سایر منابع:
سایر خبرها
بی پرده با آنانکه نادرند
. اما این اتفاق برای ما نمی افتد. برای ما اول جبهه می گیرند، بعد اگر شد می روند سراغ مسائل دیگر". کاوه ، یک سال پیش صفحه فیسبوک انجمن ایکتیوزیس ایران را ساخت و کم کم بچه های دیگر را دور هم جمع کرد و تصمیم گرفت زیر نظر بنیاد بیماری های نادر آن را رسمی کند. چند نفر دیگر در کشور مبتلا به ایکتیوزیس هستند؟ کاوه می گوید پزشکان، تخمین زده اند که پنج هزار بیمار ایکتیوزیس در ایران داریم. خیلی از آنها نمی خواهند خودشان را نشان بدهند. مانده اند توی اتاق و خانه شان و منزوی شده اند. ...
تکرار کودک آزاری در سکوت مسوولان/ دست حدیثه قطع شد!
گفته حدیثه، به دلیل هزینه درمان، پدرش او را به خانه بازمی گرداند. به گفته وی، پدر حدیثه چهار روز بعد و زمانی که دست او تا بالای مچ سیاه شده بود، او را به بیمارستان شفای یحیاییان منتقل می کند. مددکار انجمن حمایت از حقوق کودکان ادامه داد: حدیثه زمانی به بیمارستان شفا یحیاییان منتقل شد که این عضو بدن او از بین رفته بود و علیرغم تلاش پزشکان و قراردادن دست او در یخ برای احیای عضو ...
بولتن سینما ؛ مجلۀ خبری روزانۀ سینما (23 اسفند)
...> مردی که اسب شد ساخته امیرحسین ثقفی برنده جایزه ویژه گروه هنر و تجربه در جشنواره فیلم امسال، برای اکران نوروزی انتخاب شده است. ثقفی که در ماه گذشته فیلم همه چیز برای فروش را اکران کرد، در تجربه دیگر خود داستان پدر و دختری که یک اسب دارند، را روایت می کند. این اسب یادگار مادر این دختر است و او را بسیار دوست دارد. اما اسب بیمار است و زمانی که از بین می رود این مرد به دلیل وابستگی و تعلق ...
دست رد یک پرسپولیسی به سینه استقلال
هفت دقیقا همانند خانه ای بود که من در آن زندگی کردم. من اصلا حساسیتی ندارم که کسی شماره هفت پرسپولیس را بر تن کند. می گویم هر کس که به پرسپولیس می آید باید این پیراهن را بپوشد. اصلا این مساله چیز مهمی نیست و این شماره و پیراهن ارث پدری من نیست و این موضوع فرقی نمی کند. * از خانواده تان بگویید چند نفر بودید. شغل پدرتان چه بود و چه شرایطی را پشت سر گذاشتید؟ - پدر من کله پزی ...
یادش بخیر!
دم دمای غروب چهار شنبه سوری بره خرید واز هرکدام مقداری می خرید ومادر بسته ها را یکی پس از دیگری توی سینی بزرگی که همه دورش جمع میشدیم باز می کرد وهمه آجیلها را قاطی می کرد.بعدش به ماهم یه مشتی می داد، البته شیطنتها ی بچه ها هم تو خونه حا ل وهوای خاص خودشو داشت. یادش بخیر همه ذوق و شوق بچه ها، برای رسیدن روز تحویل سال نو ، چون بلافاصله بعد از تحویل سال به خانه بزرگترها می رفتیم تا ضمن ...
از رجزخوانی دلیران تنگستان در کنار گورستان روباه تا سخنان آتشین سعید قاسمی و دکتر عباسی
بریتانیا اعلام کنید که شناور انگلیسی فقط 5 سانت به آب های کشور ما تجاوز کرده بود این در حالی است که آن فتنه گر در حصر کشورمان آن روزها در مناظرات به این حرکت اعتراض کرد و گفت چرا همه این افراد را دستگیر کرده و بر تن آنها کت و شلوار کرده اید؟ وی ادامه داد: بعد از آن جریانات به مکه مشرف شدم یک فرد نیجریه ای مرا دید و به من گفت که تو ایرانی هستی؟ و من گفتم بله. این نیجریه ای من را در بغل گرفت و ...
