سایر منابع:
سایر خبرها
شهدا واسطه ازدواج من و مهدی شدند
کردیم و در مدت این شش سالی که با هم بودیم هر روز احساس می کردیم روز اول زندگی مان است و آقا مهدی خیلی محبت به خانواده داشت. با همه عشق مان موقعی که به سوریه می رفت آنقدر سریع رفت که حتی پشت سرش را نگاه نکرد. طوری که خودم هم تعجب کردم. فکر شهادتش را کرده بودید؟ خودش حرفی از شهادت زده بود؟ قبل از رفتنش حرف عجیبی به من زد، پشت گردنش را نشان داد و گفت قرار است ترکش از همین جا رد ...
بازگشت از دنیای مردگان/در آخرین لحظات به زندگی بازگشتم
هم وطنانم بالای سر من رسیدند و هر کدام به نوبت قلب و نبض مرا معاینه میکردند و سپس میزدند زیر گریه و میگفتند : ابوفطرت شهید شد ! اما من که خودم همه این صحنه ها را می دیدم ، بر خلاف آنها میخندیدم و می گفتم ، نه ... من هنوز زنده ام ! اما آنها نمی شنیدند و سرانجام نیز پیکر مرا روی دستهای خود بالا بردند و همان طور که لااله الاالله میگفتند ، علیه صهیونیست ها شهادت می دادند : مرگ بر صهیونیست ... ...
بازخوانی دیدگاه علامه طباطبایی درباره معراج پیامبر(ص)
ترجیح می دادند. آن گاه آوازی هول انگیز شنیدم که مرا به وحشت انداخت، جبرئیل گفت ای محمد می شنوی؟ گفتم آری، گفت این سنگی است که من هفتاد سال قبل از لب جهنم به داخل آن پرتاب کرده ام الآن در قعر جهنم جای گرفت و این صدا از آن بود، اصحاب می گویند به همین جهت رسول خدا(ص) تا زنده بود خنده نکرد. آن گاه فرمود: جبرئیل بالا رفت و من هم با او بالا رفتم تا به آسمان دنیا رسیدیم و در آن فرشته ای را دیدم ...
دستور ترور فرزندانم را دادند ولی ما عشق مان به انقلاب بیشتر شد
به خاطر اسلام، میهن و دین خود تقدیم نظام و انقلاب کردم. مادر شهیدان مازیار با بیان اینکه در دوران قبل از انقلاب نیز همسر و فرزندانم در صحنه مبارزه بودند، اظهار کرد: حتی چندین بار منزل ما را آتش زدند و دستور ترور فرزندانم را دادند ولی ما هر روز عشق مان به میهن، نظام و انقلاب بیشتر شد. رئیس شورای اسلامی شهر آمل با بیان اینکه ما به وجود خانواده معظم و معزز شهدا افتخار می کنیم ...
مدافع حرمی که شهادتش به او الهام شد
درست همان موقع که سردار همدانی به شهادت رسیده بودند وقتی زنگ زد به او گفتم مجید خبر داری سردار همدانی ...که یک دفعه حرفم را قطع کرد و گفت:" چیزی نگو خودم خبر دارم " اصلا به دلیل فضای امنیتی آنجا جز احوالپرسی،چیزی درباره سوریه و مردمش و اتفاقات آنجا نمی گفت. قبل از شهادتشان تماسی باهم داشتید؟ بله شب سوم رفتنش بود که که تلفن زنگ زد و با هم حرف زدیم و باز هم مثل همیشه جویای حالمان ...
داستان مسافری از هند، دلاوری در خیبر در برنامه شانزدهم ماه عسل
درباره امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) به زبان انگلیسی آشنا شدم. کتابها را در مدت 3 روز خواندم و عاشق امام حسین(ع) شدم و به دوستانم گفتم که میخواهم مسلمان شوم. آنها ابتدا باور نکردند. این خبر در شهر سر و صدا کرد و من را به مسجد جامع شهر بردند و در حضور مردم و با حضور شیخ عباس پورمحمدی مسلمان شدم. دختر اقا حیدری گفت: شیخ عباس پورمحمدی شهادتین را برای پدرم خواندند و اسم محمد حیدری را برای پدرم انتخاب ...
