اینجا خانه ما| کبریت بازی بچه ها و آتش عذاب وجدان مامان!
سایر منابع:
سایر خبرها
سرگذشت ساکنان اتاق های مانده از جنگ جهانی دوم
زمان معرفی، خودش را 32 ساله معرفی می کند. در کودکی دچار اسپاسم عضله ای می شود و همین بیماری اش هم موجب شود که نه بتواند به خوبی کار کند و نه ازدواج کند و نه تشکیل خانواده دهد. با صدایی که به سختی به گوش می رسد، می گوید: سه، چهار ساله که بودم وسط مغزم یه خراشی بوده و ذهنم رو مشغول می کرد. صدای خنده اش سکوت حیاط را می شکند: مثل دیوار کج رفتم بالا و توی همه چیز کم آوردم. تا 12 سالگی درس خواند ...
چاله های تکراری
.... بچه ها پدر و مادرشون رو خیلی دوست دارن، فراموششون نمی کنن. دست هایش را توی هم گره کرد و خیره شد به آسفالت: – همین جایی که زمین خوردی، خیلی سال پیش، پسرم خورده بود زمین. اون موقع ها اینجا هنوز خاکی بود. پشت زین دوچرخه اش رو ول کرده بودم که خودش بره. داشت خوب می رفت ها... تا برگشت دید پشتش نیستم؛ یک دفعه تعادلش به هم خورد. موقع حرف زدن دست هایش را تکان می داد ...
میشه بذاری بقیه شو خودمون بریم؟
.... رو همین حساب ما باید غبطه اون یه میلیون نفری رو بخوریم که فقط قدیما رو یادشون میاد. مثلاً یادشون نمی مونه چقدر اجاره خونه و گوشت و خورد و خوراک گرون شده. از کمبود دارو چیزی به ذهنشون نمیاد. نمی دونن مسئولین چه قول هایی دادن و بی خیالش شدن. انگار هر 7 دقیقه یه نفر می ره تو عالم هپروت. تو این مملکت خوشبخت کسیه که تو عالم هپروت باشه. ...
مدل هایی که استانداردهای زیبایی را به چالش کشیدند +عکس
علامت سیاه رو از زمان تولد با خودش داره. او یه رقصنده ی حرفه ای هم هست و همیشه در تلاش بوده راهی پیدا کنه که این لکه رو از صورتش برداره، اما اگه اینکارو می کرد رد جراحی رو صورتش می موند. بالاخره تصمیم گرفت بیخیالش بشه و خودش رو همینطور که هست دوست داشته باشه و همین لکه ی سیاهه که اون و مشهور کرده! مالوین در واقع یه مدل اینستاگرامی هستش و بخاطر پوست خیلی تیره و موهای سفیدش مشهور شده. همونطور که می بینید توی این عکس از فیلتری که روی صورت کک و مک می ندازه استفاده کرده! موهای مالوین رنگ شده است، یعنی در واقع موهاش تیره است. مالوین ظاهر خیلی منحصر به فردی داره! ...
معین زد کیست؟ | کارهای من به مرور ته نشین میشه!
هام باشه که در آینده بازی کنم و خودم فیلم بسازم و بنویسم، البته اینا تو ذهنمه ولی دوست دارم به حقیقیت بپیونده. معین زندی هنوز ازدواج نکرده و زندگی مجردی دارد. او می گوید: کارهای من هیچ وقت هیت اینجوری نشده که یهو همه جا من باشم. کارهای من وقتی می آید شاید با اقبالی روبرو نشود ولی انگار به مرور ته نشین میشه و اگر تو اون موزیک رو پنج سال بعد گوش بدی، بهت حس بدی نمی دهد. شعرهای من همه اش ترکیبی از عشق زمینی و عشق آسمانی هست انتهای پیام ...
واکنش ها به نتایج آزمون استخدامی آموزگاری/ داوطلبان شانس خود را در تکمیل ظرفیت امتحان کنند
که 6 ماه از زندگی خود را صرف این امتحان کردن. منم با سابقه تدریس هفت سال و نمره نهایی بالا که 593 بودم رد شدم. با وجود مشکلات بسیار زیاد و متاهل و دارای دو فرزند و شاغل بودن، توانستم این نمره عالی را با تلاش بسیار به دست آورم، اما متأسفانه رد شدم و از این اتفاق شوک زده هستم. در ادامه هم یکی از مخاطبان نیز نوشته است که کسب نمره حداقلی شرط کافی برای قبولی نیست: اون حد نصاب 470 ...
