سایر منابع:
سایر خبرها
ویتامین جی خونمان پایین است
. ما در چه رتبه ای قرار داریم؟ ایران در سال 2006، رتبه 66 را داشت والان به رتبه 77نزول کرده است. با شیب زیاد سقوط کرده ایم اما هنوز به نسبت خیلی از کشورها وضعیت بهتری داریم. آمریکا 105 امین کشور و روسیه 122امین و قطر 151امین است! چون چیزی ندارند، همه طبیعت شان را از بین برده اند. ما باید قدر منابع طبیعی مان را بدانیم. اما آمریکا که از نظر منابع طبیعی غنی است! ولی ...
خالکوبی هم جلوی شهادت داداش مجید را نگرفت
گفت بیدار شوید برایتان بستنی خریده ام و ما باید بستنی می خوردیم. پدر مجید هم بعد از خال کوبی دست مجید به او واکنش نشان می دهد و مجید شب را خانه نمی آید اما قهر کردن او هم مثل خودش عجیب است: خال کوبی برای 6 ماه قبل از شهادت مجید است. می گفت پشیمان شدم؛ اما خوشش نمی آمد چند بار تکرار کنی. می گفت چرا تکرار می کنید یک بار گفتید خجالت کشیدم. دیگر نگویید. وقتی هم از خانه قهر می کرد شب غذایی را که خودش ...
"مرهم نیستید، نمک نپاشید"
خونه و می خوابوندش". با بغض ناهار خوردم و عصر آن روز به همراه مادرم برای خرید عروسک به بازار رفتیم. اما در آن زمان این عروسکها در سطح شهر پیدا نمی شد، پدر آن دختر آن عروسک را در سفر خود به کویت برای دخترکش آورده بود. عروسکی که اصلاً دوست نداشتم برای من خریداری شد. وقتی که به خانه رسیدیم و من مشغول انجام تکالیفم بودم، احساس گُر گرفتگی کردم، بدنم داغ شد و به مدت سه ...
در خانواده مدرن، پدر فقط یک عکس است
؛ تمام مسائل شهری به همین شکل است. چرا همه مسائل شهری به همین شکل است؟ چون تمام مسائل شهری متأثر از فرهنگ و تربیت هستند. ** کنترل مؤلفه های بیرونی مؤثر بر نهاد خانواده مهمترین وظیفه فرهنگی شهرداری است/ نیازهای اولیه خانواده باید درون محله تأمین شود دبیر شورای راهبردی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت با اظهار تعجب از انجام طرحهایی مانند نگارخانه ای به وسعت یک شهر به نام کار فرهنگی اثر ...
مادری که هویتش را عوض کرد تا پسرانش به سوریه بروند/ با من تمرین کردند چطور افغانستانی حرف بزنم/بچه داری ...
دشمن می آید در خانه مان، مگر نه اینکه آقا فرمودند: اگر این شهدا نبودند دشمن در مرز ایران بود؟! گفتم: مامان از نظر من مشکلی نیست رضایت می دهم بروید اما مصطفی تو باید رضایت خانمت را هم بگیری. اتفاقاً مادر خانم مصطفی می گفت اگر تو رضایت نمی دادی او نمی رفت. گفتم: من هیچ وقت چنین کاری نمی کردم، مگر بچه ام می خواست راه بد برود و کار خلافی انجام بدهد؟! بهترین جا را انتخاب کرده بود. ...
داستان غم انگیز زندگی دختر نیجریه ای در میان بوکوحرام
...، او گفت: گروه بوکوحرام، من و بقیه دخترها را از مدرسه مان در شهر چیبوک ربودند. بعد ما را چند هفته در یک مکان زندانی کردند و پس از آن به جایی در جنگل سامبیسا انتقال دادند. در آنجا، دخترهای بزرگتر را مجبور کردند با شبه نظامیان ازدواج کنند. آن روزها مرا مجبور به ازدواج نکردند، چون به نظرشان دختر کوچکی بودم. می ترسیدم که مرا هم مجبور به ازدواج با کسی کنند که نه می شناختم و نه دوستش داشتم، اما بی ...
