سایر منابع:
سایر خبرها
فرار سیاه یک زن از خانه شوهر به کلانتری ! / سرنوشت وحشتناکی دارم !
اعصاب و روانم را به بازی می گرفت. تحمل چنین شرایطی را نداشتم ،عذاب می کشیدم و نمی توانستم حرفی بزنم.نقشه احمقانه ای به سرم زد. از خانه بیرون زدم و با اتوبوس به مشهد آمدم. در ترمینال دچار دلتنگی وترس و وحشت شدم. کمی پیاده روی کردم. نمی دانستم کجا بروم. آدرس کلانتری را گرفتم و از پلیس کمک خواستم. شوهرم زنگ زد و قرار است با پدر و مادرم دنبالم بیایند. آنها نگرانم شده اند و مادرم می گوید به ...
شوهرم با اغفال زنان از آنها سوء استفاده می کند
ماند اما هر روز از زیبایی و قد و قامت دیگر زنان سخن می گفت و با این گونه گفتار مرا آزار می داد. او همه عشق و محبتش را به طور آشکار نثار زنان غریبه می کرد و من فقط نظاره گر این صحنه های تلخ بودم. بالاخره دخترم به دنیا آمد و من اوضاع روحی بهتری پیدا کردم، حتی وقتی فهمیدم سوسن معلول ذهنی است، باز هم از علاقه ام به او کاسته نشد. دخترم مونس و همدم تنهایی های من بود و من فقط وقتی او را در آغوش می گرفتم ...
اعتراف به قتل همسر به خاطر عذاب وجدان
همسرش گفت: همسرم را دوست داشتم و زندگی مان هم خوب بود تا اینکه چند ماه قبل از حادثه با هم اختلاف پیدا کردیم. روز حادثه 27 تیرماه سال قبل بود که با هم درگیر شدیم و او فوت کرد. پس از حادثه، جسدش را در بیابان های اطراف شهرستان شهریار رها کردم و روز بعد هم به اداره پلیس رفتم و برای همسرم اعلام مفقودی کردم. یک سال همه را فریب دادم، اما آخرش خودم را نتوانستم فریب بدهم، به همین خاطر عذاب وجدان رهایم نکرد و ...
داستان مردی که با جراحی افزایش طول اندام 16 سانتیمتر به قد خود اضافه کرد
گرفتم که این باعث از دست رفتن فرصت های بسیاری برای من شد. من در طول سال های گذشته به دنبال راه های مختلفی برای بلندتر شدن بودم، اما هرگز گزینه های واقعی وجود نداشت. من متوجه جراحی جدیدی به عنوان جراحی افزایش طول اندام شدم و فوراً قرار جراحی خود را رزرو کردم. جراحی افزایش طول اندام درمانی است که طول استخوان را در بازو یا پای بیمار افزایش داده و در عین حال عضلات اطراف استخوان ها، تاندون ...
عیسی حاجی اف: رئیس جمهور داغستان به خاطر من به مامیاشویلی زنگ زد/ تیلور شانسی یزدانی را برد
آنجا کاری کردند که سه بر صفر بازنده شدم. این سال 2003 بود. ** پیش از بردن سایتی اف در 4 جام اول شدم، مجبور شدند مرا به جهانی ببرند * تسنیم: اتفاقاً دوست داشتم بدانم در روسیه وقتی یک قهرمان عنوان دار و بزرگ می بازد، برخورد مدیران و اهالی کشتی چطور است. در ایران کم پیش می آید یک کشتی گیر تنها با یک پیروزی مقابل نفر اول و شاخص یک وزن، ملی پوش شود. در چرخه انتخابی تیم ملی ایران در ...
دختری در اتاق تنهایی مچ دایی بی شرمش را گرفت ! / صدای ضبط شده ای که افشاگری کرد !