یک رویاروییِ رؤیایی!
...... . سرخوش و کیفور کوله پشتی سنگینم را می کشیدم و می رفتم که نزدیک پل فردوسی، هنوز ذوق تنهاگذشتن از خیابان را نچشیده، یک مرتبه مامان را دیدم که با صورتی برافروخته و عصبانی داشت از آن طرف خیابان برایم دست تکان می داد که نیا... نیا... صبرکن... . تا مامان برسد و دستم را بگیرد و بپرسد: تو اینجا چه کار می کنی؟ چرا با سرویس نیومدی؟ از ترس و دلهره سر جایم میخکوب شده بودم! بعد هم ...
خواندن این مطلب، شما را از بوی اسپند فراری می دهد!
. اگه عنبرنسا رو آزمایش کنن چیا پیدا میکنن. * کریم هم توئیت زد: در عین حال این را هم باید گفت که مضار استفاده زیاد از آن هم پیشاپیش شناخته بوده است. مثلا: عوارض مصرف زیاد اسپند (اسفند) -بروز حالت تهوع و سردرد -بروز سکسکه -سقط جنین -توهم زایی -تضعیف سیستم اعصاب -حساس شدن ریه ها و بروز علائم آسم. * کاربر دیگیری به نام الی هم نظر داد: بعد این همه سال میگه هنوز مشخص نیست چرا دود ...
سجاد افشاریان: چوب جادویی ندارم
حالا چندین سال از آن روز می گذرد و آن جوان با نمایش بک تو بلک در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه است و روزی دو بار تمام صندلی های این تالار را پر می کند. سجاد افشاریان از 17 سالگی آرزو داشت در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه برود و حالا در 38 سالگی به این رویا رسیده است. آنچه پیش رو دارید، گفتگوی مفصل ایران اکونومیست با اوست که به انگیزه اجرای نمایش بک تو بلک انجام ...
تقویم نجومی امروز یکشنبه 9 مهر 1402
ولای من، ای امیرمؤمنان، امروز روز یکشنبه و روز تو و به نام توست و من در این روز میهمان و پناهنده به توأم، ای مولای من، از من پذیرایی کن و مرا پناه ده، همانا تو بزرگ منش و مهمان نوازی را دوست داری و از سوی خدا مأمور به پناه دادنی، پس برآور خواهشی را که برای آن در این روز بسوی تو روی آوردم و آن را از تو امید دارم، به حق مقام والای خود و جایگاه بلند اهل بیتت نزد خدا و جایگاه خدا نزد شما و به حق پ ...
پدر شهید هاشمی: شهادت پسرم را به حساب اهل سنت نمی گذارم
نه هم به امور بچه های کلاس قرآن رسیدگی می کرد. دو سال بعد به دانشگاه نجف آباد رفت، در خانه ای مستاجر بود که صاحبخانه در طبقه بالا بودند و یک دختر کلاس اولی داشتند، این دختر در اثر تصادف به رحمت خدا رفت. همزمان من و حمیدرضا در شمال بودیم زیرا یکی از بستگان ما فوت کرده بود. گفت بابا! من و شما همین الان باید برویم نجف آباد، گفتم اینجا را چکار کنیم. گفت اینها بزرگ هستند و می فهمند اما اون بچ ...
الله بنده سی ؛ قهرمان این داستان خیلی آدم حسابی است!
مهدی کار داشتم، آن موقع من در مخابرات بودم، وقتی وارد مقر فرماندهی شدم، همه جا تاریک بود! فکر کردم شاید از موتور برق است، داخل شدم، دیدم آقا مهدی گوشه ای نشسته و زیر یک فانوس دارد کلی فرم پر می کند! گفتم آقا مهدی موتور برق مشکل پیدا کرده است؟ با دست به طرفم اشاره کرد که نزدیکتر بروم، گفت: نه الله بنده سی! گفتم موتور برق را در روزهایی که جلسه داریم روشن کنند . قطع حقوق آقا مهدی به خاطر ...
