سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف پروین درباره هاشمی نسب؛ جای او بودم با کله به استقلال می رفتم!
همان جا با مادرش زندگی می کند و 200 300 میلیارد تومان قیمت خانه اش است. خودم شخصا پیش آقای عابدینی مدیرعامل وقت پرسپولیس رفتم و گفتم چرا اجازه نمی دهی که هاشمی نسب به استقلال برود، وقتی گفت صد میلیون می دهند بال در آوردم و خودم گفتم به استقلال برو. شادی او پس از گلزنی به پرسپولیس و غش کردنش اضافه بود، شاید برای این بود که فحش خورده بود اما هاشمی نسب پسر آقا و ماهی است. 258 258 ...
ببینید | افشای راز بزرگ جدایی مهدی هاشمی نسب از پرسپولیس؛ ماجرای خانه 300 میلیارد تومانی!
اسطوره تاریخ فوتبال ایران گفت: مهدی هاشمی نسب پیش من آمد و گفت استقلال به من 100 میلیون تومان می دهد، پرسپولیس به او 10 میلیون می داد. گفتم اگر من جای تو باشم با کله می روم،گفت بروم؟ گفتم برو. رفت یک خانه در گوهردشت خرید و هنوز همان جا با مادرش زندگی می کند و 200_300 میلیارد تومان قیمت خانه اش است. منبع: چندثانیه ...
پیام شهدا|حق الناس را رعایت کنید
هر دوی مان عکس گرفتیم در کردستان بودیم. هر دو مرخصی 5 روزه گرفتیم و آمدیم به منزل. شهید که بعد از مرخصی اعزام شد 2 روز بعد من رفتم. آن شب تا ساعت یک صبح بیدار بودیم و از حال و هوای جبهه حرف زدیم و گفتیم اگر شهید شویم چه می شود و دقیقاً هشتم آبان 61 شب وداع بود. برادر شهید: یادم می آید که من در کلاس پنجم درس خواندم. در فصل کشاورزی در گرمای زیاد شهید روزه می گرفت پدرم می گفت: روزه بر تو ...
ماجرای شنیده نشده از علی پروین و مهدی هاشمی نسب/ حضور در استقلال چگونه رقم خورد؟
با اشاره به درخواست جدایی او از پرسپولیس، گفت: مهدی هاشمی نسب پیش من آمد و گفت استقلال به من 100 میلیون تومان می دهد، پرسپولیس به او 10 میلیون می داد. گفتم اگر من جای تو باشم با کله می روم،گفت بروم؟ گفتم برو. رفت یک خانه در گوهردشت خرید و هنوز همان جا با مادرش زندگی می کند و 200 300 میلیارد تومان قیمت خانه اش است. این پیشکسوت فوتبال همچنین بیان کرد: خودم شخصا پیش آقای عابدینی مدیرعامل ...
میرزاده عشقی را رقیب عشقی اش کشت
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ، عشقی یک جوان کلاه نمدی پرشور همدانی بود که به تهران آمد، زمانی که دولت تزار اولتیماتوم داد و مجلس را بست جمعی از ایرانیان به عنوان اعتراض مهاجرت کردند و رفتند به اسلامبول ترکیه، عشقی هم جزو مهاجرین بود. در این مسافرت کسب معلومات کرد و تعصب میهن پرستی ترک ها در عشقی جوان یک احساسات وطنی تازه تولید کرد، او که ذاتا مردی وطن پرست بود با برداشت هایی که در این سفر کرد اپرای رستاخیز سلاطین را نوشت و در دوره ای که وثوق الدوله با انگلیسی ها قرارداد بست و احمدشاه به اروپا رفته بود به ایران بازگشت. محل بانک ملی کنونی خانه سردار ...
