سایر خبرها
همسر شهید سیدرضی موسوی: روز خواستگاری گفت شما زن سومم هستی...
تعجب پرسیدم چرا اینقدر گریه کردی؟! گفت: چون نمی گذاری بروم جبهه! پدرش هم چون بسیار او را دوست داشت می گوید: باشه، من تحمل گریه تو را ندارم و رضایت می دهم بروی ولی تو را قسم می دهم که طوری نشود تو شهید شوی و من زنده باشم! برای من سخت است و نمی توانم شهادتت را ببینم. که بالاخره همینطور هم شد و پدرشوهرم 5 سال پیش به رحمت خدا رفت. -خاله من به واسطه شغل همسرش چند سالی ساکن زنجان و قزوین بودند ...
ناگفته های پرونده شهلا جاهد | شهلا در آخرین جلسه بازجویی چه گفت؟
همکارانم گفتم که او مشکوک است و به نظر می رسد اطلاعاتی از زن گمشده دارد چون آخرین بار وی سوار خودروی ابراهیم شده تا او را به مقصدی برساند. چند روز بعد ابراهیم دستگیر شد و به قتل با انگیزه سرقت اعتراف کرد. او با همدستی دوستش زن ثروتمند را کشته و جسدش را مثله کرده بودند. ما فقط توانستیم موهای او را پیدا کنیم و اگر ابراهیم دستگیر نمی شد و فرار می کرد، شاید هرگز اسرار قتل زن گمشده فاش نمی شد. ...
کارشناس مدعی لوله کشی مشروبات در اروپا: اگر با ورود زنان، خواسته بعدی فیفا مشروبات الکلی باشد چه؟/ در ...
سال بعد نتیجه بدهد. من اصل موضوع را منع نکردم و گفتم این مسئله باید فرهنگ سازی شود. من در 57 کیلو و 62 کیلو کشتی می گرفتم و همه کشتی گیران وزن خودم را گرفتم و حتی در جام فجر در سال 1363 در یک صبح تا ظهر دو کشتی گیر مدعی شوروی سابق را شکست داده ام و پس از آن به من گفتند احمد، تو خطرناک ظاهر شدی و پس از آن به من می گفتند خطر. {کشتی با عسگری محمدیان} خودم نه اما برادرم (کیوان) با عسگری کشتی گرفته و او ...
عجیب ترین اتفاق در دنیای فوتبال؛ مسی پیراهن این دروازه بان را گرفت!
من می دهی؟ او گفت باشه بعد از بازی این کار را می کنیم. با خودم فکر کردم که حتما این حرف را به خیلی ها می زند بنابراین باز هم انتظارش را نداشتم. در نیمه دوم هم چند سیو مقابل او انجام دادم و در پایان بازی به او گفتم: پیراهنت را به من می دهی؟ او گفت البته؛ و برگشت و پیراهنش را درآورد و گفت تو دروازه بان خوبی هستی و خوب بازی کردی. وقتی بیرون می رفتم مسی به من گفت: می توانم پیراهن تو را داشته باشم؟ تعجب کردم و در دلم گفتم چرا مسی باید پیراهن من را بخواهد؟ آن را به او دادم و دست دادیم. سفری خاطره انگیز با رزرو اقامتگاه از جاباما رزرو اقامتگاه تبلیغ ...
ادعای تعرض مرد راننده به زن هم محلی
ستاره از مردی که مدعی است به او تعرض کرده شکایت کرده است. این زن می گوید زندگی اش با کاری که این مرد انجام داده تباه شده است اما متهم به نام رامین ادعای ستاره را رد می کند. ستاره آنچه را اتفاق افتاده است بازگو می کند: از مرد جوانی شکایت کرده ای و می گویی به تو تعرض [...]
