سایر خبرها
خودکشی مرد 80 ساله پس از قتل همسر و فرزندش
می کرد. من به شدت ترسیده بودم و فورا در گوشه ای دور از چشمان او مخفی شدم. در آن لحظات نمی دانستم که چه اتفاقی افتاده است. اما بعد از تمام شدن تیراندازی کمی صبر کردم و وقتی مطمئن شدم که دیگر صدایی نمی آید از مخفیگاهم بیرون آمدم و صحنه فجیعی مقابل خود دیدم. اعضای خانواده ام همگی کشته شده بودند. او ماموران را به سوی اجساد هدایت کرد. یک زن 80 ساله، و یک زن و مرد 40 ساله در اثر جراحات گلوله ...
اوضاع وخامت بار آوارگان در نوار غزه؛ زنانی که حتی فرصتی برای گریه کردن نمی یابند /گزارشی از العربی الجدید
حرف دکتر در مورد نیازم به غذا برای درمان کم خونی فرزندم، در ذهنم سنگینی می کرد اما چطور؟ و از کجا؟! سپس به روایت واقعیت خود ادامه داد و گفت: بعد از زایمان مجبور می شدم روزی چند بار به توالت بروم در حالی که تنها یک دستشویی برای صدها آواره وجود داشت، لذا ناچار بودم در صف بایستم تا اینکه خون لباس هایم را کثیف می کرد. بنابراین مجبور شدم نیم ساعت پیاده روی کنم تا آب بیاورم، سپس تنها لباسی ...
ناگفته های پرونده شهلا جاهد | شهلا در آخرین جلسه بازجویی چه گفت؟
که شهلا چنین جمله ای را نزد من بر زبان آورد. سرانجام بعد از چند روز شهلا به قتل همسر ناصر محمد خانی اعتراف کرد و من از اینکه توانسته بودم در بدو ورودم به اداره آگاهی با چنین پرونده مهمی مواجه و متوجه قاتل بودن وی شوم، احساس غرور و رضایت می کردم. سرهنگ غفاری که از 20 سال پیش کارش را در اداره مربوط به فقدانی ها و افراد ناپدید شده در اداره آگاهی آغاز کرده است، خاطرات خواندنی دیگری هم دارد ...
زن30ساله: از دوره راهنمایی با پسرها تریاک می کشم
جملات جر و بحث بین ما دوباره شروع شد من هم که خمار بودم و حال و حوصله مشاجره را نداشتم پاسخ های سربالا دادم و این گونه خشم شوهرم را برانگیختم. لحظاتی بعد درگیری بین ما به صورت جدی شدت گرفت که من با عصبانیت به سوی آشپزخانه رفتم وزمانی به طرف هادی بازگشتم که دسته کارد را دردستم می فشردم . آن لحظه دخترم یلدا هم در خواب بود که ناگهان تیغه کارد را به شکم شوهرم فرو کردم و هنگامی که او روی زمین افتاد پتویی ...
قاطرها در نقش آمبولانس برای نجات مجروحان
رسیدیم کنار سنگر، سردار شهید حاج احمد کاظمی داشت با دوربین منطقه عملیاتی را دید میزد. همین موقع چند تا از قاطر های گردان ناصر رسیدند لب خط الراس نظامی قلّه (خط مرزی). دوباره بعثی ها با کاتیوشا 5 تا 5 تا شروع کردند قله را زدن. یکی از گلوله ها صاف خورد به تویوتای تدارکات و آتش گرفت. یکی از نیرو های بسیجی نزدیک تویوتا بود. یک ترکش کوچک خورد به سرش. خون صورتش را گرفت. دویدم کنارش با قیچی مو ...