پدرم به خاطر خودخواهی مصدق حمایتش را قطع کرد
که مأموران بیایند و آنها را از خانه اش بیرون کنند! آنها وقتی از همه جا ناامید شدند به خانه ما پناه آوردند و متحصن شدند. مرحوم آقا از دیدن وضعیت رقت انگیز زن ها و بچه ها به شدت ناراحت شدند و فرمودند: فوراً تلفن شاه را برایم بگیرید. ذکر این نکته ضروری است که تا آن روز، تنها کسی که هرگز حاضر نشده بود با شاه ملاقات کند یا حتی تلفنی با او صحبت کند، مرحوم آقا بود، اما آن روز به خاطر زن و بچه هایی که ...
کنایه قلعه نویی به مجیدی:با حجازی کار نکرده اما از مکتب او حرف می زند
پایانی؟ - برای همه ایرانی ها در وهله ی اول فرج و ظهور امام زمان (عج) مهم و نخستین دعای آنها است. دعای بعدی ما سلامتی و شفای همه بیماران است. از تریبون شما استفاده می کنم و از خداوند و اهل بیت (ع) می خواهم که همه بیماران از جمله بیماران سرطانی، بیماران نادر و خاص شفا پیدا کنند. من سفیر بیماران نادر هستم و از نزدیک دیده ام که بچه های یک خانواده پس از اینکه از خواب بیدار می شوند، پوست شان به ...
روایت مدبر از مکاشفه عجیب یک عالِم درباره طلائیه/هشدار مدبر به متولیان راهیان نور/گلایه شادی از ...
در ذهن داشتید محقق شده است؟ مدبر: من هم از شما تشکر میکنم بابت ترتیب دادن این نشست.موضوع خوبی را هم برای گفتگو انتخاب کرده اید که معمولاً مغفول می ماند.حدوداً اواخر سال 69 و بعد از اتمام جنگ، بچه های رزمنده یک خلاء فرهنگی شدیدی را در جامعه احساس کردند.یعنی احساس میکردند آن فضایی که در جبهه بود در شهر نیست و همین موضوع بچه های رزمنده را آزار می داد.آن زمان به این نتیجه رسیدیم که فضای عنوی ...
کودکان عیدی کودکانه می خواهند
گرفتن یک سکه دور طلایی آن روزها آرزوی هر بچه ای بود. البته همان وقت هم عیدی های بیشتری مثل اسکناس 100 تومانی می دادند اما در ذهن کودکانه مان آن روزها حتی لذت گرفتن چهار سکه 25 تومانی بیشتر از گرفتن یک اسکناس 100 تومانی بود چون هم از صدای جیرینگ جیرینگش خوشمان می آمد هم فکر می کردیم هرچه باشد این چهارتاست و اسکناس یکی. از لحظه تحویل سال که پدر شروع به تبریک و عیدی دادن می کرد تا آخرین لحظه های ...
کودکان کار عید را چگونه سپری می کنند؟
کار نمی برند؛ اینجااست که او در خانه هم سرزنش می شود. مسلما هیچ کودکی نمی خواهد ناراحتی پدر و مادرش را ببیند و برای جلب رضایت آن ها هر کاری می کند البته در میان این بچه ها، تعدادی هم هستند که بی سرپرست اند و برای داشتن یک جای خواب یا چند لقمه نان خشک و ماست باید تابعه رییسشان باشند. دور از ذهن نیست که بگوییم این یک شیوه از برده داری است و باید ریشه کن شود. صابر، کودک 12 ساله ...
چه کنیم سالی سرشار از یاد مولا داشته باشیم؟!
: شاید کسی به ظاهر دست کس دیگری را بگیرد و به او کمک کند، امّا قرآن می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذَی [1] . یک عمر دست دیگران را می گرفت، امّا وقتی حالش طور دیگری شد و وضعش خراب شد، یا آن شخصی که به او کمک می کرد، به تعبیر عامیانه یک موقعی به او محل نگذاشت؛ این به رخ می کشد و می گوید: اگر من نبودم، تو چنین و چنان بودی، بدبخت می شدی و ... . لذا ...
