سایر منابع:
سایر خبرها
رئیس جمهور ما یتیم بوده!
...> *راوی علی بهادری جهرمی، سخنگوی دولت گفتم: ما نمی تونیم چهره یتیم رو تو تلویزیون نشون بدیم و بگیم که اینا یتیم هستن . لبخندی زد و همان جا به بچه یتیم های کنار سفره گفت: منم یتیم بودم. خودتون رو دست کم نگیرید. این افتخاره که یتیم باشی و با تلاش خودت به جایی برسی . هرجا رفتم از این جمله ی ایشان وام گرفتم و گفتم: بدونید که رئیس جمهور هم یتیم بوده و دردکشیده است. *راوی: علی محمد ...
در آرزوی پرواز
چه کار دارید؟ خودم خواب دیده بودم که شهید شده است. هشت روز جلوتر از شهادتش، همان روزی که شهید شده بود، شبش به خوابم آمد. خواب دیدم، من در یک بیابانی بودم، خیلی چاله و پشته بود. همین بچه ام که یک سال و نیمش بود، بغلم بود.گفت: مادر! سوختم. گفتم: مادرت بسوزد. تو چرا سوختی؟مادر گفت: دیگر غصه نخور، بیا پوتین هایم را باز کن. آب هایش را خالی کن، دوباره پایم کن. وقتی پایین رفتم و دیدم این بچه زمین می ...
چگونه وارد بخش اطلاعات سپاه شدم
ماه رمضان سال 1358 با موتور از دفتر آقای طالقانی به سپاه محل مان در خیابان پیروزی آمدم دو منطقه از سپاه تهران یکی در خیابان خاوران بود و دیگری در خیابان پیروزی در مسجد مسلم بن عقیل یک رفیق قدیمی در آن جا داشتیم و پسر برادر آقای موحدی کرمانی، شهید علیرضا موحدی هم آنجا بود. رفتم ثبت نام کنم که به پاوه. بروم به دفتر هم نگفتم آقای محمدرضا طالقانی مسئول دفتر بود و پیدایش نکردم که اجازه بگیرم آن روز ها موبایل که نبود او هم که با خودش بی سیم نمی برد. من حکم حفاظت فیزیکی در دفتر آقای طالقانی در خیابان هدایت را داشتم؛ البته نبودم. محافظ ایشان آقای محسن ارومی بود که بچه ی بسیار مخلصی بود و شهید هم شد. آدم واقعاً نمونه ای بود. ...
والدین دانش آموزانم از کتابخوانی سر کلاس مدرسه استقبال می کردند
سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا ) - فاطمه خداوردی: اولین بار، دو سال پیش، وقتی برای تهیه کتاب کودک به یکی از کتابفروشی های خیابان کریم خان رفته بودم، مریم بیات را در میان قفسه های کتاب کودک و در حال گفت وشنود با کتاب ها دیدم. دختر خوش رویی که در طبقه زیرین کتابفروشی، میان کتاب های کودک و نوجوان قدم برمی داشت و با لبخند و حوصله کتاب ها را با بچه ها تورق می کرد و به والدین آن ها ...
تو امشب شهید می شوی!
کنجان چم اردو زد. من تا فهمیدم پیام هم آنجاست، مشتاق شدم او را ببینم.برای دیدن پیام رفتم مقر بچه های تخریب لشکر 10 اما گفتند رفته خط. رفتم خط پیدایش کنم، گفتند رفته عقب. یک هفته دنبالش بودم تا ببینمش اما نشد؛ تا اینکه شب عملیات کربلای یک، نیروها را تقسیم کردم که گزارش کار یگان ها را بیاورند.حسن اینانلو را هم مأمور بچه های تخریب لشکر 10 کردم. به حسن گفتم: من پیام را ندیدم. امشب ...
رفاقت و رقابت محمد حسین مهدویان و هادی حجازی فر با مخاطبان سریال هایشان تعریف می شود
بازیگر حرفه ای سینما بودم و با کلی فیلم جنگی و غیرجنگی در کارنامه ام داشتم شک نکنید که مهدویان سراغم نمی آمد. ایستاده در غبار محصول سال ها صبوری و پرهیز از دیده شدن به هر قیمت در سینما بود. سال هایی که به تئاتر گذشت و با تمام سختی هایش خیلی هم خوب بود. اگر بعد از مزرعه پدری سر فیلم خداحافظ رفیق می رفتم و بعد از آن هم به بازیگری سینما ادامه می دادم کلاً اتفاق های دیگری برایم می افتاد. مسیر زندگی ام عوض می شد و ایستاده در غبار هم سر راهم قرار نمی گرفت. ...