این بازیگر رابرت دنیرو را از مراسم عروسی اش بیرون کرد
عروسی به لارنس خوش نگذشته است. او به یاد می آورد که رابرت دنیرو همبازی اش در اخاذی آمریکایی هیچ کس را نمی شناخته و به وضوح خوشحال نبوده است: نگاه کردم و باب را دیدم که هیچ کس را نمی شناخت و داشت پرسه می زد، و من فوراً فکر کردم: نه، دوست ندارم اینجا باشد. نمی خواهم اینجا باشد. بنابراین بود رفتم و در گوش او گفتم: برو خانه. و او برخورد خوبی داشت – با والدین من حرف زد و مؤدب بود – اما به او گفتم: برو. واقعاً باعث شد حالم بهتر شود. ...
خلاصه داستان کامل سریال ترکی شربت زغال اخته
شبکه اخبار خبر بگه او جا میخوره و میگه واقعا؟ چیشد؟ قبلا که میگفتی بد میشه فکر میکنن پارتی بازی کردی نکنه میخوای جدا بشی؟..... برای خواندن ادامه مطلب رو تیتر کلیک کنید. قسمت 96 شربت زغال اخته فاتح با دخترش حرف میزنه تو راه و بهش میگه همه چیزو درست میکنیم همه این کارها برای صلاح خودته دخترم دوباره یه خانواده میشیم تو و من و مادرت. دوعا با گریه و حالی داغون به خانه میره که ...
هنوز خاطرخواه نشده ای ... !
... مادرش قبل از شهادت بچه هایش، خواب دیده بود امام آمده به خانه شان و مادرش یک ظرف میوه برای ایشان برده. امام دوتا سیب درشتش را برداشت و گرفت زیر عبا. گفت این برای من، و خداحافظی کرد و رفت. همان که شما می گویید سیبِ سرسَبد . وقتی پسرش شهید شد متوجه تعبیر خوابش شد. نسبت به دومی می گفت نرو. پسر تا چند روز به خاطر رعایت پدر و مادرش ماند. بعد مادر خواب دیده بود که مزاحم بچه ات نشو! به پسرش گفته بود ...
فال ابجد روزانه | فال ابجد روزانه امروز چهارشنبه 27 دی 1402
. در ادامه با ما و فال ابجد فردا چهارشنبه 27 دی 1402 همراه بمانید. فال ابجد امروز 27 دی متولدین فروردین حروف ابجد فال شما : د ب ج از چیزی دلخور یا غمگین هستی فکرش را از سرت بیرون کن. در روزی به رویت گشوده است و به زودی از یکی از خویشان چیزی به تو میرسد. متواضع باش و تکبر را کنار بگذار. در چند روز آینده خبر خوشی به تو میرسد. اگر قصد سفر داری برو زیرا هم موجب شادی تو ...
حکایت طلبه ای که مهمان امام هادی (علیه السلام) شد
خواهد گفت زن عجب گدایی شدیم نمی خواستم معلوم بشود که بی پول شده ایم خیلی گیج شدم. بالاخره رفتم تو حرم امام رضا گفتم یا امام رضا مگر تو امام نیستی این هم خانه توست من این جا وایستاده ام یکی به من پول بدهد تقلید کردم از آن طلبه سامرا در کنار قبر امام هادی(ع) دیدم کسی نیامد گفتم یا امام رضا نانوایی ها را می بندند اگر می خواهی یک خرده زودتر می بندند. باز ایستادیم یک سیدی که الآن امام جمعه یکی از ...
برخاسته از سرزمین نخلستان های بوشهر
ها شروع به اعتراض می کنند. جبهه معنویت و صفا صمیمیت و لفظ برادر بود. همه جا یک صدا و یک نوا لفظ برادر بود. خاطره شهید شدن همرزمانم شهید اسماعیلی با یکی دونفر به نام آقای زارع و فاطمی صبح از خورعبدالله به فاو رفتند. بعد از آن ساعت یازده، یازده و نیم خبر دادند که ماشین بچه های کاکی کنار مسجد فاو توپ فرانسوی خورده است. دو نفر جلویی شهید شده بودند و سه نفر ...