آخرین گفت وگوهای دو دوست در جبهه
کانال ماهی، روبروی خاکریز تیپ الغدیر یزد در سه راه شهادت، از نفربر پیاده شدیم، همان لحظه مسعود شیخ بابایی را دیدم؛ خیلی خوشحال شدم و سرپایی خوش وبش بسیار مختصری کردیم. گفتم: مسعود سریع بگو منطقه چه خبر است؟ مسعود چون زودتر از ما به منطقه آمده بود، توضیح داد: عراق پاتک کرده، حواست جمع باشد. اگر رفتی بالای خاکریز، سریع بیا پایین؛ تک تیراندازهایشان خیلی سوارند هم با توپ مستقیم و خمپاره هم خیلی ...
پیدا کردن گمشده ها،تخصص خانم کارآگاه
جمله را با لحنی عجیب به من گفت. تا قبل از این تردید داشتم که آیا او قاتل است یا نه، اما پس از گفتن این جمله دیگر مطمئن شدم و حتی به افسر بازجو گفتم که شهلا چنین جمله ای را نزد من بر زبان آورد. سرانجام بعد از چند روز شهلا به قتل همسر ناصر محمدخانی اعتراف کرد و من از اینکه توانسته بودم در بدو ورودم به اداره آگاهی با چنین پرونده مهمی مواجه و متوجه قاتل بودن وی شوم، احساس غرور و رضایت می کردم. ...
آغاز رفاقت با تم در آمریکا/ آقای آهنگساز 17 شهریور کجا بود؟
م مسلمانی، برود دفتر آیت الله نوری؛ همان روز تاریخی که مسیر مبارزات را متحول کرد و در همان میدان ژاله که واقعه جمعه خونین در آن رخ داد. روز 16 شهریور با تم در راهپیمایی بودم. آن روز در راهپیمایی متوجه شدم عده ای از چپی ها و منافقین هفت خط زبل که معمولاً در این مجال ها فرصت طلبی می کنند، دارند دوشادوش یکی از گروه های خبری خارجی راه می روند و شعارهای مردم را برای خبرنگارها ترجمه می کنند؛ البته تر ...
پدر داماد به اتهام قتل 2 میهمان محاکمه می شود
عنوان از خون دخترم گذشت نمی کنم و تنها درخواستم قصاص متهم است. پس از آن مادر پسربچه هم که از ناحیه پا و دست آسیب دیده بود به جایگاه رفت و گفت: هروقت یاد آن شب می افتم بدنم می لرزد. پسرم در چند قدمی من بود که کشته شد. پزشکان اعلام کردند گلوله به طحال پسرم خورده بود. من هم تقاضای قصاص دادم و به هیچ عنوان حاضر به مصالحه نیستم. بعد از آن متهم در حالی که سرش پایین بود به جایگاه ...
جزییات تازه از لحظات آتش سوزی هتل بیمارستان گاندی
شروع شد. طبقه شانزدهم و هفدهم، هتل بیمارستان است. ناگهان اشک در چشمانش جمع می شود و به سمت دیگری می رود. مرد جوانی به دیوار روبه روی بیمارستان تکیه داده بود. او در مورد لحظه وقوع آتش سوزی به اعتماد می گوید: غروب مسافر داشتم. او را داخل پارکینگ بیمارستان پیاده کردم. وقتی داشتم از پارکینگ خارج می شدم، عده ای فریاد کشیدند و گفتند؛ بیمارستان آتش گرفت. ترسیده بودم. سریع از پارکینگ خارج شدم. ماشینم ...
دردسر خوردن کله پاچه در خانه خواهر / ناخواسته شرور شدم!
رسیدم هنوز شوهر خواهرم از سرکار به منزل نیامده بود به همین خاطر خواهرم از من خواست تا چند نان سنگک برای شام بخرم. من هم روانه خیابان شدم اما قبل از آن که به نانوایی برسم یکی از بستگانم را دیدم که در نزدیکی منزل خواهرم زندگی می کند. مرتضی که از دیدن من خوشحال شده بود مرا سوار پرایدش کرد و گفت: بیا باهم به کافه برویم و قلیانی کنار هم بکشیم! هرچه اصرار کردم که قرار است نان سنگک برای کله ...
