سایر منابع:
سایر خبرها
معرفی کتاب نویسنده نخاعی چیره دست؛ گهواره ای از آتش و خون زیر پای احمد شیروانی
را به خوبی می شناسد چراکه خود جانباز جنگ دفاع مقدس بوده است. مادر بغلم کرد. صورتش را به صورتم چسباند و با گریه گفت: برو احمدم. به خدا می سپارمت. گویی عاشورا تکرار می شود و مادر فرزندش را برای رفتن به جنگ بدرقه می کند. مادر دل به سرنوشت نامعلوم فرزندش می دهد و با قلبی آکنده از عشق و دلشوره فرزند پانزده ساله اش را به دست خدا می سپارد. کتاب سیراب از عطش از همان ابتدا ما را وارد ...
سبک تربیتی مادر شهیدی که عمارِ حاج قاسم بود
کار می برد که "سلام! مادر شهید محمدخانی" حتی این شوخی برای من خیلی سخت بود و همیشه به او می گفتم محمدحسین من طاقت شنیدن این جمله را ندارم؛ در جواب می گفت: مامان من از خدا می خواهم که اول صبرش را به شما بدهد و بعد من به درجه شهادت برسم. اینکه ما می گوییم مخالفتی با رفتن پسرمان به جبهه مقاومت نداشتیم، برخی تصور می کنند که ما از شهادت فرزندمان ناراحت نمی شویم یا این مسئله برایمان مهم نیست ...
روایت ده سال مادرانگی با الهه احمدی
به گزارش افرا ورزش ، همه می دانند مادر بودن سخت ترین کار دنیاست و الهه احمدی روایت ده سال مادرانگی با الهه احمدیشاید این را بیشتر از همه ما لمس کرده باشد. می گوید: مادر بودن حتی از قهرمان المپیک شدن هم سخت تر است! پسرش باور یک ماهه بود که با او به سالن تیراندازی رفت. الهه تیر می انداخت؛ به سوی سیبل و برای سوی سهمیه المپیک. باور دو ساله بود که سهمیه المپیک ریو را گرفت و یکی ...
چرا مادر رونالدو به شهر ریاض نمی رود؟
به گزارش خبرگزاری برنا، کریستیانو رونالدو، یک سال پیش با انتقال به النصر، محل زندگی خود را تغییر داد و به ریاض منتقل شد. این مساله باعث شده تا مادر این بازیکن که عمدتا به دیدار او می رفت، خیلی نتواند فرزندش را ملاقات کند. دولورس آویرو پس از انتقال رونالدو، برای چند هفته به خاورمیانه آمد و به همراه دیگر اعضای خانواده در یک هتل 4 فصل اقامت گزید و بعدها در جریان تعطیلات بازی های ملی هم ...
مادرانی که تنها امید خود را هدیه کردند
بود که اجازه من و پدرش را برای رفتن به جبهه بگیرد. پدرش مخالف جبهه رفتن بود و به او می گفت: تو تنها امید من و عصای دست هستی جبهه نرو. مادر درباره سختی دل کندن از علیرضا گفت: غلامرضا همه امید من بود، من اول خدا و بعد او را داشتم. به پسرم می گفتم: ننه نرو من با کلی نذر و خواهش تو را از خدا گرفتم من را تنها نذار. اما به ما می گفت: سنگ راه من نشوید، من باید بروم وظیفه ...
بعید است بتوانی حق مادر را ادا کنی!
نگاه به مادر و جایگاه مادری از دید بسیاری از بزرگان توصیف شده است، اما زیباترین زاویه به ترسیم این جایگاه، زاویه نگاه خدا به مادر در روایات و احادیث است که عنایت به آن ها ما را در شناخت بیشتر قدر و منزلت این موجود گرانبها آشنا می کند تا با دانستن آن ها بتوانیم بخشی از حق بزرگی را که بر ما دارند ادا کنیم. ...