حمله سنگین بهروز رهبری فرد به مدیرعامل پرسپولیس/ چطور محاسبه می کنید که از یحیی به اوسمار می رسید؟
را گذاشته است. من نمی دانم چطور محاسبه می کنید که از یحیی گل محمدی با آن افتخاراتش به این بنده خدا می رسید. این تیم نتیجه هم نگیرند آقای درویش می رود، او می رود و ما می مانیم و هواداران و نتایج و خاطرات و تاریخ. درویش تیم را بفروشد و پولش را حراج کند. اینکه راحت تر است. یک سری صحبت ها بازی با شعور مخاطب است، مثل اسم هایی که چیدند. آقای گل محمدی که رفت و ده روز بعد که این اسم ها آمد، من گفتم همه ...
خاطره های خزاعی از دوره های مختلف فجر/ من آن محمد خزاعی نیستم!
صداوسیمای رشت بود و بعد هم در سال های اول جشنواره فیلم فجر داور شد. یک روز سینماگری به من گفت نمی دانم تو مگر چند سال داری که در دهه 60 داور جشنواره فجر بودی؟! یعنی از آن زمان این همه از تو حمایت می کردند؟ من فقط خندیدم و هیچ وقت توضیحی ندادم. اما واقعیت این است که ما یک محمد خزاعی داشتیم که کارش را با حوزه فرهنگ شروع کرد و بعد نماینده ایران در سازمان ملل شد و بعد از آن هم به حوزه اقتصادی رفت و ...
پرتاب منور به جای موشک! | چرا شهید باقری گفت در جواب موشک، منور بزنید؟
...، من در جلسات شرکت می کردم. در یکی از جلسات که رفته بودم، قبل از ظهر، جلسه تشکیل شد و هنگام نماز ظهر خاتمه پیدا کرد. آقای حسن باقری جلسه را اداره می کرد. آنجا روال جاری جلسه قرارگاه انجام شد، مسئول اطلاعات و مسئول عملیات گزارش دادند. بعد آقای حسن باقری جمع بندی کردند. صحبت های آقای حسن باقری که تمام شد، در ادامه گفت که امشب توپخانه چند منور روی بصره بزند. موقعی بود که عراق به دزفول ...
عجیب ترین اتفاق در دنیای فوتبال؛ مسی پیراهن این دروازه بان را گرفت!
در بازی دوستانه مارس سال گذشته، آرژانتین با تیم ملی کوراسائو دیدار کرد و آنها را 7-0 شکست داد. دروازه بانی که در آن بازی 7 گل دریافت کرد پیراهن لیونل مسی را با خود به خانه برد. الوی روم، دروازه بان 34 ساله در عین حال به همین تعداد سیو انجام داد تا از گلهای بیشتر [...]
آغاز معرفت؛ از ما به خدا یا از خدا به ما؟
یَا أَیهَا الَُّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبوا لِلَُّهِ وَ لِلرَُّسولِ إِذَادَعَاکُمْ لِمَا یحْیِیکُمْ وَ اعْلَموا أَنَُّ اللَُّهَ یَحولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَأَنَُّه إِلَیْهِ تُحْشَرُون:َ ای اهل ایمان، چون خدا و رسول شما را به آنچه مایه حیات ابدی شماست )یعنی ایمان ( دعوت کنند اجابت کنید و بدانید که خدا در میان شخص و قلب او حایل میشود ) و از اسرار درونی همه آگاه است ( و همه به سوی او محشور ...
سوگنامه ای برای پیر غلام سفرکرده حضرت عشق حاج ملا محمدحسین آل مبارک/ همیشه پیشه او عاشقی و رندی بود!
جزییاتش راتعریف کنم، به امام حسین گفتم حالا که این مساله پیش آمده دیگر فلان کار را نمی کنم تا خوابیدم حضرت را در خواب دیدم به من فرمود تو نمی خواهی اینکار را بکنی؟ کلیدت دست ماست و اختیاری از خودت نداری. گذشت محرم یک سال صدایم بسته شد. ناراحت شدم که امسال در ماه محرم مثل سنوات قبل توفیق نوحه و روضه خوانی ندارم. شب به رسم همیشگی قبل از خواب زیارت جامعه و عاشورا را خواندم و در توسلی به رسول خدا به ...