خلاصه داستان قسمت 97 سریال ترکی زغال اخته
بگه او جا میخوره و میگه واقعا؟ چیشد؟ قبلا که میگفتی بد میشه فکر میکنن پارتی بازی کردی نکنه میخوای جدا بشی؟ روزگار میگه اینارو از کجات درمیاری؟ فقط سوال پرسیدم! پلین تایید میکنه که روزگار میگه داره مروت بازی درمیاره و غر میزنه سپس به پلین میگه خوب برو دیگه موقعش شد بهت خبر میدم پلین میگه باشه همین که همچین چیزی بهم گفتی یعنی روزهای آخر کار مروت نزدیکه و میره. شب تو خونه آذرخش همه نشستن و در حال شام ...
روزی که عباس شهید شد
امید را دارم که پسرم عباس و شهدا شفاعتم کنند. به خدا همیشه می گویم که من نزد تو آبرو ندارم اما شهدا نزد تو آبرو دارند، از تو می خواهم که وساطت شهدا را برایم بپذیری. دست خدا روی قلبم بود مادر ما را به 37 سال قبل و لحظه خبر شهادت می برد و می گوید: خیلی کم گریه کردم. فکر می کنم خدا دستش را روی قلبم گذاشته و صبر عجیبی به من داده بود. برای او گاهی گریه می کنم خیلی دوستش داشتم مادر ...
مرحوم آقامجتبی تهرانی: اینکه یک عده آبروی خود را می ریزند تا مال به دست بیاورند خیلی پستی است + صوت
داشتم گفتم. گفتم، یکی از اشتباهاتی که ماها می کنیم این است، خب البته، یک بُعْد شکمی اش بروم، چاره ای هم ندارم. و آن این است که ما خیال می کنیم، رازقِ خودمان هستیم. برو عمو! دنبال کارت. تو که خالق خودت نیستی تا رازق خودت باشی بیچاره. فهمیدی چه می گویم؟! آنی که خالق است، رازق است. وقتی فهمیدی هیچ کاره ای، می فهمی یک کاره ای هستش دیگر، راه به او پیدا می کنی؛ بعد می روی به سمت او آنوقت. فهمیدی؟! ...
5 بار محکوم به اعدام شدم / گریه حاج قاسم سلیمانی بر مزاری که نام من را داشت!
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، چه کسی لباس من را پوشید روایت رزمنده ای است که در فروردین سال 1361 در جریان عملیات فتح المبین به اسارت نیروهای بعثی درمی آید و لباس هایش در محل اسارت جا می ماند. چند روز بعد، پیکر شهیدی به خانه محسن فلاح آورده می شود که کاملاً شبیه او بوده و لباس های او را به تن داشته. مدتی بعد، نامه ای از طرف صلیب سرخ و از عراق به خانواده می رسد که نشان می دهد محسن زنده است ...
آرزو دارم قرآنم را به رهبرم هدیه کنم
حضرت فاطمه (س) وسالروز شهادت سردار دل ها به پایان رسید. کاتب قروه ای اعلام کرد: با وجود اینکه یک کارگر ساده هستم و شغل مناسبی ندارم اما دوست دارم کتابت را ادامه دهم و این اولین و آخرین کتابت بنده نباشد. آرزو دارم کتابم را به رهبر انقلاب تقدیم کنم کرمی بیان داشت: آرزو دارم اولین کتابم را با دست های کارگری خودم تقدیم حضرت آقا مقام معظم رهبری کنم و از تمامی مسؤولان استان و شهرستان خواهشمندم کمک کنند و مرا به آرزویم برسانند. وی اضافه کرد: انتظار دارم مسؤولان شهرستانی و استانی از من حمایت کنند تا بتوانم در این راه همچنان قدم بر دارم. کد خبر 5994765 ...