روایت های دردناک از اتفاقات خان یونس از زبان آوارگان فلسطینی
. وی ادامه داد: مادرم که از شدت سرما گریه می کرد، مراقب من و جودی از حمله سگ های ولگرد بود؛ چراکه لحظه ای و درحالی که خواب بودیم نزدیک بود به ما حمله کنند. دو شب را بدون سرپناه و چادر گذراندیم؛ این دو شب مثل 20 سال بر ما گذشتند. محمد (39 ساله) دیگر آواره فلسطینی است که درباره وضعیت مصیبت بار فلسطینی ها در خان یونس گفت: شامگاه چهارشنبه در حمله اشغالگران به منطقه صنعتی خان یونس ...
ایستادگی پای عهدی جوانمردانه تا رسیدن به مقام والای شهادت
نگاه می کنم، تمام جهات خانه نشانه ای از او حضور دارد؛ از قاب عکس و لباس خدمتش در سپاه گرفته تا چوب پر خادمی اش در هیئت و من چند لحظه ای محو تصاویر و نشانه ها می شوم. همسر شهید آقادادی دعوتم می کند تا بنشینم، تازه متوجه سادگی خانه و وسایل می شوم، به رغم ادعای بسیاری از افراد که در جنگ سوریه می گفتند، شهدای ما برای پول رفته اند، اما همه چیز خیلی ساده و دل نشین است و من از همان ابتدا ...
روایت دردناک مرگ امیرعلی باحمله سگ های ولگرد
دوست داشت و برای این که غافلگیرم کند، تصمیم گرفت برایم از مغازه ای که همان حوالی بود، کادو بخرد. خاله امیرعلی به اوگفت بیا داخل اما امیرعلی گفت کار دارم و رفت. بعد از رفتن پسرم، جلوی یکی از آپارتمان های مجتمع مسکونی، ناگهان تعدادی سگ به پسرم حمله کردند. در آن لحظه هیچ کس آنجا نبود. یکی از همسایه ها در حال رانندگی با کامیونش بود که با دیدن این صحنه کامیون را رها کرد و سگ ها را فراری داد ...
354اُمین شب خاطره برگزار شد
ناگهان از شدت کوبیدن به در وحشت کردم. با اینکه مادر سفارش کرده بود قبل از باز کردن در بپرسم چه کسی پشت آن است، از ترس در را باز کردم. وی ادامه داد: دو مرد مسلح وارد شدند و من را بر روی زمین پرت کردند. آن ها وارد خانه شدن و به خاطر این سرو صدا مادرم از آشپزخانه بیرون آمده بود و وقتی متوجه آنان شد شعار سرداد و گفت: مرگ بر منافق. حدود 8 گلوله به سمت او شلیک کردند و وارد آشپز خانه شدند و ...
صدوسیزدهمین روز طوفان الاقصی | ضربه سخت مقاومت فلسطین به صهیونیست ها در المغازی/ شب سخت صهیونیست ها در ...
نظامیان اشغالگر اسرائیلی را در کمینی محکم گرفتار کردند. القسام تاکید کرد که مجاهدان این جنبش پس از ورود 7 نظامی اسرائیلی به داخل یکی از تونل ها در این منطقه، دهانه تونل را بسته و آن را با راکت ضدنفر "رعدیه" منفجر کردند که طی آن اشغالگران صهیونیست کشته و زخمی شدند. مقاومت فلسطین در ادامه دو تانک مرکاوای اسرائیلی را هم با بمب شواظ و راکت ضدزره یاسین 105 هدف قرار داد. ...
اعتراف های سربازان عراقی: صدام ما را تهدید و مجبور به حضور در جنگ کرد کد خبر: 913133 / 6-11-1402, 23:32 ...