پزشکیان: رفته بودم زیارت حزب اللهی ها شعار مرگ بر منافق سر دادند
مسعود پزشکیان در مناظره نخست با جلیلی با انتقاد از برخی سوءرفتارهای هواداران جلیلی گفت: من رفتم زیارت همین حزب اللهی ها شعار مرگ بر منافق سر دادند. من منافقم؟
درگیری شدید در پایان بازی؛ چرا ستاره با سرمربی حریف به شدت درگیر شد؟ +تصاویر
ناگهان بین او و سرمربی اسلواکی درگیری لفظی پیش آمد و بازیکنان به سرعت این دو نفر را از هم جدا کردند. از کالزونا در نشست خبری بعد از بازی در این مورد سوال شد و او روی این اتفاق سرپوش گذاشت و پاسخ داد: رایس می خواست نزد داور برود و از او خداحافظی کند و زمین را ترک کند. من باید با داوران صحبت می کردم اما او همانطور ایستاده بود و به صحبت خود ادامه می داد، سپس عذرخواهی کرد و همه چیز به همین جا ...
ادعای جالب سعید جلیلی درباره یک کارگری که قصد خودکشی داشت /مخالفم وزیر ارتباطات از بخش خصوصی باشد
، ماشین سازی تبریز، و هفت تپه و آذرآب دغدغه داشتند و ما رفتیم بینشان و حرفشان را شنیدیم. در هپکو کارگری می خواست خودکشی کند و دولت و مجلس آن زمان از رقیب ما بودند و کاری انجام نمی شد. وقتی من به هپکو رفتم همان کارگر مرا بغل کرد و گفت در دولت رئیسی مشکلات حل شده است. * اگر مباحث را ناقص مطرح کنیم، بحث اصلی گم می شود. * وقتی در 8 سال شما رشد منفی یا صفر داشته باشیم این یعنی رکود و عدم اشتغال. ما میلیون ها دانشجو داریم که می گوید آینده شغلی ام چه می شود؟ ...
افشای جدایی بیرانوندازازپرسپولیس
توانیم اگر پول نداشتیم تا 4 ماه بعد از فصل پول را ندهیم. بیرانوند بند فسخ 200هزار دلاری می خواست او ادامه داد: ما در کورس قهرمانی از استقلال عقب بودیم و آقای بیرانوند دستش در گچ بود. او آمد به درویش گفت کمک کن که پول من را زودتر بدهید. من نشسته بودم در اتاق دیگری و آقای درویش آمد زد روی شانه من و گفت کار آقای بیرانوند را انجام بده. پس تصمیم گرفته شده بود و به بنده ابلاغ شد. بیرانوند ...
بازنشر|مصاحبه میلاد لارستان با حاج شیخ محمدباقر نخبةالفقهایی
کمتر از 13 سال داشتم ایشان باخبر شده بود که منبر می روم فرمود: منبر نرو. ایشان خیلی مقید بود و احتیاط می کرد. در آن زمان روضه زنانه از روی نوشته می خواندم و چون خواندن روضه مرد برای زن منع بود، چون من بچه بودم، مرا برای خواندن روضه می بردند. حتی قد من به صندلی نمی رسید . روضه می خواندم، تشویقم می کردند پیر ببش پیر ببی و... به من می گفتند. (دعایشان هم زود مستجاب شد به پیری رسیدم در این کهنه ...
پزشکیان: اگر به مردم اجازه دهیم اعتراض کنند، دیوانه نیستند اغتشاش کنند! + فیلم
پزشکیان نامزد چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در چهارمین مناظره انتخاباتی گفت: من وزیر بودم، کارمندان اعتراض کردند. در بین معترضان رفتم و گفتم مقصر من هستم. اگر راه حرف زدن را درست کنیم، دیوانه هستند که اغتشاش کنند؟ باید دانشجو را قانع کنیم نه اینکه اخراج کنیم./دانشجو
این پسر 3 ساله کجاست ؟! در پارک شهر گم شد ! / مادر و پدرش چشم انتظارند ! + عکس
10 دقیقه بازی روی تاب، بچه ها را به سمت سرسره ها بردم. پسر 8 ساله ام؛ آریا هم با ما بود. آرین به سمت سرسره بزرگ تر رفت و آرمین از سرسره کوچک تر بالا رفت. می خواستم به سمت آرین بروم که ناگهان آرمین از سرسره افتاد با عجله به سمت او رفتم تا بلندش کنم. او ادامه داد: این ماجرا چند لحظه بیشتر طول نکشید اما به محض اینکه به سمت سرسره بزرگ تر برگشتم از آرین خبری نبود. آن ...