مادر؛ اولین و آخرین معنای عشق
از جنس عشق دارد و نگاه اوست که امید را در قعر سیاهی ها به تو نشان می دهد. مادر، فرشته ای از جنس خدا و بهشتی ترین موجود روی زمین است، صدای او همچون صدای موج دریا در هیاهوی ناآرامی ها آرامت می کند و آغوش او حصاری برای پناه بردن از سردی روزگار است؛ از تمام جان خود می گذرد تا به فرزندش جان بخشد و گویی دیدن لبخند فرزندش برای او، همچون روئیدن گل میان سنگ است. مادر است که با اشک ...
فرزندانم را به حضرت فاطمه (س) هدبه دادم
شاهد خبر شهادت دو فرزندش بود. شهید زین العابدین عسگری و شهید حاج مهدی عسگری با پذیرایی ساده و زیبایش به استقبال خاطراتی می رویم که از حاج مهدی عسگری می گفت خاطراتی که رنگ عشق و محبت داشت. مادر با لبخند گرمش این گونه آغاز کرد که من اگر ده تا بچه دیگر هم داشتم باز هم برای شهیدشدن و رفتن در آغوش خانم فاطمه الزهرا (س) تشویق شان می کردم. مادر در ادامه گفت: مهدی از ...
درباره فروغ السلطنه آذرخشی، مؤسس اولین مدرسه دخترانه در مشهد
راهش دوره، ولی خب می شه رفت. فروغ خانم تندتند از پله ها رفت بالا و در بزرگ ترین کلاس مدرسه را باز کرد و یک نفس عمیق کشید. هنوز روی تخته رد نوشته ها پیدا بود. چرخی زد و نشست روی پله، زیر تخته وایت بُرد. فلاکس چایش را درآورد. رو به زن گفت: عزیزالملوک، دخترم، اومد توی همین مدرسه خودم درس خوند بعد هم اومد همین جا معلم شد. می گم باید به سلطانُف، شوهرم، می گفتم بعد از مرگت به جای خونه، می ...
شاخه های گل نرگس و انتظار ناتمام یک مادر
چشمان نجیب و معصوم پسرم افتاد هر چه سوال در ذهن بود از خاطرم رفت. علیرضا دو هفته ای کنار ما بود روزها عین پروانه دور همه ما می گشت و شب ها تا دیروقت در مسجد محل بود! یک شب وقتی که از مسجد به خانه برگشت، گوشه ای نشست و شروع کرد به بازی کردن با ریشه های فرش، عادت علیرضا بود هر وقت که درخواستی داشت خودش را مشغول کاری می کرد. جبهه هم یک جور دانشگاه است! رفتم کنارش نشستم، سرش را ...
5 نگین از معدن مادران فیروزه ای
. سعید و حسین، در آستانه 30 سالگی، همچنان هر شب با لالایی های مادرشان سر بر بالین می گذارند و با نوازش دانه های تسبیح لاجوردی جانماز مادر و صدای گرمش، صبح شان را آغاز می کنند. این مادر می گوید: وقتی حسین یک سال داشت همسرم از دنیا رفت. من ماندم و دنیایی که باید برای حسین هم پدری می کردم هم مادری. حسین فلج مغزی بود اما هیچگاه به درگاه خدا شکایت نکردم. چند سال بعد در بهزیستی پرستار کودکان معلول شدم و ...
نگاهی به زندگی خصوصی حاج قاسم سلیمانی و همسر و فرزندانشان + تصاویر دیده نشده
و زندگی میکرده و جبهه می رفته. بعد ها هم رئیس سازمان زندان های استان تهران می شود. رازهای زندگی حاج قاسم سلیمانی به روایت برادرش حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در اقدامی تروریستی به شهادت رسید، اما زندگی این سردار بزرگ همراه با راز و رمزهایی بوده است. سردار قاسم سلیمانی در سال های اخیر به نامی تبدیل شده بود که لرزه بر اندام آمریکا و اسرائیل و داعش انداخت ...