به قتل ضبط کرده باشد و این وویس بر جای مانده بشود یکی از اسناد متهم کردن او! بازگشت به روز حادثه 26 دی ماه سال 1401 صدای درگیری در خانه پدری مهران واقع در محله نارمک لحظه به لحظه بالا می گرفت.ناگهان جیغ های پی در پی مادر مهران خبر از یک فاجعه داد و دقایقی بعد صدای آژیر آمبولانس و ماشین پلیس در کوچه پیچید. پدر و مادر مهران که با ضربات چاقو به شدت مجروح شده بودند به ...
سرقت میلیاردی مردی با همکاری زن سابق و فعلی
دانستم ساکنان ساختمان افراد پولداری هستند و لوازم قیمتی در خانه شان دارند تصمیم به سرقت گرفتم. من و همسرم پس از مدتی سرایداری را رها کردیم. به خاطر بی پولی شدیدی که گرفتارش بودم با زنم دچار اختلاف شدم و بعد از هم جدا شدیم و من با زن دیگری ازدواج کردم. بعد از مدتی به زن اولم گفتم قصد سرقت دارم تا از بدبختی نجات پیدا کنیم. ما با هم خانه های اعیانی را در جردن شناسایی می کردیم. سپس من به ...
2 زن که هووی هم بودند دزد مسلح شدند ! + جزییات باورنکردنی
سرایداری زندگی می کردیم. من که می دانستم ساکنان ساختمان افراد پولداری هستند و لوازم قیمتی در خانه شان دارند تصمیم به سرقت گرفتم. من و همسرم پس از مدتی سرایداری را رها کردیم. به خاطر بی پولی شدیدی که گرفتارش بودم با زنم دچار اختلاف شدم و بعد از هم جدا شدیم و من با زن دیگری ازدواج کردم. بعد از مدتی به زن اولم گفتم قصد سرقت دارم تا از بدبختی نجات پیدا کنیم. ما با هم خانه های اعیانی را در جردن شناسایی می ...
فرازهایی از وصیت نامه شهید غلامحسین دهقان طرزجانی
نژاد اشعار روح بزرگ مؤمن را بخواند. پدرم در مدح حضرت مهدی (عج) اشعار بخواند و پدر مسعود آخوندی برای حاضران سخنرانی نماید و در آن دعا به جان ام عزیز نماید. در طول این مدت هیچ کس از فامیل ها لباس سیاه نپوشند چون مطمئنم که در پیش خدای خود رو سفیدم. پدرم از همه بخواهد که به او تسلیت نگویند؛ بلکه تبریک بگویند. مادرم نیز به خواهران و مادران دیگر خوش آمد گوید. شب ...
علی علیپور: قرارداد رسمی با استقلال بستم اما پاره شد!/ زوج مهدی طارمی می شدم در اروپا می ترکاندیم/ ...
شدم و عاشق این تیم. البته تیم شهر خودم را هم دوست دارم و برای نساجی در لیگ برترو لیگ قهرمانان آسیا آرزوی موفقیت دارم. آن چیزی که ما در این سال ها و در لیگ پرتغال دیدیم چند درصد علی علیپور بوده است؟ خدا را شاکرم که به لطفش، دعای پدرو مادر، خانواده ام و پرسپولیس و مربیان و همبازیانم به همین نقطه هم رسیدم اما... (بعد از مکثی نسبتا بلند) فکر می کنم آن چه دیده اید 40 درصد علی علیپور بوده ...
داستان مادری که در 57 سالگی در حضور فرزندانش با خودش ازدواج کرد/ عکس
گرفت که با خودش ازدواج کند. او توضیح داد: در سال 2020 یک رابطه خیلی کوتاه داشتم و نتیجه ای نداشت. یک روز داشتم با خواهرم در مورد آن تلفنی صحبت می کردم و همینجوری گفتم: می دانی چیست؟ من باید با خودم ازدواج کنم. خواهرم مکثی کرد و گفت که این یک ایده عالی است، و از آن روز این فکر رشد کرد. رابی تصمیم گرفت این مراسم را در روز تولد 55 سالگی خود، در 7 فوریه 2021، در باغ جلویی خانه اش در مقابل چهار ...
