عروس خانم بعد فرار داماد به تنهایی عروسی گرفت/ تصاویر
سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی شهدا ساقدوش عروس و داماد ها می شوند!
عروس و داماد به عنوان همسفربهشتی دچار سوتفاهم شوند. اما بالاخره تسلیم شدم و با همسر شهید تماس گرفتم. قبول کرد و گفت چون 2تیر سالگرد شهادت عمو است خیلی خوشحال می شود که با عروس و داماد راهی کربلا شود. آنجا بود که تازه حکمت سه بار قرعه ای که به اسم عمو درآمد را فهمیدم. اتفاقا عروس و داماد هم تاریخ شان 2 تیر بود! عروس و دامادها معمولا الگوی جوانان شهرشان می شوند. سالگرد ازدواج خاص ...
گزارش شفقنا از مراسم نکوداشت دکتر زهرا شجاعی: جهانگیری: چرا پس از چهار دهه بسیاری از مسائل هنوز روی میز ...
شفقنا- مراسم نکوداشت دکتر زهرا شجاعی، فعال حوزه زنان با حضور فعالان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و رسانه ای و شخصیت های برجسته برگزار شد. سید محمد خاتمی: دکتر شجاعی زن و مرد را به عنوان استوانه های جامعه سالم و پویا و آزاد می بیند به گزارش خبرنگار شفقنا، در این مراسم پیام حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمد خاتمی توسط خانم صدر اعظم نوری قرائت شد. متن پیام بدین شرح است: ...
جنایت خونین بدنیال رابطه شیطانی زن جوان با دوست همسرسابقش/ ماجرای قتل زن جوان چه بود؟
عصر دوازدهم مرداد ماه سال 1401 مردی به پلیس آگاهی تهران رفت و از ناپدید شدن دختر 39 ساله اش به نام مبینا و داماد سابقش به نام نادر خبر داد. آنها مدتی پیش به خاطر اختلاف های شدید از هم جدا شدند. اما به خاطر دو دخترشان با هم در رفت و آمد بودند. دیروز دخترم همراه دامادم برای تفریح از خانه بیرون رفت اما دیگر بازنگشت. چند بار با تلفن همراه آنها تماس گرفتم اما هیچ خبری از آنها ...
قاشق داغ ناپدری پسر10 ساله را چاقوکش کرد
من و مادرش سعی کردیم همه مهر و محبتمان را نثارش کنیم تا او چاقویش را کنار بگذارد و مسیر خلافکاری را ادامه ندهد ولی همه تلاش های من بی فایده بود چرا که مانی با همسایه ها درگیر می شد و حتی با چاقو به سمت من هم حمله می کرد تا حدی که از رفتارهای خشن او عاصی شدم و دریافتم که توان نگهداری و مراقبت از او را ندارم از طرف دیگر هم می ترسم اگر حادثه تلخی برای او رخ دهد، همه اطرافیان مرا مقصر بدانند و ... ...
درخواست طلاق به خاطر عروسک بازی همسر
پس از ورود به حیاط مجتمع خانواده در بین آن همه جمعیت و هیاهو اولین چیزی که توجه من را جلب کرد، حضور یک دختر نوجوان که از چهره اش مشخص بود تقریبا 13 یا 14 سال بیشتر ندارد، بود که دقیقا در نزدیکی بوفه دادگاه با قد کوتاه و کیف کوله پشتی عروسکی ایستاده بود و پسری جوان با قدی نسبتا بلند و ته ریش و یک پیراهن سفید بر تن در حدودا یک متری این دختر جوان به او خیره شده بود و مدام داشت به مادرش که نزدیک او بود، می گفت این لقمه تو و خواهرت بود، تو من را بدبخت کردی؛ وگرنه من اصلا آدم ازدواج کردن نبودم. این قدر به من گفتی که من مجبور شدم قبول کنم. این حرف ها گفت وگوی این پسر جوان تقریبا 26ساله بود ...