"مرهم نیستید، نمک نپاشید"
غصه ست. مادرم با چهره ای خسته بالای سرم ایستاده بود و با بغضی پنهان گفت: "جان مادر، من که برات عروسک خریدم". گریه امانم را برید و گفتم: "من از اون عروسکها می خوام که بابام بخره و سر صف بهم بِدن". ایوانِ اتاقِ خانه ما، روز قیامت شهادت به اشکهای مادرم می دهد. و اما ... اکنون مادر دو فرزند پسر هستم، یکی 15ساله و یکی 4ساله، اما پشت هر اسباب بازی ...
سینما سینما نبود!
خصوصا هشت ماهِ اول سال شبها و در فضای باز که صندلی چیده بودند و پرده ی سینما یک دیوارِ سفیدِ خیلی بزرگ بود(به اندازه ی پرده های سینماهای معمولی)و فیلم به کمک پروژکتور روی دیوار پخش می شد. بلیط سینما 10 تومان بود و من با پولی که از خانه می رسید فیلم ها را (که هر ماه یک بار یا بیشتر تغییر می کرد) فقط یکبار می توانستم ببینم. انتهای حیاط دبیرستان، کنار درب، دفتر مدرسه بود که به ...
کارگر عین دویی که رزمنده لشگر فاطمیون شد/ به اسم سفر مشهد رفت اما سر از سوریه درآورد/ روایت دفن مظلومانه ...
تهدید باشد و من در خانه و کنار فرزندانم بی تفاوت بنشینم، به همین علت چند بار در اهواز و حتی تهران درخواست اعزام به سوریه را داشت که با اعزام ایشان موافقت نشد. اما منصور نا امید نشد و از طریق دوستان افغان اش که در کارگاه بازیافت مواد همکارش بودند به مشهد سفر کرد و به همراه تیپ فاطمیون که متشکل از رزمندگان افغانی هستند مقدمات اعزامش به سوریه را مهیا کرد و سرانجام آبان ماه سال 1392 در حالی ...
هنرمندانی که با بیماری مبارزه می کنند
تحویل بگیر. من هم اصلا فکر نمی کردم چمدانم چیزی شده باشد یا آن آلوده کرده باشند. لپ تاپ خود را به بچه های سپاه دادم و گفتند که دیگر به آن دست نزن. اما از همان روز به بعد سرفه های خونی داشتم. با دکتر علی کرمی که متخصص بیو تروریست است، وقتی صحبت کردم من را به این مسائل آگاه کرد. که چه اتفاقی افتاده است. حالا نادر طالب زاده در فاصله های کوتاه زمانی باید در بیمارستان بستری شود و همراه با دعای خیر مردم ...
همه بازیگران این تئاتر سالمند هستند
های پشت صحنه ها و برق چشم هایشان بفهمید که این روزها این آدم ها چه قدر با سن و سال شناسنامه ای شان فاصله دارند.به محض اینکه خودمان را معرفی می کنیم برای مصاحبه شوق نشان می دهند و همین طور که برای رفتن به سمت خانه حاضر می شوند تند تند به سراغمان می آیند و مجبورمان می کنند تا اسم هایشان را یادداشت کنیم یادداشت کن! من مریم نفری 62 سالمه، مریم میرزا جانی 56سال، فاطمه ضیایی، لی لی جان اوامری،رضا روحانی ...
فیلم های تلویزیون در روزهای ابتدایی مرداد
شبکه یک سیما به گزارش نامه نیوز به نقل از روابط عمومی سیما، فیلم سینمایی جدال های زندگی کیت به کارگردانی کارن مانکریف، پنجشنبه 31 تیر ماه ساعت 22:00 از شبکه یک سیما پخش خواهد شد. در خلاصه داستان فیلم با بازی کیت بکینسیل، جیمز کرامول، مارک پلگرینو، آنا آنیسیموا، دیوید لاینز و کلنسی براون آمده است: کیت وکیل جوانی است که به کارش بسیار اهمیت داده و انرژی زیادی برای آن می گذارد. این ماجرا سبب دلخوری همسر و دخترش بوده و همسرش از او می خواهد تا کمی از مشغ ...
