سایر خبرها
امروز دلواپس تر از همه دلواپسان خود آقای روحانی است/ هاشمی اجازه ندهد نزدیکانش مهم ترین آرمان های انقلاب ...
را در این گونه مسائل مشترک مبنایی نشان دهیم باور کنید فضا برای حل خیلی از اختلافات هموار می شود. این نگاه می تواند ما را به یکدیگر نزدیک ترکند. من از این فرصت استفاده می کنم چون روزنامه اعتماد را در عالم سیاست بیشتر دوستان اصلاح طلب می خوانند، می خواهم یک نصیحت و درخواستی از عقلای اصلاح طلب داشته باشم و آن این است که قدری فضای گفتمانی و رسانه ای منسوب به اصلاح طلبان را به خصوص در فضای ...
حدادعادل:بقالی داشتم درآمدم بیشتر بود
مسائل مشترک مبنایی نشان دهیم باور کنید فضا برای حل خیلی از اختلافات هموار می شود. این نگاه می تواند ما را به یکدیگر نزدیک ترکند. من از این فرصت استفاده می کنم چون روزنامه اعتماد را در عالم سیاست بیشتر دوستان اصلاح طلب می خوانند، می خواهم یک نصیحت و درخواستی از عقلای اصلاح طلب داشته باشم و آن این است که قدری فضای گفتمانی و رسانه ای منسوب به اصلاح طلبان را به خصوص در فضای مجازی مهار کنند ...
حال و هوای دختران ترخیص شده از بهزیستی
ساله بودند. خانواده ام حدس می زدند که یا دستگیر و اعدام شده یا در درگیری کشته شده است. آنقدر هم قضیه سنگین بود که اصلاً کسی دنبالش نرفت؛ چون مادرم هم هم دست بود. بعد از اینکه خبری از پدرم نمی شود، مواد مخدر موجود در خانه را می فروشد. یعنی خودش فروشنده و مصرف کننده می شود. در این وضعیت مادرم را با مواد می گیرند و به زندان می رود. مرضیه را با او به زندان می برند که تا سه سالگی اش در زندان ...
دری به روی دوست
...؛ نمی دانم چرا... *از امید به پدر از رودبار به بیستون 13 مهر1369 ای معلم مهربان! غم بزرگی بر دلم نشسته است که بسیار سنگینی می کند؛ غمی بزرگ تر از مرگ دخترم!... می خواهم آوار را کنار بزنم و خانه ویرانم را از نو بسازم، اما دستم به کار نمی رود؛ در به در دنبال کسی می گردم که سنگ صبورم ب اشد؛ دلم می خواهد چهره مهربانت را ببینم و برآن بوسه بزنم. از تو می ...
حدادعادل:هرگز به هاشمی بی احترامی نکرده ام/ما انتظاراتی از آقای هاشمی داریم که برآورده نشد
...، دستیابی به یک نوع رفتار سیاسی اجتماعی است که ما از آن به مردم سالاری دینی تعبیر می کنیم و شما نیز در سوال تان آن را با ذکر همین نکته مطرح کردید. این از نگاه من دستاورد بزرگی است. چون در کشور به جریان اصولگرا تعلق دارم و روزنامه اعتماد به جریان اصلاح طلب تعلق دارد مایلم این سوال شما را از این به بعد با تکیه و تمرکز بر رفتار سیاسی جریانات مختلف سیاسی ادامه دهم. تصور خود من این است ...
چگونه در خانه ثواب بوسیدن تربت امام حسین(ع) را بدست آوریم؟
دستور را به فرزندان شما هم می دهد. در دنیا خدا حق را برای پدر و مادر قرار داده است، شما عیب های پدر و مادرت را ندیده بگیر و برای خدا از عیب هایشان بگذر که خدا در این دنیا آسمانی ات می کند و به خداوند بگو: خدایا چون تو دستور داده ای، من به آن ها محبت می کنم. خدا در دنیا این گونه قرار داده است که آه پدر و مادر که بلند شود، بچه به زمین می خورد اما در قیامت برعکس است. این قدر پدر و مادرها ...
پای حرف زنان اثرگذار ابد و یک روز
مجله اینترنتی کمونه (Kamooneh.com) : از همان لحظه که دوربین وارد خانه ای احتمالا در محلات جنوب شهر تهران می شود (براساس بافت کوچه و ساختمان های اطراف)، وجه زنانگی خانواده خود را به رخ می کشد؛ زنانگی که براساس کلیشه رایج سینمای ایران، تصویر قربانی منفعل را روی پرده نبرده که هرکدام از 5 زن خانواده، به اندازه خود کنشگر و اثرگذار بر اتفاقات روزمره هستند؛ حتی مادری که صحنه های یکی به دوی او با ...