بخشش پدر خطاکار به احترام روز پدر
رفت و آمد داشت. 16 سال قبل خواهرم او را برای ازدواج با من معرفی کرد و در آن زمان من هم در مغازه مکانیکی مشغول به کار بودم و در آمد زیادی هم نداشتم. پرستو دختر خوبی بود و از او خوشم آمد و همراه خانواده ام به خواستگاری اش رفتم و او هم خبر داشت که من مکانیکم و درآمد خیلی بالایی ندارم. ما با هم ازدواج کردیم و خیلی زود هم اولین فرزندمان که الان پسر 15 ساله ای است، به دنیا آمد و چند سال بعد هم دخترمان به ...
دختر خردسالم گفت مامان با شهاب در اتاق تنها هستند /به همسرم تعرض کرده بود
، برویم. به همراه شکور به دنبال شهاب رفتیم و درحالی که شیشه هم کشیده بودم، با چاقو 14 ضربه به شهاب زدم و جسدش را رها کردم، کمی هم بنزین روی او ریختم که آتش بزنیم و بعد فرار کردیم. متهم ردیف دوم: اتهامات را قبول ندارم در ادامه، متهم ردیف دوم در جایگاه قرار گرفت. او همه اتهاماتش را انکار کرد و گفت: من از هیچ چیز خبر نداشتم، فقط چون موتور داشتم، همراه عظیم رفتم و آنجا متوجه شدم چه ...
چگونه آدم بزرگی شدم
خارج رفته بودم، در منزل یک خانم پانسیون بودم. ایشان همان روزهای اول، یک بار از من پرسید: شربت آلبالو می خوری؟ من چون احساس غربت می کردم، گفتم: نع ! به خاطر همین برخورد در تمام سال هایی که آن جا بودم، نتوانستم شربت آلبالو بخورم*! خاطرات این گونه ی من زیاد است اما الان حضور ذهن ندارم. در مقابل افرادی هم بودند که معنی این چیزها را نمی فهمیدند. مثلاً همان آقای فلانی که آن موقع سری ...
قتل خونین پسر جوان جلوی چشم پدر و برادرش / دعوا بخاطر جای پارک بود + جزییات
مقابل خانه مان آمدند و با ما درگیر شدند .یزدان مقابل چشمانم با چاقو به سینه برادرم زد و او را کشت. پدر شاهین نیز گفت: وقتی متوجه درگیری 2 پسرم با مرد همسایه شدم مقابل در رفتم .اما یزدان و برادرش و چند مرد دیگر به ما حمله ور شدند .برادر یزدان بوکسور است که باتوم در دست داشت .او با باتوم یک ضربه به من زد که روی زمین پرت شدم و حدود 20 دقیقه بیهوش بودم. وقتی به هوش آمدم که پسرم کشته شده ...
فال ابجد روزانه | فال ابجد روزانه امروز سه شنبه 26 دی 1402
شکر خدا را به جا آوری. افرادی هستند که در عین دوستی، غیبت تو را میکنند . از این افراد دوری کن. برای مقصود و نیتی که داری باید تلاش کنی تا به آن برسی. اگر کسی را رنجانده ای باید از او دلجویی کنی. نیات خیر داشته باش و در کارها مردانه پیش برو، به خداوند توکل کن تا به مرادت برسی. فال ابجد 26 دی 1402 برای متولدین آذر متن فال: حروف ابجد فال شما : ب آ آ طالعت ...
خالکوبی این شهید چطور پاک شد؟ ؛ از قهوه خانه تا سوریه | جوان پرشر و شور یافت آبادی چطور عاقبت به خیر شد؟
خواندن حساس بود. برای خواندن نماز به بچه ها تشویقی پول و جایزه می داد. پدر: مجید بعد از ظهرها می رفت سر مغازه نانوایی دایی خودش می ایستاد و دست مردم نان بربری می داد. به همین خاطر بین مردم به مجید بربری معروف شده بود. نیازی به دستمزد این کار نداشت و خودش قهوه خانه دار بود و 2 ماشین نیسان و زانتیا داشت. علتش این بود که می خواست به خانواده های بی بضاعت نان رایگان به حساب خودش بدهد. اهل محل ...