نمی خواستند در آن شرکت کنند، خود را تسلیم نیروهای ایرانی می کرد. حسینعلی قادری یکی از اسرای دفاع مقدس است که 11 بهمن 1365 و در جریان عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به اسارت بعثی ها درآمد. او در خاطره خود به مهربانی سرباز عراقی اشاره دارد و می گوید: اسیر شده بودم و زخمی بودم. یکی از عراقی ها کمک کرد، خشاب های فشنگ و نارنجک و بقیه وسایل را در بیارم، چون خیلی سنگین بود و اذیت می شدم. او روی ...
نذر عجیب یک مادر برای بازگشت پسرش از اسارت / خواهرت را به ازدواج یک فرد نابینا و سن بالا درآوَرَیم !
روستا داشتیم، درآوَرَد. بعد از چند سال خبر آزادی ما رسید و آزاد شدیم. شب اول نه، شب دوم مادرم گفت: کرامت! من چنین نذری کرده ام و این فرد نابینا هم چند ماه قبل از آزادی تو با یک خانم گنگ ازدواج کرده است. خواهرم که متوجه شد، زار زار گریه کرد و گفت: این مرد خودش که کور است، خانمش هم گنگ است؛ چطور با این ها زندگی کنم؟! صبح من با مادرم با یک مینی بوس از روستا به بازار شهر رفتیم و مقداری سوغات ...
نذر عجیب و بامزه یک مادر برای بازگشت پسر اسیرش
خبرگزاری فارس: یکی از آزادگان دفاع مقدس می گوید: وقتی در اسارت بودم، مادرم از من خبر نداشت. او نذری کرده بود که بعد از آزادی به من گفت. اگر چه اسارت رزمندگان دفاع مقدس، سخت بود اما حواشی و اتفاقاتی در اسارت و بعد از آن رخ می داد که امروز این آزادگان با طنز به [...]
حماسه ششم بهمن آمل؛ چهار دهه الگوی مقاومت
بودم و البته اندکی خامی نیز کردم. با این حال با خودم فکر کردم که الان همان روز مبادا است و نارنجک ها به کار می آیند. آنها را برداشتم و راهی خیابان شدم. این شاهد عینی و از خالقان حماسه ششم بهمن آمل گفت : از خیابان ها عبور کردم و به خیابان مهدیه جایی که امروز مصلی نمازجمعه شهر آمل در آن واقع شده است رسیدم. در همان لحظه یکی از دوستانم را دیدم و در آن طرف خیابان هم 2 نفر ایستاده بودند که اسلحه ...
دی بروین: احساسم را با فوتبال بروز می دهم
درون من باعث شده بودم تلاشم چندین برابر شود. لحظه ای که همه چیز عوض شد در خاطرم هست. جمعه شب بود و من هنگام بازی روی نیمکت ذخیره ها بود. با شروع نیمه دوم به زمین رفتم. گل اول را زدم.. آن ها مرا نمی خواهند؟... گل دوم را زدم. من برایشان مشکل ایجاد می کنم؟ گل سوم را زدم... من بیش از حد ساکتم؟ گل چهارم را زدم... به خاطر جوری که هستم؟ گل پنجم را زدم. تمام رفتارها با من تغییر کرد. دو ماه بعد ...
دو نظامی مجروح اسراییلی کشته شدند
مرکاوای ارتش رژیم صهیونیستی را در غرب شهر خان یونس واقع در جنوب نوار غزه با گلوله یاسین 105 هدف قرار داده است. همچنین گردان جنین وابسته به گردان های قدس اعلام کرد که در چارچوب عملیات طوفان الاقصی صبح امروز یک بسته انفجاری قوی را روی یکی از جنگ افزارهای ارتش رژیم صهیونیستی در منطقه دوار العوده جنین واقع در کرانه باختری منفجر کرده و ضمن از کارانداختن این جنگ افزار به نظامیانی که درون آن حضور داشتند آسیب قطعی وارد کرده است. کد خبر 6004716 ...
