سایر منابع:
سایر خبرها
ماه رجب روایت فاطمه مادر علی (ع)
سید عطاءالله مهاجرانی در اعتماد نوشت: تنها بودم؛ دلم برای کعبه تنگ شده بود. با خودم می گفتم: فاطمه ببین کعبه هم دلتنگ تو می شود! انگار آوایی در گوشم بود که به سوی کعبه بیا. صدا مثل طنین رازی در گوشم پیچیده بود. روز جمعه بود. روز بالا آمده بود و از تندی و تیزی گرما کاسته شده بود. ابوطالب رویایش را برایم تعریف کرد. در حِجر اسماعیل خوابش برده بود. در خواب دیده بود که دروازه ای در آسمان ...
گفتگو جالب با جهان پهلوان تختی / می خوام زن بگیرم!
روی صندلی تکیه داده بود و من با یکدسته کاغذ و چند سئوال روبرویش نشسته بودم. می خواستم آنچه که از دو ماه پیش و بعد از مسابقات کشتی تولیدو زیر زبانم وول می زد از این مرد نیرومند، اما کم حرف بیرون بکشم. وقتی وارد اتاق تختی شدم دلم می خواست در اولین نگاه وضع مزاجی او را حدس بزنم. چه خوانندگان عزیز می دانند که تختی بعد از مسابقات جهانی در تولیدو همراه اکیپ اعزامی ایران مراجعت نکرد و در بیمارستان ...
علامه طباطبایی به آقای خوشوقت گفته بود کلاس اصول فلسفه به درد شما نمی خورد! کد خبر: 910375 / دیروز, ...
می گرفت. اگر هم نرفته بود که نرفته بود. امام این طور بود. زندگی اش، حرف زدنش، درسش، همه چیزش. معلم و الگو بود برای کسی که می خواهد. خب خیلی ها امام را دیده اند که بعد دیدیم هیچ وقت با او نبودند. حالا مزاج کسی داغ است و کارهای انقلابی می کند، چون مزاجش داغ است، بر امام، مزاج حکومت نمی کرد. همه چیز در اختیارش بود. در زمان مرحوم آقای بروجردی، از همین گروه آدم ها گفتند آقا چرا نشسته ای؟ ...
ستاره اسکندری: وزیر و وکیل می روند اما زنان سینما حذف شدنی نیستند
ستاره اسکندری در برنامه خط فرضی گفت: چیزهایی می بینیم که تعجب می کنیم، انگار مثلاً مشاغل جاهایشان با هم عوض شده. یعنی آن چیزی که تو از یک فرد مثلاً متعصب یا سفت و سخت نظامی انتظار داری، می بینی در وزارت ارشاد حرف می زند. همه چیز عوض شده. و مطالبه گری به مفهوم درست انگار در ما هم وجود ندارد. وی گفت : تاریخ به همه مان ثابت کرده که تمام قدرت ها بالاخره بالا و پایین [می شوند]، همه وزرا یا ...
مرد اسیدپاش: از همسرم خواستم آشتی کند،نکرد او را سوزاندم
چشمانش نمایان بود به جایگاه رفت و گفت: من 12 سال با این مرد زندگی کردم اما به این نتیجه رسیدم که دیگر امکان ادامه زندگی با او را ندارم چراکه همسرم هم معتاد شده بود و هم بیکار و نمی خواست خودش را اصلاح کند. درنهایت هم حدود 7 ماه قبل از اسیدپاشی در ازای بخشیدن مهریه و نفقه ام دخترم را گرفتم و به خانه پدرم رفتم. اما بعد از چند روز که از جدایی مان گذشته بود او با من تماس گرفت و خواست تا دوباره باهم ...
اگر ابوحامد همراه شماست، موفق می شوید
.... گفتم: حاجی از پوتین های جدید خوشتان نیامد؟ سریع گفت: نه اتفاقا خیلی هم خوب بودند ولی جایی برای نماز رفته بودم وقتی آمدم بیرون پیداشون نکردم و خندید. بعدها فهمیدم همان روز وقتی برای سرکشی به خط می رود، پوتین ها را به یکی از برادران در خط داده است. تا جایی که می توانست خودش را بیکار نمی گذاشت. به بچه ها در خطوط عملیاتی، مجروحین در بیمارستان سر می زد و در اوقات بیکاری با فوتبال، اوقاتش را پر می کرد. بعضی اوقات پیش می آمد که چند روز پشت سرهم به رزمندگان و مجروحین سر می زد. ...
زهرا وثوقی، شاعر و نویسنده کودک و نوجوان: شاعر کودک مسئولیت سنگینی دارد کد خبر: 910030 / 20-10-1402, ...
