سایر منابع:
سایر خبرها
شلیک مرگبار با وینچستر/ ترس از همسر رسمی ام باعث شد اسلحه بردارم؛ زن صیغه ایم داخل ماشین بود/ عکس
محمد- الف که به موتوری معروف است پس از آن که سلاح وینچستر را به دست گرفت، تقویم زندگی اش را به چندین سال قبل ورق زدوبه قاضی دکتر صادق صفری گفت: با همسرم دچار مشکلات حاد خانوادگی شده بودیم چرا که من زن جوان دیگری را به عقد موقت خودم درآوردم، به همین خاطر هم می ترسیدم که همسرم با پلیس تماس بگیرد و ماجرای نگهداری سلاح وینچستر در منزل را لو بدهد. این بود که آن شب اسلحه را برداشتم تا از خانه بیرون ...
پرسش های تلخ همسر الهه منگری خبرنگار فوت شده خوزستان
پزشک بیمارمان مرتب تغییر کرده و در 7 روز بستری بودن توسط 3 پزشک ویزیت شده و هرکدام داروها و آزمایشات جداگانه نوشته اند. من به دکتر اعتماد کردم و همسرم و بچه اش را به ایشان سپردم دوما چرا برگه اعزام بیمار رو به مرگ را پزشک اصلی ننوشت و همکار دیگری که قطعا به اندازه ایشان در جریان درمانها و آزمایشات و داروهای بیمار نبود به ناچار برگه اعزام را نوشتند؟ سوماً تشخیص اولیه ایشان عفونت ...
بهت کاربران ایرانی از توئیت یک کاربر افغان
ماشین پیاده شدند. هنگامی که از چوکی برخواستم، او از دنبالم نیامد. سرش را به شیشه تکیه داده بود. با این کارش، با این قهر و لج و ماندنش عصبانی شدم. از اینکه توانسته باشم زخم زبان بزنم، آهسته ولی با خشم گفتم: از موتروان خوشت آمده؟ باز هم چیزی نگفت و تکان نخورد. فکر کردم بابت اینکه نگذاشته ام چادری اش را بردارد، قهر کرده است. برگشتم و همین که دست به بازویش زدم، محکم روی چوکی افتاد. ترسیدم. با عجله چادری از صورتش برادشتم. صورتش سفید شده بود و نفس نمی کشید. مرده بود، خشک شده بود. تا آن زمان نمی دانستم یک زن به همین سادگی می میرد.... پ ...
زن؛ بازیچه حامیان زن، زندگی، آزادی
خداحافظی کرد. وی در فیس بوک نوشت : تنها چیزی که نمی شد باهاش کنار اومد و برام خیلی سخت و عذاب آور بود این بود که بخوام با کسی غیر از همسر خودم رابطه داشته باشم و یا قبول کنم که همسرم با کسی غیر از من باشه.چیزی که برای خیلی از بچه های شبکه عادی بود؛ اونقدر عادی که حتی همسراشونو به همدیگه پیشنهاد می دادند . ساناز قاضی زاده نیز از دیگر مجریان شبکه من وتو، نیز دیگر آسیب خورده ماجرای فساد اخلاقی ...
چطور 18سال اسارت را سپری کردی؟!
سقوط کردی؟ چه مقدار بمب و راکت سر نیروهای عراقی ریختی؟ من گفتم: مأموریتی که منجر به اسارت من شد، مأموریتی ساده بود. ما اصلا خیال جنگ با شما نداشتیم. شما بودید که حمله کردید. دلیل این جمله ام هم این است که وقتی من اسیر شدم، حتی 20تومان پول نقد داخل جیبم بود. عکس همسر و بچه ام و گواهینامه رانندگی ام هم بود. اگر می دانستم وضعیت اینطور می شود که هیچ وقت این اشیاء را دنبال خودم نمی آوردم! وقتی رفتند متوجه ...