ماجرای نامگذاری سپاه کرج به نام شهید مهدی شرع پسند /دفاع از حق حتی اگر زیر سوال برویم
اسم پادگان به نام آقا مهدی بشه؟ گفتم: ظاهراً نه! رسیدیم جلوی درب، حاج حسین منتظر ما ایستاده بود. تا سید علی از ماشین پیاده شد او را بغل کرد، انگار چندین سال بود همدیگر را ندیده بودند. بعد حاج حسین سید علی را کاملاً توجیه کرد و گفت: یک خط سفارشی ماندگار برای آقا مهدی بنویس، سید ببینم چه می کنی! سید علی هم گفت: چشم برادر. سریع وسایل خودش را آورد و دست به کار شد، اول با مداد ...
واکنش کارشناس جنجالی صدا وسیما به مناظره پربازدیدش: با چاقو تهدیدم کردند در فوتبال نماندم | علیرضا دبیر ...
کنید و برنامه ریزی داشته باشید و بعد دعوت کنید. شما کشتی گیر مطرحی بوده اید؟ بله. من در 57 کیلو و 62 کیلو کشتی می گرفتم و همه کشتی گیران وزن خودم را گرفتم و حتی در جام فجر در سال 1363 در یک صبح تا ظهر دو کشتی گیر مدعی شوروی سابق را شکست داده ام و پس از آن به من گفتند احمد، تو خطرناک ظاهر شدی و پس از آن به من می گفتند خطر. با عسگری محمدیان هم کشتی گرفته اید؟ خودم نه ...
وعده شهادت از طرف امام حسین(ع)
کشیده ام که غالبا بر اساس بعضی سوء تفاهم هایی بوده که بعضی عزیزانم مرتکب شده اند، همه شما را حلال می کنم اما تعدادی از شما نیز بر گردن من حق داشتید، با تمام توان و امکان تلاش کردم که رضایت شما حاصل شود و به نظر خودم توانستم بیشتر دین ها را ادا کنم و رضایت حاصل کنم اما آنهائی که بر گردن من حق دارند به یگانگی خدا سوگندتان می دهم که یا حلالم کنید یا از پدر و برادرانم بخواهید تا جبران کنند چون من ...
یادداشت های علم، سه شنبه 2 اردیبهشت 1348: به شاه گفتم با وزیر خارجه آشتی کردم / تلگراف حساس سفیر ایران ...
نسبت به سایر نقاط دنیا چند سنت از تصفیه آبادان استفاده می کنند، فکر نمیکنم و نمی کردم که راضی بشوند این عایداتشان صدمه ببیند . ماشاء الله شاه چه قدر حساب می کند و چه قدر وارد است خدا عمرش بدهد. بعد به من فرمودند: عمل خل خلی که تو کردی، چه قدر امروز ما را راحت کرد - البته در نهایت صمیمیت فرمودند. اشاره شاهنشاه به لوله کشی نفت تصفیه شده از آبادان به ماهشهر است، که من هنگامی که نخست وزیر بودم، برای ...
شب مجله بخارا برگزار شد؛ از حضور علی دهباشی تا چند داستان دیگر در شبی برای عباس کیارستمی
...، فیلمی 5، 6 دقیقه ای ساختم و از طریق پیتر اسکارلت عزیز آن را برای کریس مارکری فرستادیم که بسیار منزوی شده بود. اما بعد دیدم که خود کریس مارکر برای آن فیلم پوستری طراحی کرد و برایم فرستاد و گفت که اگر پاریس هستی، پیش من بیا. وقتی پیش کریس مارکر رفتم، یک ساعت و نیم آنجا بودم. به خاطر دارم در مورد صدای فیلم باد ما را خواهد برد که عزیز همه ما محمدرضا دلپاک با آقای کیارستمی کار کرده بود، صحبت شد و ...
