سایر منابع:
سایر خبرها
شش سریال مطرح صداوسیما که به زور تماشایش کردیم
هست شب های زمستانی که فعالیت من هم کمتر بود (یعنی کمتر می رفتم بیرون بازی کنم و بیشتر خانه بودم) مجبور بودم بیشتر خانه باشم و بیشتر با خانواده خودم و سرگرم کنم. آن موقع ها چندتا سریال را خانواده ام به شدت دنبال میکردند، طوری که تایم کار بابای من با آن سریال ها تنظیم می شد؛ حتی روی شام خوردن ما هم تاثیر گذاشته بودند. من هم زوری می نشستم کنارشان تا سریال تمام شود و بعد بتوانیم به زندگی عادی مان برسیم ...
آدینه با داستان/ کفش های سفید، کفش های سیاه
اول شروع می کردم. گاهی می شد شب ها که مادرم حوصله ای داشت و می خواست باهام حرف بزند مثلا می پرسید امروز چندتا کفش سفید دیدی؟ و من می گفتم مثلا 10 تا 10تا. مادرم می خندید و دست های یخ زده اش را به سرم می کشید و چیزی می گفت که نمی فهمیدم.... شکمش که جلوتر آمده بود یک روز صبح شنیدم به پدرم می گوید دیگر نمی تواند روی زمین سرد بنشیند و می گفت برای بچه خوب نیست. من که زیر پتو خودم را جمع کرده ...
از بازار درجه سرهنگی خریدیم، روی لباس دوختیم و از گردان اخراج شدم
گردان آمده؟! همینطوری که داشتم می رفتم، آقای اورنگ با ماشین به سراغم آمد. کلی باهم حرف زدیم. او می گفت: من از شما انتظار بیشتری دارم؛ شما نیروی قدیمی هستی و ما حالا یک چیزی گفتیم، برگردید گردان بعد از این صحبت ها باهم برگشتیم؛ اما هیچ موقع من دست از این کارهایم برنداشتم و شیطنت های خودم را ادامه دادم. منبع: fararu-705685 ...
دختر عاشق پیشه آبروی پدرش را برد / دوستی با مرد متاهل دردسرساز شد
به گزارش رکنا، هر چه می کشم از دست غرور لعنتی ام است. تازه دانشگاه رفته بودم که دلباخته پسری جوان شدم. مدتی در فضای مجازی ارتباط داشتیم. بالاخره پدر و مادرش راضی شدند خواستگاری ام بیایند. خانواده من مخالفت خود را با این اعلام کردند. پدرم می گفت این پسر اهل زندگی نیست و ... . برای رسیدن به خواسته دلم پافشاری کردم. احترام پدر و مادرم را زیر پا گذاشتم. بعد از کلی ...
خانه عجیب 33 متری که جایزه معماری را دریافت کرد!/ عکس
به گزارش فرارو، خانه آن ها امسال برنده جایزه بهترین معماری اعطا شده از سوی دولت کلان شهر سئول شد. این خانه کوچک بلند بالای تپه ای کنار دیوار قدیمی سئول نزدیک دانگدامون است. یک طرف ساختمان رو به دیوار است و پنجره های شیشه ای عریض نمای پانورامایی از دیوار و پارک مجاور دارند. چوی در مورد انگیزه ساخت این خانه گفته است: فکر می کنم همه چیز دست به دست هم داد. ما قصد ازدواج داشتیم و ...
تلویزیون صحنه فرود هواپیمای امام را نشان داد
و می توانم بمانم و بعد فرصت پبدا کنم تا خدمت امام برسم. با اینکه منتظر روز موعود بودم و می خواستم جزو استقبال کنندگان از امام باشم، اما دل به دریا زدم و به آنها گفتم: خودم پای تلفن می مانم. دو روحانی جوان نگاهی به همدیگر کردند و لبخند رضایت زدند. جزئیات کار را به به من گفتند و بعد از تحویل گرفتن بازوبندهای انتظامات به طرف مسجد آشتیانیها راه افتادم. صبح زود دوازدهم بهمن ماه هر کس در مسجد ...