روزی که پرستوها عاشق برگشتند
...: مگر قصد کوچ نداری؟ قرآن را بوسید و بعد نگاه پرمعنایی کرد و گفت: خواستم کتاب اسارت را به خیر ببندم و لذا حُسن ختامی بهتر از قرآن نیافتم. سپس آیه ای از قرآن را با صدای دل انگیزی قرائت کرد . فرزندان میهن به عشق دیدار پیر جماران، روزهای سخت هجران را به امید وصال سپری می کردند و هردم به این امید، روزها را لحظه شماری می کردند. آنان در گوشه زندان های تاریک و وحشتناک دشمن، با پدر پیرخود ...
داستان مقاومت
...، هنر برای محتواست، اما چون هنرمند کشور ما روی همان تصور پیشین به این تز معتقد است شما می توانید از او استفاده کنید؛ البته حواستان جمع باشد که یکهو یک خط عوضی را این جا ارائه ندهد. لکن از هنرمند خوب استفاده کنید برای تکنیک کار و هنرمند پرورش بدهید. اول شما دستگاه اشاعه دهنده و سازنده و تولید کننده را سطحش را بالا بیاورید، عمقش را زیاد بکنید، ارزش کار هنری را ایجاد بکنید، بعد آن وقت خاطرتان جمع ...
چشمان و جانم فدای رهبرم!
...> جانباز میانکی ادامه داد: می خواستم پشت پدرم باشم ولی پدرم مثل کوه پشت من ایستاد و زمانی که در بیمارستان بستری بودم، این جمله را می گفت: تا زمانیکه راه می روم و نفس می کشم، اگر لازم باشد تمام دارائیم را می دهم و نمی گذارم تو سختی بکشی و همیشه در کنارت هستم. این جانباز سرافراز خطاب به فرمانده ناجا گفت: افتخار می کنم یکی از سربازان شما هستم؛ سرداراشتری عزیز ،چشمان من فدای یک تار موی آقا و ...
تحلیل مبانی وزمینه های یادداشت رهبرانقلاب برکتاب تن تن و سندباد
دارد که دم مرگ، عبدالمطّلب از ابی طالب پسر بسیار شریف و بزرگوار خودش بیعت گرفت و گفت که این کودک را به تو می سپارم؛ باید مثل من از او حمایت کنی. ابوطالب هم قبول کرد و او را به خانه ی خودش برد و مثل جان گرامی او را مورد پذیرایی قرار داد. ابوطالب و همسرش شیرزن عرب؛ یعنی فاطمه ی بنت اسد؛ مادر امیرالمؤمنین تقریباً چهل سال مثل پدر و مادر، این انسان والا را مورد حمایت و کمک خود قرار دادند. نبی اکرم در ...
اول شوهرم معتاد شد حالا دخترم
زن مطلقه است. برای حفظ زندگی ام دست به کار شدم و این بار از خانواده اش کمک خواستم. اما او اسیر هوس و رؤیاهای خام خود شده بود. حتی احترام پدر و مادر پیر خود را کنار گذاشت و ترک مان کرد. زن جوان افزود: حدود چهار ماه از این ماجرا گذشت. فایده ای نداشت. یک بار که آمده بود کارت پایان خدمتش را بردارد متوجه شدم بوی سیگار می دهد. همان روز پدر شوهرم نیز آمد و با شرمندگی گفت پسرش معتاد شده است. ...
روایت فرازهایی از وصیت نامه 8 فرمانده شهید خراسانی
مایه افتخار مادر است اکنون که به خواست خداوند تبارک و تعالی توفیق آن را پیدا کردم تا در میدان امتحان الهی راه یابم، از خداوند می خواهم که در این راه پر برکت توفیق شهادت نصیب من بگرداند. ان شاءالله. مادرم، آیا از این که از وجود پرثمر عمرت شهید پرورش یافته و در مکتب الهی جای گرفته است، افتخار نمی کنی؟ اگر برایت مثبت است که درود خدا و رسول او بر تو باد که چه خوب اسلام را شناخته ...