ماجرای خواستگاری ناکام محمدرضا شاه از دختر یکی از علمای بزرگ
کردی و من درست گفتم بلکه می گویم نظر من این است و نظر تو این است، و نمی دانم کدام حق است. حق با خداوند تبارک و تعالی است. * شاید زمان آن ها، با زمان شما یکی نیست. من نمی توانم این حرف را بزنم چون هرکس با سیستم خودش رفتار می کند. من شاید درک نکنم، اما نمی توانم بگویم صاحب قوانین یا شیخ طوسی اشتباه کرده است. باید بگویم من این را فهمیدم. * با بیت امام هم رفت و آمد ...
رسم زمونه را برای بی بی جان سرودم
دوستشان دارم خلوت شده، این شعر را با سوز دل گفتم. آن کوچه و خانه ای که در شعر توصیف می کنید، کجاست؟ آنجا خانه پدری ام در میدان حسن آباد، خیابان حافظ است؛ جایی که الان چهارراه سرهنگ سخایی نام دارد. در آن خانه با 10خانواده مسیحی، ارمنی، یهودی، زرتشتی و آشوری دور هم زندگی می کردیم و خاطرات زیبایی کنار هم ساختیم. سال ها بعد که خانه تخریب شد، می رفتم و خرابه هایش را نگاه می کردم، روی ...
حاشیه نگاری از مراسم اعتکاف دانشگاه تهران/ جاده ای که برای رسیدن به مقصدش وقت و صبر وتلاش نیاز دارد
... بس کن رباب حرمله بیدار می شود... روز دوم حاج آقا صدیقی امدند و تا بعد از نماز ظهر صحبت کنند، جنس صحبت از همانی بود که دنبالش می گشتم، راه های اخلاص برای خدا. صحبت که می کرد بچه ها گریه می کردند، گفتم خدایا این همه جوان برای تو آمده اند اینجا... این همه جوان مومن. من راهم قاطی این بچه ها بخر و ببخش. این راهم اضافه کنم که حاج سعید حدادیان روز آخر این روایت را گفت هرجا ...
دختر جوان دنبال اثبات خیانت نامزدش فهمید او دزد حرفه ای است
تحقیقات اولیه، به جرم خود اعتراف کرد و گفت: مهناز را خیلی دوست داشتم و عاشق او بودم. می دانستم که اگر متوجه شود که سارق هستم آن هم سارق سابقه دار، قطعاً دور مرا خط خواهد کشید. به همین دلیل به دروغ به او گفتم مهندس هستم و هربار که سر قرار با او می رفتم لباس هایی که از خانه ها سرقت کرده بودم را می پوشیدم. او ادامه داد: اما شغل من سرقت بود و نمی توانستم آن را کنار بگذارم. زمانی که متوجه شدم ...
یا ایها الرئوفِ سر راه مانده ها
ترین آقایی که هیچ کس دست خالی از در خانه اش بیرون نمی آید و غصه دار غصه های ماست. تو کیستی؟ شریک غم اهل عالمی صورتم را با دست هایم پوشاندم و های های گریه کردم. نمی دانم کی خوابم برد اما حالا که بیدار شده ام دوباره کلمات نیمه جانِ روایتی دل مرده روبه رویم، ایستاده، نیشخند می زنند. چراغ ها از دیشب روشن مانده. خاموششان می کنم. برف، بی صدا می بارد. اشک های خدا این بار یخ بسته ...
پیکر دخترم را از کاپشن صورتی و گوشواره قلبی اش شناختم
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، پیمان سلطانی نژاد پدر شهیده مظلوم ریحانه سلطانی نژاد که در جنایت کرمان به همراه مادر و برادرش به شهادت رسید با حضور در رسانه ملی درباره دختر شهیدش سخن گفت. وی با اشاره به اینکه اولین بار از پزشکی قانونی تماس گرفتند و پرسیدند که دختر شما کاپشن صورتی داشت؟ گفتم بله، گفتند: گوشواره اش شکل قلب بود؟ گفتم بله، این لباس شب یلداییش بود، فردا صبح که به ...
مهربانی سرباز عراقی!