مشتی خاک به سوی خداوند متعال
حجرالاسود بوسه زدی و به دست بوس امام های معظم رفتی و ما و دیگر دوستان به ملاقات صاحب کعبه؟ و بین صفا و مروه رفتی و من بین خانه و نفس و تا جبهه به شیطان سنگ زدم و شما گوسفند برای خدا کشتی و من خودم را برای دیدار با معشوق اهدا نمودم. و مادر اگر شما را ناراحت کردم مرا بخشیده و عفو کنید و همه شما برادرها از حسن که مانند پدر بود و هم برادر. اگر او نبود نمی دانم که من کجا بودم و از کجاها سر ...
درباره شهدا بشنویم
می کرد و برای کامیون ها می فرستاد. بعضی وقت ها می ماندم که این چه کارهایی که می کند. عشقش این بود که کورس بگذارد. اگر یک ماشین بی ام و ازمان سبقت می گرفت، از پشت شانه های رضا قشقایی را می گرفت، تکان می داد و می گفت: رضا تو رو خدا برو بگیرش! رضا هم عین خیالش نبود. آرام دنده عوض می کرد و انگار نه انگار که مصطفی حرفی زده. کتاب شهید احمدی روشن، به قلم مرتضی قاضی تدوین شده و کاری از مجموعه ...
ماجرای شناسایی پیکر شهید کلاهدوز به روایت فرزندش
دلش می لرزد و فکر و خیال یتیمی بچه ها و بیوگی زهرا در سرش می چرخد، درست در همین لحظه باید تیر خلاص را بزند و از قید تعلق رها شود. یوسف خیسی چشم های زهرا را دید و باز ادامه داد. آنقدر که اشک چشم های زهرا سرازیر شد و با لب های لرزان گفت من راضی ام! من راضی ام! تو را به خدا بس کن. رضایتی از سر ناچاری یوسف ساکت ماند تا زهرا آرام شود. بعد دوباره پرسید. این بار می خواست ...
از "شریف قنوتی" تا "چمران و آوینی"؛ ماجرای روحانی آزاده ای که دوست نداشت آزاد شود
آرپی جی کار کند، بلند شود. بنده تئوری را یاد گرفته بودم ولی تا حالا به صورت عملی با آرپی جی کار نکرده بودم. ایستادم و منتظر شدم بچه هایی که بلد هستند با آرپی جی کار کنند، بلند شوند. آن زمان سلاح آرپی جی کمیاب بود، چند تایی دست ارتش و چند تایی هم دست بچه های سپاه بود و بیشتر از این نبود. سلاحی بود که کارآیی زیادی برای ما داشت؛ چون در جنگ شهری می شد امان تانک ها را ...
فرمانده 19 ساله 20 روز بعد از عروسی به شهادت رسید
سلمان خیره مانده بود از زیر قرآن ردش کرد و کاسه آبی پشت سرش ریخت و قلبش هم به یکباره فروریخت و حالا قرار دل بی قرارش راهی مسیری شده بود که برگشتنش فقط دست خدا بود. مادر لباس دامادیت هنوز روی جالباسی آویزان است با صدای اذان مغرب که از گلدسته های مسجد روستا به گوش می رسید به خودش آمد چند ساعتی می شد با سلمان خلوت کرده بود، زمان از دستش در رفته بود این کار هر روزش بود حتما حالا همه ...
تصاویر مدافع حرم میلیاردر با بی ام و آخرین سیستم ! | می توانست دختران را در برابرش صف کند ...
در تمام لبنان را خورده بودند. هنوز برای شهادت خیلی جوان بود. پسرهای محله السرای باورشان نمی شد آن احمد مشلبِ بچه پول دار، با آن بی ام و آخرین سیستم اش که تا لب تر می کرد سلام خانم و محمد آقا، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را برایش جور می کردند حالا با پای خودش رفته قتلگاه! اصلا پسر لوسی که حتی دندان هایش را ارتودنسی کرده اند چه به جنگ؟! آمدند خانه احمد. جلوی همان باغی که شبیه قصرهای توی ...