فیلم های تلویزیون در روزهای ابتدایی مرداد
می شود و والو خودش در انبار خانه شان یک مدرسه تاسیس می کند که ... ************************************* فیلم سینمایی تراکتور خاکستری 2 به کارگردانی تراند جکوبسن، جمعه 1مرداد ماه ساعت 09:00 از شبکه پنج پخش می شود. داستان فیلم با بازی یاکیم برگ و دن روبرت تورسن درباره فرجی تراکتور کوچولوی خاکستری است که بعد از سال ها بی اعتنایی از ته انبار بیرون آورده می شود و ...
هانیه توسلی: جمع کنید این توهین های وقیحانه را +عکس
دانستم چیزی در من بیدار شده، فهمیده بودم چیزی که دیدم با تمام فیلم های که قبلن دیده ام فرق دارد. زمانی که در نمازخانه مدرسه بچه های کلاسمان را نشاندند تا دو ساعتی که دبیر نداشتیم فیلم برایمان پخش کنند، هنوز داریوش مهرجویی را نمی شناختم. آن دستگاه قدیمی وی اچ اس درب و داغان مدرسه یا دبیر غایب یا خوش شانسی انتخاب هامون از میان ده ها فیلم دیگر بود که مسیر زندگی ام را روشن کرد. مجله فیلم ...
گروهک منافقین در ذهن ها یک گروهک تنفر آمیز است
این ها را برای اهدا به بچه های بی سرپرست آماده کنید و روز سوم متعلق به همسایه ها و اقوام بود. پدرم به هیچ وجه راضی نبود در جایی عنوان شغلی شان مطرح شود. زمانی که لازم بود ما در فرم مدرسه شغلشان را بنویسیم، می گفت: بنویسید من کارمند هستم و یا آبدارچی اداره هستم. زمانی که در محل کار حضور پیدا می کرد اصلا در اتاق کارش نبود و مدام جلوی در اداره می ایستاد تا ارباب رجوع هر کاری دارد به راحتی ...
ما اینجا بخوابیم تا سرمان را ببرند؟
مان را گرفتند، بچه ها را در مدرسه ثبت نام نکردند. سید حکیم را همراه با پسر عموی خودش و خودم، به حوزه علمیه تربت جام فرستادیم و در آنجا درس خواند. از رفتار و خلق و خوی سید حکیم بگویید. فرد شوخ طبع و در عین حال خیلی صبور بود. خیلی رازدار بود، حتی تمایلی به بازگو کردن اتفاقاتی که در طی روز برایش می افتاد را نداشت یعنی تودار بود. روی حجاب خیلی حساس بود، به خصوص چادر سر کردن. با ...
پوشاک دانش آموزی منهای نشاط
اند بجز چند نفری از کارگروه ساماندهی مد و لباس. کنار یکی شان گله می کنم از این سوت و کوری که می شنوم خب هنوز نمایشگاه افتتاح نشده و جواب می دهم من جمعیت نمی خواهم بلکه آمده ام دنبال غرفه های پرلباس، برای پاک کردن آن سایه روشن های خاکستری دوران دانش آموزی که هنوز ته ذهنم ماسیده است. غرفه گردی و یافتن چند مشکل دبیر صنعت کارگروه ساماندهی مد و لباس همراهی مان می کند و تا چند غرفه ...