دختری با 18 ضربه چاقو پدر خود را کشت
تماس گرفته و گفته فردی غریبه به خانه آنها آمده و پدرشان را به قتل رسانده است. بازپرس پرونده در ادامه توضیح می دهد: این قتل در محله تهرانپارس اتفاق افتاده است. روز حادثه وقتی برای بررسی صحنه جرم به خانه آنها رفتیم، دیدیم دختر و پسر مقتول در خانه تنها بودند و مادرشان هم برای خرید از خانه خارج شده بود. دختر و پسر مقتول گفتند که مردی وارد خانه آنها شده و با چاقو آنها را تهدید کرده و سپس سراغ ...
سازگار: گوشت و خون این ملت با امام حسین(ع) ممزوج شده است
او همچنین درباره روضه های خانگی گفت: باید روضه های خانگی داشته باشیم. برای زن و بچه هایی که به روضه نمی روند، روضه را به خانه بیاوریم. سراغ طبیب نمی روند طبیب سراغشان می آید. ماهی یک روز یا هفته ای یک روز در خانه روضه بگیرند. فامیل را هم دعوت کنند. وقتی نام امام حسین(ع) در خانه ای برده شد بلا از این خانه بیرون می رود و برکت می آید. مداح باید با قرآن انس داشته باشد. اول قرآن و بعد روضه ...
پیکر عبدالله یک سال میهمان یال های بازی دراز بود
. آن روز گلوی عبدالله درد می کرد و برایش شیر گرم کرده بودم. داشتم شیرش را فوت می کردم که زودتر خنک شود و برای رفتن دیرش نشود. عبدالله برگشت به من گفت: شیر را فوت نکن بگذار خودش خنک می شود، اینطور من راحترم. شیر را خورد و بدون اینکه کسی همراهش باشد، شباهنگام به تنهایی با کوله بارش از ایوانکی راهی جبهه شد. از خاطرات جبهه اش چیزی شنیده اید؟ عبدالله به دوستانش قبل از عملیات گفته بود ...
روایت دردناک از خانواده ای که همه اعضایش ناپدید شدند
روزنامه شرق: سامان همراه همسر و دو پسر کوچکش در یک روز زمستانی، با چمدانی که همه دار و ندارشان بود، ایران را ترک کردند. از آن روز هفت سال می گذرد و ماریا تا امروز خبری از برادر و خانواده کوچکش ندارد. صفحه اینستاگرام ماریا پر از تصاویر سامان است، جوان 32 ساله ای که کنار همسر جوانش در خیابان های استانبول به دوربین لبخند می زند. آخرین باری که ماریا با برادرش حرف زد، قرار بود قاچاق بر با قایق آنها را ...
نارنجکی که روز حمله به شاهچراغ، مدافع امنیت مردم را هدف گرفت
...> زهرا فرجی، مادر شهید امیر کمندی در کنار پیکر پسرش نیم ساعت دیگر می رسم خانه روزها از پی هم گذشت تا اینکه چهارشنبه 4 آبان 1401 از راه رسید. از چند روز قبل بلیت سفر مشهد را گرفته بودند و قرار بود فردا با هم عازم حرم امام رضا(ع) شوند. دل پریسا شور می زد آن شب. شام روی گاز در حال آماده شدن بود. بچه ها بهانه بابایشان را می گرفتند. پریسا می خواست خودش را مشغول تماشای تلویزیون کند ...
ماجرای رحم اجاره ای و نقش متفاوت بازیگر سریال آقازاده | از اعماق وجودم فریاد زدم، نمی خواستم بچه را بدهم ...
بیشتر تو را جذب کرد؟ (زنی ستم کشیده که در دوراهی اخلاقی قرار می گیرد و...) پررنگ ترین ویژگی شخصیت مهروز که مرا جذب خودش کرد. سختی و دور بودنش از کاراکتر خودم بود. من مادر نیستم. 27-28 ساله نیستم. یک بچه کوچک مریض ندارم و خب من رحمم را اجاره نداده ام. من در چنین موقعیت هایی هرگز قرار نگرفته ام و بسیار از من دور است. همین چالش ها شخصیت مهروز را برای من جذاب می کرد. به خصوص مادرانگی مهروز ...