چطور پای یک زن به گزارشگری یورو 2024 باز شد؟/ روایت مریم ماهو
بازیگری هستم. ماه پیش برای نقش اصلی یک فیلم سینمایی تا پای قرارداد هم رفتم و واقعا احساس می کردم اتفاق ایدئالی دارد برایم می افتد. من از میان 200 نفر برای آن نقش انتخاب شده بودم، اما شب قبل از شروع کار با من تماس گرفتند و گفتند با فلان خانم سوپراستار به توافق رسیده اند و همه چیز کنسل شد. دقیقا در همان روزی که اخبار مربوط به این فیلم سینمایی منتشر شد، خبر اجرای من در آپارات اسپرت هم منتشر شد و احساس ...
من هنوز نمرده بودم شوهرم به دنبال معشوقه رفت . زنده ماندم و ...
. مرد میان سال افزود: من از او خواهش کردم به احترام همسرش هم که شده دست از دزدی بردارد و دنبال لقمه ای نان حلال برای برکت زندگی اش برود. آهی کشید و گفت: به او ( متهم سرقت) گفتم: عاشق همسرت باش که اگرعاشق باشی دنبال کار خلاف نمی روی. مرد میان سال دستی به موهای خوش حالت جو گندمی اش کشید و خواست تجربه ای از زندگی خودش هم بگوید. موضوع داشت جالب می شد؛ گفت ...
گیتی خامنه: دست سرنوشت من را به سمت اجرا سوق داد
را انجام دهم، در کلاس اسلحه شناسی بودم که ناظم به من گفت: آماده شو، من گفتم: کلاس دارم، اما ایشان به من گفتند که انتخاب شده ام... . به همان میزان معقوله برایم یک بازی و یک تجربه شیرین بود، نه یک تجربه ممتد. گیتی خامنه بیان کرد: وقتی پخش رفتم به همه گفتم تجربه شیرینی بود و برایم خاطره شد. آنجا به من گفتند خانم شیفت دارید، من گفتم شیفت چیست؟ به من گفتند روز های فرد باید اینجا بیایید و ...
زندانبان بعثی که اجل نگذاشت به استخبارات برسد
.... حین اجرای برنامه ناگهان متوجه شدم که نگاه بچه ها از من به سمت پنجره ای برگشته که در پشت سرم قرار داشت، وقتی برگشتم دیدم احمد نگهبان، عراقی که خیلی هم آدم فضولی بود، داشت نگاه مان می کرد. پرسید: اینها چیست که در دست داری؟ خودم را عقب کشیدم و گفتم: چیزی نیست. مسئول آسایشگاه را صدا زد و با او صحبت کرد. من هم که مانده بودم چه کار کنم، بالاخره جلو رفتم و گفتم اینها چیزی نیست، اطلاعاتی ...
لائوتارو مارتینز : در هر جلسه تمرین آرژانتین خودم را می کشم
لائوتارو در کوپا آمه ریکا چهار گل در سه بازی به ثمر رسانده و بهترین گلزن رقابت هاست (هیچکس حتی سه گل نزده). چهار گل از پنج گل آرژانتین را در این جام را نیز او به ثمر رسانده است. لائوتارو بعد از پیروزی 2-0 مقابل پرو به مارکا گفت: این تغییر روند به دلیل تلاش همه تیم است. وقتی گل نمی زدم نیز آرام بودم، زیرا می دانم که همیشه 100 درصد توانم برای این پیراهن می گذارم و در هر جلسه ...
از کشتی با کودوخوف و پرت شدن در اقیانوس با ملی پوش سابق
دوره کشتی گیری ام خیلی بهتر خواهد شد. این کشتی گیر که سال 2008 به عضویت تیم اعزامی به المپیک درآمد، درباره اینکه زود دنیای قهرمانی اش تمام شد، گفت: زمانی که به پکن رفتم 20 ساله بودم، آن سال ما یک تیم جوان با مربیگری مرحوم معزی پور بودیم که به المپیک رفتیم و اغلب آن بچه ها از جمله رضا یزدانی، مهدی تقوی و... بعدا قهرمان جهان شدند، نسل خیلی خوبی بودند. من اما از کشتی دور شدم، آن زمان بهای ...