شب پیرمردها!
، محضر رهبر عزیز انقلاب ، سر ارادت ما و آستان حضرت دوست و... عناوین کتاب ها هم متنوع است: رقص عجوزه، برچه های سرخ/کوچه های سبز، نقش ماهی رنگارنگ، ایما، از سناباد شعر، در این آهسته شب، جشن یگانگی، زنوبهار تو خواهم رفت و... *از شیراز چه خبر؟ در همین حین احوالپرسی ها و امضا کردن ها، آقا می رسند، جماعت بلند می شوند، راه می افتند جلوتر تا یکی یکی محضر رهبری برسند. همان ابتدا آقای ...
رسانه ای برای ترویج فضیلت ها و ارزش های انسانی
ای همای رحمت صدرنشین شاعران علوی در روزگار ماست. این غزل که در ذهن و زبان عوام و خواص خوش نشسته - چنان که شهریار در خاطرات خود گفته است - محصول کشف و شهودی عارفانه است: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد ...
بیان خاطرات یک مبارز هندی لشگر سردار سلیمانی در ماه عسل
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان؛ هفدهمین قسمت از برنامه تلویزیونی ماه عسل با اجرای احسان علیخانی و با حضور یک خانواده از رفسنجان روی آنتن شبکه سه سیما رفت. در این برنامه به داستان زندگی این خانواده پرداخته شد و مادر در ابتدا گفت : زمانی که در رفسنجان زندگی می کردیم به منزل عمویم رفت و آمد می کردیم و فردی که مستاجر ایشان بود که به مرور زمان از بنده خواستگاری کرد اما اطرافیان ...
فریدون جیرانی: روشنفکر نیستم تناقض ندارم
با شام آخر رفتم. خیلی متعجب بودند که چنین فیلم هایی در ایران ساخته می شوند. یکی از اتفاقات جالب هم این بود، من در نانت که بودم، یکی آنجا بلند شده بود و مدام از [ابوالفضل] جلیلی تعریف می کرد و من به او توضیح دادم که دوست عزیز! تو اگر از جلیلی به عنوان کارگردان سینمای معترض یاد می کنی، جالب است بدانی که جلیلی با سرمایه دولت فیلم هایش را ساخته است. من به او گفتم که جلیلی همه فیلم هایش را با سرمایه ...
مراسم بزرگداشت اصغر بیچاره در خانه سینما برگزار شد
شاپور قریب زنگ می زنند و با مادرم صحبت می کنند و پیغام می گذارند که بگویید قریب تماس گرفت.من رسیدم و خانه مادرم گفت: پوری جان تو کجا کار می کنی که سر و کارت با بیچاره ها و غریب ها است؟! گفتم مادر جان این ها عزیزان من هستند و مورد علاقه و احترام من... افتخار می کنم به تمام همکاران عزیزم. افتخار من ابتدا سینمای پیش از انقلاب است. واقعا به سینمای قبل از انقلاب و همکارانم احترام می گذارم. هیچ وقت آن سینما ...
می گفت شهادت در جوانی خوش و لذتبخش است
! خب مثل همه تازه عروس ها که اول زندگی ذوق و شوق دارند، وقتی دیدم وسایلش را جمع کرده، توی ذوقم خورد. گفتم حداقل کمی صبر کن بعد برو. محمد گفت می دانم برایت خیلی سخت است. اما به پاداش مسیری که انتخاب کرده ای فکر کن. منظورش پاداش معنوی صبر در زندگی یک رزمنده بود. من هم دیگر چیزی نگفتم و او به سوریه رفت. به نظر می رسد حال و هوای شهید کامران طوری بود که بخواهد زمینه های شهادت احتمالی اش را از ...