آتش خشم / روایتی از خودسوزی زنان در دالاهوی کرمانشاه
، بعضی وقت ها خسته می شوم. اصلا وقت نمی کنم به خودم برسم، مدام هم که خانه هستم. فقط درگیر جمع وجورکردن خانه و بچه داری ام . فرط تنهایی و شاید نادیده گرفته شدن، او را به جنونی از جنس آتش رسانده، روزی که آتش به جان خودش انداخت و حالا روز و شب از پشیمانی همان لحظه حرف می زند. سوختگی های خود را هنگام شیردادن به نوزاد بی تابش نشان می دهد: کاش این کار را نمی کردم، هزار سال پیر شدم، اصلا آن قدر ...
دستی که بنا بود بریده شود و حضرت عباس شفایش داد
سکرات موت که می گویند بود. از شیر سلول اندازه یک دم موش آب می آمد. شیر را با دهن باز کردم و با هر بدبختی بود پایم را زیر آب گرفتم. بعد بلند شدم ایستادم. سه روز طول کشید بتوانم نوک پایم را بگذارم روی زمین. بعد دیدم نمی توانم نفس بکشم. بینی ام بدجور له شده بود. آمدم کنار دیوار. بینی را چسباندم به دیوار و شروع کردم به ضربه زدن * یعنی ...؟ تمام زندگی ام را از توی گهواره تا آن لحظه ...
شکستن حکم اعدام شیطان گلخانه توت فرنگی در تهران + عکس
مرا به دفترش دعوت کرد. اما وقتی به آنجا رفتم متوجه نقشه شوم او شدم . دختر جوان که اشک می ریخت گفت :بهزاد که به نظرم حال طبیعی نداشت به سمت من حمله ور شد و بدون توجه به التماس هایم مرا آزار داد. آزار و اذیت وحشیانه او باعث شد بیهوش شوم و وقتی به هوش آمدم متوجه شدم بهزاد یک شیطان است. من بلافاصله گلخانه را ترک کردم و به خانه برگشتم اما وقتی خواهرم حال و روزم را دید پی به ماجرا برد و از ...
دختر جوان صاحب کارش را به تجاوز متهم کرد
نقشه شوم او شدم. دختر جوان گفت: بهزاد که به نظرم حال طبیعی نداشت به سمتم حمله ور شد و بدون توجه به التماس هایم مرا آزار داد. آزار و اذیت وحشیانه او باعث شد بیهوش شوم و وقتی به هوش آمدم متوجه شدم بهزاد به من تجاوز کرده است. من بلافاصله گلخانه را ترک کردم و به خانه برگشتم اما وقتی خواهرم حال و روزم را دید به ماجرا پی برد و از من خواست از بهزاد شکایت کنم. با شکایت دختر جوان ...
نسرین مقانلو از حال رفت | حال وخیم نسرین مقانلو با این ویدئو اشک همه را درآورد
ایرج قادری که هنگام بارداری پسر بزرگم اتفاق افتاد یا بن بست اصغر نعیمی که با فرهاد اصلانی و دکتر عزیزی بازی کردم. ازدواج، فرصتی برای امتحان کردن خودم با ازدواج، عاشق شدم و با خودم فکر کردم این بهترین فرصت برای امتحان کردن خودم است که آیا می توانم مدتی از آنچه دوست دارم، دور باشم یا نه! آن 10 سال خیلی بر من سخت گذشت؛ بسیار دلتنگ بودم، خیلی شب ها می نشستم برنامه چشم انداز را می دیدم، همکارانم ...
2 خواهر خواستار قصاص برادرشان شدند
شوهرم هیچ اطلاعی نداشتم. پسرم به من گفت به پدرش قرص خواب آور خورانده است و جسد شوهرم در صندوق عقب ماشین قرار دارد. او گفت که می خواهد جسد را به جاده چالوس ببرد. من که از شنیدن حرف های پسرم شوکه شده بودم با او همراه شدم و در حمل جسد و آتش زدن آن مشارکت کردم. حکم قصاص در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرک های موجود در پرونده، آرین را به قصاص و به خاطر جنایت بر میت به پرداخت دیه محکوم کردند. زهره نیز به خاطر معاونت در قتل به 10 سال زندان و پرداخت دیه به خاطر جنایت بر میت محکوم شد. منبع: روزنامه ایران ...