مأمور ساواک آزاد شد
...، اما وقتی به آتش که در حال خاموش شدن بود نزدیک شدم، دیدم دو سر واقعی هستند، چون هنوز آثار خون در آن ها دیده می شد. با دیدن این صحنه شوکه شدم و بلافاصله با اداره پلیس تماس گرفتم. شلیک گلوله با اعلام این خبر به سرعت بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی با تماس تلفنی مأموران کلانتری 125 یوسف آباد در محل حاضر شدند. مأموران پلیس ...
دلباخته هم بودند و جانباخته دفاع از امنیت شدند
های ما داشت و دارد. جان شان را برای یکدیگر می دادند ریحانه در ادامه گفت وگوی مان از آشنایی و ازدواج پدر و مادرش می گوید: مادر متولد 1361 بود. ایشان در یک خانواده مذهبی رشد پیدا کرده بود. واسطه آشنایی شان هم عمه ام بود. مادر با عمه خانم دوست صمیمی بودند و همین ارتباط منجر به آشنایی و ازدواج شان شده بود. نهم مرداد 1382 مادر و پدر با هم ازدواج و زندگی پر از عشق و محبت شان را آغاز ...
قهرمان محله | رهبر معظم انقلاب به این فعال اجتماعی چه لقبی دادند؟ | حامی 35خیریه و صندوق قرض الحسنه
از کلاس ششم وارد دبیرستان اسلام در یزد شدم و بعد از گرفتن دیپلم به دلایلی نتوانستم ادامه تحصیل دهم. من به ادامه تحصیل علاقه مند بودم ولی وضع مالی پدرم و خانواده خوب نبود. پدرم در کار پارچه بافی بود و وضع مالی خوبی نداشت. وضع پارچه آن زمان خوب نبود. چون به تحصیلات عالیه علاقه داشتم بعدها که در وزارتخانه ها و سازمان هایی که مشغول به کار بودم دوره های دانشگاهی برای کارمندان و کارکنان برگزار ...
مردی که یک دریا را کشف کرده است
محمدرضا راشد محصل هستند. او ادامه داد: وقتی سال گذشته بنده به این سمت منصوب شدم از اولین کسانی که مرا مورد لطف خویش قرار داد دکتر یاحقی بودند، ایشان در ضمن لطف و تبریکشان به بنده تاکید کردند که دکتر راشد محصل فراموش نشود. من از همان زمان پیگیر بودم و خوشحالم که امروز این محفل برگزار شده و خود استاد هم در این مراسم حضور دارند و نکوداشتی بس نیکوست. شالویی گفت: دکتر راشد که نزد ...
محاکمه قاتل پسر 11 ساله
خوب نبود و گاهی روی کارهایم کنترل نداشتم. روز حادثه در حال پرسه زدن بودم که پژمان را برای اولین بار دیدم. او با دوستانش بازی می کرد که یک لحظه شیطان به سراغم آمد و مرا وسوسه کرد تا نقشه آزار و اذیت پژمان را طراحی کنم. به او نزدیک شدم و به بهانه خرید خوراکی او را از دوستانش جدا کردم. سپس پژمان را به بیابان های اطراف چهار باغ بردم و آزارش دادم. او گریه می کرد و می گفت اگر پدر و مادرش بفهمند دعوایش می ...
ماجرای انتقام گیری خشن زن جوان از نامزد سابق
معدنی می خریدم که دیدم کیومرث به زمین افتاد. بلافاصله هم با اورژانس تماس گرفتم اما ندیدم و نمی دانم چه کسی او را پرت کرد. در ادامه ماموران بابک را بازجویی کردند. او گفت: من قبول دارم با کیومرث دعوا کردم اما این مرد از ترس خودش را به پایین پرت کرد. من نمی دانستم دعوا بین نگین و کیومرث به چه دلیل است. نگین به من گفت بیا برویم حق من را بگیر. من هم همراش شدم. با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای متهمان پرونده برای رسیدگی به شعبه 11 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. به زودی جلسه رسیدگی به پرونده نامزد جنجالی برگزار می شود. ...
