درخواست چندباره نخست وزیر عراق برای دیدار با سردار
سایر منابع:
سایر خبرها
هم قسم ها
چهار سال مدافع حرم بودن، در معیت حاج قاسم سلیمانی بود. او فرزند یکی از پاسداران دفاع مقدس است، پاسداری که خودش سال ها در جبهه و رویدادهای مختلف انقلاب حضور داشته است. پدر این شهید می گوید: " وقتی آقا وحید گفت می خواهد عازم سوریه شود، ما گفتیم این همه جوان دارند می روند مگر خون بچه ما رنگین تر از دیگران است؟ در طول آن چهار سال، آقا وحید هر بار دو الی چهار ماه در سوریه بود و بعد یک هفته به دیدن ما می ...
درباره فروغ السلطنه آذرخشی، مؤسس اولین مدرسه دخترانه در مشهد
رفتیم توی مدرسه زندگی می کردیم. راستی! تخته رو پاک نکنی یه قت. فروغ خانم دو استکان چای ریخت و بعد رو به زن کرد و گفت: راستی! تو اینجا چیکار می کنی؟ معلمی یا مسافری یا چی؟ زن گفت: خانم من خونه ام اینجاست. توی مدرسه زندگی می کنم. خانم بلند شد رویش را بوسید و گفت: چقدر قشنگ. باریکلا. چه شانسی آوردم من. می دونم سخته ها، ولی خب قشنگه. می گم، این بچه های توی حیاط بابا یا ماماناشون همه معلم اند ...
روایت هایی متفاوت از ژنرال
را برداشتم خودش بود بعد از حال و احوال به خاطر کاری که کرده بودم تشکر کرد و گفت: کاری که انجام دادی خیلی ارزشمند بود. همان کاری که سرش باهم دعوایمان شده بود را میگفت. چند بار تشکر کرد و با خداحافظی تلفن را گذاشتم. لبخند آمد روی لبهایم. همسرم گفت چی شده بود؟ گفتم: هیچی! امروز به خاطر کار یه جرو بحثی شد الان حاجی تماس گرفته از دلم در بیاره. اگر شب زنگ نمیزد، خوابش نمی برد. الان دیگه رفت راحت بخوابه ...
ماجرای شیر موز آقای دکتر کاظمی در اسنپ فود
خودشونو سوژه ملت میکنن و اخلاق و زیر پا میذارن و سفارش دور از ادب میدن وای به حال مردم عادی. * امیر در واکنش به این سفارش در اظهارنظری طنز گفت: کاش یکی اطلاعات اسنپ فود رو سرچ کنه ببینه وحید شمسایی واقعا برنج نمیخوره؟))))). * مریم اما با نگاه انتقادی توئیت زد: فکر کن یارو موقع سفارش دادن نوشته دکتر کاظمی، بعد میگن چرا ما رو مسخره میکنید. * سیاوش هم در توئیتر خود ...
فیلمی دیدنی از نجات جان دانش آموز توسط ناظم مدرسه
+ فیلم فیلم دراز کشیدن روحانی باحال در حیاط مدرسه؛ دانش آموزان تقلید کردند اگه توانایی بصری استثنایی داری در این دریای شکوفه، سه گل متفاوت رو پیدا کن فیلم؛ وظیفه متفاوت این معلم سوژه فضای مجازی شد شاهرخ استخری یهویی میره مدرسه دنبال دختراش؛ واکنش بچه ها دیدنیه+ فیلم روشیهایی که به طور معجزه آسا از بدن سم زدایی میکنه طرز تهیه شیرینی الماسی برای روز مادر فیلم/افشای جزئیات مراسم عروسی دختر رهبر انقلاب فرشته حسینی کیست؟ خانم بازیگر از ایران می رود ...
حاج قاسم از کودکی تا شهادت
عملیات طریق القدس، فتح بستان شرکت کردند که در آن عملیات دو، سه نفر از بچه های روستایمان شهید شدند، دیگر بعد از آن عملیات بنده خودم با چند نفر از بچه ها به جبهه رفتیم و در جبهه ماندگار شدم. تا فرمانده تیپ را نبینم نمی آیم زمانی که نخستین بار به جبهه رفتم، زمستان سال 1360 بود، در ارتفاعات چاه نفت رو به روی امامزاده آن بالا بودند که عملیات فتح المبین انجام شد. رزمندگان گفتند: فرمانده تیپ ...
