حکایت شیرین و خواندنی بخشش های حاتم طائی و برادرش
سایر منابع:
سایر خبرها
برادر کشی عباسیان و قتل امین به دست مأمون
؛ نخست، محمد امین و پس از او، عبدالله مأمون و سوم قاسم مؤتمن. بر این اساس در سال 193 قمری، پس از مرگ هارون الرشید، فرزندش امین در بغداد به خلافت رسید و با برخورداری از راهنمایی های مادرش زبیده و وزیر اعظمش فضل بن ربیع، امور خلافت را به پیش می برد. در همان هنگام برادرش مأمون در خراسان بسر می برد و بخش شرقی خلافت اسلامی که از همدان در غرب ایران تا ماوراءالنهر و هندوستان را شامل می ...
شهید حججی چگونه برات شهادتش را گرفت؟+فیلم
ویژه ای قائل بود و همیشه از آن ها می خواست برای او دعا کنند. برای اینکه رضایت مادرش را برای سفر به سوریه بگیرد و با رضایت خانواده عازم سوریه شود، تصمیم گرفت که برای شب های قدر به حرم امام رضا علیه السلام بروند تا در آنجا مادر را برای این سفر راضی کند. همه چیز مهیا بود و آن ها 10 شب در مشهد حضور پیدا کردند تا نماز و روزه هایشان هم کامل باشد. مادر شهید حججی می گوید: شب 21 ماه رمضان و شبی ...
ای ابرقدرت ها؛ هر چه می خواهید دست و پا بزنید
خواهید دست و پا بزنید ای ابرقدرت ها، ای مستکبران، این ملت دیگر زیر بار ذلت شما نمی رود. مرگ و نابودی شما نزدیک است پس هر چه می خواهید دست و پا بزنید. ای پیامبر، این ملت از اسلامی که تو آورده ای جدا نمی شود، پس طلب سعادت شان را بکن. ای امام زمان این سربازان پشت به تو نمی کنند پس فرمانده ای شان کن. این یاران با تو عهد بسته اند و پیمان نمی شکنند پس راهنمائی شان کن. ای پدران وای ...
اشعار شهادت امام سجاد علیه السلام
...> زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟ دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری بخوان در نیمه شب هایم الهی لا تؤدّبنی بگو صد بار دیگر ربِّ خلِّصنا من النارِ غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من که فردا باز فردا یوسف تنهای بازاری تو تبدار اباالفضلی که سقا بود و عطشان بود تو بیمار حسینی؛ راست می گویند بیماری تو را هر روز عاشوراست ...
شهید امیراحمدی می خواست مدافع حرم حضرت زینب(س) شود، مدافع حرم جمهوری اسلامی شد
...> از قبل سال 1394 زمزمه های می خواهم به سوریه بروم سلمان شروع شده بود. همسرش بی تابی می کرد. اما گوشش به این حرف ها بدهکار نبود و شهادت می خواست. می گفت: نمی توانم نروم. من هم سهمی در این قضایا دارم. همان سال برای اعزام به دمشق ثبت نام کرد و مشغول گذراندن دوره های آموزشی شد. قرار بود با گروه شهدای خان طومان اعزام شود. وسط دوره آموزشی بود که به او گفتند نمی تواند به سوریه برود؛ چرا که در ...
بابا را با همان لباس خاکی جبهه اش دفن کردیم
.... به خاطرم مدارا و کمتر برای بابا بی تابی و گریه می کرد. پدرم بی سواد بود، اما عجیب به انقلاب امام خمینی علاقه داشت. کسی جرئت نمی کرد مقابل او حرف ناصوابی بزند. برای انقلاب جانش را می داد. با آنکه بی سواد بود بصیرت بالایی داشت. می گفتم بابا تو از دنیا و آخرت چه می دانی؟ می گفت ای پسرجان! چه می دانی آن دنیا چه خبر است! دانستن پنج اصول دین کافی است به حقانیت دین پی ببریم. با لباس جبهه دفن ...
روزی که نامه محمد را با شوق می خواندیم او شهید شد ه بود
حضرت فاطمه زهرا (س) نام هر دو خواهر را فاطمه گذاشته اند؛ بنابراین در متن مصاحبه آن ها را با عنوان خواهر بزرگ تر و خواهر کوچک تر شهید مشخص کرده ایم. خواهر بزرگ تر شهید برای ورود به بحث درباره سیره عملی زندگی برادر شهیدتان بگویید. محمد کم حرف، اما مرد عمل بود. سعی می کرد به جای حرف زدن، کار ها یا مسئولیت هایش را خالصانه برای خدا انجام دهد. برای پدر و مادرمان فرزندی مطیع و ...