در پی درگیری مسلحانه دوجوان یک نفر با شلیک گلوله جان باخت
. آن ها در حالی که با لگد به در انبار می کوبیدند من از در دیگر انبار که داخل کوچه باز می شود، فرار کردم و به خانه خودم در همان کوچه رفتم. اما کسی مرا دیده بود و محل اختفایم را به مهاجمان لو داده بود در همین حال من اسلحه وینچستر را برداشتم و به بیرون از منزل آمدم. سپس حسین- الف را دیدم که رو به روی کوچه ایستاده و شمشیری هم به دست دارد. وقتی مرا دید بلافاصله از خودروی مزدا پیاده شد و به سمت ...
روایت زن آقا از مشهورترین ایستگاه اتوبوس تهران | نام سید را مردم روی ایستگاه گذاشتند
زیارت رفتم، عراقی ها ما را گرفتند و مادربزرگم گفت ما برای گردش آمده ایم و بالاخره ما را رها کردند. گوشه چادرش را می گرفتم و در حرم می چرخیدم، این خاطره شیرین کودکی من بود. پدر و مادرم که فوت کردند مجبورشدم برای کار به تهران بیایم. مدتی در خیابان صفا نزدیک باغ شاه کار کردم. بر حسب اتفاق با سیدعلی بابا ابراهیمی آشنا شدم. 19 ساله بودم. نه من کسی را داشتم نه او. هر دو دنبال یک هم سر می گشتیم؛ علی بابا ...
فریب دوست شوهرم را خوردم/ او وسوسه ام کرد و من هم خام حرف هایش شدم و ..!
خودم جلال را دوست داشتم چرا که او هیچ گاه به من بی احترامی نمی کرد و از رفتارهای عجیب و غریب من در حیرت بود خلاصه با ترفندهای شیطانی همت در حالی از همسرم طلاق گرفتم که او بعد از این ماجرا مدام مزاحم من می شد و درخواست ازدواج می کرد ولی با تعریف و تمجیدهایی که از من کرده بود او را نیز شایسته ازدواج با خودم نمی دیدم چرا که نه شغل درست و حسابی داشت و نه تیپ و قیافه ای که مرا به این ازدواج متقاعد کند ...
برباد رفتن آرزوهای خانم معلم در زهر تصادف
بچه ها داشتم، نمی دانم چرا این بلا سرم آمد، آن روز داشتم راه خودم را در مسیر همیشگی می رفتم، اما عجله یک راننده و سبقت بی دلیل او زندگی مرا نابود کرد و تصادف وحشتناکی را پشت سر گذاشتم. تصمیم سخت شوهر بعد از یک ماه بستری شدن در بیمارستان و سه ماه خوابیدن روی تخت متوجه شدم دیگر آن آدم قدیمی نیستم، پای راستم کوتاه شده بود و لنگ می زدم، به آن شرایط عادت نداشتم، برای همین خیلی ...
رازگشایی از جسد سوخته در جاده چالوس
...: بدرفتاری های پدرم از من یک قاتل ساخت. ناپدید شدن پدر یک خانواده رسیدگی به این پرونده از تابستان سال 1400 به دنبال ناپدید شدن مرد 57 ساله ای به نام ابراهیم آغاز شد. دختر وی که به پلیس آگاهی رفته بود، گفت: پدرم چند روز پیش برای کاری از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. گوشی موبایل پدرم خاموش است و ما می ترسیم بلایی سرش آمده باشد. کشف جسد سوخته بدین ترتیب ...
