم نمی آمد! / شوک در کلانتری !
برگزار شد و من و مهسا با هم نامزد شدیم ولی هنوز 4 روز از برگزاری مراسم عقدمان سپری نشده بود که با بی تفاوتی های مهسا روبه رو شدم. او خیلی سرد با من برخورد می کرد و با حرکات و رفتارش چنین نشان می داد که اصلاً مرا دوست ندارد. طلاق اول و دوم چند روز بعد هم مادر مهسا به مادرم گفته بود که دخترم طلاق می خواهد و می گوید نامزدم را دوست ندارم و از او خوشم نمی آید. ابتدا این حرف ها را به ...
وارد خانه که شدم صحنه ای دیدم که تمام بدنم به لرزه افتاد / امیدوارم آن چه من دیدم هیچ زنی شاهد آن نباشد!
وارد خانه شدم و زن جوانی را کنار همسرم دیدم. باورم نمی شد کسی که تا این حد در زندگی مشترک به او اعتماد و اطمینان داشتم این گونه بامن رفتار کند! خلاصه آن روز باقر متوجه اشتباهش شد و از من عذرخواهی کرد و قول داد که دیگر چنین خطایی را مرتکب نخواهد شد. من هم آن چه را دیده بودم در همان جا دفن کردم و در این باره با هیچ کس حتی خانواده خودم سخنی نگفتم تا آبروی همسرم و زندگی خودم حفظ شود با آن که ...
بابک برای خیانت راحت تر کافی شاپ راه انداخت / زن پولداری بودم !
به گزارش رکنا ، اما او هفت سال بعد از این ماجرا به دلیل ابتلا به سرطان ریه جان سپرد؛ چرا که از همان روزهایی که من به یاد دارم او هر سیگارش را با سیگار قبلی روشن می کرد و بالاخره همین زیاده روی ها در مصرف سیگار و او را به سرطان مبتلا کرد. در این شرایط من نزد مادرم بودم، ولی او هم سه سال بعد از مرگ پدرم با جوانی ازدواج کرد که چند سال از خودش کوچک تر بود. پدر خوانده ام تعمیرگاه موتورسیکلت ...
عشق به دختر مسافر مرا به خاک سیاه نشاند
.... در این میان من تحصیلاتم را تا پایان مقطع راهنمایی ادامه دادم، ولی رابطه خوبی با ناظم مدرسه نداشتم؛ چرا که او تصور می کرد من با رفتارهایم قصد تمسخر یا تحقیر او را دارم. متاسفانه در همین روزها بود که برای شکستن یک خودکار با یکی از همکلاسی هایم درگیر شدم و کار به کتک کاری کشید. این ماجرا دستاویزی شد تا ناظم مدرسه همه رفتارهای زشت و ناهنجار مرا یک جا جمع کند تا جایی که مرا از کلاس ...
روایتی تلخ از 15 خرداد خونین بانه
هایم را گرفتم و به مغازه پدرم که نزدیک خانه ما بود رفتم و بعد از سلام و احوال پرسی ناگهان دنیا جلو چشمم تاریک شد و گرمی شدیدی احساس کردم نمی دانستم چه برسرم آمده و دیگر چیزی به یاد ندارم و سه ماه در بیمارستان امام خمینی تبریز بستری بودم. بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم و برگشتم از واقعه خبردار شدم حتی نمی دانستم چه برسر بچه هایم و خانواده ام آمده، پسرم محمد در گهواره بود که بر اثر ترس ...
همسرم باعث شد با دختران دم بخت طرح دوستی بریزم...
همشهری آنلاین نوشت: مرد جوانی که با دختران دم بخت در فضای مجازی طرح دوستی می ریخت و به آنها وعده ازدواج می داد، به دام افتاد. نخستین شکایت از این مرد اواخر اسفند پارسال مطرح شد. شاکی دختر جوانی بود که در تشریح ماجرا به مأموران گفت: چندی پیش با پسر جوانی به نام فرزاد در یکی از شبکه های اجتماعی آشنا شدم. او شماره تلفنم را گرفت و چندبار همدیگر را دیدیم. در نهایت فرزاد پیشنهاد ازدواج داد و ...
رُمان بخوانیم/ گشنگی ؛ روان، ارزان و سرگرم کننده
ه در مقابل شما رخ نموده اند. شاید نقل یک عبارت کافی باشد: آبِ کلِ وجودم از چشم هایم می زند بیرون. کاش می شد یک روز در سال، زندگی بی خیال ما شود. من که همۀ زندگی ام شده قسط و قرض و سگ دو زدن. من که درست در آستانۀ ورشکستگی آقا (پدر) به دنیا آمدم و مادرم حتی گلدان پیچکش را بیشتر از من دوست دارد. من که متلاشی شدم بس که تلاش کردم. می بینید که من که متلاشی شدم بس که تلاش کردم هم ...