درد من یک درد فرهنگی و تاریخی است/ متعرض سیاست نمی شوم
را دارید . شاید. اما نه با آن شدت. گفتم که ایشان سلام هم نمی کرد. یک شب فردید زنگ زد منزل. ما داشتیم افطار می کردیم. بچه کوچکم در آن زمان تنها فرد خانواده بود که روزه نبود. من گوشی را دادم دست او و گفتم این هم سهم تو، بیا از سخنان استاد استفاده کن و بهره مند شو تا من افطار کنم. (خنده) چون من به مرحوم فردید گفتم سر افطارم و اگر اجازه بدهید بعد از افطار زنگ بزنم، اما گوش نمی کرد که. ...
درد من یک درد فرهنگی و تاریخی است/ متعرض سیاست نمی شوم
را دارید . شاید. اما نه با آن شدت. گفتم که ایشان سلام هم نمی کرد. یک شب فردید زنگ زد منزل. ما داشتیم افطار می کردیم. بچه کوچکم در آن زمان تنها فرد خانواده بود که روزه نبود. من گوشی را دادم دست او و گفتم این هم سهم تو، بیا از سخنان استاد استفاده کن و بهره مند شو تا من افطار کنم. (خنده) چون من به مرحوم فردید گفتم سر افطارم و اگر اجازه بدهید بعد از افطار زنگ بزنم، اما گوش نمی کرد که. ...
امید تازه برای نجات از چوبه دار
گذشته ازدواج کرد و چندماه بعد با مراجعه به مرکز پلیس خودش را تسلیم کرد. این متهم بعد از محاکمه به قصاص محکوم شد و همان زمان پدر م- ح به محض مطلع شدن از حکم قصاص تنها پسرش سکته قلبی کرد و جان باخت. از آن پس تمام امور مربوط به آزادی و کسب رضایت از اولیای دم بر دوش مادر م-ح افتاد. مادر پس از تحمل سختی های فراوان در نهایت توانست نظر اولیای دم را جلب کند. خانواده مقتول گفته اند به شرط دریافت 200میلیون ...
یک روز با چند متر مکعب ، از فلسفه تیتراژ فیلم تا پروژه جدید افخمی
چرخاند وارد ضریح مطهر شدیم. همان جا با جمشید صحبت از اعتقادات مذهبی شد. من گفتم: هر زمان اعتقادات مذهبی ام قوی بوده از دست رفتن عزیزان را راحت تر تحمل کرده ام و برعکس نوید تعریف کرد که مادرش که بر اثربیماری سرطان از دنیا رفته ، چقدر عاشق زیارت امام رضا بوده. گفتم: پس شما هم مثل من مادرتان را از دست داده اید حالافلسفهٔ تیتراژ اول فیلم رافهمیدم: تقدیم به او که بهترین مادر دنیا بود و مگر همهٔ مادران ...
روزی که جایزه جشنواره را به من ندادند خیلی ناراحت شدم / اوضاع تئاتر و تلویزیون استان خوب نیست!
روغن و برنج فراهم میکردند و همچنین پول نو میداد به برخی از آنها تا به بچه هایشان بدهند. آجیل چهارشنبه سوری هم یادم هست که به بعضی از خانواده ها میدادند. پدرم از این قبیل کارهای عام و المنفعه زیاد انجام میداد. ► از دوران دبیرستان و حضورتان در تهران برایمان بگویید ؛ اصلا چطور شد که سر از عرصه ی نمایش و بازیگری در آوردید ؟ بعد از دبیرستان وارد رشته هنرهای نمایشی شدم . بیست ساله ...
23 اسفند: تولد اینشتین فیزیکدان آلمانی
خانواده ای یهودی دیده به جهان گشود. آلبرت خیلی دیرتر از بچه های معمولی و هم سن های خود صحبت کردن را آغاز کرد که باعث نگرانی خانواده وی نیز شده بود. طبق ادعای خود اینشتین، او تا سه سالگی حرف زدن را آغاز نکرده بود و بعد از آن هم حتی تا سنین بالاتر از نه سالگی به سختی صحبت می کرد. به دلیل پیشرفت کند کلامی اینشتین و بی توجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته کننده بود و در مقابل توجه به ...