عاقبت بوکسور خیابانی در بین الحرمین
بود پرسه زدن در پارک محله مان که اصلا محیط مناسبی نداشت. همه جور آدمی در آن محیط بود. روایت فصل اول قصه زندگی فیروز نظامی می رسد به این نقطه؛ به لبه پرتگاه. من بوکسور خیابانی شدم! یکی از بچه های شر محل، داخل همان پارکی که گفتم محیط خوبی نداشت، بوکس آموزش می داد. پیش خودم گفتم من که از باشگاه و کشتی خیری ندیدم. تصمیم گرفتم بوکس یاد بگیرم. نزدیک یکی دو سال در همان پارک بوکس ...
قتل هولناک مردی توسط دخترش در تهران
. فکر می کنم سه، چهار ضربه با چاقو به بدن پدرم وارد کردم، اما ماموران به من می گویند که 18 ضربه چاقو به بدن پدرت زدی! این دختر جوان توضیح می دهد که پس از قتل با خانواده پدری اش تماس گرفته و گفته فردی غریبه به خانه آن ها آمده و پدرشان را به قتل رسانده است. بازپرس پرونده در ادامه توضیح می دهد: این قتل در محله تهرانپارس اتفاق افتاده است. روز حادثه وقتی برای بررسی صحنه جرم به خانه ...
زندگی با فرامرز آرزویم بود
، می دانستم می خواهد به جبهه برود، کمی تعلل می کرد بعد می گفت پوران من می خواهم همین حالا به جبهه بروم، من هم مخالفت نمی کردم، اول برای خداحافظی به خانه مادر و پدرهایمان می رفتیم بعد عازم جبهه می شد، همیشه می گفت من با شما و مادرم راحت هستم اما با پدرم رودربایستی دارم و به راحتی نمی توانم با او خداحافظی کنم. مادرم به شوخی به همسرم می گفت چقدر به جبهه میروی، من دیگر زن و بچه شما را نگه ...
ابو وهب
گویند هرکس هر روز زیارت عاشورا بخواند همه گره هایش باز می شود. ما بعد از نماز صبح هم زیارت عاشورا می خواندیم. اینگونه گره ها کم کم باز شد. یکبار هم می خواستیم برگردیم، حضرت آقا فرمودند سوریه مثل مریضی می ماند که خودش نمی داند مریض است، باید به او بگویید که مریض است. دکتر نمی رود، شما باید ببریدش. دکتر که برود می گوید دارو نمی خواهم، دارو باید بنویسید برایش. نمی رود دارو را بگیرد باید برایش دارو ...
کومله گوش پاسدارها را می برید و تسبیح درست می کرد!
خوی وحشی گری اعضای گروهک دموکرات و کومله که کمتر از گروهک تروریستی داعش نبودند، می گویند. آنهایی که حتی به مرد و زن و کودک همشهری شان رحم نمی کردند. این اعضای گروهک های کومله و دموکرات فقط کافی بود که مطلع شوند، فردی بسیجی یا پاسدار بوده یا به انقلاب اسلامی وفادار است، حتی به خانه و زندگی و زمین های کشاورزی و زن و بچه شان رحم نمی کردند. نمونه این جنایات را در زندگی بسیاری از خانواده ها ...