تجاوز به زن برادر همسر / داماد هوسران اعدام شد
20 کیلومتری هشتگرد کشاندم و کشتم . بعد به خانه برگشتم تا جسد لعیا را به بیرون منتقل کنم که متوجه شدم همسرم به خانه آمده و با دیدن جسد به پلیس خبر داده است. این متهم از زندان به شعبه یکم دادگاه کیفری استان البرز به ریاست قاضی رنجبر فیروزه ای و با حضور قاضی قیومی مستشار دادگاه منتقل شد و پای میز محاکمه ایستاد. قضات در دو جلسه جداگانه علنی و غیرعلنی به اتهام قتل و تجاوز وی رسیدگی کردند ...
اصرار بر بی گناهی در پرونده همسرکشی
مینا سوار بر ماشین به سمت کرج می رفتیم که در بین راه بار دیگر با هم درگیر شدیم. دعوا آنقدر شدید بود که در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و مینا را با شال اش خفه کردم. وقتی متوجه شدم مینا دیگر نفس نمی کشد، ترسیدم. همان موقع جسد را در حاشیه جاده رها کردم و به خانه برگشتم. من با مادر مینا تماس گرفتم و به دروغ گفتم او از خانه بیرون رفته و دیگر بازنگشته است. وی ابراز پشیمانی کرد و گفت: باور ...
مرجان گوش مرد شیطان صفت را با چاقو برید و به کلانتری رفت ! / التماس کردم گوش نداد انتقام گرفتم !
بودم را تنها می گذارد به خاطر اینکه کسی نبود به من رسیدگی کند دچار بیماری کلیه می شوم و از لحاظ مثانه دچار مشکل شدید شدم و پزشکان گفته بودند تا درمان نشوی نمی توانی ازدواج کنی و من هم هر خواستگاری برایم آمد رد کردم تا درمان شوم . ماشین خوابی خودم سرکار رفتم و چون پدرم خرجی نمی داد کمک مادرم نیز بودم پدرم از من پول می خواست و چون به وی پول نمی دادم با من بدرفتاری می کرد از ...
من جنیفر هستم، یک کلاهبردار
آروزهایم را خراب کرد ، انگار دوستی که درآمریکا پیدا کرده بودم تو زرد ازآب درآمده بود. با این حال یک بار دیگر شانسم را امتحان کردم و این بار تماس صوتی گرفتم. این بار هم جنیفر جواب نداد اما چند دقیقه بعد پیامی از او دریافت کردم . جنیفر نوشته بود: عزیزم، متاسفانه موبایلم خراب شده و فقط می توانم پیام بدهم. از خواندن پیام جنیفر ناراحت شدم و تصمیم گرفتم به او کمک کنم. البته که اصلا به این ...
مورد نادر زایمان تلفنی یک زن بدون نیروی پزشکی!
.... آن خانم چون زایمان چهارمش بود، زمان کمتری برای به دنیا آمدن بچه لازم داشت. تقریبا 4 یا 5دقیقه طول کشید تا نوزاد به دنیا آمد و سریع تر وارد کانال زایمان شد. وقتی نیروهای ما رسیدند و اقدامات پزشکی را انجام دادند، برای حفظ آرامش آنها باز هم تماس گرفتم. در واقع دو بار 6دقیقه با آنها صحبت کردم. چه خطراتی این مادر را تهدید می کرد؟ ما یکسری زایمان سخت داریم که به جای اینکه ...
از چشم های این دختر به جای اشک کریستال می ریخت
همه چیز از ماه مارس سال 1996 آغاز شد. حسنا که در آن زمان 12 سال بیشتر نداشت سر کلاس درس نشسته بود که احساس کرد چیز عجیبی از چشم چپش در حال خارج شدن است. دستش را نزدیک صورتش برد و خواست چشمش را بخاراند که متوجه شد چیزی شبیه کریستال از چشمش خارج شده است. ظهر که به خانه برگشت موضوع را با پدر و مادرش در میان گذاشت و درست در همین موقع باز هم این اتفاق برایش تکرار شد. پدر حسنا دخترش را ...
