بازیگر معروف کرمانشاهی الاصل در آمریکا درگذشت
سایر منابع:
سایر خبرها
خاطره شیرین یک روزنامه نگار از فخری خوروش
و افتخاری چند ماهی با ایران سپید کار می کرد. یک روز گفتم مصاحبه دارم همراه من میایی( نگفتم با کی.) گفت آره. توی مسیر اینقدر مشغول صحبت شدیم که نفهمیدیم کجا آمدیم. زنگ رو زدیم و من جلوتر رفتم بالا. پشت سر من حوریسا که آمد داخل، خانم خوروش گفت: اع حوری جان عمه چیزی شده آمدی! حوریسا هم گفت: اع عمه ما با تو مصاحبه داریم؟! و اولین مصاحبه با یک غافلگیری شروع شد. هنوز گرد و خاک کرمانشاه روی سر و صورتم هست. بیست وچند سال مثل برق و باد گذشت.یاد خانم خوروش همشهری نازنین ما هم گرامی باد. پ ...
هنرمندان و نویسندگان مشهور چرا در آمریکا و کانادا و اروپا می میرند؟
بر خلاف پاره ای القائات اتفاقا هنرمندان برجسته و شاخص هم خوب زندگی کردند و هم با احترام چشم از جهان بستند حال آن که زمانه چه بسا این امکان را از برخی مدعیان سلب کرده باشد: خدایا چنان کن سرانجام کار/ که تو خشنود باشی و ما رستگار. خبر این بود: فخری خوروش در آمریکا درگذشت . بهار پارسال هم با این خبر آغاز شد: رضا براهنی ( نویسنده و منتقد ادبی) در کانادا در گذشت. و بعد: مهدوی دامغانی ( استا ...
وداع با مهد علیا
درگذشت فخری خوروش گروه فرهنگ و هنر: فخری خوروش بازیگر قدیمی تئاتر، سینما و تلویزیون در سن 94سالگی در لس آنجلس درگذشت. او دهم خرداد 1308 در کرمانشاه به دنیا آمد. خوروش نقش های متفاوتی را در طول فعالیت هنری خود قبل و بعد از انقلاب بازی کرد. او سال ها در خارج از کشور زندگی کرد و حضوری در جلو دوربین نداشت. آخرین بازی اش در سینما به دهه 80 خورشیدی و فیلم یه بوس کوچولو برمی گردد. یکی از ...
چهره خاص سینمای مدرن
روی صحنه رفت که برای آن مورد استقبال قرار گرفت. فخری سینمای ایران از سال 1339 تا 1356 در تله تئاترهای بسیاری به ایفای نقش پرداخت. نخستین حضور او در سینما مربوط به برای تو (1334) به کارگردانی صادق بهرامی بود. یکی از تماشاگران نمایش های خوروش، فرخ غفاری بود که به تازگی تحصیلات سینمایی اش را در فرانسه به اتمام رسانده بود و برای ساختن فیلم های متفاوت در سینمای ایران به دنبال بازیگران مناسب ...
هنرمند هرگز نمی میرد/ شازده احتجاب بهترین اثر خوروش/ بیش از اینکه بگوید، می شنید
اهمیت داشت. بازی نمی کردند که فقط این کار را انجام داده باشند، علاقه ویژه ای به هنر داشتند و همیشه خاطرات جالبی از حوزه فیلم و سینما داشتند، انسان همراهی بودند، به خاطر ندارم حتی یکبار برای حضور سرکار تاخیر و بی نظمی داشته باشند. این تهیه کننده ادامه می دهد: مرگ چنین هنرمندان بزرگی برای اهالی هنر درد بزرگی است. جای خانم خوروش با هیچ کس و هیچ چیز دیگری پر نخواهد شد. تا زمانی که چنین ...
مرد اهوازی که 45 سال نخوابید/ او هرگز در زندگی اش خواب ندید
بعد هم هر کاری کرد، نتوانست پلک روی هم بگذارد. دیگر از بی خوابی کلافه شده بود. دنبال یک راه چاره می گشت. موضوع بی خوابی اش را با پدرش در میان گذاشت؛ رفتیم دکتر و او بعد از معاینه به پدرم گفت پسرت از این به بعد بی خوابی می کشد. پدرم که خیلی ناراحت شده بود گفت یعنی هیچ دارویی وجود ندارد؟ نمی شود عملش کنید؟ دکتر هم گفت امکان عمل وجود دارد اما بعد از 18 سالگی . مرد اهوازی که 45 سال نخوابید | او ...