ناامید بودیم تا این که حاج قاسم اومد...
"اون روز که گفتن سردار داره میاد، اصلا یادمون رفت که سیل خونه هامون را با خودش برده و آواره ایم. اصلا باورمون نمی شد. مگه میشه این همه روستای سیل زده، حاج قاسم بیاد روستای مزرعه سه. اما هلیکوپترش که فرود اومد و آدما که یکی یکی پایین اومدن، خود سردار رو با چشامون دیدیم. آره خودش بود. فروتن و متواضع، اصلا انگار اون سرداری نبود که همش این کشور و اون کشوره و برو بیایی داره..."؛ این جملات رو یکی از ...
دردل یک مادر شهید با پسرش + فیلم
پروانه سادات موحدی مادر پنج فرزند است که نخستین فرزندش پس از پایان جنگ تحمیلی به شهادت رسیده است. این مادر شهید سر مزار فرزندش در گفت وگو با ایسنا درباره عشق و علاقه فرزندش به شهدای جنگ تحمیلی و خواب هایی که دیده است روایت می کند: من مادر شهید حمیدرضا طیطو هستم. پنج فرزندم دارم و حمیدرضا فرزند اولم بود که در دوران جنگ تحمیلی در سال 67 یک سال پشت خط مقدم در جبهه حضور داشت ولی چون سنش کم بود اجازه ...
مادر شهیدی که تصویرش این روز ها در فضای مجازی دست به دست می شود
حرف نزدم. سیدمحمد هم رفت... کاش دروغ بگویند هر بار که سیدمحمد به مرخصی می آمد، مادر بیشتر دلتنگش می شد: ریش و سبیل بچه ام توی جبهه درآمد. ، بچه ام مرد شده بود. دلم می خواست برایش زن بگیرم... هر بار که خبر زخمی شدن سیدمحمد را می آوردند، مادر به اصرار از آنها می خواست همه چیز را راست و درست به او بگویند، حتی اگر پسرکش شهید شده راست بگویند، اما آن روز دلش می خواست کسانی که خبر ...
چالش های مادرانه/مادری کردن بالاترین لذت زندگی
ارشد هم ادامه تحصیل دادم ترم آخر ارشد بودم و حدود 6 سال از ازدواجمون می گذشت. حالا دیگه من یه مادرِ معلمِ دانشجو بودم که از پایان نامه اش دفاع می کرد و وقتی نمره کامل رو گرفت همسر و دختر یک سالش تو جلسه دفاع تشویقش می کردن. از وقتی فرزند اولم به دنیا اومد فعالیت های فرهنگیم رو خیلی کمتر کردم، دخترم سه سالش بود که دختر دومم به دنیا اومد و سه سال بعد هم پسرم رو خدا بهمون هدیه داد. مرخصی ...
دلتنگی های مادر شهیدی که ام وهب ایرانی نام گرفت
خودش دل تنگ... به سراغ مادر شهید محمدصادق رضایی می رویم و می گوید: اصلا شهیدم دلم را بزرگ کرد گویی همیشه همراهم است. 9 سال بود نمازش قضا نمی شد، همراه پدرش به صحرا می رفت، کار پدرش را انجام می داد و همه جوره در کنارمان بود.. 16 ساله که شد گفت باید به جبهه بروم هرچه ما گفتیم هنوز نمی توانی گفت نمی توانم باید در خدمت وطنم باشم دیدیم که واقعا خیال رفتن دارد گفتیم ان شاءالله ...
واکنش مادر شهید العاروری: فرزندم فدای میهن
شهید صالح العاروری می گوید که آخرین بار در مراسم حج سال گذشته برادرش را دیده است. او ایمان و توکل برادرش به خداوند متعال را ستود و تصریح کرد که شهادت چیزی بود که او همواره در سجده های خود از خدا می خواست و آرزو داشت فدای فلسطین و مسجد الاقصی شود. صفحات فضای مجازی نیز در واکنش به ترور شهید العاروری وارد عمل شده و کلیپ هایی از دیدار های وی قبل از این ترور و صحبت هایش در مورد شهدا را ...