ابراهیمی و ... در این زمینه کار می کردند، اکنون تعداد شعرای کودک و نوجوان در سطح کشور قابل توجه است و امیدوارم روز به روز بر این جمع افزوده شود. ویژگی های یک شعر خوب برای کودک چیست؟ یک شعر خوب کودک باید قبل از هر چیز از اصول و قواعد صحیح مربوط به شعر برخوردار باشد. از سوی دیگر شاعر کودک باید روانشناسی رشد کودک را بداند؛ یعنی اینکه کودک در هر گروه سنی چگونه فکر می کند، علایقش چیست ...
چرا تاریخ انقلاب اسلامی را افراد غیرخودی می نویسند؟/ اگر ننویسیم، دشمنان علیه ما خواهند نوشت
هیچ مشکلی ایجاد نکرد، دکتر بشارتی است. این آقا حرف هایی که مردم دوست دارند را بیان کرده است. کتاب من مثل بیان من است. اگر مردم بیان مرا دوست دارند، نوشته های من را هم دوست دارند. در این شرایطی که کتاب کم طرفدار است. هر کدام از این مجلدات سه هزار جلد چاپ می شود و می برند. بسیاری از کتاب های من به چاپ چهارم رسیده است. نوشته پشت جلد پنجم کتاب همگام با انقلاب اسلامی خیلی مهم است که برایتان ...
زن ایرانی سایه نشین نیست
به عنوان یک تماشاگر و مخاطب مستوران، خیلی جذاب است. چون یاد جملات مادرم می افتم که می گفت قدیم ها که تلویزیون نبود، دور هم زیر کرسی می نشستند و بزرگ تر ها می گفتند: یکی بود یکی نبود و هر کسی قصه ای داشت و تعریف می کرد. مدل روایت این داستان من را به یاد این حرف مادرم می اندازد. ضمن این که راوی و دوبیتی هایی را که خانم قاسمی ابتدای سریال می خوانند، هم دوست دارم و به نظرم جذاب و متفاوت است و مخاطب را ...
نازنین بیاتی می گوید خدا او را بغل کرده است
اتفاقات هیجان انگیز سریال که تعریف کردید، خاطره ای از صحنه های اکشن دارید که بگویید؟ در سریال هفت تقریبا هیچ کدام از صحنه هایی را که تصویربرداری می شد در فیلم های قبلی تجربه نکرده بودم. همه سکانس ها و پلان ها برایم خاطره بود. اتفاقات عجیب و غریبی که هیچ وقت تجربه اش نکرده بودم. گاهی اتفاقاتی می افتاد و مواردی را پشت سر می گذاشتیم که انگار خدا ما را بغل کرده بود. خاطرم هست سر تصویربرداری در ...
همه عروسک هایم را برای دیدن بابایم می دهم
مرا آرام کند ولی ممنونم که امشب به خوابم آمدی و بغلم کردی و گفتی من حواسم به تو هست و همه جا مواظبت هستم. بابا عید غدیر بود و برای فرزندان شهدا جشن تولد گرفته بودند، به من گفتند؛ بزرگترین آرزویت چیست؟ من گفتم: همه عروسک هایم را می دهم تا یک بار دیگر بابایم را ببینم. بابای عزیزم؛ مامان گفت تو دوست داشتی اسم من را رقیه بگذاری. من فکر می کنم که دوست داشتی مثل رقیه باشم. من نمی دانم که حضرت ...
روایت رابعه اسکویی از عکس جنجالی اش در فضای مجازی : 40 کیلو وزن کم کردم ! | شوآف ما بازیگرها را باور ...
تئاتر کار کردم. در کارنامه هنری ام کارهای بسیار خوب هست؛ در کنارش کارهای بد هم داشته ام. البته منظورم از کارهای بد، نقش های تکراری است که به ناچار و صرفا برای امرار معاش پذیرفتم. فارغ از این موضوع، همه کارهایم را کم و بیش دوست دارم. نقش هایی را که در فیلم های سگ کشی ، شیرین و خاله جون کوکب و غنچه بازی کردم، خیلی دوست دارم. بازی در فیلم های سگ کشی و شیرین و کار کردن با ...
40کیلو وزن کم کردم، همین!
...> یادتان هست چه تئاتری بود؟ تئاتر قصه زندگی بود که در تالار وحدت روی صحنه رفت. واقعا تجربه شیرین و خوشایندی بود. چون بعد از آن با استاد سمندریان آشنا شدم و دوره های بازیگری شان را گذراندم و بلافاصله در چند تئاتر کار کردم. با نزدیک به 3دهه بازیگری، کدام نقشتان را بیشتر دوست دارید؟ در کارنامه هنری ام کارهای بسیار خوب هست؛ در کنارش کارهای بد هم داشته ام. البته منظورم از کارهای بد ...
فاطمه هاشمی: به من گفتند می خواهند پدرت را طوری بکشند که شما هم فکر کنید به مرگ طبیعی فوت کرده!