حاج قاسم: اگر این دو نفر من را ببخشند شهید می شوم
نگران بودند. یک عراقی آمد و به بچه کوچکش گفت: بیا برو دست حاج قاسم را ببوس. محافظ ها اجازه ندادند. من پهلوی ماشین رفتم و به حاجی گفتم: حاج آقا، این بچه... از ماشین پیاده شد و گفت: کدوم؟ نشانش دادم و گفتم: این! رفت بغلش کرد و هم خودش را بوسید، هم پدرش را. انتهای پیام/
چطور می شود شبیه حاج قاسم شد
، حاجی با رعایت ادب عقب رفت. برای او حلال خدا حلال است و حرامش حرام. حاج قاسم سلیمانی در کنگره شهدای کرمان من با اندیشه های حاج قاسم آشنا بودم، از وقتی مرتضی سرحدی دبیر مجموعه مقاومت و پایداری حوزه هنری با او در تالیف کتاب همکاری می کرد. اما در کنگره شهدای کرمان هرچه را خوانده و شنیده بودم به چشم می دیدم. یک دیدار و یک سوال بعد از مراسم قرار شد نماینده ...
زنگ زورخانه شهید فهمیده به احترام سردار دلها به صدا درآمد
فرزندان شهدا سر می زد. حاج قاسم بچه های شهدا را از بچه های خودش بیشتر دوست داشت. وی اضافه کرد: حتی یک بار وقتی بچه های شهدای کرمان به تهران آمده بودند خواستند حاج قاسم را ببینند. هماهنگ کردیم و به خانه حاج قاسم رفتیم. سردار از من خواست بلیط هواپیمای بازگشت این بچه ها را که برای شب بود پس بدهم تا بچه های شهید شب را در خانه اش مهمان باشند. فردای آن روز وقتی شهید سلیمانی را دیدم گفت شب ...
فتوای خاخام صهیونیست برای کشتار کودکان! / چگونه از تلفن همراه هوشمند کمتر استفاده کنیم؟ / فیسبوک چگونه ...
والدینش شود. تورات گفته هیچکس رو زنده نگذارید، زن و بچه را بکشید. با زیرنویس فارسی در تابناک می بینید. حراج 3 میلیون پوندی فرش صفوی در کریستیز حراج کرستیز لندن روز 4 آبان برابر با 26 اکتبر، یک فرش ایرانی شاهکار متعلق به دوره صفوی را چوب حراج خواهد زد و با قیمت 2 تا 3 میلیون پوندی در معرض خریداران قرار می دهد. تصاویر این فرش و توضیح کارشناسان کریستی را با زیرنویس فارسی در تابناک ...
زخم پاییز منتشر شد
دستش را روی سینه گذاشت. از کنار پسرها بلند شد و رفت وسط پذیرایی و شروع کرد به سرفه. پشت سرهم سرفه می کرد. حسام داد زد: نازی! رنگ بابا سعید سیاه شده! عباس آقا، مستأجرشان، از دادوفریاد بچه ها خودش را رساند طبقۀ پایین. سعید نفسش بالا نمی آمد. نازی روی پاهایش می زد و یا اباالفضل می گفت. عباس آقا وارد بود. شروع کرد به تنفس دهان به دهان. زن عباس آقا، زنگ زد اورژانس. نازی از ته اتاق، همه چیز را می دید ...
دزدی ستاره جنجالی پرسپولیس از اشکان دژاگه
آمد و گفت استوکس می خواهد به دبی برود و گفته ساعت هایش را در دوبلین جا گذاشته و برای این سفر یک ساعت تو را قرض می خواهد. منم به این خاطر که استوکس هم تیمی من است و حالا قرار است سه روز دیگر برگردد ساعت گران قیمتم را به او قرض دادم. او به دبی رفت و دیگر برنگشت. او با تراکتور قرارداد داشت و مدیران باشگاه هم به او از پشت تلفن پول نشان دادند و با کلک و حقه او را به تبریز برگرداندند. وقتی برگشت تبریز ...
روایت آغوش های مادرانه برای نوزادان بی مادر!
... خلاصه حاج آقا درمبار با ساختمان اصلی هماهنگ کرد و بهشان گفت یاالله بگویید که میهمان داریم! تا هماهنگی انجام گیرد و به آن ساختمان برویم حاج آقا درمبار کمی از وضعیت کنونی شیرخوارگاه برایم گفت، از سفر یک ماه پیش به مشهد بچه ها، از حس و حال شان وقتی حرم را دیدند، از اینکه خیّرین شهر تبریز عجیب آدم حسابی هستند و از مشکلات ریز و درشت شیرخوارگاه! حاج آقا حتی خبر از احداث یک نانوایی بغل گوش شیرخوارگاه هم ...
خدا کار را خیلی راحت کرده!