مرد همسرکش با جسد تکه تکه شده زنش از مشهد به تهران سفر کرد/ زنم را کشتم و در چمدان گذاشتم، من را دستگیر ...
فهمیدم بیشتر جستجو کردم و چند تا از فیلم های خیانتش را پیدا کردم اما او همچنان زیر بار نمی رفت. دست آخر سه شنبه هفته گذشته بچه را خانه مادرزنم گذاشتم و با همسرم در خانه مان که در مشهد است تنها شدیم. باز هم جرو بحثمان شد و آن موقع بود که با دستان خودم او را خفه کردم. بعد جسد را در حمام خانه تکه تکه کردم. جسد را 11 تکه کردم و در نایلون مشکی گذاشتم و روده ها و بخشی از جسد را که دردسر بیشتری داشت در ...
نوربالا| مدافع حرمی که با پای خودش به اسارت رفت
من فکر می کردم از بچه های حزب الله هستند. یکی دیگر همان موقع چاقویی در آورد و فریاد زد: جیش السوری! جیش السوری! یک لحظه فکر کردم آن ها از بچه های جیش السوری هستند که اشتباهی من را دستگیر کردند. با صدای بلند گفتم: لبیک یا زینب! انا فاطمیون! یعنی من از لشکر فاطمیون هستم. یکی شان پرسید: فاطمی؟! آن جا بود که کاملاً مطمئن شدند من فاطمیون هستم. یکی چاقو در آورد که سرم را ...
از ناف مُ عکس می گیری؟!
.... زیر دوش بودم که یک دفعه یک لگد محکم به در حمام خورد و در افتاد. مصطفی پشت در بود و با لهجه مشهدی ادای من را در می آورد و می گفت: ها، از ناف مُ فیلم می گیری؟ حالا تلافیت می کنم. شروع کرد به فیلم گرفتن از من. نایلون لباس هایم را جلوی دوربین گرفتم. شورتم هم از این شورت های به قول ما مشهدی ها مامان دوز و بلند بود. گفتم: جان سید فیلم نگیر. گفت: نه، اینها را باید برای مدرک نگه دارم. از ...
جوانم اما همیشه در نقش ها پیرم کرده اند!/ کاش با میرباقری کار کنم
این سریال هم اتفاقاً جزو کارهای من بود که خیلی خوب دیده شد. در یکی از اماکن زیارتی، آقایی دستم را از پشت سر گرفت و گفت برنگرد! به خلوتی رفتیم و گفت حالا برگرد. دیدم آقایی با محاسن بلند و معنوی بود که بدون هیچ مقدمه ای به من گفت تو هیچ وقت نقش منفی بازی نکن! اسدی افزود: سریال همه چیز آنجاست هم جزو کارهای پرمخاطب من بود که هنوز هم هرازگاهی بازپخش می شود. در این سریال هم نقش یک ...
پیغام تهدیدآمیز آمریکا به روسیه درباره سردار معروف سپاه پاسداران کد خبر: 890705 / دیروز, 05:49 / ایران
تاریخ بشریت هر که گفت رب ما ارباب ماست هزینه داد. *اگر امروز بخواهیم مدیریت قدرتمند و ملت منسجم داشته باشیم و ناامید و خسته نباشیم، باید به سمت خدا برگردیم. *بزرگ ترین مشکل کشور، کسالت افرادی است که کار دست شان است. بنده با 70 درصد جانبازی، 500 ترکش در بدن و با نای مصنوعی که نباید بیش از هفت دقیقه صحبت کنم اگر بکنم خواهم مرد، اما بسیار فعال و با انگیزه و با غسل جهادت در سمینارها ...
ماجرای شهید مطهری و راننده تاکسی آخوند سوار کنم ماشینم چپ می کند!
به فریمان می آید؟ گفتم: تابستان ها می آید. گفت: می خواهم دهانش را ببوسم، پایش را ببوسم. من بچه مسلمان هستم ولی از مسلمانی هیچ سرم نمی شود. 45 سال از عمرم گذشته، نه نماز خوانده ام، نه روزه گرفته ام و همه نوع عیاشی هم کرده ام. ولی نمی دانم این آقا در راه مشهد با من چه کار کرد که مرا از این رو به آن رو کرد. گفتم: چطور؟ گفت: تا مشهد برای من صحبت کرد و مرا از این رو به آن رو کرد. بعد از چند ...