طلبه ای از دنیای قصه ها
نقطه فهمیدم که معلم باید عاشق کودکش باشد. کتاب آقای احمد اصغر پور شب بخیر فرمانده به من یاد داد که دنیا باید سرشار از صلح و آرامش باشد. من از کتاب ها خیلی یاد گرفته ام، خیلی! قصه هایی که می خوانم مستقیما روی خودم هم تاثیر می گذارد. خاطره ای فراموش نشدنی از یک کودک! یک روز باماشین درمسیری بودم. کودک ومادری درکنار جاده ایستاده بودند، دست بلند کردند و آنها را سوارکردم. کودک لکنت ...
صدور حکم اعدام برای ناپدری آزارگر
سکوت کردم و شرمنده دخترم شدم، اما همیشه عذاب وجدان داشتم و حالا دیگر نمی خواهم پنهانکاری کنم. بعد از تعرض خسرو به دخترم تا مدت ها سمیرا دچار مشکلات روحی – روانی شده بود و خودش تصمیم گرفت موضوع را با پلیس در میان بگذارد. پس از آن متهم به قضات گفت: من به این دختر تجاوز نکرده ام و اظهارات این زن و دخترش را هم قبول ندارم. اما در ادامه رسیدگی به این پرونده وقتی قاضی دستور استعلام سوابق ...
کتاب جام زهر و قصه شهیدی از شهدای پس از قطعنامه
عالم افکارم و از دنیای خاطراتم بیرون بکشم و یک دل سیر نگاهش کنم، سرم را روی شانه هایش بگذارم و آنقدر گریه کنم بلکه کمی آرام بگیرم. هرچقدر با خودم کلنجار می رفتم، افاقه نمی کرد. دلم مثل کودکی زبان نفهم که مرغش یک پا داشته باشد، فقط حرف خودش را می زد و به هیچ صراطی مستقیم نبود. حتی قصه نیز، با درنگ بر تجربیات مادر شهید و آنچه او در روزهای پس از شهادت فرزندنش پشت سر گذاشت شروع می شود. کاش ...
کارتن خوابی با گوشی آیفون و لباس های گران قیمت!
محل رسانده بود. برخلاف دیگر مددجویان که یا در حال و هوای خودشان نبودند یا از ترس و نگرانی تمایلی به حرف زدن نداشتند، این یکی خیلی خوش مشرب بود و خودش برای حرف زدن داوطلب شد: اهل استان زنجانم، 25 سال در تهران معتاد و کارتن خواب بودم که فقط 12 سال پاتوق من همین میدان راه آهن بود. حدود دو سال قبل بعد از اینکه به خاطر ایجاد مزاحمت به زندان افتادم، مصرف مواد را ترک کردم و برخلاف دو سه مرتبه قبلی که در ...
تبدیل وضعیت نیرو های شرکتی از اقدامات خوب مجلس بود
ا هر سه دوره با فاصله رای آوردی و انتخاب شدید؟ امیرآبادی: با مردم قم وقتی صحبت می کردم و با کلا بعضی موقع ها تو برنامه های سیما و تلویزیون و این ور و آن ور بعضی حرف های بی ربطی که حالا دشمن های این مردم می زنند، که قبلا انتخاب شدن و خودشان از صندوق می آورند بیرون و دیدید از این حرف ها زیاد می زنند دیگر، اتفاقا من خودم می گویم، من خودم نمونه هستم که این حرف های شما را کلا باطل می کند، ...
شکست های عشقی عارف قزوینی به قلم خودش/ پدر دختر گفت: تابوت دخترم را بر دوشت نمی گذارم
صدرالاسلام است از ایشان به جهت تو خریداری خواهم کرد و به قدر کفاف تو و یک زن و یک کلفت از مستغلات خودم به او خواهم بخشید. آن وقت اگر نخواستی رهین منت من باشی در این صورت این ها را به تو مفت نخواهم داد؛ پدر این دختر صاحب مکنت است از مال زنت آن چه که از من گرفته ای رد می کنی. گفتم: غیرممکن است، چگونه خواهد شد که من دخالت در مال زن کنم! گفت: این حرف های پوچ بی معنی را رها کن. انسان یا باید خودش تحصیل ...