فرق می کنه کی سر کار باشه، نگاهی به اتوبوس های شهر گرگاب
کنار ایستگاه منتظر اتوبوس بودم . طوری گرم شده که انگار خورشید کنار گوشت لالایی میخونه کاش آب و هوا رو می شد با یه رمز مخفی یا یه کنترل از راه دور تنظیم کرد یا برگردوند به همون خنکی پاییز و زمستون . به گزارش خبرنگار نگاه اصفهان، کلافه از این گرما با پوشه ای که دستم بود خودم و باد میزدم و زیر لب غرغر می کردم، بالاخره بعد از کلی تاخیر اتوبوس وارد ایستگاه شد. اولین پله رو که بالا رفتم حس ...
مچ شوهرم را با دوست صمیمی ام گرفتم / آن شب شوم داخل اتاق خواب رفت و...
آشنا شدم او برنامه نویسی می کرد. بعد از 4 سال دوستی باهم ازدواج کردیم و صاحب دختری دو سال و نیمه هستم. دوستت چرا در خانه تو بود؟ مهناز دوست دوران دبیرستانم بود او رابطه خوبی با شوهرش نداشت و می خواست طلاق بگیرد. چند هفته قبل از شهرستان به تهران آمد تا آرایشگری یاد بگیرد و در یک پانسیون ساکن شد. در این مدت باهم در رابطه بودیم شوهرم وقتی فهمید مهناز به تهران آمده گفت بگو به ...
راز جوان 30 ساله با زن آلمانی در زیر زمین پدری
ماجرای عاشقی مرا فهمید سخت برآشفت به طوری که هیچ گاه او را چنین خشمگین ندیده بودم. او شروع به سرزنش های توهین آمیزش پرداخت. خلاصه آن شب پدرم مرا از خانه بیرون انداخت و من شب را به انباری منزل رفتم و در آن جا خوابیدم اما صبح درون لوازم کهنه و کتاب ها شناسنامه ای از پدرم پیدا کردم که فقط نام من در آن ثبت نشده بود حتی در عکس های قدیمی هم من در کنار پدر و مادر و برادرانم نبودم! با ...
برای چه به مجروح جنگی می خندی؟
روستا بودند. یکی از آن ها برگشت و با خنده گفت: بچه ها بیایید اینجا اینو ببینید. ترکش خورده تو پاش. شاهرخ داد زد: اینکه خنده نداره. زود باشین کمکش کنید. همه دویدیم پشت مسجد روستا. توقع دیدن هر مجروحی را داشتیم غیر از این. همه می خندیدند. ما هم که رسیدیم خندیدیم. ترکش خمپاره به پای یک گوساله اصابت کرده بود. شاهرخ خندید و گفت: این هم ناهار امروز ما. اینو دیگه خدا رسونده. سریع چاقو را برداشت و ...
من یک خیانتکار و هوسبازم ! / این مرد می سوزد !
ساختمانی به درآمد هنگفتی رسیدم و با افزایش قیمت در بازار مسکن ، سرمایه گذاری مشهور شدم. هوسرانی و هوس بازی حالا دیگر نه تنها چند واحد آپارتمانی و خودروی گران قیمت داشتم بلکه حساب بانکی ام نیز موجب غرورم شده بود . با آن که به همه خواسته ها و آرزوهایم رسیده بودم اما ناگهان مسیر زندگی را گم کردم و به بیراهه رفتم، هوسرانی و هوس بازی هایم با ریخت و پاش های مالی شروع شد. ...
سرقت محموله دلار؛ مالباخته به کما رفت
: سال هاست در کار خرید و فروش دلار هستم. محموله دلار آخرم را که 50 هزار دلار بود، به دوستم امانت دادم. آن روز مقابل خانه دوستم رفته بودم تا دلارها را بگیرم. خانه دوستم شمال غرب تهران است. دلارها را تحویل گرفتم و داشتم به آن طرف خیابان می رفتم تا سوار خودرو شود و به خانه ام بازگردم که دو موتورسوار با چهره های پوشیده به من حمله کردند، کتکم زدند و حتی با چاقو زخمی ام هم کردند، بعد هم دلارهایم را به زور ...
تغییر شگرد هم در دستگیری مجرم سابقه دار موثر نبود
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : مردی عتیقه فروش مدتی قبل در تماس با مرکز فوریت های پلیسی 110 تهران از سرقت خانه اش خبر داد و گفت: وقتی از مسافرت برگشتم، با در شکسته خانه ام مواجه شدم. وقتی هم که وارد خانه شدم دیدم زیرخاکی هایم را که سال ها برای جمع کردن آنها تلاش کرده بودم، دزدیده اند. با تماس مرد عتیقه فروش با پلیس ماموران راهی خانه او شدند. مرد مالباخته در ...