فصل تمشک چینی برای بچه های کار
.... یک برگه سفید را داده بودند امضا کرده بودیم. نه بیمه داشتیم و نه مزایا. فقط من نبودم. وضع بقیه هم همین طور بود. هرکس اعتراض می کرد فوری اخراجش می کردند. دست مان هم به هیچ کجا بند نبود. آنجا فقط چند نفر قرارداد داشتند. زن حالا در خانه کار می کند. اینجا در روستای خودشان. کشاورزی می کند، مربا و شربت درست می کند، تخم مرغ جمع می کند و یک جا می فروشد و کارهایی از این قبیل. زندگی در روستا ...
پدرهای سرایدار، دانش آموزان خانه نشین
به گزارش شفا آنلاین ، مهر امسال که بیاید مهتا و رومینا و دنیا و چند همکلاسی دیگرشان، هر روز صبح در خانه های سرایداری شان از خواب بیدار نمی شوند تا لباس هایشان را بپوشند و راهی مدرسه شوند؛ که راه مدرسه جدید دور است و شیب تند دامنه البرز در آن منطقه اعیان نشین تهران که پدر و مادرها هر روز بچه هایشان را با ماشین خودشان یا سرویس به مدرسه می فرستند، نایی برای رفت و آمد هر روزه دانش آموزانی ...
دلایل استعفای مصدق را باید در خود او جست
تیر تاکید دارد که مردم در آن روز می دانستند که استعمار را نمی خواهند، اما بر این نکته آگاهی نداشتند که چه چیز را می خواهند و یا دولتی که قرار است پس از جانفشانی های آنان دو باره زمام امور را در دست گیرد، بناست چه کارهائی را انجام دهد! و همین رمز ناکامی نهضت در ماه های پس از 30 تیر است. با سپاس از استاد که ساعتی را با ما به گفت و گو نشستند. * برخی از مورخین معتقدند که دکتر مصدق در سی ام ...
سفرنامه بیابان لوت به روایت محمدعلی اینانلو
.... مارمولک و چند جانور کوچک دیگر پیدا کردند. در نتیجه دیگر در اعماق لوت و ریگ یلان ما حیات پیدا کردیم. ریگ یلان علاوه بر ارتفاع کوه هایش، طبق برآورد ناسا، 7 سال گرم ترین نقطه زمین بوده است. 70.7 درجه سانتی گراد. یعنی در گرمترین نقطه زمین ما حیات پیدا کردیم، به وفور. چه گیاهی چه حیوانی. بچه ها دام گذاشتند و با این موش ها و حشرات مشغول بودند. روز بعد یکی دو تا دره دیگر رفتند، از یک جایی که سرازیر ...
تحلیل روان شناسانه زندگی زنی که به دلیل ابتلا به سرطان برای خودش هوو آورد
.... برایم آسان نبود که فکر کنم قرار است او را از دست بدهم و پس از سال ها زندگی مشترک با زن دیگری ازدواج کنم ولی مخالفتم بی فایده بود.این بار ریحانه ادامه می دهد: وقتی جواب مثبت را از هر دویشان گرفتم به تدارک مراسم عقدشان پرداختم و سرانجام با برگزاری مراسم ازدواج همسرم با مهتاب، همه مان در کنار هم زندگی جدیدی را شروع کردیم. گرچه واقعا دیدن محمد در کنار مهتاب برایم راحت نبود ولی خودم خواسته بودم و ...
سیا برای سقوط مصدق 60 هزار دلار خرج کرد
. [...] روی تخریب و عوام فریبی رفت و واقعا می توانم بگویم که هیچ کاری هم در زمانی که او آمد نشد و مملکت 20 سال باز هم به عقب رفت، برای اینکه در زمانی که رزم آرا را کشتند قرارداد 50 و 50 نفت را با انگلیس ها در جیب داشت ولی از وقتی که مصدق آمد نفت که نفروختیم هیچ، پایه های اقتصاد هم به کلی از بین رفت و مملکت ورشکست شد و مملکت ورشکسته بود. مثل حالا، و فقط گاز مملکت با کوچه و بازار جلو می رفت و هر روز ...
آماده رفتن بود...