فاش شدن عاشقانه های یک زن شوهردار با مرد خوش صدا
اندازه جذابیت رابطه با مجید و گروه برایم مهم نبود. جمعه فراموش نشدنی صبح جمعه همان هفته ساعت 10 صبح بود که سعید با لگد بیدارم کرد و شروع کرد به داد و بیداد و فحاشی! بهت زده بودم و نمی دانستم جریان چیست! ترسیده بودم و برای همین شیرین را بغل کردم و گوشه تخت نشستم. بعد از دقایقی فریاد، با تهدید گفت: برو شیرین را بگذار خانه مادرت و برگرد. تا آن روز سعید را اینقدر جدی ...
رابطه سیاه مرد متاهل با خانم فروشنده مغازه اش ! / آقای رییس لو رفت !
. یک روز که برای خرید مانتو وارد مغازه ای در حوالی هفت تیر شدم، زندگی ام به کلی تغییر کرد. صاحب مغازه مانتو فروشی که پسر جوانی بود نگاه های معناداری به من انداخت. وقتی به خانه آمدم، پدرم با دیدن مانتو کوتاه و جلو بازی که خریده بودم، عصبانی شد و گفت اجازه نمی دهد چنین مانتویی بپوشم. من هم بلافاصله با فروشگاه تماس گرفتم تا مانتو را پس بدهم. وقتی به مغازه رفتم پسر جوان مانتو را پس گرفت و ...
راز وحشتناک جسد سوخته در جاده چالوس / عجیب ترین درخواست قصاص یک قاتل توسط 2 دختر !
گزارش ایران ، رسیدگی به این پرونده از تابستان سال 1400 به دنبال ناپدید شدن مرد 57 ساله ای به نام ابراهیم آغاز شد. دختر وی که به پلیس آگاهی رفته بود، گفت: پدرم چند روز پیش برای کاری از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. گوشی موبایل پدرم خاموش است و ما می ترسیم بلایی سرش آمده باشد. کشف جسد سوخته بدین ترتیب تلاش برای افشای راز ناپدید شدن پدر گمشده آغاز شد. در این میان مأموران پلیس جسد ...
انگیزه پسر جوان از قتل و آتش زدن پدرش چه بود؟
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتمادآنلاین، پسر جوان که برای نجات مادر از دست کتک های پدرش او را کشته و جسدش را آتش زده است به همراه مادر در دادگاه محاکمه شد. این پدرکشی هولناک دو سال قبل اتفاق افتاد و دختری با پلیس تماس گرفت و مدعی شد پدرش گم شده است. دختر مرد گمشده وقتی به پلیس آگاهی رفت، گفت: پدرم چند روز پیش برای کاری از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. گوشی موبایل پدرم ...
عشق گاهی بی تصویر در می زند!
نبود و تمام کارهای درمانی من بر عهده مادرم بود اما آن زمان دیگر قضیه فرق می کرد، مادرم خودش هم ناراحتی قلبی و آسم داشت و من مدام به این فکر می کردم که مادر نیاز به مراقبت دارد و دیگر توان مراقبت از من را ندارد. همین شد که به او اصرار کردم من را کهریزک بگذارد. من سال 75 اینجا بستری شدم و سه سال بعد مادرم به رحمت خدا رفت. موقع بستری شدن کهریزک پای چپم 50 درصد باز و بسته می شد. لگنم هنوز خشک نشده ...
سرنوشت تلخ دخترک درپی تصمیم بی رحمانه پدر
یا دخترم را با خودش می برد. چون پولی در بساط نداشتم چند روز بعد ناصر، سیما را از راه مدرسه تحویل گرفت و با خودش برد و از آن روز به بعد دیگر دخترم را ندیدم. این زن در حالی که اشک می ریخت، گفت: هربار با ناصر تماس می گرفتم و می خواستم با دخترم صحبت کنم او بهانه ای می آورد. حالا مدتی است از دخترم بی خبرم و گمان می کنم همسر سابقم بلایی سر دخترم آورده است، به همین خاطر اجازه نمی دهد حتی صدای ...