پسرانم برای دفاع از اسلام و مملکت جنگیدند
طریق سپاه بروم جبهه. همانجا حلقه اش را درآورد و رفت؛ بعد از 45 روز برگشت بار دومی که آماده جبهه می شد؛ این بار حلقه را در دست کرد. وقتی از او علت را سوال کردم که دفعه پیش حلقه ات را درآوردی و این بار حلقه در دست می روی، جواب داد: فکر می کردم دفعه پیش شهید بشوم؛ ولی نشدم و خطاب به من گفت: مادر تو را به هر که دوست داری دعا کن به آرزویم برسم. آن روز چیزی به زبان نیاوردم؛ ولی ته دلم از خدا خواستم ...
ایران-امریکا؛ دو بزرگداشت برای اصغر بیچاره
ناصر تقوایی تشخیص داد که فیلم خوبی است. پوری بنایی از بازیگران پیشکسوت سینمای ایران سخنران بعدی مراسم بود.او در سخنان کوتاهی ضمن تسلیت به خانواده اصغر بیچاره گفت: خاطرات زیادی از اصغر بیچاره دارم. هیچ وقت محبت های او را فراموش نمی کنم.یک روز برای فیلمبرداری فیلمی با خانه ما تماس گرفته بود و مادرم منزل بود و سراغ من را از مادرم گرفت و چون منزل نبودم به مادرم گفت: بهش بگید بیچاره زنگ زد ...
آشنایی با شهید قرآنی خالق سرود روح منی خمینی
مرصاد به شهادت رسید. وی توضیح داد: پس از شهادتش با خواندن وصیت نامه او آرام شدم و با اینکه بارها گفته بودم اگر شهید بشود تمام خانه را آتش می زنم و دیوانه می شوم، وصیت نامه اش را که خواندم آرام شدم و با لباس سیاه در عزای او شرکت کردم و با نظر توجه پسر شهیدم، تاکنون صد قطعه شعر در مدح انقلاب، رهبری و دفاع مقدس سروده ام و سعی کرده ام که پیروی واقعی او باشم. مادر شهید نظام با ...
سخنرانی بختیار که توسط انگلستان نوشته شد/حکمی که قرار بود به نام بقایی بخورد به نام بختیار خورد!
روز بعد از اینکه به دادگاه نظامی رفتم، یکی از آنها گفت: اینها که غیر قانونی نیست، شما که همه اش درباره قانون اساسی و این گونه مطالب حرف زده اید! *همه اعلامیه ها مربوط به حزب زحمتکشان بود؟ بله، اعلامیه دیگری نبود.همانطور که گفتم، بعد دکتربقایی مرا خواست. وقتی رفتم تا گزارش زندانم را به ایشان بدهم، گفت: من با شاه ملاقاتی را انجام داده ام و قرار است مسئولیت قبول کنم. شما هم ...
در عرصه فرهنگ کار از سینه سپر کردن گذشته، من شمشیر کشیده وسط میدانم
جهان اسلام. آسمان از چه نشسته است سراسر در خون لاک پشتی که برون امده از لاک کجاست کو پرنده که نباشد همه پر پر در خون فوران از رگ هر چشمه برون امده است کوچه کوچه نفسی شهر شناور در خون تو نبودی و در این خانه چه طوفان امد تو نبودی و خزان از در ایوان امد تو نبودی و بهار از دل باغستان رفت تو نبودی و شراب ...
اصغر بیچاره همواره چاره ساز بود
....من رسیدم خانه مادرم گفت : پوری جان تو کجا کار می کنی که سر و کارت با بیچاره ها و غریب ها است؟گفتم مادر جان اینها عزیزان من هستند و مورد علاقه و احترام من هستند. عبدالله علیخانی اخرین سخنران این مراسم بود.او گفت: یکی از حسن های اصغر بیچاره رفتار پر محبت او با تمامی سینمایی ها بودو هر مشکلی درساخت فیلم برایمان پیش می امد به او مراجعه می کردیم. زمانی که ما به سینما امدیم کسی مثل او دست ما ...