حسین برزگر جعبه سیاه شهدای لشکر 17 علی بن ابی طالب است
نیزارها افتاد. پیاده شدم و حدود یک ساعتی گشتم و بدنش را پیدا نکردم؛ وقتی در ماشین نشستم تازه متوجه شدم چرا این قدر این ها از پیدا نکردن دوستانشان ناراحت می شوند. در بخش پایانی مراسم حسین برزگر بعد از بیان خاطراتی از همسرش و قدردانی از زحمات ایشان در بیان خاطره ای از تفحص گفت: در شلمچه بودیم. برای استراحت که برگشتیم همراهان با چند تکه لباس برگشتند. نگاه کردم دیدم همه ایرانی هستند. تصمیم گرفتم ...
خواهرم با افسون گری شوهرم را صاحب شد ! / وقتی به خانه رسیدم خشکم زد ! / در کلانتری فاش شد
ازدواج موقت داد و من هم برای این که از خانه مادرم خارج شوم تن به این کار دادم با این که می دانستم حامد زن و بچه دارد. ازدواج پنهانی من شش ماه ادامه داشت تا این که به طور ناخواسته حامله شدم و حامد وقتی موضوع را فهمید به خاطر ترس از خانواده مرا به یکی از شهرستان ها برد تا در آن جا بچه ام را به دنیا بیاورم اما وقتی پسرم به دنیا آمد حامد موضوع را به خانواده اش گفته بود و آن ها با موضوع کنار ...
مرگ معمایی دختر 14 ساله پس از ربوده شدن از خانه پدرش
داد متوفی توسط زن و مرد جوانی که خود را خاله و دایی وی معرفی کرده بودند به این مرکز درمانی منتقل شده اما این 2 نفر ناگهان ناپدید شده اند. در نخستین گام پدر متوفی با اقدامات اطلاعاتی شناسایی شد و خیلی زود هدف تحقیقات قرار گرفت؛ وی گفت: چندی قبل از همسرم طلاق گرفتم اما او 3 ماه گذشته دخترم را به صورت پنهانی از خانه برد؛ از آن زمان دیگر دخترم را ندیدم تا اینکه امروز متوجه شدم که فوت کرده است ...
بعد از مرگ شوهرم فاسده شدم ! / حتی بچه ام را فراموش کردم !
مصرف کنم به اصرار یه ورق از قرص ها را بهم داد و با اکراه قرص ها را گرفتم و به خانه برگشتم. چند روز بعد از مصرف کردنش کاملا شاداب و پر انرژی شده بودم به طوری که همه دوستانم متوجه تغییراتم شده بودند. یک ماه بعد تازه متوجه شدم که این قرص ها روان گردان بودند و به شکل فجیعی به آنها اعتیاد پیدا کرده بودم. روزی که قرص هایم تمام می شد، عصبی و بی قرار می شدم و مثل مرده متحرک توان هیچ کاری را نداشتم. صاحب ...
پسر جوان: صدبار دیگر هم به دنیا بیایم مادرم را می کشم
. همانجا بود که تصمیم گرفتم ازآنها انتقام بگیرم. من از دو نفر از دوستانم کمک گرفتم و همراه رضا و نادر به تهران آمدیم. وی ادامه داد:مادرم و صابر آبروی ما را برده بودند. مادرم ما را رها کرده و از خانه فرار کرده بود. به همین خاطر او مستحق مرگ بود. جزئیات قتل وی در تشریح جزئیات دو قتل گفت: من و دوستانم در بین راه یک اسلحه ساچمه ای و چاقو تهیه کردیم تا نیمه شب نقشه مان را ...