به خاطر همان قسمت بازی و مسابقه اش می رفتیم. آن روز هم برنامه همین بود. وقتی رسیدم توی سالن، بچه ها نشسته بودند و سخنران هنوز داشت حرف می زد. رفتم نشستم کنار بخاری و خودم را چسباندم بهش. بعد همین طور که دست هایم را به هم می مالیدم تا گرم شود، کم کم حواسم به حرف های سخنران جمع شد. باورم نمی شد! بازهم همان اتفاق همیشگی داشت رخ می داد. همیشه همین طور می شد. هر وقت با مامان بحثم ...
پرواز در شب
کنید سراغ تک تک بچه هایی را که مدتی از آنها خبری نداشتیم، گرفت و گفت: آنها را فراموش نکنید. در جلسات پیش از این، حاج قاسم، اول جلسه، کمی عرفانی و عاطفی حرف می زد و بعد عمده صحبت هایش را روی مسائل نظامی و سازمانی متمرکز می کرد؛ اما در اینجا فقط داشت مسائل عرفانی و عاطفی را طرح می کرد.در 20دقیقه آخر جلسه، مجدد تدابیر و برنامه هایش را بازخوانی کرد و روی سازمان، معیشت و عملیات آزادسازی ادلب بیشتر تأکید کرد و گفت: اگر شما عملیات ادلب را انجام بدهید و آن مناطق را آزاد کنید، دل خیلی از خانواده های شهدا شاد می شود. ...
مادر شهیدی که تصویرش این روز ها در فضای مجازی دست به دست می شود
به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از همشهری آنلاین، مادر هر روز و روزی صد بار همه آن لحظات را به خاطر می آورد، اما هیچ نگفت... هیچ حرفی نزد... د. نعمت الله سرگلزایی و همکارانش از به حرف آمدن مادر ناامید شدند. باید بند و بساط فیلمبرداری را جمع می کردند. ، ولی وقتی دست نورپرداز روی دکمه دستگاه رفت، صدای بی رمقی دستش را میان زمین و هوا نگه داشت، همه چشم ها به دهان مادر دوخته شد: دوستش داشتم... خیلی ...
نگاهِ زینب هنوز منتظر توست
اینکه من بدانم قرار است که به سوریه برود، چون قبلاً گفته بود که روزی که بخواهم از خانه اعزام شوم به شما نمی گویم و موقعی که خواستم سوار هواپیما شوم، به شما زنگ می زنم. همین طور هم شد، صبح که می خواست سرکار برود، بچه ها را بوسید و رفت و این آخرین دیدار ما بود و موقعی که می خواست پرواز کند، همان جا زنگ زد و گفت که من دارم می روم، همان جا حال من خیلی بد شد و با خودم گفتم که این آخرین دیدارمان بود. ...
روایت هایی از بازاریان مشهد درباره سردار سلیمانی
کبابی ملی در میدان عدالت را نمایشگاه عکس شهدا کرده است. پس زمینه تلفن همراهش را که عکس حاج قاسم است، نشانمان می دهد و می گوید: مدیون سردار هستم. او هم مثل من زن و بچه داشت، دل داشت، زندگی داشت. از همه چیز گذشت برای امنیت ما و جهان اسلام. قبل از شهادت او، کلیپ هایش را دیده بودم. مهرش به دلم نشسته بود. شهید که شد، مهرش هزار برابر شد. محسن همه حرف های نگفته را در فراموشش نمی کنم خلاصه می کند ...
هم قدم با سردار تا شهادت
ساختمانی نزدیک محل جلسه حاج قاسم مستقر شود و از آنجایی که هادی تیرانداز ماهری بود هماهنگ کردیم که بیاید. آن روز قبل از شروع جلسه برای صبحانه به هرکدام از ما یک پاکت شیر دادند اما متأسفانه شیرها فاسد بود و نیم ساعت بعد حال همه بد شد. جلسه حاج قاسم هم شروع شده بود و نمی شد کاری کرد و همه مجبور بودند سر پست هایشان بمانند. بچه ها مدام بیسیم می زدند و می گفتند حالشان خوب نیست در نهایت هم برخی مجبور شدند ...
شوخی های جالب حاج قاسم با فرماندهان و مسئولان
نمی دانم شوخی بود یا جدی. حاج قاسم اما بیخیال او نشده بود. یکی از بچه ها را صدا زد و گفت: غذا رو که کشیدن، برو آب بریز تهِ همه دیگ هایی که توشون غذا پختیم. آبا رو با چربیای تهِ دیگ قشنگ قاتی کن. بعد همشونو بریز تو یه پارچ برزگ. بیار تا بهت بگم چیکار کنی. او هم کاری که حاج قاسم گفته بود را انجام داد. وقتی برگشت و از حاج قاسم کسب تکلیف کرد، حاجی به او مأموریتی سپرد و رفت. بعد ...