شهریه های متغیر مدارس؛دغدغه تمام نشدنی والدین/محسن بیگی:با دریافت های غیر قانونی برخورد قاطع خواهد شد
پیاده شدند و همینکه خواستند وارد مدرسه شوند جلو رفتم بعد از پرسیدن نام دخترک از او خواستم که برای چه مقطع وکلاسی می خواهد ثبت نام کند که مادرش گفت: فاطمه کلاس پنجم ابتدایی می رود و با خوشحالی گفت دخترم از دانش آموزان ممتاز مدرسه است. پرسیدم برای ثبت نامش مشکلی ندارید، گفت: به آن صورت نه. چون قبلا در همین مدرسه درس می خوانده و خدا را شکر از فضای آموزشی خوبی هم برخوردار است و ...
دل در گرو محبت توست
زمین نیست و نخواهد بود. حال این منم که وقت نیاز دست به دامان کسی شده ام که زیباترین گل باغ آسمانیست. اولین کلام گفتگو این بود، سلام از من تنها به تو بهترین امامم رضا. بی شک که بی پاسخ نبود. از باب الجواد گذر کردم و قدم گذاشتم به یکی از زیباترین حیاط از سرای مقدسش که بنام ایوان طلایست. آبی نوشیدم و چشم دوختم به کبوتران عاشق، چه عا شقانه به عشق امام رضا با شوق بال و پر می زدند ...
شهید ناصری؛ سردار بی نشان دستگاه دیپلماسی کشور/ پدرم باز سلام
ماشین بر اثر ترافیک و شلوغی ما را پیاده کرد مجبور شدم با کمرم که سالهای گذشته در زلزله زیرکوه شکسته بود پیاده تا خیمه ها بروم بین راه چندین بار نشستم و با خود این شعر را زمزمه می کردم در بیان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور وقتی به خیمه رسیدم دیگر رمقی نداشتم از حال رفتم بعد از کمی استراحت اما چون خیلی دوست داشتم به اصرار خواستم با بقیه برم رمی جمرات اما به خاطر حالم ...
یارضا(ع)؛ ای معتبرترین ضمانت جهان هستی، بر ما نظری کن
مردم تا حرفی دارند ساک به دست و با کوله باری از ندامت و پشیمانی خدمتت می رسند. تنها به امید گشایش گِره های کور این ملت پس گره از کارشان بُگشای. یارضا(ع)؛ ای که ضمانتت معتبر ترین ضمانت آسمان و زمین منتی بگذار و ضمانت کن دلِ شکسته ی زائرانت را که هرکدام به شوقی بسمت خراسانت پرکشیده اند. صدای نقاره های روی بام خانه ات چه دلشنشین است گویی صدای دلنشین بهم خورد بال ...
کودک شش ماهه ای که با خمپاره ای سه شعبه سیراب شده بود
در را برایش باز کنند. اینک من می خواهم بگویم... چیزی را که شاید الان وقتش نیست اما... من فقط به درد مشت و مال عروسی ات می خوردم. فقط روز عروسی ات اصرار داشتی که من حتما در کنارت باشم و وقتی خواستی جشن باشکوه عروست را بگیری مرا تنهایی به مرخصی فرستادی و خودت را تنهایی از این تنگنا مرخص کردی. وقتی از آن مرخصی برگشتم و سراغ تو را از هر که گرفتم سرش را پایین انداخت و فقط با نگاه ...
به بهانه چهلمین روز سفر عباس کیارستمی
گوشه ای از فیلم هایش شده ای، ساده و دلنشین است و همان قدر هم غم انگیز. نمی دانید با چه شادی و شوری به خانه اش پا گذاشتم. می خواستم او را با تمام وجودم ببوسم و بگویم: این بوسه یک روزنامه نگار نیست، بوسه ای است از سوی همه هنرمندانی که می شناسم و می شناسندت، بوسه ای است از سوی همه آنانی که عاشق اعتلای نام ایران و گسترش جهانی هنر این آب و خاک اند. اما در که باز شد، چهره ای مغموم و سکوتی ...
لیلی همچنان در باغ فرشته است/ شمارش معکوس برای بازگشت به آغوش جامعه
دوست و هم اتاقی دوران دانشجویش با حشیش آشنا شده بود، بعدها به دلیل فوت مادر و نبود پدر و حامی، به مصرف شیشه روی آورد. اکنون که بعد از دو سال وارد کمپ شدم، دختری رادیدم که چشمانش گیرایی چشمان لیلی را داشت ولی شبیه اش نبود، مثل او لباس پوشیده بود و مثل او با لبخند و مهربانی با من سخن گفت. از او خواستم که ماجرای آمدنش به کمپ را تعریف کند، که اینگونه آغاز می کند، ‘لیلی هستم و یک و سال و نیم ...