قتل فجیعِ زن جوان توسط عمه سنگدل در چیتگر!
به حرف هایم توجهی نمی کردند. تا اینکه روز حادثه سمیرا به خانه ام آمد و چون دخترم در خانه نبود با او صحبت کردم و خیلی جدی خواستم تا دیگر به خانه ام نیاید و دست از سر دخترم بردارد اما او به یکباره با لحن تند و بی ادبانه ای با من برخورد کرد و در مقابلم ایستاد. رفتارهایش آنقدر عصبانی ام کرد که نتوانستم خودم را کنترل کنم و با چاقوی آشپزخانه ضربه ای به شکمش زدم او شروع به فحاشی کرد و گفت از ...
حل مشکلات معیشتی با دعوت از کارشناسان فراجناحی
در این چندسال تحمل کرده اند، این یکی دو هفته را هم صبر می کنند، ولی فقط به امید گشایش و اجماع عقلای اقتصاد. وقتی که هر گروه از متخصصین برای خودش یک علم و کتل برمی دارد و از یک طرف طناب را می کشد؛ برآیند حاصل از نیروها چقدر باید بشود؟ بیشتر از صفر؟ هیهات از این خوش خیالی و ساده لوحی! وقتی مسئولان و منتقدین حرف هم را نمی فهمند و نمی توانند با هم کار کنند و جلو بروند؛ چه ...
اشک های ندامت زن جوان/زندگی زن مشهدی تباه شد
روزگارش را می گذراند. حالا که به اشتباه خودم پی برده بودم در زیر پل ها می خوابیدم و اشک ندامت می ریختم اما روی بازگشت به مشهد را نداشتم. بالاخره مدتی بعد تصمیم گرفتم نزد فیروز بازگردم و از او بخواهم که مرا ببخشد ولی او مرا از خود راند و مرا زنی هوسران خواند که به درد زندگی با نمی خورم! اما من دیگر مسیر درست زندگی را پیدا کرده ام و خوب می دانم که چه اشتباه وحشتناکی را مرتکب شدم ای کاش ...
نوشتن شعری که با نام شهدا آغاز شد/ اولین اثرِ گروه سرود یک نفره!
. می دانستم در ایران ماندگار شد، اما اینکه کجا زندگی کرد، نمی دانم. مدتی در خانه ما مانده بود، بعد هم رفته بود و جایی برای خودش گرفته بود. آن موقع دو سه تا کلاس معروف زبان انگلیسی در تهران بود که یکی از این ها شکوه نام داشت. تم در این آموزشگاه تدریس می کرد. مدت ها از او بی خبر بودم تا اینکه مدتی بعد از انقلاب، چند صفحه نامه برایم نوشت. متاسفانه در نامه اش حرف های نامناسبی خطاب به من، کشور و انقلاب ...
دلیل عجیب زنی برای طلاق: شوهرم با برادرم رفت و آمد دارد
جام جم: زن جوان در این باره به قاضی گفت: پنج سال است که با یاسر زندگی می کنم. از چند سال پیش با برادرم دچار اختلافات زیادی شده بودیم. مرتب با هم دعوا داشتیم. از طرفی زن برادرم هم خیلی سر ناسازگاری داشت و مرتب با من لجبازی می کرد. دیگر خسته شده بودم. تا این که چند ماه پیش بر سر ارث و میراث دعوای بزرگی با برادرم و همسرش داشتم. برادرم حرف های خیلی تندی به من زد؛ جوری که چندین شبانه روز گریه می کردم ...
لژیونر جذاب : پرسپولیس را دوست دارم اما ....
...> اما شاید باشگاه پرسپولیس راضی شود تا پولی بابت رضایتنامه ات به باشگاه ژیل ویسنته بدهد و رضایتنامه ات را بگیرد؟ واقعاً نمی دانم در این رابطه چه بگویم اما من که خودم با باشگاه صحبت کردم آنها نظرشان فقط چیزی بود که به من اعلام کردند و چیز دیگری را برای جدایی ام مطرح نکردند. یحیی رفت و برانکو هم نیامد، چه نظری در این رابطه داری؟ هر دو مربی جزو بهترین ها بودند که من ...