رازی که فقط سردار سلیمانی از آن خبر داشت
ماجرا بود گفت: عسل برو باباحاجی را بوس کن ! حاج قاسم گفت نگاهی به او انداخت و گفت: اذیتش نکن، بابا. داره بازی می کنه. چقدر آن روز عجیب شده بود حتی خیلی به صورت بچه ها هم نگاه نمی کرد کم حرف می زد بیشتر نگاهش پایین بود و به یک نقطه خیره می شد؛ انگار در این دنیا نبود و جای دیگری سیر می کرد. قرار نبود دوباره به سفر برود؛ اما هنوز نیامده برنامه ای پیش آمد که مجبور شد برای هفته بعد قرار سفر ...
دلیل اختلاف گوگوش و کامبیز چیست؟
پنج سال است بچتو ندیدی و نوه هاتو فقط دو دفعه در این پنج سال دیدی ! چی داری میگی زن حسابی ! قربانی به گوگوش می گوید تمام ثروت بچه ی من رو دادی به این و اون ! و دادی به آقا منظور؛ رها اعتمادی که خودش موادکش و مواد فروش است و تو را نگه داشتند
خدا بیامرزد تو را مادر...
امیرحسین سیفی امیرحسین سال 45به دنیا اومد. خمین بودیم. حاج آقا بنا بود و کارش تو تهران. به خاطر همین هم همه با هم اومدیم و تهران ساکن شدیم. از مدرسه که می اومد، بعدش می رفت مسجد. بعد هم به درس و مشقش می رسید. تااینکه سال 61، شب ها تا صبح مشغول نوشتن یه کتاب شد که اسمش امامت و ضرورت رهبری هست. هر کسی این کتاب رو بخونه با خودش می گه این بچه با این سنش که اون موقع 16سالش بود، چه جوری این مطالب رو ...
تذکره خانه خدا آخرین هدیه روز مادر شد
که به احترام رابطه مادر و فرزندی سکوت کردیم و محو تماشا شدیم، مادر چنان قربان صدقه فرزندش می رفت و از طرف قاسم شهیدش روز مادر را به خودش تبریک گفت و یادی از خاطرات آن روزها کرد که چطور فرزندش یک هفته مانده به روز مادر به او تماس می گرفت و این روز را تبریک می گفت، حالا این بار تحریریه گلستان ما به نیابت از این شهید عزیز، روز مادر را تبریک می گوید. حاجیه ملکه ساورعلیا مادر شهید قاسم غریب ...
خاطرات الرجال
برخلاف امر ملکه کشور مداخله کند. شاهنشاه فرمودند: اولاً که علم نمی دانست شما نظری دارید، بعد هم در هر کاری باید دو طرف قضیه را دید، از کجا معلوم است نظر شما که به این صورت از مادر بچه - زن مطلقه ارسنجانی - و بچه اش طرفداری می کنید، برخلاف عدل و انصاف نباشد. شهبانو بیشتر آتشی شدند و آن قدر با عصبانیت و بلند حرف می زدند که من حرف هایشان را می شنیدم. آن قدر داد زدند که بالاخره شاهنشاه با همه خونسردی از ...
پدری که گریه های دخترانش او را از رفتن به سوریه منصرف نکرد
می شود؟ او در جواب پدر می گوید: نمی توانم تحمل کنم سر نیزه را در حلق بچه های شیرخواره ببینم، باید بروم. وقتی که شهید عزمش را برای سوریه رفتن جزم کرد همه خانواده در خانه سجاد گرد آمدند، همگی بغض کرده بودند و هیچ کس حرفی نمی زد و دختران دو قلویش دنبال او می دویدند و می گفتند: بابا نرو، بابا نرو، وقتی سوریه را آزاد کردی برگرد. شهید از دوقلوهایش دل کند و رفت. شهید سجاد روشنایی ...
احکام دانشگاه علوم پزشکی و دوگانگی در برخوردها /آیا ضوابط قربانی روابط می شوند؟
به گزارش پایگاه خبری آوای رودکوف ،گویند چوبانی قصد زیارت کرد و تصمیم گرفت گله گوسفندان را به فرزند خود بسپارد فرزند تنبل غُرلند کنان گفت آخه این همه گوسفند رو من تنها تنها بپام ! چوبان رو به فرزندش گفت: گوسفندان رو که به صحرا بردی یادت باشد که علاوه بر مراقبت از انها ، اونا رو به علی علیه السلام بسپاری بچه چوپان یه هفته اول رو از فرمول پدر پیروی کرد و هر شب گله رو صحیح و ...