دوست دارم الگوی معلولان شوم
است که سال هاست بر سینه سیامند رحمان آویخته شده است. سیامند در زبان کردی نام کوهی است که در داستان ها از آن بسیار یاد می کنند؛ شاید بی دلیل نبوده که پدر و مادرش برای او چنین نامی را انتخاب کرده اند! پولادسرد در دستان پرتوان این جوان کرد مانند مومی است که به راحتی بالا و پایین می رود. در رقابت های پارالمپیک 2012لندن و بازی های آسیایی 2014اینچئون چشمان همه حاضران در سالن و همچنین میلیون ها بیننده در ...
ده خاطره از شهید عباس کریمی
خدایی سالم مانده بود. احمد از خدا پسر می خواست از طرفی هم نمی خواست عیالش این همه اذیت شود. نیت کرد و رفت کربلا . سال 1336 کربلا رفتن مثل امروز نبود، واقعا خون می خواست؛ البته خون دل. دست پربرگشت. بچه بعدی سالم بود، پسر هم بود، تازه بعد از آن، چهار تا بچه سالم دیگر هم به خانواده کربلایی احمد اضافه شد. اما پسر اول چیز دیگری است؛ آن هم اگر چنین حکایتی داشته باشد: کربلایی احمد می گفت به حرم حضرت ...
ابوحامدهای دیگر در راهند
که کار و زندگی موفقی داشتند، کارخانه داشتند، اما جمع کردند و رفتند، این به نظرم دیگر جای هیچ بحث و تردید و چیز دیگری ندارد. این خود آرمانگرایی است. کسی که از همه چیز، از بچه، زن، زندگی، کار و... دست بکشد و برود به کشور دیگری برای دفاع از اسلام و اهل بیت(ع) چیز دیگری جز آرمانگرایی است؟ تسنیم: چند دقیقه پیش نکته جالبی گفتید که دوست دارم کمی درباره ش بیشتر صحبت کنید. گفتید که افغانستان که ...
سرگذشت یک زندگی شورانگیز
. خیالم راحت می شود که پدر نگران و ناراحت نیست و برای دادن خبر خوش به من بیرون خانه نشسته. صندلی چوبی پدر را از روی زمین بر می دارم و به خانه می رویم. آن قدر خوشحال است که فرصت نمی دهد به 5 دری برسیم. تند تند می گوید امروز یک نامه از آقای اتفاق به من رسید. بوسیله شوفر اتوبوس اتو تاج از تهران فرستاده بود. بعد از ظهر داده بودند به باربر گاراژ که بیاورد حجره؛ 51 ریال هم پس کرایه و انعام گرفت. حالا بریم ...
گاوخونی یک رمان ایرانی موفق
هیچ مجلس ختمی شرکت نمی کرد. برای مادرم هم مجلس ختم برگزار نکرد. خود خانواده مادرم برای او مجلس ختم مفصلی توی مدرسه چهار باغ برگزار کردند که توی آن مجلس ختم هم پدرم، شرکت نکرد. از طرف ما، فقط من و عمه ام و شوهر عمه ام رفتیم. در بخش دیگری وقتی راوی با تعجب به پدر می گوید: " راستشو بگو تو زنده ای؟" پدر با اطمینان می گوید بله زنده ام". او حتا با دقت حجم بدن پدر را می نگرد و او را لمس می کند ...
رهبرانقلاب دستور پیگیری پرونده ام را دادند
شدم یک نفر با مو و ریشی بلند بدون لباس تنها با یک لباس زیر کف سلول ایستاده بود، من را به سلول فرستادند و در را بستند، معتاد و کارتن خواب بود، وقتی من را دید، رفت و 24 ساعت خوابید. دلم شور افتاد، بعد از بیدار شدن از من پرسید: تو تیغ من را ندیدی؟ می گفت تو به وسایل من دست زدی. موقع هواخوری چون لباسم کم بود نرفتم، بقیه رفتند و برگشتند. شام را دادند و در را بستند و خاموشی شروع شد. دوباره گفت ...