یادداشتی در ستایش ناخدا صمدی
زهرا عبدی، نویسنده طی یادداشتی در اینستاگرام نوشت: روزهایی که ناامیدی ناخودآگاه به دلم چنگ می زند، خودآگاه را فراخوان می دهم که کجایی؟ بیا به فریادرسی ام. ناخودآگاه، نگاه خیره می اندازد به فرونشست زمین در جنوب تا آخرین قطرات مانده در کف دریاچه ی ارومیه... و می رود که دلم دریای خون شود... خودآگاه اما [...] این روزها، روزهای سالگرد حمله ی عراق به ایران مان است. امروز خودآگاه ، نگاهم را ...
بلای خودت بیا تو میدون بر سر لندن نشینان
روز های آغازین آشوب های پاییز 1401 بود که یک مجموعه استوری اینستاگرامی از یک کاربر تهرانی توجهات را جلب کرد. او با ادبیات سراسر فحاشانه، لیدر های برانداز را خطاب قرار می داد که خودشان کجا هستند، وقتی فراخوان حضور در خیابان و مقابله با مأموران حافظ امنیت در ایران را می دهند! کجا هستند وقتی امثال او و همسرش برای مبارزه! به خیابان ها رفته اند و به قول او باتوم و اشک آور و بازداشت در انتظارشان است. او تأکید می کرد که دیگر حاضر نیست خودش و خانواده اش در این مسیر هزینه بدهند. بسیاری از پیاده نظام برانداز، شاید قدر او باهوش نبودند که درک کنن ...
در دنیای کتاب قاچاق چه خبر است؟
. در حال خواندن کتابی بودم که صدای امیر که می گفت: باید کتاب ها را جوری بگذاری که مردمی که رد می شوند درست ببینند را شنیدم. دیدم درست می گوید. خودش دست به کار شد و کتاب ها را درست کرد و بعد هم گفت: شش تا کتاب کمه. باید بیشترش کنی. من می شناسم اگر خواستی که ارزان تر بخری. تشکر کردم و گفتم: فعلا با همین ها شروع کنم. تا بعد بیشتر بشن. سری تکان داد و پرسیدم: چقدر باید به شما برای نشستن اینجا بپردازم؟ می ...
روایت خواهر شهید از آخرین دیدار با برادرش
... خرجش را از بچگی خودش در می آورد وی افزود: سجاد تا مقطعی که وارد بسیج نشده بود کمی بازیگوش بود. اول راهنمایی عید غدیر بود که برای جشن به مسجد رفت و از همان روز جذب مسجد شد. یکی از فرماندهان پایگاه خیلی روی سجاد تاثیر گذاشت و همین باعث شد تا از شیطنت های نوجوانی اش کم شود. خواهر شهید زبرجدی ادامه داد: از بچگی فوتبال و تکواندو دوست داشت. من اهل والیبال بودم و سجاد اهل ...
بزرگی جهان شعر خردسال
. اما حس می کنم بهترین شعرم را هنوز نسروده ام و بهترین کتابم را هنوز ننوشته ام. پیوند فرهادی؛ شاعر، نویسنده و پژوهشگر گلچین شعر خردسال 1حلزون خونه به دوشه حلزون شبیه گوشه حلزون تنش چه لیزه مثل کف خونه ش رو ساخته از صدف می گه : بپر رو شاخکام مهمونمی برای شام من می دونم که با خزه می ...
حیرت یک شخصیت مشهور از حضور افغانستانی ها در ایران
...: اسمش یونیفرمه. بچه ها تو مدرسه باید یه شکل باشن. سه بار پلک زد و چیز دیگری نگفت. وقت هم نکرد بگوید. صدای فریادی حواس جفتمان را پرت کرد. چند بچه آنسوتر داشتند در سر و کله هم می زدند و سروصدایشان توجه همه را جلب کرده بود. +پس اینا بچه نیستن. لحظه ای مکث کرد و دوباره ادامه داد: چرا یونیفرم نپوشیدن پس؟ توضیح این مسئله آنقدر برایم سخت بود که نمی دانستم از ...