سایر منابع:
سایر خبرها
جوکوویچ: نادال و فدرر بیشترین نقش را در موفقیت های من داشته اند/ از دو جنگ، جان سالم به در بردم
داستان خودم را می نویسم. نواک جوکوویچ درباره مشکلاتش در دوران تنیس اظهار داشت: من نسبت به بسیاری از بازیکنان نسلم بسیار متفاوت تربیت شدم. وقتی 4،5 ساله بودم، از دو جنگ جان سالم به در بردیم. صربستان تحریم شد و نتوانستم به بسیاری از مسابقات نوجوانان بروم. در کشور من سختی ها و روزهای طاقت فرسایی برای همه وجود داشت. خانواده ما پول کمی داشت اما پدر و مادرم تصمیم گرفتند از رویای من حمایت کنند و ...
جوکوویچ: نادال و فدرر بیشترین نقش را در موفقیت های من داشته اند
بهترین تنیسور تاریخ پس از ثبت رکورد 23 قهرمانی در گرنداسلم ها مطالب جالبی را با خبرنگاران در میان گذاشت.
مرد بی خانمان وقتی پاک شد دید بدون ازدواج، زن و بچه دارد
همان سفال ها است و زود ترک می خورد. مثل بخت من که تنها دو سال بیشتر نداشتم که مادرم به دلیل بیماری فوت کرد و من یتیم شدم. اصلاً هرکسی که گفته آدم از پدر یتیم می شود، اشتباه کرده است. او ادامه می دهد: پدرم مرا برای زندگی به ملایر فرستاد تا با پدربزرگ و مادربزرگم زندگی کنم. اما خودش بعد از فوت مادرم ازدواج کرد و به تهران رفت. 4 ساله بودم که عملاً نه پدر داشتم و نه مادر پس جای این دو را ...
بازیگر معروف کرمانشاهی الاصل در آمریکا درگذشت
رخ داد از کرمانشاه به تهران آمدم. به همین خاطر از طرف پدر و مادرم طرد شدم. آن هم به مدت 9 سال، به طوری که وقتی پدرم بیمار شد و برای معالجه به تهران آمد، اجازه ندادند او را ببینم و من مجبور شدم از پشت شیشه های اتاقی که در آن بستری بود او را ببینم. پس بازیگری شما از نگاه آنان یک خطای بزرگ بود؟ - بله، اما خودم یقین داشتم که مرتکب هیچ خطایی نشده ام چرا که من ازدواج کرده بودم و از آن به بعد ...
ادعای جدید سرمربی سابق تیم ملی خبرساز شد!
.... من در سال 1964 به دنیا آمدم. آن را به وضوح به خاطر دارم: جوراب ها به صورت توپ پیچیده شده بودند، آجر ها به عنوان دروازه، همسایه ها همیشه در تعقیب ما بودند (به خاطر سر و صدا کردن). این خاطره من است. - چه کسی شما را وارد این کار کرد؟ خواهر و برادرم توپ های پلاستیکی تهیه می کردند. هر چیزی که غلت می خورد - یا حتی می توانست سر بخورد، مانند درب بطری - به عنوان توپ فوتبال استفاده می ...
حسین 12 ساله با اسلحه خالی اسیر می آورد
پرسیدم چرا او را به جبهه فرستادید؟ پدرم در جواب گفت زمانی که اسلام در خطر بود حضرت علی فرمودند: کسانی که می توانند کاری برای اسلام انجام بدهند و نمی کنند، ملعون هستند. من هم دارایی ام که فرزند بزرگم بود به جبهه فرستادم. بعد از شهادت حسین برادرم حسن که 11 ساله بود برای رفتن به جبهه اقدام کرد. پدر و مادرتان در قید حیات هستند؟ بله مادرم. متولد سال 1327 است. مادر دلسوخته شهیدی که چفیه ...