دخترکُش ترین فوتبالیست دهه 80 از زندگی زناشویی اش گفت
هنوز هم مدرسه فوتبال داری و در این عرصه فعالیت می کنی؟ من 5سال مدرسه فوتبال داشتم که اتفاقا یک سال هم مدرسه فوتبالم مدرسه نمونه شد اما بعد از آن چون شرایط خودم به گونه ای بود که نمی توانستم به شکل مستقیم سر زمین و مدرسه فوتبالم حاضر شوم قید مدرسه فوتبال در تهران را زدم و فقط در شهرستان مدرسه فوتبال دارم چون با تیم شادکام در دسته سوم همکاری داشتم که البته این بازی ها فعلا تعطیل است. در چند وقت اخیر شاهد اتفاقات تلخی در مدارس فوتبال بودیم چرا شاهد چنین اتفاقاتی در مدارس فوتبالمان به طور جسته و گریخته هستیم؟! متاسفانه فقر فرهنگی در درجه اول موجب بروز اتفاقات زشت می شود. از این مسأله که بگذریم متاسفانه فدراسیون به هر کسی که خواهان مجوز مدرسه فوتبال است به راحتی مجوز می دهد. معمولا هم باب شده که افراد فوتبالی نامی می آیند و با توجه به معروفیت خودشان راحت مجوز را می گیرند در صورتی که اصلا خودشان بر سر مدارس فو ...
سرقت سریالی قاضی قلابی از زنان پولدار با وعده ازدواج
خانه ام بیاید و با هم درباره قرار و مدارهای ازدواجمان صحبت کنیم. خیلی خوشحال بودم با قاضی دادگستری ازدواج می کنم، اما خبر نداشتم او مردی شیاد است و در پوشش قاضی قصد دارد زندگی ام را به باد بدهد. خواستگاری با آب هویج مسموم زن جوان در ادامه افزود: آن روز به پسرم گفتم دوستانم میهمان من هستند و او هم برای یکی، دو روز به خانه مادربزرگش رفت. من و احسان ابتدا بیرون با هم جگر خوردیم و بعد او ...
زن متاهلی که با پسر خاله اش رابطه نامشروع داشت، با هم دستی او شوهرش را کشت
...: من وضع مالی بدی داشتم عشرت به من کمک مالی کرد، اما چند روز بعد با من تماس گرفت و گفت شوهرش متوجه ماجرا شده است. او مرا ترساند و گفت، باید رحمان علی را بکشیم. روز حادثه به خانه آن ها رفتم. با چوب ضربه ای به سر شوهرش زدم. با هم درگیر شدیم و عشرت با لوله آب چند ضربه به شوهرش زد و باعث مرگش شد. او سپس از من خواست از آنجا بروم تا با صحنه سازی قتل را در جریان سرقت نشان دهد. با اعتراف دو ...
ماجرای نجات یک مرد همسرکش از قصاص
.... مردی یک سال قبل با پلیس تماس گرفت و گفت همسرش فوت کرده است. وقتی ماموران به خانه این مرد رسیدند تکنیسین های اورژانس هم آنجا بودند. ضربه وارده به سر زن جوان به نام هلیا به حدی سنگین بود که باعث مرگ او شده بود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی تحقیقات ماموران در این خصوص آغاز شد. کاوه، شوهر متوفی، به ماموران گفت: همسرم پایش سر خورد و به زمین افتاد. من بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم. وقتی ...
این تونل قتلگاه موتورسواران است!
اینکه تردد موتورسیکلت سواران در داخل تونل ها ممنوع است، گفت: سر این موتورسیکلت سواران بعد از تصادف به مانع برخورد کرده و همین موضوع باعث فوت آن ها شده است. منبع: خبر گردون بیشتر بخوانید قتل فجیع زن جوان در آپارتمانش/ داشتم سالاد درست می کردم که همسرم را کشتم قتل هولناک یک جوان در سوپرمارکت؛ زخم کاری بر گردن جوان 20 ساله جزئیات قتل مرد میانسال در زرند تشریح شد/ مردم به شایعات توجه نکنند قتل مادرزن به دست داماد در رشت ...