خلاصه داستان قسمت 330 سریال ترکی خواهران و برادران
صفحه اقتصاد - سریال ترکی خواهران و برادران روزهای یکشنبه، سه شنبه و جمعه ساعت 21 از شبکه جم سریز و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. در قسمت 330 سریال ترکی خواهران و برادران چه گذشت؟ یاسمین با دیدن اونا جا خورده و پیش مادرش میره و به سوزان میگه این کار تو بوده؟ و داد میزنه و میگه جواب بده کار تو بوده؟ سپس داد میزنه و کمک میخواد که نباهت و صرب به اونجا ...
خلاصه داستان قسمت 96 سریال ترکی زغال اخته
خانواده میشیم تو و من و مادرت. دوعا با گریه و حالی داغون به خانه میره که خانواده اش آرومش میکنن و در آغوشش میگیرن. فاتح با خوشحالی به خانه شان میره و خانواده اش با خوشحالی پیشش میرن و جمره را میبینن و بهش خوش آمد میگن. فردای آن روز پنبه به سونگل کارهایی که باید در رابطه با بچه بکنه را بهش میگه که بعد از رفتنش سونگل میگه خدا به دادمون برسه! پنبه لباس سفید و سربند سفید میبنده و میره سراغ بچه. سونگل ...
فلک ناز؛ پیرزنی که بی بی مریم وار پای مردم یک روستا ایستاده است
گذاشتم و گفتم: نه مزاحم نمی شوم فقط آمده ام کمی حرف بزنیم زود رفع زحمت می کنم. - سوال هایت را هم بپرس دنبال آتش که نیامدی، با هم ناهار می خوریم بعد برو. در خانه من همیشه باز است همه آدمی اینجا برو بیا دارد، تو برای چه کاری آمدی؟ کمی نزدیک ترش نشستم و به دست های پرچروکش که به زمختی دستان مردانه می رفت زل زدم. انگشت عقیق درشتی توی انگشت نشانش جا خوش کرده بود. نگاه از دست هایش ...
داستان ترسناک شب های تهران از زبان مامان زری و5 زن آواره در پاتوق ها
همسرش را گرفتند، باردار بود: وقتی شوهرم را گرفتند، آواره شدم. تازه فهمیده بودم باردارم. با پسر بزرگم رفتم برای زایمان. بچه که به دنیا آمد، او را بغل کردم و مستقیم رفتم پاتوق. خمار بودم. جنس می خواستم. خانه وامانده ساقی تحت نظر بود و همان جا ما را گرفتند و بردند کلانتری. بچه تنگی نفس شد که خانواده ام را خبر کردند. بچه حالا پسری 13-12 ساله است که زری او را همان روز تحویل داد و آمد تهران: 1 سالی می ...
وقتی ساواک مترجم دن کیشوت را دعوت کرد
ورودم نگذشته بود که ناگهان چشمم به شادروان استاد سعید نفیسی افتاد. او در آن دم داشت با آقایی که ریش کوتاهی به چانه اش بود حرف می زد. خوشحال به سمت او رفتم سلام کردم و گفتم استاد این جا چه خبر است؟ استاد نفیسی همین که مرا دید. مخاطب خود را رها کرد و گفت اوه چه خوب شد که آمدی آقای شفا همه اش سراغ تو را می گیرد... دست مرا گرفت و با خود به سمتی برد که لابد آقای شفا در آنجا بود. وقتی به نزد آقای شفا ...
عزیز جواد الائمه سلام // گل فاطمه یا علی النقی
دهد حضرتش قصد شعر خواندن کرد کرد آغاز معجزاتِ کلام سخنش مثل تیغ حیدر بود محشری شد به پا زِ شعر امام بر سرِ دشمنش خراب ، آقا گویی آن خانۀ مجلل کرد شعرها در مَذَمّتِ دنیا عیش او را به غم مبدل کرد متوکل که منقلب گردید در خود احساس روسیاهی کرد لااقل در میان آن مجلس از امام آمد عذرخواهی کرد دشمنی هم سراغ ...