بلایی عجیب برای مرد 45 ساله
بود که در پی نظر کارشناسی، راننده خاطی را 25 درصد و مرا 75 درصد مقصر سانحه رانندگی تشخیص دادند و این گونه در حالی به پرداخت دیه سنگین در این حادثه مرگبار محکوم شدم که بیمه خودروام نیز به اتمام رسیده بود و ... اگرچه من به خاطر انسانیت و کمک به یک جوان حادثه دیده، تلاش کردم او را با تماس سریع با مراکز امدادی نجات دهم اما نمی دانستم که روغن ریزی خودرو، چنین بدبختی بزرگی را برایم ایجاد کرده است. حالا هم با دو فرزند و در حالی که هیچ پس انداز و سرمایه ای ندارم با این مشکل حاد در زندگی روبه رو شده ام و نمی دانم چه کنم... ...
قدم به سوی معراج!
نیروهای گروهان به طرف جلو باز کند! پشت سر صفری برادر مسعود استکی معاون گروهان حرکت می کرد و نفر سوم ستون من بودم. آقامسعود خیلی با صلابت و محکم قدم برمی داشت؛ قدم به سوی معراج! محمود امینی، از رزمندگان لشکر 14 امام حسین (ع) ادامه می دهد: یک لحظه متوجه حضور مزدوران بعثی در فاصله 10 متری پشت نیزارها شدیم. نیروهای دشمن به صورت دشتبان و در یک ردیف ایستاده بودند. هر کدام با هرچه در دست داشتند ...
مرگ مذهب در آیندهٔ نزدیک در ایران
طلبه ها به من می گویند که ما نمی توانیم با لباس روحانیت، بیرون برویم، زیرا مورد ناسزای مردم قرار می گیریم . یک روز یکی از طلبه ها به من گفت: فرزند خردسالی دارم، دستش را گرفتم تا برای خرید به بازار برویم، هنگام خروج از منزل به من گفت: اگر با لباس روحانیت بیایی، من با تو بیرون نمی آیم ! در آنجا با تمام وجودم شرمسار شدم و به یاد سخن آیت الله طالقانی افتادم که می گفت: روحانیت اگر وارد حکومت ...
سناریوی پیچیده مرگ مشکوک دختر 14ساله در غرب تهران | خاله و دایی قلابی از بیمارستان فرار کردند!
... در نخستین گام پدر متوفی با اقدامات اطلاعاتی شناسایی شد و خیلی زود هدف تحقیقات قرار گرفت؛ وی گفت: چندی قبل از همسرم طلاق گرفتم اما او 3 ماه گذشته دخترم را به صورت پنهانی از خانه برد؛ از آن زمان دیگر دخترم را ندیدم تا اینکه امروز متوجه شدم که فوت کرده است! پس از پایان تحقیقات میدانی در بیمارستان، قاضی جنایی به تیم تحقیق دستور داد دوربین های مداربسته بیمارستان را هدف بازبینی قر ...
افشای راز خیانت مرد مسن با داشتن 5 فرزند و 6 نوه
به خواستگاری آمدند. پس از یک سال نامزدی با او ازدواج کردم و بعد از ازدواج هم با سختی زیاد درس ام را ادامه دادم تا اینکه در رشته پرستاری قبول شدم. با تمام سختی ها من ایرج را دوست داشتم. مدتی بود ایرج بیشتر از قبل سرش به گوشی اش گرم بود. من هم زیاد به او گیر نمی دادم و در ذهنم می گفتم، حوصله اش سر می رود و عیبی ندارد با این کار سرش گرم می شود. او 10سالی بود که خودش را بازنشسته کرده بود ...
انتخاب بین دوراهی سوختن و اسارت/ مجروحیت در بین سربازان عراقی
با شدت زیاد آغاز شده بود ادامه داشت. در حالی که روز از نیمه گذشته بود و نیروی کمی در منطقه مانده بودند نبرد شدیدتر شد، من مشغول تیراندازی بودم که ناگهان همزمان با صدای انفجار درد شدیدی در تمام بدنم احساس کردم و تا مدتی چیزی متوجه نشدم و بیهوش داخل کانال افتادم. وقتی بهوش آمدم شنیدم که در بیرون از سنگر سربازان به زبان عربی صحبت می کنند، فهمیدم که منطقه بدست عراقی ها افتاده است و من که تقریبا بیشتر ...