وایت عاشقانه های مادر شهید هادی چوپان و فراق دوساله دیدارشان در گلزار شهدا
می کشد: خوش آمدی مادرجان! خوش آمدی عزیز دل! با اشاره دستش می خواهد که کنار او بنشینیم: مادرجان! گوش هام سنگینه. صدات رو نمی شنوم. بیا نزدیک بشین. یک دل سیر بچه ام را ندیدم مادر شهید هادی چوپان، روایت فرزند شهیدش را از شلوغی های دوران انقلاب شروع می کند: هادی من بچه بود که انقلاب شد. 13، 14 سال بیشتر نداشت و مدرسه می رفت. اما در همین سن وسال با بچه های مسجد جوادالائمه (ع) محله ...
روایت آموزگار سوادآموزی که با تشخیص به موقع باعث بازگشت دانش آموز به تحصیل شد
: جواد دانش آموز کلاس ششم بود. افت تحصیلی شدید، تلاطم زیاد و عدم علاقه به درس و مدرسه باعث شده بود او را پیش روانپزشک ببرند که در نهایت تشخیص بیش فعالی برای او داده بودند. حدود دو سال بود که داروی تخصصی ریتالین مصرف می کرد، اما مادرش ناامید از پیشرفت و بهبود او به یکی از اقوام نزدیک می گوید دیگر او را به مدرسه نمی فرستد. این فردی که از اقوام مادر جواد بوده، اربابی، آموزش دهنده نهضت ...
راه خِیری که با دعای مادر باز شد...
وربین اشاره می کند اینا رو بذارید کنار، اول باید هرچی رو میز چیدم رو بخورید بعد صحبت کنیم، اینا رو واسه شما چیدم. باید همه رو بخورید. تصویر بردار کادر بندی را انجام داده، میکروفون را وصل می کند و من از او می خواهم که قصه مادر مدرسه سازی ایران را با بیان سن و سال خودش آغاز کند ببینید اولین سوال خیلی مشکل بود، حداقل بذارید این رو آخر سر سوال می کردید . صدای خنده هر سه مان که ...
احترام به مقام شامخ زن در مکتب سلیمانی
، بعد سریع برگشت، پتو را زد بالا، کف پای مادر را بوسید. دوباره رفت، مجدد برگشت و کف پای دیگر مادر را بوسید. این بار برای بار سوم وقتی رفت، برگشت و صورت مادر را بوسید، بعد خداحافظی کرد و رفت. همان زمان، قبل از این که خداحافظی نهایی را بکند و برود به پدر و مادر گفته بود: وا... اگر شما بگویید من بمانم، نمی روم یعنی پدر و مادر را بر هر کاری ارجح می دانست. تقدیر از مقام همسر ...
رزمنده ای که در حسرت دیدار فرزندش شهید شد
سعیدی و افراد تحت فرماندهی اش جلودار و اولین کسانی بودند که حلقه محاصره را شکسته، همه ضد انقلابیون (دموکرات ها و کومله ها) را روانه جهنم کردند و آن ها را تار و مار ساختند. با آغاز جنگ تحمیلی وی نیز به جبهه رفت و به مقابله با متجاوزان پرداخت و در تاریخ بیست و پنجم آبان ماه سال 59 در اوایل جنگ تحمیلی به سرپرستی 450 نفر از برادران پاسدار و بسیجی به سوسنگرد اعزام و مدت چهار ماه هم به محافظت ...