گویی از جبهه آمده بود تا جان برادرش را نجات دهد
گرفته بودند و ما باید از دین و کشورمان دفاع می کردیم را می گفت و باعث می شد که دل پدر و مادرم هم به رفتنش راضی شوند. خلاصه حسین رفت و مدتی بعد به خانه برگشت. یادم است روز بازگشت حسین، برادر کوچکم اکبر به چاهی که در حیاط خانه داشتیم سقوط کرده بود. در حیات مشغول بازی بود که هنگام بازیگوشی به چاه آب سقوط کرد و همه دستپاچه در حیاط دور چاه حلقه زده بودیم و نمی دانستیم چه کنیم که ناگهان حسین در حالی که ...
کادوی سرقتی، دست آدم ربا را رو کرد
فکر می کردم برادرم خریده است. ادعای عجیب با اعتراف زن جوان، مأموران پلیس ستار را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند. متهم در بازجویی ها جرم خود را انکار کرد، اما صبح دیروز وقتی با شاکی مواجه شد، ادعای عجیبی را مطرح کرد. وی گفت: من برادری به نام سیروس دارم که چند سالی از من کوچک تر است. او خیلی شبیه من است، احتمال می دهم او زن جوان را ربوده باشد، چون چند روز قبل وقتی می خواستم برای ...
اخبار حوادث امروز 21 خرداد 1402 از آزار جنسی چند مرد جوان توسط یک سرباز فراری تا درگیری مرگبار در مراسم ...
انواع سلاح سرد از مخفیگاه متهم رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ از دستگیری فردی که اقدام به ایجاد ناامنی و توزیع مواد مخدر در محله مهرآباد کرده بود، خبر داد. پلیس تبریز در تعقیب مسعود عبدی قاتل فراری+ عکس پلیس با انتشار تصویر قاتل فراری مسعود عبدی دیزج یکان ، از مردم خواست تا در صورت مشاهده این فرد، مراتب را از طریق تلفن 110 به پلیس اطلاع دهند. آزار جنسی چند مرد ...
پدرناتنی که هنگام آزار و شکنجه کودک لباس متفاوت می پوشید دستگیر شد
هماهنگی های قضایی، پدر و مادر حسن را به کلانتری فراخواند. مادر 20 ساله کودک در حالی که تلاش می کرد آثار سوختگی و زخم های وحشتناک را به بازیگوشی فرزندش ارتباط دهد و مدام موضوع را به بیراهه می کشاند، فقط به عصبی بودن همسرش اشاره کرد و با بیان این که گاهی رفتارهای سلیم دست خودش نیست درباره سرگذشت خود گفت: 13 سال بیشتر نداشتم که به خواست پدر و مادرم پای سفره عقد نشستم و با نثار احمد ازدواج ...
زندگینامه فخری خوروش + تصاویر
هنوز دو خواهر بزرگ تر از من ازدواج نکرده بودند. وقتی این اتفاق رخ داد از کرمانشاه به تهران آمدم. به همین خاطر از طرف پدر و مادرم طرد شدم. آن هم به مدت 9 سال، به طوری که وقتی پدرم بیمار شد و برای معالجه به تهران آمد، اجازه ندادند او را ببینم و من مجبور شدم از پشت شیشه های اتاقی که در آن بستری بود او را ببینم. پس بازیگری شما از نگاه آنان یک خطای بزرگ بود؟ - بله، اما خودم یقین ...
ماجرای رزمنده ای که در جبهه مرد شد
جبهه اش را این طور بازگو می کند: دوباره تصمیم گرفتم به جبهه بروم. پدرم راضی نبود اما مادرم گفت که اشکالی ندارد. یک روز صبح به دور از چشم پدر ساکم را زیر چادرش گذاشت و به بهانه مدرسه من را تا پشت کوچه مهدیه برد و ساک را دستم داد و گفت برو خدا پشت و پناهت. من بدون آموزش راهی جبهه شده بودم و بنابراین به لشکر 27 محمد رسول الله، گردان عمار رفتم. شهید حسن رحیمی از بچه محل های ما بود. او من را تحویل علی ...