مادر نان داد | دیدار با بانوی هم محله ای که نانواست
می اندازد و وقتی مطمئن می شود مشتری ندارد شروع می کند به توضیح دادن: شروعش سخت بود. اما بایدکاری می کردم و خرج دخترها و زندگی ام را در می آوردم. 4 سال پیش بود که به این محل نقل مکان کردم و این نانوایی را که طبقه بالایش خانه ام است اجاره کردم. درست است که همسرم نانوا بوده اما دلیل نمی شد کار نانوایی را بلد باشم. تنها کاری که به نظرم رسید نانوایی بود. مغازه را اجاره کردم. کارگر نانوا گرفتم و خودم ...
داستان کوتاه مونا اسکندری با موضوع قیام 17 شهریور | اشک جمعه
پنجه ایستاد تا جلویش را ببینید. دستی روی سرش کشیدم و بلند گفتم: هیچ خبری نیست! ارتشی ها هستند ! ماسک ضد گاز روی صورتشان زده اند! الان هم فرمانده شان بود که با بلندگو حرف زد دختر بچه از اینکه فکرش را خوانده بودم خندید. همه فریاد زدند: حکومت اسلامی! حکومت اسلامی هلی کوپتر چندباری چرخید. مردم یک لحظه ساکت نمی شدند. صدای تیراندازی، فریاد ها را خاموش کرد. ...
معجزه امام حسین(ع) در زندگی زنی که 22سال کارتن خواب بود
روزهای تو مواد کشیدن من تعطیلی نداشت. از هفت و نیم صبح تا هر وقت که بیدار بودم دست به مصرف بودم. یادم هست اواخر آنقدر اوضاعم بد بود و دوز مصرفم بالا که شب ها لای آشغال و زباله از حال می رفتم و موش ها روی بدنم رژه می رفتند ولی عین خیالم نبود. غذای من هرسه روز یک بار یک کیک و یک آب میوه کوچک بود که از همان هم نصفش را می خوردم. بازوهام شده بود اندازه مچ دستم. زن کارتن خواب گوشش را تیز کرده ...
احکام خانواده (41)؛ احکام طلاق غیابی
همسرم آزاد شد و دوباره زندگی مشترک را آغاز نمودیم و از او حامله شدم، شوهرم باز هم فرار کرد بعد از مدّتی با زن دیگری که تبعه ایرانی است با تعدادی از فرزندانش پیدا شد، و از آن جا که نه حقیر از همسر دوّمش اطّلاع داشتم و نه همسر دوّمش از من اطّلاع داشت، همسر ایرانیش بنای ناسازگاری گذاشت، بعد از مدّتی با همسر دوّمش به جای نامعلومی رفت و فرزند ما بعد از این به دنیا آمد و اکنون مدّت دو سال است که در عالم ...
قصه تلخ زنِ 25 ساله ای که در تجریش و ناگهان فهمید پیر شده
اندوه گذر زمان و کشف لحظات ناب دوران ورود به میان سالی نوشته: غمگین ترین پیاده روی یک زن تنها در تجریش تا پارسال یعنی روز تولد 35 سالگی ام فکر می کردم هنوز جوانم. ظهر آن روز خودم را به یک قهوه مهمان کردم. قهوه را با شکر خوردم چون آماده سازی کیک روز طول می کشید و با خودم قرار گذاشتم 20 دقیقه پیاده روی کنم چون باید به جلسه ای در حوالی خیابان باغ فردوس می رسیدم. کبابی های تجریش ...
مهاجران افغان؛ دو نسل و یک روایت از غربت
.... زن، متأهل، 36 سال، نسل دوم: موقع بیرون رفتن، دخترم دوست داره دوچرخه داشته باشه. میگی دوچرخه را یک ساعت کرایه بدین. میگه کارت شناسایی بده یا ملی. موقعی که نداری دیگه پس میای اینور. دیگه بچه هم روحیه اش خراب میشه زن، مجرد، نسل دوم 24 ساله: دوست دارم شمال ایران را ببینم، جنوب را ببینم، ولی خوب نمی تونم چون شمال غیرقانونیه برای مهاجران. چون باید برگه تردد را بگیری که نمیدن ...