در میانه باستان گرایی و مدرنیسم/بررسی سینمای متفاوت فریدون رهنما در سالگرد درگذشت او
رابطه برقرار کنند. رهنما این بار نیز همانند فیلم قبلی اش، قهرمان اصلی خود را تنها و درک نشده در میان جمع نشان می دهد. او نیز همانند سیاوش، شاهزاده و قهرمان اسطوره ای ایران زمین که در دربار پدرش بیگانه است، در سرزمین خود و در میان مردمانش احساس بیگانگی می کند. سیاوش به اردوی دشمن (افراسیاب) پناه می برد و سردار پارتی فیلم پسر ایران از مادرش بی اطلاع است نیز به یونانی ها علاقه نشان می دهد. سردار یونانی ...
امام سجاد (علیه السلام) بزرگ مبلغ قیام عاشورا که مانع تحریف نهضت شد
جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر می دانستی چه کرده ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان من چه آورده ای به کوه ها می گریختی و بر ریگ ها می خفتی و بانگ و فریاد بر می داشتی. یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین علیه السلام و حضرت علی علیه السلام بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد. امام سجاد علیه السلام از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود ...
معرفی شخصیت/ جوان گمنامی که قبل از 20 سالگی فرمانده جنگی شد
ناراحت است. وقتی علت را پرسیدم، با بغض گفت: آن موقع که برادرت علی شهید نشده بود، فرمانده تیپ بود و به خاطر مسؤولیتم اجازه نمی داد به خط مقدم بروم. الان هم که فرمانده تیپ شده ام، به هیچ وجه اجازه رفتن به خط رو به من نمی دهند... من خوابی را که چند شب پیش دیده بودم، برایش تعریف کردم و گفتم: اتفاقاً من هم خواب دیدم که تو شهید می شوی، روز و ساعتش را خدا می داند، ولی مطمئن باش که ...
دو برادر واعظ خانواده پناهیان، از خط مقدم برجام ستیزی تا هدایت تجمع ها علیه بی حجابی
نقد چهره های اصلاح طلب البته تقسیم کاری بین برادران پناهیان صورت گرفته است. همان اندازه که محمدجواد ظریف و دیگر چهره های دولت روحانی مورد نقد علیرضا پناهیان بوده و هستند، برادر دیگر احمد به چهره های دیگری مثل تاجزاده و حجاریان می تازد. او در یک سخنرانی در دوران روحانی به تندی به این دو چهره تاخت و گفت شما چه کسی هستید که یادداشت می دهید و حرف می زنید. آقای تاجزاده مسلسلی حرف بزند و بعد ...
سرو کله یکتا ناصر بلاخره پیدا شد | چهره شکسته یکتا ناصر بعد از طلاق عقل از سر همه پروند
که دوستون دارم واز صمیم قلبم براتون ارزش و احترام قائلم بیوگرافی یکتا ناصر یکتا ناصر متولد آبان 1357 در تهران است.پدرش افسر بازنشسته نیروی زمینی و مادرش خانه دار است. فرزند دوم خانواده است و یک خواهر بزرگتر به نام نیکتا و یک برادر کوچکتر از خود دارد. یکتا ناصر به دلیل علاقه به بازیگری به چند دفتر سینمایی مراجعه کرد و در تست انتخاب بازیگر شرکت کرد که در نهایت در سال 76 برای ...
افتخار من
. زخمی شده. چادر سر کردم بیایم ببینمت که از پشتِ در شنیدم دارد به پدرت خبر شهادتت را می دهد. زانوهایم تا شد و همان جا پشت در نشستم. برادرت می گفت: بعد از شهادت، چند بار تو را در بیداری دیده است: یک بار در صحن حرم حضرت معصومه در قم، یک بار هم در مراسم روز هفتمت. یک بار هم به خوابش آمده ای و گفته ای در بچگی از فلان باغ همسایه میوه چیدی و بی اجازه خورده ای و از برادرت خواسته بودی برود حلالیت ...
اسرا و بازماندگان عاشورا چه کسانی بودند
عمویش امام حسین (ع) از مدینه به کربلا رفت و بعد از شهادت برادرش قاسم (ع) به میدان آمد و جنگید تا به شهادت رسید. عبدالله: مادرش، دختر شلیل دختر عبدالله است. عبدالله در کربلا نوجوان 11 ساله ای بود که وقتی عمویش امام حسین (ع) را زخمی و بی یاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: به خدا قسم از تو جدا نمی شوم . در آن هنگام شمشیری به سوی امام حسین (ع) روانه شد. عبدالله دست خود را سپر شمشیر ...
درباره شهید علیرضا توسلی، معروف به ابوحامد، فرمانده و بنیان گذار تیپ فاطمیون، به بهانه روز بزرگداشت ...