بغض بازیکن محروم ترکید؛ تنها راه درآمدم فوتبال است با من این کار را نکنید
جدید با آقای حسینی نسب آمدند، چند روز بعد که کمد پزشکی تیم در باشگاه را تمیز می کردند یک آمپول نوراندروسترون (متابولیت ناندرولون، استیروئیدهای آنابولیک) از همان ماده ای که در بدن من وجود داشت را پیدا کردند، همین آمپول را به همراه پزشکان جدید و چند بازیکن تیم به عنوان شاهد به جلسه دفاعیه بردم، مگر می شود چنین آمپول و ماده ای در کمد پزشکی یک باشگاه باشد. در محل های تزریق دوربینی نبود که ویدئو آن را به ...
سرسخت چون کوه
تجمع آن جا صورت گرفت که احتمال داشت با یک گلوله آر پی جی و یا پرتاب نارنجک از طرف عراقی ها، چند نفر شهید بدهیم. به سرعت آن تکاور دستور حرکت داد. این احتمال را می داد که عراقی ها قله را تخلیه و فرار کرده باشند . من نفر سوم یا چهارم بودم و آن تکاور هم نفر اول بود. به سنگرهای اجتماعی چند قدمی مانده بود که به سمت ما تیراندازی شد، آن تکاور معلقی زد و خودش را به یک سمت انداخت من هم دو سه قدم به عقب برگشتم و ... انتهای پیام/ ...
فرانسه مخالف هرگونه تهدید علیه تمامیت ارضی غزه است
توانند برای فلسطینیان در مورد حاکمیت خود تصمیم گیری کنند. از سوی دیگر، رسانه های عبری زبان اعلام کردند دو نفر از نظامیان مجروح اسرائیلی در نبردهای غزه که در بیمارستان بستری بودند، بر اثر شدت جراحات وارده کشته شدند. یکی از این دو نظامی در کمین اخیر گردان های قسام در اردوگاه المغازی که طی آن 21 نظامی صهیونیست کشته شدند، مجروح شده بود. ساعاتی پیش از این نیز، ابوعبیده ...
متلاشی شدن یک خودروی سواری در اثر برخورد با درخت
مدیر منطقه 6 عملیات آتش نشانی مشهد،از برخورد یک دستگاه خودروی سمند با درخت در بلوار شهید اصلانی این شهر خبر داد. به گزارش فارس، مرتضی حکم آبادی اظهار کرد: ساعاتی پیش، در پی اعلام سانحه رانندگی به سامانه 125، بلافاصله آتش نشانان دو ایستگاه 9(شهدا) و 52 به محل حادثه اعزام شدند. وی ادامه داد: خودروی سمند به علت نامعلومی از مسیر منحرف و با درخت برخورد کرده بود و در اثر شدت ...
حق مطلب درباره 17 شهریور ادا نشد
مجروحین در دست نیست. مثلاً سه چهار تا از اقوام خود ما در این حادثه مجروح شدند که اصلاً به بیمارستان نرفته بودند. یکی از بستگان ما می گفت که کف خیابان خوابیده بودم. آنها هم رگبار را کف زمین بستند و گلوله از نرمۀ ساق پایش داخل رفته و از آن طرف درآمده بود. با وجود اینکه پایش بخیه می خواست، ولی جرأت نکرده بود به بیمارستان برود. یکی هم بود که می گفتند چند وقت بعد به خاطر عفونت زخمش شهید شد. بعد از روز ...
جنجالی ترین پرونده های جنایی عاشقانه، از شاهرخ و سمیه تا یعقوب و یزدان
82 و در آستانه سال مرگ لاله، تنها متهم این پرونده یعنی شهلا جاهد لب به اعتراف گشود و در حضور مقام قضایی گفت: ناصر با پرسپولیس به آلمان رفته بود. من تصمیم گرفتم با استفاده از غیبت او برای همیشه لاله را از زندگی ام حذف کنم. شب حادثه با کلیدی که از خانه ناصر داشتم، داخل منزل او رفتم و پشت شوفاژ پنهان شدم. از آنجا دیدم که لاله، دو فرزند و دوستش به خانه آمدند. تا صبح پشت شوفاژ بودم. وقتی فرزندان لاله ...