اسلحه این شهید 3 نسل دست به دست شد
نوشته بود: مادر خواهش می کنم از دنیا برای من ننویسید. من دیگر تعلقی به اینجا ندارم. سفارش مرا هم به جلیل خواهرزاده اش کرده و گفته بود: مادرم تنهاست. برادرهایم هم زن و بچه دارند و حواس شان به زندگی خودشان است. تو هوای مادرم را داشته باش. جلیل هم همان حرف دایی اش را می زد. او بعد از شهادت جعفر، لحظه ای طاقت نیاورد و به جبهه رفت. البته مدتی رفت و بازگشت و ما دیگر به او اجازه ندادیم که برگردد. اما وقتی در سال 67 امریکا وارد خلیج فارس شد، گفت حالا پای امریکا به میان آمده است، باید بروم. 18 ساله بود که رفت و در عملیات بیت المقدس 7، حین خنثی کردن مین به شهادت رسید. ...
یک شاهد شیدایی از دیار سر بداران
آنها کمک می کرد. بعد از رفتن دوست نزدیکش محمدامیر نیک فرجام به جبهه، شوق محمد هم برای رفتن به میدان نبرد دوچندان شد. پدر مخالف رفتن او به جبهه بود. چون دو برادر بزرگ ترمان در جبهه بودند و محمد پسر بزرگ خانه محسوب می شد. کمک حال پدر و مادر بود. خصوصا که بمباران دشمن در مناطق جنوبی خیلی بیشتر شده بود. هنگام بمباران های هوایی محمد به مادر کمک می کرد تا من و سایر خواهر و برادرهای کوچک تر را به ...
برادرکشی به دلیل توهم مواد مخدر
پسر جوان در درگیری با برادر معتادش او را کشت و اولیای دم از شکایت صرف نظر کردند.
زندگی نامه و بیوگرافی بانو فخری خوروش
وجود نداشت، مشکلی نبود؟ - سنم کم بود که ازدواج کردم، آن هم در شرایطی که هنوز دو خواهر بزرگ تر از من ازدواج نکرده بودند. وقتی این اتفاق رخ داد از کرمانشاه به تهران آمدم. به همین خاطر از طرف پدر و مادرم طرد شدم. آن هم به مدت 9 سال، به طوری که وقتی پدرم بیمار شد و برای معالجه به تهران آمد، اجازه ندادند او را ببینم و من مجبور شدم از پشت شیشه های اتاقی که در آن بستری بود او را ببینم. ...
آرنولد شواتزنگر خاطرات دردناک دوران کودکی و شکنجه های پدرش را بازگو کرد
می کند وی خشونت های والدینشان را این گونه توصیف می کند: او (برادرم) تنش های حاکم در خانه و کتک هایی که گاهی از پدر و مادرمان می خوردیم را نمی توانست تحمل کند. او ادامه می دهد: اما نوع تربیتی که داشتیم برای فردی مثل من مفید بود، چرا که من در درون بسیار قوی و مصمم بودم اما برادرم شکننده تر بود. او به نقل قولی از نیچه اشاره می کند: چیزی که تو را نکشد قوی ترت می کند. همان چیزی که ...
یکی از مهمترین جنگ ها، جنگ تبلیغاتی است
و مدرکش شهادت است پدر و مادرم، از مرگ من ناراحت نباشید و افتخار کنید که چنین فرزندی را پرورش دادید و افتخار کنید که امانتی را که خدا به شما داده بود، همان گونه به او تحویل دادید. پدر و مادرم، بدانید که فرزند خودتان را به راهی فرستادید که راه انبیاء و جهاد فی سبیل الله است. بدانید که فرزند خود را به دانشگاهی فرستادید که دانشگاه انسان سازی است که مرا انسانی، انسان تر می سازد. دانشگاه ...