چند رفتار زشتی که در ایران با افراد مطلقه می کنند
توئیت زد: دختر خاله ام جدا شده بود. خونواده آقا گفتن باید بیرون باشه و شگون نداره و ما عیبمون میشه. من آوردمش و خودشم قند رو روی سرمون سابید. خداروشکر دستش خیلی خوب بود منم جدا شدم. اکانت کاربری بهار دلکش هم نوشت: روز عقدمون زنگ زدیم به خاله و عمه ام (که هر دو همسرانشون فوت کردن) تا تو محضر باشن اما خودشون قبول نکردن! ما خانواده خرافاتی نبودیم اما تو اطرافیانمون کم از این دست آدم ها ...
گفت وگو با اکبر تیموری ، جانباز نخاعی دفاع مقدس از شخص آقای قاضی زاده و تیم همراهشان به هیچ عنوان راضی ...
بود که با دست آن را بیرون کشیدم و زمانی که مرا به عقب برمی گرداندند، آمبولانس را هم در سه راهی سوسنگرد زدند که دوباره ترکش خوردم. در راه بیهوش شدم. زمانی که به هوش آمدم، دیدم دستانم کنار بدنم افتاده بود و اصلا قادر به حرکت نبود. استخوان کتفم بیرون زده، دنده ها و فکم شکسته بود و کل بدنم را ترکش گرفته بود. چون ورزشکار بودم، با دست ترکش کتفم را بیرون کشیدم. ترکش هایی را که اصابت می کرد فقط بوی ...
پدربزرگ و راز صندوقچه مربوط به مبارزات انقلاب است
بیشتری داشت. رویا حسینی مجری کارشناس، در ادامه این نشست به معرفی رمان پدربزرگ و راز صندوقچه ، پرداخت و گفت: صدیقه چند ماهی است که پدر و مادرش را از دست داده است و با خاله اش زندگی می کند اما سبک زندگی خاله را دوست ندارد. وی ادامه داد: پدربزرگ که مدتی زندان ساواک بوده، آزاد شده و دنبال صدیقه آمده است ولی حرف زدنش و رفتارش شبیه دیوانه ها شده است. حسینی افزود: شخصیت داستان خودش را آقاگرگه خطاب می کند و به صدیقه می گوید حبه انگور! . با این همه، صدیقه رفتن با پدربزرگ را به خانه ی خاله، ترجیح می دهد. پدربزرگ و راز صندوقچه ، رمانی برای مخاطب کودک و نوجوان است. ...
ماجرای آخرین تلفن شهید برونسی با خانواده اش
به گزارش مرور نیوز، هر بار از جبهه تلفن می زد خانه همسایه، همین وضع بود؛ تا گوشی را از مادرم می گرفتم باهاش صحبت کنم، می زدم زیر گریه. هر کار می کردم جلوی خودم را بگیرم، فایده نداشت که نداشت. می گفت: چرا گریه می کنی پسرم؟ با هق هق و با ناله می گفتم: چه کار کنم، گریه ام می گیره ... . آن روز، یکی از روزهای سرد زمستان بود. یکهو زنگ خانه چند بار پشت سر هم به صدا درآمد. مادر از ...
در عراق همه از فغانی حرف می زنند
صفا هادی، ستاره عراقی تراکتور تبریز که به جام ملت ها دعوت نشد، در مورد باخت عراق به اردن و حذف آنها گفت: باختن بازی آن هم در لحظات آخر و دو گلی که خوردیم به خاطر عدم تمرکز در فاز دفاعی بود. در شروع بازی ها عراق فوق العاده بود ولی امروز لحظه آخر همه چیز را از دست دادیم. او در مورد عدم دعوتش گفت: من در تراکتور کار خودم را انجام دادم و خوب ظاهر شده بودم و انتظار داشتم مربی من را دعوت کند ...
