سایر منابع:
سایر خبرها
با دیدن تصاویر زننده خواهرم در گوشی شوهرم شوکه شدم/ باورش سخت بود ولی حقیقتش داشت خواهرم و پیمان ....
به تقاضای مشاور کلانتری، عیسی نیز در دایره مددکاری کلانتری در حالی حضور یافت که ظاهری نامرتب و موهایی ژولیده داشت. او در حالی که به صورت غیرارادی دستش را تکان می داد و لبخندهای عجیبی داشت، به کارشناس اجتماعی گفت: شش ساله بودم که فرزند طلاق نام گرفتم و در منزل مادربزرگم رشد کردم اما هیچ گاه با کسی معاشرت نداشتم و با افراد بسیار اندکی رفت و آمد می کردم، ولی خیلی پولدار هستم و همه شرکت های بزرگ به ...
همسرم با زنی رابطه داشت که شوهر بی غیرتش هم این را می دانست...
در حالی بیرون از منزل مشغول کار شدم که همسرم خانه نشین بود و سر کار نمی رفت. او فقط از عشق و علاقه اش به من سخن می گفت و آن قدر از من تعریف و تمجید می کرد که انگار خداوند مرا برای تامین مخارج و هزینه های زندگی خلق کرده است. خلاصه زمانی تصمیم گرفتم که دیگر سر کار نروم که صاحب سه فرزند قد و نیم قد بودم. شوهرم نیز هیچ مسئولیتی در قبال خانواده اش احساس نمی کرد و تنها با زبان بازی ...
چه مرگی پرسودتر از شهادت که نصیب همسرم شد!
همسرم خواب دیدم. وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم اصلاً خواب خوبی نیست. ولی هر چقدر به ذهنم فشار می آوردم که یادم بیفتد که این خوابی که دیدم چی بود، چیزی به یادم نمی آمد. به همسرم گفتم صدقه اول ماه را پرداخت کردی؟ او هم گفت بله صدقه پرداخت کردم، کمی خیالم از این بابت راحت شد. زمان شهادتش، من منزل پدرم بودم و در تدارک عروسی دختر عمویم. قرار بود فردا شب بیاید با همدیگر برویم مراسم عروسی ...
گفتگو با سید حکیم بینش؛ شاعر و نویسنده
زیادی به من داشتند، در ضمن دیگر آموزش ها شعارهای انقلابی هم یاد می دادند. پدرم از انقلابیون بود و بیشتر هم در جبهه و پشت جبهه. به یادم می آید که در از یکی از اجتماع هایی که در دشت مزارِ قریۀ سچک شده بود، سید حسن زوار عموی پدرم مرا روی دستش بلند کرد که شعار بدهم. شعارهایی مثل شوروی شوروی مرگ به نیرنگ تو خون جوانان ما می چکد از چنگ تو. شاید یادگیری همین شعارها و تکرارش در شاعری ام بی تأثیر نبوده ...
فال حافظ فردا سه شنبه 11 مهر 1402
نیمشب اگرت آفتاب می باید ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند مرا به میکده بر در خم شراب انداز ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت به سوی دیو محن ناوک شهاب انداز غزل شماره 263 حافظ با صدای استاد علی موسوی گرمارودی : تعبیر غزل شماره 263 حافظ در فال شما : مدتی است یاس و ناامیدی در دل شما لانه کرده است ...
از کابل تا اصفهان
...> محمد، لابه لای حرف هایش از تصمیمش برای ازدواج هم خبر می دهد و با لبخند کم رنگی که حالا روی صورتش پیدا شده است، می گوید: عمویم در نزدیکی میدان طوقچی خانه ای اجاره کرده است و به من می گوید زن بگیر تا یک اتاق آن را به تو بدهم. نمی دانم؛ شاید زن گرفتم؛ شاید هم نگرفتم... . ایرانی ها را دوست دارم؛ اما باید مراقب رفتارم باشم! اگرچه تصور غالب ما از افغانستانی های مقیم ایران طی دهه ...