بنیاد در آینه مطبوعات
...> شهرآرا شنبه 2/4/95 خانه شهید شعبانی، پایگاه فرهنگی مسجد امام محمد تقی(ع) است 15 بهار زندگی 15روز جبهه 15 سال مفقودی 5بهار بیشتر نداشت هرچند پدر و دو برادر دوقلویش، علی و عباس در جبهه بودند، محمدحسین دوست داشت او هم به جبهه برود. هر وقت مادرش به او میگفت تو که هنوز سن و سالی نداری، نمیخواهد بروی، جواب میداد: من میخواهم بروم امام زمانم را ببینم. شما ...
وقتی بعثی ها همدیگر را به گلوله بستند
یقینا با هیچ بیان و قلمی قابل وصف نیست. سرورم ای وطن، ما همه قربانی توایم؛ سرورم ای وطن، ما را با دندان هایت جویدی؛ آیا این درست است که وطن، که مردانش را بخورد؟ آیا این درست است که روسا برای آزادی خود، فرزندان خویش را ذبیح کنند؟ جملات فوق را یکی از سرهنگ ها در همین لحظات به زبان آورد. بیچاره به علت اوضاع بحرانی موجود دچار جنون شده بود. سعی کردیم او را به جای امن تری انتقال ...
یادگارهای شاعرانه یک ضیافت/ جزحرف راست هیچ نگوید زبان ما
طبیبم که پس از رفتن یارت وضع تو اعم از بد و از خوب کدام است از این که چه آمد به سرم هیچ نگفتم گفتم دل من سوخت، نفهمید کجام است *محمدکاظم کاظمی؛ (به نوجوانان کارگر هموطنم) دیدمت صبحدم در آخر صف، کولة سرنوشت در دستت کوله باری که بود از آن پدر، و پدر رفت و هِشت، در دستت گرچه با آسمان در افتادی تا که طرحی دگر دراندازی ...
رقیه ای در انتظار حسین اما این بار در شرهانی
. به خاطر مشکلات زندگی و کار زیاد، حسین کلاس چهارم را خواند و ترک تحصیل کرد تا به پدرش در کار دامداری کمک کند، حسین دائم در چوپانی بود و کمتر در خانه می ماند، نماز و روزه اش ترک نمی شد و اخلاقش با همه خوب بود و به همه احترام می کرد. وقتی به منزل می آمد، می گفت: من حتماً باید در یک ظرف با مادرم غذا بخورم . من اعتراض می کردم و می گفتم: تو ازدواج کردی باید با همسرت غذا بخوری . اما ...
از غزل طنز فیض تا قصیده حدادعادل / چه شعرهایی در محضر رهبر معظم انقلاب خوانده شد
تو بخشد خدای خواسته قرآن بماند و تو بمانی به پنج نوبت، گلدسته ها ز مشرق و مغرب زنند بانگ محمّد بدان زبان که تو دانی ستوده آمد نامت، شنوده باد پیامت بلند باد مقامت، که سرو باغ جنانی تویی که ریشه و اصلی، تویی که حلقۀ وصلی نشسته در دلِ خُرد و کلان و پیر و جوانی جهان پُر است ز خشم و خروش و خیزش امّت رسیده موج رهایی ز هر کران به ...
بیست و چهار چه چیزی را نشان می دهد؟/ مؤلفه های آینده نگارانه یک سریال استراتژیک/ صلحی تاریخی و بالاتر از ...
و مطلق است در لسان و زبان رییس جمهور تیلور یک خیر برتر و مطلق ( Absolute Good – Greater Good ) است، خیری است که برای رسیدن به آن باید هزینه بسیاری پرداخت کرد. رییس جمهور تیلور: تو به خطر انداختیش...به شدت! لوگان: بهتون گفتم اهرمی جلوی روس ها دارم. حتما... رییس جمهور تیلور: قابل توجه، آره. مثلاً رسوایی اخلاقی یا یه جور خلاف اقتصادی، ولی نه این، به خاطر ...