خواهرم خانه مان بود. صدایش کردم. دردم داشت دائم شدیدتر می شد. حاجی ماشین نداشت. رفت ماشین همسایه دیوار به دیوارمان را گرفت. اصلا نفهمیدم چطور تا بیمارستان رفتیم. همه اش صلوات می فرستادم. زیر لب بعد از هر صلوات می گفتم: خدایا بچه ام طوریش نشه. خدایا پسرم سالم به دنیا بیاد... . حسم خیلی قوی بود که پسر است. خواهرم شانه هایم را می مالید و حاجی چند کوچه و خیابان را ورود ممنوع رفت تا زودتر به زایشگاه ...
سینمای کیارستمی، رمزگشایی آثاری که به مفاهیم انسانی منتهی می شوند
پذیری و نگرانی پسر بچه ای که دفتر مشق همکلاسی اش را اشتباهاً با خود همراه آورده است و آن را باید به او برساند، سیر و سلوکی عارفانه هر چند در قالبی کودکانه را آغاز می کند که شاید در قالب بینشی متعالی فرضاً شخصیت یک عارف وارسته دینی، گذر از هفت شهر عشق معنا شود و او را به جایی برساند که به جز خدا نبیند. کیارستمی با ساخت این فیلم شاید به دنبال انتقال این پیام مهم در زندگی یکایک ما بوده است ...
برای تبلیغ حجاب بهتر است درباره اش حرف نزنیم!
...> خواستم هنر بخوانم تا حرف هایم را به این زبان بزنم ضربه آخر کار خودش را می کند و حالا هاشم بافقی بعد از دیدن مستند عزمش را جزم کرده تا درس بخواند و در دانشگاه در رشته هنر تحصیل کند. برای همین تمام تلاشش را می کند و بیش از یک سال خودش را خانه نشین می کند: به خودم می گفتم می خواهم کاری بسازم که مثل امام روح الله بگیرد. من کسی بودم که ناظم مدرسه مان را کتک زده بودم و بعدازآن به بدترین مدرسه ...
کاش از این پل فقط وانت بگذرد
. پسر ساکش را بر می دارد و گوشه پیاده رو کز می کند. پیراهن مردانه راه راه آبی به تن دارد. چند سایز بزرگ تر از جثه کوچکش با یک شلوار مشکی بلوچی. رد آفتاب بخوبی روی گونه هایش پیداست. اسمش رسول است. 13 سال دارد و از روستاهای حوالی ایرانشهرآمده. خط های نقشه جلوی چشمانم مجسم می شود. راستی از زیر این پل تا زاهدان چقدر راه است؟ لهجه اش شیرین است و دلنشین: مثل اینها برای کار اومدم. اونجا کارنیست ...
دست آل سعود بر آتش یازده سپتامبر
سوالاتی را درباره ارتباط اتباع سعودی با هواپیماربایان این حوادث مطرح کرده است . بنا بر گزارش گاردین، دولت باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا حالا 28 صفحه از گزارش کنگره درباره حملات یازده سپتامبر سال 2001 را که مدتها محرمانه بود و سوالاتی را درباره نقش عربستان در این حملات مطرح می کرد، سرانجام منتشر کرده است . دو ماه قبل باب گراهام سناتور سابق آمریکا رئیس مشترک کمیته تحقیق ...
انتشار آخرین نقش ؛ روایت زندگی یک بازیگر شهید
...، درست روی سجده گاهش. با یا مهدی بلند من بچه ها بسویم دویدند. آرام آرام خاک ها را کنار زدیم. خداخدا می کردم کارت و پلاک داشته باشد. دست کردم کارتش را کشیدم بیرون. بچه ها بلند صلوات فرستادند. اسمش را که خواندیم افتادند روی زمین؛ مهدی منتظرالقائم بود. بر اساس این گزارش روزگاران 23: کتاب تفحص با شمارگان 1100 نسخه با قیمت 5500 تومان توسط نشر روایت فتح به بازار عرضه شد. ...