...؛ تا هفت سالگی، هم از نعمت حیات مادر محروم شد هم از فیض حضور پدر. پدری روحانی و سرشناس که ارادتی قلبی به امام (ره) داشت و این علاقه ارثیه معنوی او در قلب پسرهایش بود. زیرا برادر علیرضا نیز در سال های 58-57 در زمره جان باختگان محبت امام خمینی (ره) بود. پس از مرگ برادرش، علیرضا نیز مصمم شد تا راه محبت پدر و خون از کف رفته برادر را دنبال کند تا آنجا که در نوجوانی حوالی سال 63 ایران را با ...
نزدیکان محسن حججی از لحظه اسارت تا عروج او در ششمین سالگرد شهادتش می گویند؛ در جست وجوی شهادت نامه در ...
فکر و ذکرش سوریه و شهادت بود. کلافه ام کرده بود. می گفتم: به خدا دعا می کنم؛ قول میدم مدام گوشی را می داد دستم: یه دونه شهدایی بگیر . پا پی ام می شد که با مادرم صحبت کن راضی شود به رفتن و شهادتم... یکی دو دفعه به مادرش گوشه آمدم برای رفتن و شهادتش؛ حرف هایم را به شوخی می گرفت و می گفت: بره ولی شهید نشه! دسته جمعی داشتیم کنار حوض وسط صحن آزادی زیارت نامه می خواندیم، صدای بلند بگو لااله الا ...
محسن اینگونه زیر تیغ حجت خدا شد
. وقتی کسی روزانه به حرف شهید گوش می دهد و به آن عمل می کند، منش او هم به آن سمت می رود. آن وقت، هنگامی که می بیند حاج احمد می گوید: اگر می خواهید شهید شوید، باید مثل شهدا باشید؛ باید شهید زنده باشید، باید مثل شهدا کار کنید ، روی مسیر او تأثیر می گذارد. احسان به والدین و طلب بخشش یکی از فیلم های ماندگار و تأثیربرانگیز مربوط به خداحافظی شهید حججی از خانواده اش است. او در تواضع و ...
آزار سیاه دختربچه 15 ساله توسط شوهر عمه
دختر 15 ساله از سرنوشت تلخ خود بعد از طلاق پدر و مادرش می گوید که نگاه های هوس آلود شوهرعمه اش را به یک دختر فرار تبدیل کرد. نمی خواهم دختر فراری یا خیابانی نام بگیرم تا دیگران از من سوء استفاده کنند. من دختری بی پناه و سرگردان هستم که دیگر جایی برای زندگی ندارم به همین دلیل هم به کلانتری آمدم تا مرا به خانه سبز بهزیستی تحویل بدهید چرا که می خواهم ... این ها بخشی از اظهارات ...
آقامصطفی بهشتی جبهه ها بود
به گزارش اصفهان زیبا ؛ از ابتدای گفت وگویمان هرجا خواست اسمی از برادرش ببرد، فقط آقامصطفی خطابش می کرد؛ نه کمتر نه بیشتر! جز یکی دو جا که با لهجه اصفهانی گفت: دادا . خودش را در همه این سال های بودن و نبودنش مرید آقامصطفی می دانست و البته بیشتر از آن رفیق ! من و آقامصطفی بیشتر از آنکه برادر باشیم، خیلی خیلی با هم رفیق بودیم. آقامصطفی هم ویژه به من علاقه داشت و خیلی ها هم از آن علاقه خبر ...
چرا شما را نقد می کنیم؟
رسانه ای که هر روز در یک یا چند روزنامه مطلب می نویسد، قابل انکار باشد و عمومی سازی رسانه ای نیز منظور بوده نه کف خیابان نوردی! پس چرا با تحریف و تخیل به نقد های دیگران جواب می دهید؟ نویسنده مذکور می نویسد مخاطبان او مقامات حاضر در قدرت و سالمندان اصلاح طلب اند و اصلاً جوانان کف خیابان او را نمی شناسند! همین نویسنده بار ها بقیه مقامات حاضر در قدرت را که طرفدار حکومت می خواند، به پیروی چشم بسته ...
هرمان هسه، نویسنده ایی در جست وجوی درمان رنج های روحی
کن کرد و با انزوا گزیدن در طبیعت آفرینش ادبی هسه به ثمر رسید. هرمان هسه به خاطر قدرت استعداد نویسندگی و شکوفایی اندیشه و شجاعت ژرف در بیان اندیشه های انسان مداری و سبک عالیِ نگارش، به دریافت جایزهٔ نوبل در شاخهٔ ادبیات نایل شد. زبان ساده، خصوصیت آثار هرمان هسه هرمان هسه در آثارش مبارزهٔ جاودانهٔ روح و زندگی را ترسیم نموده و با نگرشی هنرمندانه به دنبال ایحاد تعادل بین این دو پدیده ...