پسری که دختر شد! | ماجرای واقعی زندگی یک جوان
این مسئله را پرسید، به او گفتم واقعیت درون من چیست. تا مدتی بعد از شنیدن چیز هایی که من برایش تعریف کردم، شوکه بود. بعد از چند دقیقه به من خیره شد و پرسید تو مطمئنی همچین آدمی هستی؟ فکر کردی چجوری باید این رو به خانواده ات بگی؟ ر از دو سه سال قبل از این که تغییر جنسیت بدهد شروع کرد به تحقیقات و مراجعه به روانپزشک و به گفته ی خودش در پختگی کامل و با دست پر تصمیم نهایی اش را درباره ی تغییر ...
احمد ابوالقاسمی: اعزام قاریان قرآن به حج، ارزان ترین و پراثرترین سفر تبلیغی کشور است + فیلم
...> تسنیم: استاد ابوالقاسمی، امسال بعد از چندسال به حج مشرف می شوید؟ بسم الله الرحمن الرحیم؛ سلام، فکر می کنم بعد سیزده چهارده سال شد. آخرین بار احتمالاً سال 87 بود. تسنیم: کلا چند دوره مشرف شدید؟ یادم هست که در یکی از سفرهای خارجی که به یکی از کشورهای آفریقایی داشتیم مفتی آن کشور گفت که 20 دقیقه قرآن خواندن شما 20 سال تبلیغات وهابیت را در ذهن ما پاک کرد. تلاوت قرآن کار یک ...
جوان پدرکش با درخواست مادربزرگش به مرگ محکوم شد
قانونی منتقل شد. پسر 25ساله مقتول به نام مانی که در گوشه ای ایستاده بود و گریه می کرد به اتهام قتل پدرش بازداشت شد و گفت: وقتی با پدرم درگیر شدم، او به سمت من حمله کرد. برای دفاع از خودم به ناچار او را کشتم؛ اما راضی به مرگش نبودم و تیغ موکت بری ناخواسته با گردن پدرم برخورد کرد. متهم در ادامه به بازسازی صحنه جرم پرداخت و در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران از ...
فخری خوروش که بود؟ + زندگینامه و بیوگرافی
همین خاطر از طرف پدر و مادرم طرد شدم. آن هم به مدت 9 سال، به طوری که وقتی پدرم بیمار شد و برای معالجه به تهران آمد، اجازه ندادند او را ببینم و من مجبور شدم از پشت شیشه های اتاقی که در آن بستری بود او را ببینم. پس بازیگری شما از نگاه آنان یک خطای بزرگ بود؟ - بله، اما خودم یقین داشتم که مرتکب هیچ خطایی نشده ام چرا که من ازدواج کرده بودم و از آن به بعد شرایط کاری ام را همسرم ...
درگذشت بازیگر سوته دلان/بیوگرافی فخری خوروش
دانشسرا شدم ولی به سمت معلمی کشیده شدم. زمانی که معلم بودم در یک انجمن حضور داشتم که تئاتر اجرا می کردند که آنجا دکتر والا من را برای بازیگری انتخاب کرد و بعد از 4 ماه تمرین و یادگیری در نمایشی بنام دست های آلوده بازی کردم. در سال 1334 وقتی 25 ساله بود با سریال برای تو وارد قاب تلویزیون شد، جالب است بدانید نام اصلی او فخری آسودی بود که بعد از ورود به بازیگری نام خود را به فخری خوروش تغییر ...
قتل پدری که پسرش را نمی شناخت برای گرفتن انتقام مادر!
. دلیل دارم، یکی اینکه یک جعبه میوه تازه صادراتی در خانه مقتول است! اینکه دلیل نمی شود. چرا دلیل خوبی است البته اگر تو بفهمی که ساعت تماس تو با خانه مادرت در شمال به جای ساعت 9 و10 دقیقه شب، 9 و 10 دقیقه صبح بود، یعنی تو بالای سرجنازه بودی و با مادرت تماس گرفتی، راستش را بگو؟ خب، باید مجید را می کشتم، به شما دروغ گفتم که او با پدرم دوست بود، من اصلاً پدری ندارم ...
روایت ایرج راد از ساخت سریال امیرکبیر در سال های جنگ
مختلف انجام می داد و با فروتنی این کار را انجام می کرد و بسیار روی بازیگر مقابلش تأثیر می گذاشت. خیلی از درگذشت او متأسف هستم. او جایگاه ویژه ای در سینما و تئاتر ایران دارد و تمام کار هایی که انجام داده، فوق العاده بودند. روی صحنه هم خوش می درخشید. دارای شخصیتی بود که تماشاگر را جذب می کرد و به اصطلاح آن صحنه ای داشت. یعنی وقتی روی صحنه حضور پیدا می کرد، حضورش بسیار موثر بود. در سینما هم همینطور ...