تذکره خانه خدا آخرین هدیه روز مادر شد
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی گلستان ما ، ولادت حضرت زهرا(س) بهانه قشنگی برای دیدار با خانواده شهید قاسم غریب سومین شهید مدافع حرم استان گلستان شد، حاج ملکه ساورعلیا مادر این شهید والامقام که حالا 9 سال از شهادت فرزندش گذشته اما درد فراغ برایش تازه است، حالا مادر روی تخت خانه اش نشسته و با روی گشاده از مهمانان استقبال می کند. بوسه های مادر بر عکس فرزند شهیدش آنقدر شیرین و زیباست ...
حکایت های غضنفر و ربابه
وقتی شعبون رفت کل رمضون اومد پیشم و گفت به من گفت که دوروز قبل رفته دم در خونه شعبون ولی اونو دست خالی فرستاده بود.ولی حالا ..... ربابه گفت:خب حالا که قولش داده . بازم خدا رو شکر. غضنفر قاشق رو توی دهنش فرو برد و با دندونای مصنوعی اش شروع به جویدن کرد و گفت: حالا نفهمیدم چرا شعبون هی می گفت ؛ به فلانی نگن به بهمانی نگن تو مدرسه نگن تو مسجد نگن تو خط واحد نگن...... ...
شهادت مزد اخلاص محمد حسین بود/ حول محور ولایت زندگی کنید + فیلم
مادر شهید محمدحسین حدادیان گفت: فرزند شهیدم تمام واجبات شرعی و دینی را انجام می داد و شهادت مزد اخلاص محمدحسین بود. فاطمه تاجیک، مادر شهید محمدحسین حدادیان، شهید بسیجی آشوب خیابان پاسداران در گفتگو با خبرنگار فرهنگی حیات ، گفت: محمدحسین متولد سال 1374 بود ودرحالیکه تنها 22 سالش بود، در درگیری با اشرار به شهادت رسید. وی با بیان اینکه پسرم از روی غیرت و ولایت مداری و برای جنگ ...
احکام دانشگاه علوم پزشکی و دوگانگی در برخوردها /آیا ضوابط قربانی روابط می شوند؟
به گزارش پایگاه خبری آوای رودکوف ،گویند چوبانی قصد زیارت کرد و تصمیم گرفت گله گوسفندان را به فرزند خود بسپارد فرزند تنبل غُرلند کنان گفت آخه این همه گوسفند رو من تنها تنها بپام ! چوبان رو به فرزندش گفت: گوسفندان رو که به صحرا بردی یادت باشد که علاوه بر مراقبت از انها ، اونا رو به علی علیه السلام بسپاری بچه چوپان یه هفته اول رو از فرمول پدر پیروی کرد و هر شب گله رو صحیح و ...
چشم هایی که در تابوت باز شد!
به جای عِلم، صدایی می شنید که از او عمل می خواست. مادر، پوتین هایش را پشت چمدان ها قایم کرده بود ولی از بوی گِلی که هنوز کف شان چسبیده بود پیدایشان کرد. خاک جنوب برایش بگیر بود و دیگر نمی توانست بند خودش باشد. آخوند می شد و برای خون هم وطنانش روی منبرها مرثیه می خواند؟! نه! باید می رفت. کتاب ها و بعد از آن دستان سرد مادرش را که بدجور ترسیده بود، بوسید: برام دعا کن مامان! برام دعا کن شهید شم! ...
فیلم هایی با موضوع مادر در سینمای ایران/ از میم مثل مادر تا خون بازی
ایران به سمت دفاع مقدس بود، "فتحعلی اویسی" در نخستین فعالیت حرفه ای خود در پس از انقلاب، فیلم "مادر" را جلوی دوربین برد. فیلمی که داستانش به زمان حمله مغول ها به ایران برمی گردد و داستان مادری را به تصویر می کشد که پسرش توسط مغول ها به اعدام محکوم می شود اما مادر تلاش می کند تا این حکم در مورد فرزندش اجرا نشود اما او هیچگاه نمی تواند فرزند خود را ببیند تا زمانی که پسرش به دست مغول ها کشته می شود ...