شب پیرمردها!/ خدا کند حاج احمد برگردد/ سرودی که ضد انقلاب را عصبانی کرد
: رقص عجوزه، برچه های سرخ/کوچه های سبز، نقش ماهی رنگارنگ، ایما، از سناباد شعر، در این آهسته شب، جشن یگانگی، زنوبهار تو خواهم رفت و... *از شیراز چه خبر؟ در همین حین احوالپرسی ها و امضا کردن ها، آقا می رسند، جماعت بلند می شوند، راه می افتند جلوتر تا یکی یکی محضر رهبری برسند. همان ابتدا آقای موسوی گرمارودی که صف اول نشسته بود، ترجمه کامل نهج البلاغه را تقدیم می کند. آقا اثر را ورق می ...
انس با قرآن در خانه کوچک شهید
کنم تنها یک سال برای ماه مبارک به گیلان و منزل پدری شهید اصغری خواه رفتم و مجلس قرآنی را در آنجا بنیان گذاری کردم. آنجا خیلی شلوغ می شد. چون همه خانواده شهید را می شناختند و فهمیده بودند که من هم حضور دارم، استقبال خاص و ویژه ای کردند؛ استقبالی که من را شگفت زده کرد و به این دلیل که رفت وآمد برایم مشکل بود یکی از آشنایان متدین مان را برای ادامه دار بودن این محفل انتخاب کردم و او همچنان آن محفل را ...
مردم ایران قدردان ایثار و فداکاری شهدا هستند
الزهرا ( س) در تاریخ نوزدهم تیر سال 64 در جبهه چنگوله در حین شناسایی ، توسط دشمن بعثی اسیر و پیکر مطهر ایشان بعد از سالها به میهن اسلامی بازگشت . شهید جعفر چناری با عضویت پاسدار رسمی به عنوان قائم مقام قرارگاه تاکتیکی الزهرا (س) در تاریخ بیست و پنجم شهریور سال 64 در مصاف با مزدوران بعثی در محور چنگوله - مهران بر اثر اصابت تیر مستقیم با ناحیه سینه به فیض عظمای شهادت نائل گردید. این شهید در ...
بحرین و فرمان آماده باش سردار سلیمانی
عیسی قاسم- را از ساده ترین حقوق شهروندی که داشتن تابعیت در زادگاه خویش است، محروم کرد و بیم آن می رفت که سناریوی به شهادت رساندن آیت الله باقرالنمر در اینجا هم پیاده گردد و خود این منشأ مشکلات بزرگی گردد. در واقع بیانیه سردار سلیمانی نشان داد، ایران ضمن آنکه دخالتی در انتفاضه مردم بحرین ندارد در عین حال نمی تواند چشم خود را بر روی آنچه در بحرین مشاهده می کند ببندد برخلاف آنکه بعضی از ...
مصدق به آمریکاییان اعتماد داشت/ تنها خودش را قبول داشت
طلب است. مظفر بقایی و حسین مکی خدا بیامرزد اصغر پارسا را که نماینده ای خوب و سخنگوی جبهه ملی بود. می گفت: به مکی گفتم شما این مسافرت امریکا را نرو! اصلااین را ازفکرت بیرون کن. چون وقتی که رفتی آنجا، آن چنان روی تو اثر می گذارد که خیال می کنی یقیناً امریکایی ها تو را جانشین دکتر مصدق می کنند! و به این شکل موضع تو عوض می شود! اصغر پارسا رفیق صمیمی مکی بود. همچنین کسی بود به نام ...
ناگفته های چهره های اطلاعاتی بازنشسته منافقین
. سازماندهی را قوی تر کردند. از روز اول اینها سلاح جمع می کردند. در منزل مهدی بخارایی اینها دویست یا سیصد قبضه کلاشنیکف نو داشتند. معلوم بود که برنامه دارند. ماجرای 14 اسفند اوج غرور بنی صدر بود. از فردای 14 اسفند درگیری ها شدیدتر شد. خسرو تهرانی همچنین اظهار می کند: به نظر من از اینجا ارتباطات سازمان با فرانسه و عراق استارت خورد. البته قبل از انقلاب هم ارتباط داشتند. حتی جاهایی می گفتند مسعود ...