وقت لبیک است
رضوی در شمارگان 500 نسخه و در 76 صفحه در سال 1401 چاپ و منتشر شده است. بخشی از کتاب: راوی: همسر برادر شهید رفته بودم بازار، توی بازار حرف از این بود که قرار است پیکر شهید علی انتقامی را تشییع کنند. او از اقوام سوادکوهی مان بود که خیلی اسم و رسم داشتند. راهم را کج کردم و به جای خرید، رفتم سمت خیابانی که قرار بود او را آنجا تشییع کنند. خدا رحمتش کند دو تا بچه کوچک ...
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 51
...> در این اردوگاه اسرا که الآن هستم سربازی بود که به اردوگاه دیگر منتقل شد. او هم در محاصره آبادان سایر شده بود. یک روز که با هم نشسته بودیم و از جبهه حرف می زدیم گفت روی پل کارون مأمور انتظامات بودم و ساعت یک اسیر شدم. موضع او از ما عقب تر بود و یک ساعت بعد از حمله اسیر شده بود. در آن شب وقتی عبور نیروهای شما را به پشت مشاهده کردم، به افراد خودمان گفتم برویم داخل سنگر و به انتظار ...
دعوت به اسلام در برزیل و استقبال کشیشان + عکس
آنان معلوم بود که اولین بار است که این مطالب به گوششان می رسد و اتفاقاً به این موضوع نیز، اذعان کردند. خلاصه از مشترکات دین اسلام و مسیحیت گفتم و به هیچ عنوان جایگاه طرح نقاط اختلاف، آنجا نبود. سپس کتاب آموزه هایی از قرآن کریم را که به قلم رهبر معظم انقلاب به رشته تحریر درآمده و به زبان پرتغالی ترجمه شده بود، به همراه یک بسته شکلات، به آنها هدیه دادم که با استقبال خوبشان مواجه شد و البته ...
من، مایکل جردن گرگان هستم!
رستوران فست فود در گرگان وارد شدم. منتظر آماده شدن غذا بودم که یک نفر بلند شد و گفت مایکل جردن اینجاست. من خودم تعجب و واقعا فکر کردم مایکل جردن در گرگان حضور دارد! بعد فهمیدم منظورش خودم هستم. خیلی این لقب را دوست دارم و حس خوبی به من می دهد. شما هم بگویید که من، مایکل جردن گرگان هستم (باخنده). چندوقت پیش گفتی که دوست داری برای تیم ملی بسکتبال ایران بازی کنی و شایعات زیادی پیش آمد، اما ...
خاطرات دردناک آرنولد شواتزنگر
...: او (برادرم) تنش های حاکم در خانه و کتک هایی که گاهی از پدر و مادرمان می خوردیم را نمی توانست تحمل کند. او ادامه می دهد: اما نوع تربیتی که داشتیم برای فردی مثل من مفید بود، چرا که من در درون بسیار قوی و مصمم بودم اما برادرم شکننده تر بود. او به نقل قولی از نیچه اشاره می کند: چیزی که تو را نکشد قوی ترت می کند. همان چیزی که من را به آنچه امروز هستم تبدیل کرد، اما او را نابود کرد. پدر شوارتزنگر یک سال پس از مرگ برادرش ماینهارد، در سال 1972، بر اثر سکته مغزی درگذشت، در حالی که مادرش تا سال 1998 زنده بود. لینک کوتاه: http://www.setaresobh. ...
زندگی نامه و بیوگرافی بانو فخری خوروش
من زد، حرفی که هنوز در سرم است. او گفت فخری تو سال ها معلم بچه ها بودی و حالا هم معلم بزرگسال ها هستی. این حرف پدرم جواب بسیار کامل و زیبایی برای من بود و دل مرا برای ادامه کار قرص و محکم کرد. از این سال به بعد بود که گروه شما، نصیریان و انتظامی شکل گرفت؟ - بله، در اکثر کارهای صحنه ای ما سه نفر با هم بودیم و این همکاری به شکلی وجود داشت. سال ها علاوه بر بازیگری کار کارگردانی ...
یک خاطره خاص از نابغه اطلاعاتی جنگ
تیپی هستی که به امام معرفی کردیم، قدر این را بدان. گفتم: چشم، اگر کاری از دستم بر بیاید انجام می دهم. ظهر از جماران به دیدن مقام معظم رهبری که آن موقع رییس جمهور بودند رفتیم. آقا هم صحبت خوبی کردند و ما متوجه شدیم که آقا نسبت به جزییات جنگ، خیلی توجیه هستند. از آقا درخواست شد که دولت وسیع تر در جنگ مشارکت کند. بعد از آن، آقا محسن، آقا رشید، حسن باقری و آقا رحیم با آیت الله خامنه ای جلسة خصوصی داشتند ...