تو و مادرت به آنجا (استخر) بیایید. هیچ وقت یکشنبه تماس نمی گرفت. من گفتم که مامان ناهار میهمان است، اما تماس می گیرم که ببینم می آید یا خیر؛ چون منزل دخترخاله ام میهمان بود. با مادرم تماس گرفتم و گفت که تا 5-6 عصر آنجا هستم. بعد بابا به من گفت که خودت بیا؛ ای کاش رفته بودم (گریه می کند) گفتم من وقت دندانپزشکی دارم؛ بیایم؟ گفت نه دیگر دکتر داری. من فیلم آن روز بابا را دارم که جلسه کمیسیون انرژی را ...
آدینه با داستان / ساعت 9 شب
ی "چهل سالگی" ناهید طباطبایی و نگار "چهل سالگی" علیرضا رئیسیان. صدای ساز کسی که نمی دانستم کیست تنها چند روز مانده تا چهل سالگی ام، اول توی اتاق و بعد توی تمام خانه پیچید. کتری را که روی اجاق گذاشتم قطعه ای از باخ بود. می دانم، باخ بود. انگار همین قطعه را توی خانه می زد. نگار "چهل سالگی" علیرضا رئیسیان. و من همین قطعه را خیلی دوست داشتم که بتوانم بزنم و هیچوقت نتوانسته بودم ...
قتل در صف نانوایی
...> گفتی سال ها قبل از تو پول قرض گرفته بود؟ سال ها قبل زمانی که در کشور ترکیه بودیم. در کشور ترکیه؟ رفته بودیم برای کار. چند سال قبل با پسردایی ام قاچاقی از کشور خارج شدیم و رفتیم ترکیه. پسردایی ام مهدی چند مرتبه از من پول قرض گرفت و بعد برگرداند. می دانید چرا؟ چون برود بازی های عجیب انجام دهد. بازی هایی شبیه قمار. پول پرداخت می کرد اما آدم خوش شانسی بود و اغلب بازی را می برد ...
فاطمه هاشمی: دو ناشناس به من گفتند می خواهند پدرت را بکشند
آید یا خیر؛ چون منزل دخترخاله ام میهمان بود. با مادرم تماس گرفتم و گفت که تا 5-6 عصر آنجا هستم. بعد بابا به من گفت که خودت بیا؛ ای کاش رفته بودم (گریه می کند) گفتم من وقت دندانپزشکی دارم؛ بیایم؟ گفت نه دیگر دکتر داری. من فیلم آن روز بابا را دارم که جلسه کمیسیون انرژی را در مجمع برگزار کرد. همه می گفتند آقای هاشمی چند بار این پله ها را بالا و پایین رفت. ما خیلی هم پیگیری کردیم ولی آقای شمخانی ادامه ...
رمان آناهیتا باران کن
...> من و محمدمیعاد شب و روز بودیم. خورشید و ماه بودیم. ما دو نفر هیچ وقت ما نمی شدیم. و از طرفی دیگر... خونواده مامان قرار داشتند. خاله و... همه از ساختمان بیرون رفتند. فقط من بودم که تنها توی راهرو ایستاده بودم. ایستاده بودم و فکر میکردم. یکهو از جا در رفتم. طول راهرو را دویدم. دم در حیاط ایستاده بودند و تعارف تکه پاره میکردند. خیلی نزدیک نشدم. بی اختیار درحالیکه از استرس ...
لاتی که جوانمرد شد!
...> گفتم معجزه شده است آیا؟ خندید و گفت: شاید! تعجبم را که دید ادامه داد: روزی مثل همیشه پُشتِ فرمانِ 18 چرخ، پا بر پدال گاز می فشردم جوری که دیگران مجبور شوند برایم راه باز کنند. مغرور بودم و با غرور می راندم که یک دفعه چشمم افتاد به نوشته پشت یک مینی بوس؛” این همه غرور بس نیست؟ کی می خواهی آدم بشی؟!” تکان خوردم. پایم از پدال گاز، سُر خورد روی ترمز. این نوشته مثل آب سردی بود که رویم خالی کردند؟ از ...
فیلم اتفاق تلخ آزاده زارعی از کودک کار ! / باران واقعی را دیدم !
حرف های تلخ از کودکان کار به گزارش رکنا، آزاده زارعی با توجه به ایفای نقش خود به عنوان کودک کار در در خصوص آنان گفت : خیلی تجربه های عجیبی دارم و هر هر چه بیشتر فکر میکنم بیشتر حالم بد می شود. من پشت فرمون بودم پشت چراغ قرار گرفتم و ناگهان یک خانم با ظاهری مثل باران نزدیک من آمد و به شیشه زد. گفت: "تو بارانی وای، الهی بمیرم برات!" اما من به او گفتم "تو باران واقعی من فقط ...