فاش نیوز - یک آزاده دفاع مقدس می گوید: اسیر شده بودم و زخمی بودم. یکی از عراقی ها آمد و روی زخم من باند بست. خیلی دوست داشتم این محبتش را جبران کنم. به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، در روایات رزمندگان دفاع مقدس هست که وقتی با برخی از سربازان عراقی مواجه می شدند، آنها می گفتند ما نمی خواستیم با شما بجنگیم، صدام ما را تهدید و مجبور به حضور در جنگ کرد.گاهی اوقات هم پیش می ...
پاسخی متفاوت به همسر شهید /اگر ما را نبره، بعد شهید شه، شما تأسف نمی خورید... کد خبر: 913338 / دیروز, ...
... پدر و مادرم خیلی گریه می کردند. به خصوص پدرم. منوچهر گفت: من این طوری نمی تونم شما رو ببرم. اگر اتفاقی بیفته، چه طوری تو روی بابا نگاه کنم؟ باید خودت راضیشون کنی. با پدرم صحبت کردم، گفتم منوچهر این طوری می گوید. گفتم: اگر ما را نبره، بعد شهید شه، شما تأسف نمی خورید که کاش می ذاشتم زن و بچش بیشتر کنارش بمونند؟ پدر پسرم علی را بغل کرد و پرسید: علی جان! دوست داری پیش ...
حاج صادق اصلا اهل مصاحبه نبود!
به گزارش اصفهان زیبا ؛ مأموریت آن روزم سنگین تر از همیشه بود. بین همه مصاحبه هایی که برای مهدی، پسر شهید رسول حیدری گرفته بودم، این یکی با همه فرق می کرد. مهدی 28 سال بود که ماجرای مجروحیت پدرش را فقط از روی دست نوشته های پدرش خوانده بود و غیر از یکی دو نقل قول پراکنده از رفقای پدرش، هیچ اطلاعات دیگری درباره اش نداشت. حاج صادق تنها کسی بود که لحظه مجروح شدن رسول کنارش بود و من قرار بود ...
نیاز نیست همدیگر را دوست داشته باشیم
. یعنی هر اتفاقی افتاد و هر ناراحتی از من بود، همان زمان به من بگویید. چون من فکر می کنم زمینه اتفاق هایی که بین شما و برخی افراد می افتد به این دلیل است که ناراحتی خود را به آنها نمی گویید. آقای کیارستمی در پاسخ گفت: محمود جان نیاز نیست که ما همدیگر را دوست داشته باشیم. ما قرار است با هم کار کنیم. چه اتفاقی می افتد اگر هم را دوست نداشته باشیم؟ گفتم: نمی دانم، شاید واژه درستی استفاده نکردم؛ منظورم این ...
تولد یک تکاور و آخرین فرمان
.... بیسیم را گرفتم و گفتم: جناب سرهنگ! شما دستور عقب نشینی داده اید، اما پرسنل حاضر به عقب نشینی نیستند. جناب سرهنگ حسنی سعدی در حالی که صدایش را همه می شنیدند، گفت: من از شما خواهش می کنم بهشان توضیح بدهید ما نظامی هستیم. تا حالا دستور مقاومت بود، الان باید عقب نشینی بکنیم. آقایان می شنوید؟ عقب نشینی بکنید! همه شنیدید! بعد هم گفتم: تکلیف از من ساقط شد. الان قایق ...
تاآنجا که اسلام راشناخته ام درراه اوجانفشانی می کنم
...> همسر عزیزم باید اقرار کرد که از موقعی که ازدواج نموده ایم در خانه فقر و تنگدستی من، چه سختی ها که تحمل نکرده اید و چه محرومیت هایی که در کنار من ندیده ای. ولی با همه فشاری که در این دنیا ما با او دست به گریبان هستیم، باز خوشحال بودم از اینکه در خانه ما نماز برپا می شود و شور و عشق خدا در کالبد مرده ما حرکت خویش را آغاز نمود. من مدیون زحمات شما بدون شک هستم. ولی از آنجا که عاطفه درونی و انسانی ...