این روح زندانی زمین است! / داستان جنایی
...، اینکه شوخی نیست. بعد چه شد؟ - این جلسه خیلی طول کشید چند باری روز و شب شد بعد خواستند به بیمارستان بروم و با جسمم آشتی کنم. خیلی خوشحال شدم با سرعت خودم را به بیمارستان رساندم و براحتی داخل جسمم شدم و... وقتی بیل از حالت هیپنوتیزم خارج شد، پلیس با راهنمایی او به سمت کلبه چوبی رفت و کانی را دست و پا بسته در اتاق دید و هر چهار آدم ربا را دستگیر کرد. بیل و کانی در کلیسا روبه روی پدر روحانی ایستاده بودند و همه به خاطر عروسی این دو مرغ عشق کف می زدند. کدخبر: 899659 1402/03/21 00:41:32 لینک کپی شد ...
شهادتی که فدای سر اسلام شد
شهید شدند. سید صاحب محمدی را از روی جوراب و شلوار پلنگی اش شناختند. تکه هایی از بدنش در تهران به خاک سپرده شد. برادرش سید مهدی به تهران آمده بود. نماز عید قربان را که خواند گفت امام پیام داده باید بروم. خبر از برادر نداشت. سه روز بعد از شهادت سید صاحب، سید مهدی هم در غرب شهید شد. منافقین شکنجه اش کرده بودند. مچ دستش قطع شده بود. گلوله توی پایش زده بودند و بدنش را سوزاندند. او را هم از ...
اشک پشیمانی قاتل اشتباهی| مرد کارتن خواب را به جای برادرم کشتم
یک مرد جوان از اهالی محل را که آن شب با تی شرت سفید به پارک رفته بود و رفتار مشکوکی نیز داشت شناسایی و یک روز بعد بازداشت کردند. اعتراف به قتل اشتباهی بدین ترتیب ساسان 44 ساله پس از بازداشت به قتل اشتباهی مرد معتاد اعتراف کرد و گفت: برادرم معتاد است و خانواده مان را اذیت می کند. او بارها اسباب و اثاثیه خانه پدری ام را برده و فروخته و خرج مواد مخدر کرده است. او مدتی است شب ها ...
سرنوشت تلخ پسری که عاشق دختر مسافر شد
...> این گونه بود که با رها کردن درس و مدرسه راهی بازار کار شدم و به شاگردی و پادویی در مغازه ها پرداختم، از طرف دیگر پدرم به دلیل بیماری فوت کرد و من هم به این ترتیب از خدمت سربازی معاف شدم، در حالی که آرام آرام فروشگاه پوشاک راه اندازی کرده بودم روزی مادرم زوج میان سالی را به همراه یک دختر جوان به خانه آورد تا برای اقامت پنج روزه مهمان ما باشند.آن ها از کرمانشاه و برای زیارت به مشهد آمده بودند، اما ...
فروش خانه برای جلب رضایت اولیای دم
می فروخت و با پولش مواد تهیه می کرد. به خاطر رفتا رهای بدی که داشت او را از خانه رانده بودیم. می دانستم که شب ها در یکی از نیمکت های پارک می خوابد. در آن پارک هر کارتن خواب یا فرد بی خانمانی یک نیمکت را در اختیار داشت. من نیمکتی را که برادرم شب ها در آن می خوابید تحت نظر گرفتم. متهم در شرح حادثه گفت: برای خلاص شدن از اذیت هایش تصمیم به قتل او گرفتم. نیمه شب حادثه به پارک رفتم و دیدم که روی نیمکت ...
خاستگاری که به دلیل نه شنیدن دختر22 ساله را ربود و شکنجه کرد
او خواست برای آزادی من مبلغ 2 میلیارد تومان بپردازد وگرنه مرا می کشد! در این میان، شارژ گوشی من تمام شد و او دوباره مرا سوار پژو 206 کرد و کتک زنان به مشهد بازگرداند به طوری که داخل خودرو هم پر از خون شد. او سپس مرا به خانه اش برد و در حالی که لوازم شیشه ای را کف آشپزخانه و اتاق ها می شکست مرا وادار می کرد تا روی خرده شیشه ها راه بروم، اگر از خواسته هایش سر باز می زدم با شیلنگ و دسته چوبی جارو به ...