ماجرای دختری که آمده بود هیات را بهم بریزد!
گروه زندگی: اولین باری که بساط هیات دخترانه را به پا کردند، نه سه هزار نفر مهمان داشتند و نه این فضا و حسینیه را. سال 98 وقتی جای خالی هیات دخترانه را احساس کردند و بسم الله گفتند تا یک مراسم تمام عیار دخترانه را میزبانی کنند، پارکینگ خانه یکی از دوستان را سیاهی زدند و با 30 نفر مهمان مراسم شان را برگزار کردند. به قول خودشان آن طور نبود که دلشان می خواست. اما همان شد بهانه تولد هیات بنت الهدی ...
راهکارهای تقویت "حس ارزشمندی" در کودک
حرف شنیدن از دیگران هستید، ولی کودک خود را تنها نمی گذارید و پشتیبان او هستید. این امر به آن ها کمک می کند تا بتوانند راحت تر تصمیم گیری کنند و مسئولیت پذیرتر باشند. من عاشق تو هستم جمله تاثیرگذار، ساده و پر از احساس من عاشق تو هستم هیچ وقت ارزش خود را از دست نمی دهد، حتی اگر بارها آن را تکرار کنید. وقتی یک اتفاق ویژه در خانه می افتد به فرزند خود بگویید من عاشق تو هستم ...
برادر جوان مردی که خواهرش را اغفال کرده بود کشت
از حادثه خواهرم رکسانا که 16 ساله است با ایوب رابطه برقرار کرد. من و مادرم چندین بار به ایوب گفتیم دست از سر رکسانا بردارد. آن ها وقتی با هم آشنا شدند که ما به باغ اجدادی مان در شهرستان رفته بودیم. بعد که به تهران برگشتیم ارتباط آن ها ادامه پیدا کرد. ایوب به ما گفته بود اهل غرب کشور است؛ بیا، خواهر من وسیله سرگرمی تو نیست. بعد از آن یک شب متوجه شدیم رکسانا نیست. چند روز بعد رکسانا تماس ...
آقایان فکر می کنند همه چیز زوری است؛ نه رسانه را می شناسند و نه فرهنگ را
صورت ناخواسته و... جذب یک جریانی شدم؛ ولی چشم اندازی که در آن زمان داشتم، یک چیز دیگر بود. دنبال آرمان ها و اهداف و ایدئال هایی بودیم که برای آنها اگر زندان بود، رفتیم و اگر مهاجرت و دربه دری و آوارگی بود، کشیدیم و مشقات را تحمل کردیم و دلم می خواست در این فضایی که الان می شود به صورت نسبی حرف زد، حرف بزنیم. البته در چارچوب قانون. اعتقاد داشتم که وقتی شما مثلا سردبیر یک روزنامه می شوید، حداقل الفبای ...
شواهدی از سرگذشت تلخ فریب خوردگان گروه های تروریستی کرد
کودکان از محیط ناامن در کوهستان، فاصله بگیرند. رضا در سال 96 با موتور تصادف کرد و همین تصادف باعث بروز مشکلات مغزی و روحی شد و از آن زمان افسردگی گرفت. او که متولد 1366 در شهرستان خرم آباد است، اکنون 5 سال است که اسیر گروه های مسلح کُردی شده است. برادر رضا در گفت وگویی درخواست داشت که صدای این خانواده به گوش مسئولین داخلی کشور و مقامات اقلیم شمال عراق برسد تا بتواند برادرش را ...
■ معیارهای قرآنی در انتشار خبر و اطلاع رسانی در کلام استاد قرائتی
. (زیرا کلمه اول، هم به معنی ما را مهلت بده! است و هم به معنای ما را تحمیق کن! ؛ و دستاویزی برای دشمنان است). گاهی یک آدم کوچک حرف بزرگ می زند. هدهد به حضرت سلیمان(ع) گفت: أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ (نمل/22) من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی؛ من از سرزمین سبا یک خبر قطعی و یقینی برای تو آورده ام . خبر باید یقینی باشد یعنی حدس و ...
علی آرزو داشت بی نشان بماند | فرمانده لشکر عملیاتی خاتم الانبیا(ص) درباره این شهید چه گفت؟
زائران حرم پذیرایی می کنم... مدتی به عید نوروز مانده بود که علی دوباره برای رفتن شال و کلاه کرد. پدر هیچ وقت باور نکرده بود که پسر شجاع و نترسش در کارزار جنگ سوریه به دور از خطر می ماند. آن روز پدر می خواست به علی بگوید حرف هایش را باور نکرده، بگوید که هر بار تا می روی و برمی گردی، من و مادرت هزار بار می میریم و زنده می شویم. آن روز انگار علی هم تصمیم گرفته بود همه چیز را بی پرده به ...