این وصیت نامه را بیست بار بخوانید!
به عشق تو دل بستم. بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری. فهمیدم در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کرده ام، این تو بودی که عاشق من بوده ای و من را می کشانده ای! اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می آمدم. ولیکن وقتی توجه می کنم می بینم که ...
دربانانِ خانه امام رضا (ع)
چرا خدمتِ دربانی؟ خندید: گفت مردم به چشم آب نگاهم کنند و من، پیش تو از سراب بی آبروترم! یک روز مشغول خدمت بودم، پشت پنجره فولاد؛ یک زائر از فکر می کنم شهر تهران بود که آمد سوال کرد و گفت: شما چرا بیرون و توی محوطه باز خدمت می کنید اما بعضی از رفقامون نزدیک ضریح مطهر مشغول خدمت ان؟! من ماندم چه بگویم. از خود امام رضا (ع) امداد گرفتم گفتم خودتان یک جمله ای در ذهن من بیندازید ...
بیژن طاهری و حرف هایی که هرگز نشنیده بودید
یا حرکتی انجام داد؟ چرا همه می گویند ما ندیدیم و دیگری گفت؟ هیچکس نمی داند. * خودتان هم پس از اخراج ساپینتو واکنش تندی داشتید. بله، من هم ناراحت بودم و گفتم چرا در این شرایط اخراج می کنید؟ چه حرفی زد که اخراجش کردید؟ کمی هم شما باتجربه شوید. اینهمه سال است داوری می کنید و در چنین شرایطی نباید مربی را اخراج می کردید. دیدیم که بعدا هم مشخص شد کسی نمی داند چه شده و این هم عذر ...
کتاب غریبه ها و پسرک بومی به چاپ یازدهم رسید
کردم بیرون و گفتم: شما اصلاً سیگار نمی کِشین؟ وقتی تنها باشم نه و نگاهم کرد. نگاهش مثل صبح بهاری بود. صاف بود و روشن و شادی بخش. وقتی تنها هستم نه... انگار که هیچ بودم اگه فرنگی بود، می کشید، وجود من معنی پیدا می کرد.. چند لحظه پیش که دیده بودمش و مِی نگاهش به جانم ریخته بود و کاری شده بود و خماری را از تنم رانده بود و خشکی کمرم نرمی دوشک ماشین ...
نسخه الکترونیک کتاب تن های محجر منتشر شد
حرف بزند. گفتم: آخه تو که همیشه هوای بچه های بند رو داری، چطور می تونی این کار رو بکنی؟ گفت: چاره چیه؟ زندگی ام نمی چرخه. با پول نگهبانی نمی تونم شکم بچه هام رو سیر کنم. برای همین، خودم داوطلبانه برای شرکت تو اعدام می رم و این کار رو انجام می دم. پاداش خوبی بابت هر اعدام بهم می دن. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، هم اکنون می توانید نسخه الکترونیک کتاب تن های محجر ؛ خاطرات آزاده ...
سرنوشت تلخ پسری که عاشق دختر مسافر شد
گرفتم نمره انضباط 13 اولین نمره تلخی بود که در کارنامه تحصیلی ام خودنمایی می کرد، به همین دلیل در هیچ مدرسه ای مرا ثبت نام نمی کردند.حتی حاضر شدم در مدارس فنی و حرفه ای ادامه تحصیل بدهم، اما مدیر مدرسه هنگامی که چشمش به نمره انضباطم افتاد از فردی که مرا به او معرفی کرده بود، به شدت عذرخواهی کرد و گفت، زمان ثبت نام سپری شده است و نمی تواند مرا در دبیرستان ثبت نام کند. عشق در نگاه اول ...
روایت مادر و همسر شهیدی که 18 سال انتظار کشید
.... یک سال عقد کرده بودم، بعد در همان خیابان ری صاحب خانه شدیم. شوهرم در مغازه لاستیک فروشی کار می کرد، سرش به کار خودش گرم بود. مردمدار و بی آزار نشان می داد. خوش برخورد بود و معاشرتی. با آنکه فقط تا کلاس نهم درس خوانده بود، اما همه از عقل و پختگی و درایتش حرف می زدند. ثمره ازدواجمان دو فرزند بود، یک دختر و یک پسر. عبدالله سال 1341 به دنیا آمد، دی ماه 41. 6 ماهش هنوز تمام نشده بود ...