نوازنده آهنگ خاطره انگیز مرا ببوس
...، میره به حجله، شاه دوماد را بخوان. گفتم من این طور خواندن را بلد نیستم. در حقیقت مشیرخان یک پس گردنی مهم به من زد. وقتی این سخن را شنیدم، به یاد حرف نورعلی خان افتادم که می گفت خیلی ها آواز می خوانند، اگر می خواهی خواننده خوبی باشی، خودت باش و از کسی تقلید نکن. از آن پس سعی کردم شیوه خودم را در خوانندگی داشته باشم. مشیرهمایون شهردار با خوانندگان برجسته عصر خود همکاری زیادی داشت که ...
تصاویر جدید از نصرالله رادش بازیگر زیر آسمان شهر و همسر و فرزندش+بیوگرافی
خوب باشد همین کافی است و خودشان می آیند دنبالش، اما این طور نبود. بازیگر خودش باید دنبال نقش برود، اما من زیر بار این قاعده نمی رفتم شاید یکی از دلایل کم کاری ام هم همین است بلد نیستم با ارتباطات برای خودم کار بتراشم، اصولا انسان سمجی نیستم. کلا از قدیم به کارها و هنرهای دستی علاقه زیادی دارم. خودم هم یک کارهایی در این زمینه می کنم، مثلا صورتک سازی با گل و سفال را خیلی دوست دارم و همین ...
دستور قتل اینترنتی؛ انگیزه عجیب زن برای کشتن همسرش!
کنم در نبود من قهوه نوشیده است. اظهارات ضد و نقیض زن جوان و مرگ مشکوک شوهرش، باعث شد که بازپرس جنایی دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی و مشخص شدن علت مرگ را صادر کند. با گذشت سه ماه از مرگ محمود، پزشکی قانونی اعلام کرد: مرد جوان بر اثر خوردن سیانور جانش را از دست داده است. بیشتر بخوانید: کوچک ترین قاتل ایران؛ تیراندازی در بازی مرگبار از سوی دیگر پلیس پی ...
مخوف، حرفه ای و نترس
. دستور دادم تمام دوربین های خانه تا مغازه مرد طلافروش را بررسی کنند که مشخص شد پلاک خودروی دزدان از روی یک خودرو دیگر سرقت شده است. دیگر مطمئن بودم که با باندی حرفه ای روبه رو هستم که هیچ ردی از خود برجای نمی گذارند و با بمب دست ساز احتمال دارد هر لحظه اتفاق هولناکی بیفتد اما هرچه تلاش می کردم به در بسته می خوردم و هیچ سرنخی از سه سارق مسلح وجود نداشت. از خودم ناراحت بودم که چرا سارقان یک قدم از من ...
از تماشای کویر لوت سیر نشدم!
فردای کرمان - اسما پورزنگی آبادی : با اینکه چند روز از سفرش به کویر لوت گذشته اما هنوز از انرژی و شوق سرشار می نماید. کاملا روشن است که جذبۀ کویر او را هم سحر کرده است! گرمی و صمیمت صدایش را از پشت تلفن حس می کنم. مدام از زندگی می گوید. از معنای زندگی، از عشق به زندگی و در کلامش هشداری نهفته است. هشدار به همۀ آن ها که به تعبیر خودش از زندگی عقب هستند . از خودش و گذشته اش می ...
آدم ها می روند و خاطره های ما را با خودشان نمی برند
اخبار اقتصادی، سالن ال مانندی بود و خبرنگاران، در درازای ال، می نشستند پشت میز چوبی 12 نفره ای که عمود به میز سردبیر چسبیده بود. یک سال هر روز رفتم پشت این میز چوبی نشستم و با 4 دختر دیگر که آنها هم مثل من هیچ کاری نمی کردند، ریز ریز حرف زدیم و خندیدیم و ساعت 8 و 9 شب راه افتادیم سمت خانه هامان. آخرهای زمستان 1375، تب انتخابات ریاست جمهوری به پوست شهر رسیده بود. کاست خواب در بیداری فرهاد دست به دست ...