ماجرای زنی که یک عکس انقلابی برایش دردسر ساز شد
این زمینه هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد. او، اما درباره عکسی که بعد ها به گفته خودش جهانی شد و محمد نوروزی آن را با عنوان آماده دفاع در روزنامه اطلاعات منتشر کرده بود اینطور می گوید: نمی دانم چه شد که عکاس از بین آن همه خانم بسیجی اسلحه به دست مرا برای لنز دوربینش انتخاب کرد. همین عکس در صفحه اول مجله زن روز چاپ شد و از قضا افتاد دست پدرم. سر همین یک دست کتک مفصل از او خوردم ...
تبعید پربرکتی که مایه وحدت شد؛ رهبر انقلاب برای رساندن کدام بانوی ایرانشهری به بیمارستان داوطلب شدند؟
مبارزه علمای هندوستان علیه استعمار انگلیس به بحث و تبادل نظر پرداخته بودند. آقا به خانه ما آمدند اما از بد حادثه، آن روز من برای کاری به زاهدان رفته بودم و نتوانستم از ایشان میزبانی کنم. اتفاقا آقا سراغ مرا گرفته و متوجه شده بودند در خانه نیستم. وقتی برگشتم و پدرم ماجرا را تعریف کرد، تصمیم گرفتم به دیدار آقا بروم. به ایرانشهر رفتم و منزل آقا را پیدا کردم. خود آقا در را برایم باز کردند و به ...
حرف دختر جوان بعد 3 بار طلاق: دست خودم نیست وقتی مردی را می بینم..!
.... احساس کردم او را دوست دارم و می توانم با او راه خوشبختی را طی کنم. آن روز ناهار را هم در منزل عمویم ماندم و به بهانه های مختلف سعی کردم بیشتر با دختر عمویم صحبت کنم. اگر چه مادرم اختلافاتی با مادر مهسا داشت و بیشتر اوقات با هم قهر بودند اما من تصور می کردم با ازدواج من و مهسا، اختلافات آن ها نیز به پایان برسد. چند روز بعد از آن که موضوع را با پدرم مطرح کردم مراسم ...
انتقام حسادت آمیز!
به گزارش بلاغ ، زن 32 ساله با بیان این که شوهرم در آستانه ازدواج با دخترخاله ام، قرار دارد و من باید از او طلاق بگیرم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در خانواده ای به دنیا آمدم که از نظر اقتصادی در سطح پایینی قرار داشتیم و پدرم با کارگری هزینه های زندگی ما را تامین می کرد تا این که در 17 سالگی، عمران به خواستگاری ام آمد. او جوانی مهربان و دلسوز بود و وضعیت مالی خوبی داشت ...
مولانا مثنوی را نردبان معراج حقایق می دانست/ شاعری که مسیر نظم فارسی را به سوی خداپرستی برد
انجام این سفر زیارتی سال ها گذشت تا پدر و پسر به مکانی رسیدند که برای جلاالدین اقامت گاهی دائمیو سرنوشت ساز شد مولوی در قلمرو سلجوقیان که دودمانی ترک نژاد بودند اقامت گزید و خانواده مولوی چند سالی در سیوامی، اکسه هیر و لارنده اقامت گزیدند جایی که جلال الدین با همسرش جوهر خاتون ازدواج کرد و پسرش سلطان ولد، یکی از مشهورترین زندگی نامه نویسان پدر در همان جا به دنیا آمد. در سال 1228 سرانجام خانواده ...
جواد طباطبایی که فرزندش آرین ترند شد که بود؟
هوای بسیار سردی داشت. من در یکی از این شب های سرد با صدای گلوله های منوری به دنیا آمدم که بر تبریز می بارید. تا جایی که به خاطر دارم در خانواده هیچ علاقه به فرقه وجود نداشت. البته پدرم را خیلی زود از دست دادم. اما می توانم بگویم که پدر و عمویم، که اهل بازار بودند، مانند بسیاری از شهروندان طبقهٔ متوسط تبریز کمابیش مصدقی به شمار می آمدند. یکی از آخرین خاطره هایی که از پدرم دارم، به اوضاع و احوال شهر ...