کلوپ: بدشانسی نونیز را نمی توانم توصیف کنم؛ دور برگشت بهتر بازی خواهیم کرد
تحرک نبود. نیمه دوم این موضوع را تغییر دادیم. بهترین بازی ما نبود اما به بازیکنانم گفتم که ما هم انسان هستیم. تماشاگران مثل همیشه از ما حمایت می کردند اما ما نیمه اول چیز زیادی برای تشویق آن ها ارائه نکردیم. نیمه دوم عملکرد مناسب لیورپول بود. کانر بردلی با 20 سال سن در اولین نیمه نهایی خود با لیورپول به نحوی بازی کرد انگار بیست سال است که در تیم حضور دارد مدت ها منتظر بودم به او فرصت بازی ...
ایده تخته سیاه قرائتی از کجا آمد؟!
...: همشهری آنلاین-زکیه سعیدی - شهره کیانوش راد :اما اصرار ما جواب می دهد. به ما می گوید: سؤال هایی کنید که برای مردم فایده دنیا و آخرت داشته باشد. اینکه من چند کیلو هستم؟ یا نمره پایم چند است؟ پدرم پنبه فروش بود یا ابریشم فروش؟ یا اینکه کدامیک از دخترها را بیشتر دوست دارم؟ چه اهمیتی دارد! شنیدن این جمله ها از محسن قرائتی شیخ شوخ کاشانی چندان عجیب نیست. او روحانی خوش خلقی است که سال ها هر ...
اگر بدانی چه پسری بود!
رویاهایش خیالش را به روزی می برد که عزیزتر از جانش سفارشش را در گوشش نجوا کرد و این حکایت تمام روزهای امروزش است... *طاقچه یا آلبوم خاطرات؛ این دیوار با انسان حرف می زند *جدال مادر شهید با فراق فرزند و فراموشی همه چیز برایش مثل برق و باد می گذرد این روایت مادر شهید سیدمهدی مستوری است، مادری که در جنگ با بیماری اجازه نمی دهد خیال فرزندش از ذهنش فراموش شود. ...
وقتی هری پاتر سارق می شود | متهم: دوست داشتم دانشمند شوم اما سارق شدم
... چرا با این سن کم تبدیل به سارق شده ای؟ چون حسرت خیلی چیزها در دلم بود. از داشتن ماشین خوب گرفته تا لباس های گرانقیمت. پدرم یک کارگر است و خودم خیلی زیاده خواه هستم. می خواستم پولدار شوم و بعد دور سرقت را خط بکشم. راستش می خواستم درس را ادامه بدهم و دانشمند شوم چون خیلی باهوشم! چقدر درس خواندی؟ دیپلمم را گرفتم و می خواستم بعد از چند مورد سرقت، درسم را ادامه ...
فیلم گفتگو / رازهای پنهان سریال آوای باران از زبان آزاده زارعی
بازیگران سریال آوای باران پس از پخش مجدد این سریال از شبکه آی فیلم باز هم بعد از چند سال بر سر زبان ها افتادند. باران یا همان آزاده زارعی بازیگر سینما و تلویزیون با تغییرات چشمگیر این روز ها بیش از پیش در فضای مجازی سر و صدا کرده است. آزاده زارعی ، بازیگر مطرح سینما و تلویزیون دختری خوش قلب ، خون گرم و مهربان با حضور سبز خود در رکنا از پشت پرده فیلم آوای باران تا ازدواج و حرف های تلخ ...
حرم نوشت های یک خادمه | خدمتی با جان و دل
.... هر بار زائری با حسرت این جمله را می گفت دلم می لرزید و آسمان چشمانم بارانی می شد. انگار هنوز حرف برای گفتن داشت. حرفش را کمی مزه مزه کرد. ببخشید... یک سوال می توانم از شما بپرسم. بله حتما. در ادامه حتما بخوانید حرم نوشت های یک خادمه | لذت بازی در حرم خادم هایی که اینجا کار می کنند حقوق می گیرند؟ بدون هیچ مکثی گفتم نه! ما همه اینجا به صورت افتخاری خدمت می کنیم. اگر شنیدید ...
قتل پسردایی به خاطر یک میلیون تومان
تومان از من قرض گرفت و قرار شد مدتی بعد پرداخت کند. 500 هزار تومان از بدهی اش را به من داد، اما یک میلیون تومان مابقی را امروز و فردا می کرد، به خاطر همین چند باری با هم مشاجره و درگیری داشتیم، اما درگیری آخرمان فقط به خاطر یک میلیون تومان نبود. آن روز بیشتر به خاطر اینکه او شب قبل یک سیلی به من زده بود، عصبانی بودم و در نهایت هم دست به چاقو شدم. چرا سیلی زده بود؟ ما چند باری به خاطر ...