بزرگداشت شهدا به سبک مسئولین، به سبک مردم
حالا بعداز آن روزهای پرغوغا و فتنه انگیز، دیدن قبرهایی کوچک و مظلوم و دور از بنای حسینیه که در برابر حوضهای بزرگ میدان به چشم نمی آید، بیننده را به فکر می برد که چه اتفاقها که بر سر این چند وجب جا افتاد... چه دست و پاهایی زدند تا نور حق را کم سو کنند. چطور عرض خود بردند و زحمت ما داشتند؛ غافل از اینکه این 8 بدن از همان سی و چند سال پیش جایشان را اینجا آماده کرده بودند.. ...
حال و روز ناخوش بازار شب عید در بهشهر/حاج محمد میوه فروش: دایی جان! هیچ کس این مردِم وِسته دل نسوزِنده
ساله که حدود 5 سال است در بازار فعالیت می کند، گفت: نیازی به توصیف من از بازار شب عید نیست، اگر نگاهی به بازار بیاندازید متوجه می شوید. وی ادامه داد: یک ماه است که به خودم امیدواری می دهم و می گویم دو روز دیگر بازار بهتر می شود، کمتر از 10 روز به پایان سال مانده ولی بازار متأسفانه اصلا خوب نیست. به سراغ یک پاساژ دیگر و یک فروشنده لباس بچه رفتم با این استدلال که پدر و مادر اگر ...
ماجرای شکل گیری حزب الله به کمک سپاه/ می خواستند تابوت خالی کشمیری را به نام شهید دفن کنند
از نوچه هایش آمد. پاهایش هم بسته بود. برگه هایش را آورد داد به من و گفت که تیر از اسلحه در رفته. گرفتم همه برگه ها را پاره کردم. قسم می داد که پاهایم تیر خورده گفتم قسم نخور. گفتم به خدا اگر من آن شب اینجا بودم آنقدر نگهت می داشتم تا بمیری. خواهش کرد که تسویه را بدهم که برود واحد دیگر. گفتم من تازه با تو آشنا شدم تا آدم نشی اگر 30 سال هم خدمت کنی نمی گذارم بری. بلکه فرار کنی و پایان خدمت ...
ماجرای دوران نامزدی و استغفاری که 1000 بار تکرار شد
، با لباس و تجهیزات جلوی بچه ها ظاهر شد، بعد هم رو به شهید طوسی گفت: حاج آقا! من آماده ام. طوسی گفت: می خواهیم برویم مِتکازین همه بچه هایی که آنجا بودند، از جواب شهید طوسی تعجب کردند، هم برای این که برخلاف عادت همیشگی اش، این دفعه جای مأموریت را گفته و هم این که اسم متکازین تازه به گوش شان خورده بود. شهید طوسی که دید بنده خدا هاج وواج دارد به او نگاه می کند، سکوت را شکست و از ...
از نظر سنجی درباره محبوبیت روحانی وحقوق سالانه احمدی نژاد تا پیام عربی سردار سلیمانی و مردی که مربی تیم ...
، مهمترین چیز رضایت پدر و مادر است و این حق بزرگی است، و دلیل آن هم این است که خداوند در قرآن کریم بعد از اسم مبارکشان بر پدر و مادر تاکید می کند این مسئله اول و اساسی است اما مسئله دوم این است که شما باید حلال خدا را حلال بدانید و حرام او را حرام به راه حرام نروید راه حلال را بطور جدی بپیمایید و ان شالله خدا شمارا کمک خواهد کرد همچنین ...
بازهم دارو و درمان/لزوم دقت در ارائه آمار/سرایدار یک و نیم میلیارد تومانی !
، گفته: غصه نخور عزیزم، فدای سرت، به بابات می گم دوباره بهت بده. و شاید هم مال خانوم خونه بوده که شبد عیدی میخواسته بره چند کیلو طلا پلا بخره و وقتی پول رو گم کرده چنان جیغ بنفشی کشیده که سرایدار بیچاره زهره ترک شده و پول رو برگردونده! خدا رو شکر که ما نه از این پولا داریم که گم بکنیم و بعد غصه اش رو بخوریم و نه اصولا از این پولا دیدیم! خوشا به سعادت سرایدار که حداقل این همه پول یه جا دیده و حداقل یه شبانه روز بغلش کرده .... من می خوام تو بلبشوی زندگی/دیگه اهل کار و بار باشم فقط بسه هر چی چرت و پرت نوشته ام/من می خوام سرایدار باشم فقط ...