فرشتگان زمینی با بال های شکسته/ قطره اینجا یاد دریا می کند
زمینی در مرکز نگهداری معلولین ذهنی و جسمی فیاض بخش تبریز بودیم که نگاه های معصومشان مملو از درد و رنج بود. اینجا جایی برای به فراموشی سپردن انسان هایی است که شبیه ما ، شبیه آدم های معمولی که هرروز می بینیمشان نیستند. اینجا که می آیی تازه می فهمی چقدر به بهشت نزدیک بوده ای و تو نمی دانستی! و بالاخره اینجا که می آیی تازه می فهمی که آدم ها خدا را فقط وقت از دست دادنی هایشان صدا می زنند! قلم ...
بلکه هم جان جهان؛ هم یک جهان، جان است این ...
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم. و اما یکی دیگر از شاعران قم که درباره امام رضا(ع) شعر دارد، سید محمدجواد شرافت است. او در یکی از شعرهای خود و در اوج تواضع نسبت به مقام رفیع آن حضرت چنین سروده است: نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم نه آهو ام نه کبوتر که ضامنم باشی و یا پرنده ...
حیف بود همسرم با مرگ عادی از دنیا برود/ محمدرضا ماند و یک سوال بی پایان: بابای من کجاست؟
علمی ادامه خواهم داد. فقط برای رضای خدا کار می کردند تنها حسرتی که در دنیا داشت، رسیدن به مقام شهادت بود. زمانی که پیکر مطهر شهدای مدافع حرم را می آوردند با حسرت می گفت: خوش به حال شان؛ من که هرگز لیاقت شهادت را ندارم! به شدت منظم بود و هر کاری که انجام می داد جلب رضایت الهی مهمترین هدفش بود؛ فقط برای رضای خدا کار می کرد. سید امین: در یک کلمه می توانم بگوییم پدرم ...
پنجره ای رو به خورشید
: عطر و بوی تمام گل هایی/ عالم اهل بیت طاهایی ضامن آهوان صحرایی/ تو گل هشتمین زهرایی حجت پاک کبریایی تو/ چه بخوانم تو را، رضایی تو . آقا شفایم داد مرتضی امرایی، یکی از خادمان نزدیک پنجره فولاد، چوب پرش را به یکی از زوار می دهد. نوزاد را از مادر می گیرد و دستش را به پنجره می رساند. چشمان مادر همراه نوزاد است و می درخشد. گوشه ای روی فرش می نشینیم. از خیل آن همه ...
السلام ای موسی طوس تجلّی السلام
شوق تماشای تو می آید به بام خانه ات دارالسرور و قبله ات دارالقرار کعبه ات دارالخلود و مشهدت دارالسلام هر که خاکت را نبوید امن عیش او تباه هر که صحن ات را نبوسد زندگی بر او حرام سعی در صحن صفایت نیست کم از هروله بوسه بر صحن شهیدت نیست کم از استلام در حقیقت جمله عالم از رضا دم می زنند صوفیان با هوی هوی و هندوان با رام رام ...
اعمال و زیارات مخصوص روز ولادت امام رضا(ع) +صوت
دوستی تو درود خدا و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد زیارت اول امام رضا(ع): چون اراده نمایی زیارت کنی قبر امام رضا علیه السلام را در طوس پس غسل کن پیش از آنکه از خانه بیرون روی و بگو در وقتی که غسل می کنی : اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ أَجْرِ عَلَی لِسَانِی مِدْحَتَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ بارالها مرا پاک کن و دلم را ...
میلاد هشتمین ستاره هدایت مبارک باد
به گزارش نوشهر آنلاین ، سلام بر تو ای امام هشتم، ای فرزند پیامبر و علی، ای پاره تن فاطمه ای جگر گوشه حضرت موسی بن جعفر، و ای امامی که هر لحظه دل های ما به شوق دیدار حرم مطهّرت می تپد، سلام بر تو ای علی بن موسی الرضا، و سلام بر پدارن بزرگوارت و فرزندان پاک و معصومت. فرارسیدن یازدهم ذی القعده سالروز ولادت هشتمین امام معصوم، خورشید فروزان خراسان، مایه برکت و افتخار کشور ایران، محبوب دلهای ...
طلا حیدری و داستان شیدایی اهل سنت به امام رضا(ع)
آقای امان الهی؟ ایشان گفتند: بابات پیدا شده! در آن لحظات غیر از گریه کردن کار دیگری از دستم بر نمی آمد، نمی دانستم خوشحال باشم یا ناراحت. آن زمان در مهاباد سکونت نداشتم، وقتی آمدم اینجا خبر دادند که سوم آبان ماه برای استقبال از شهدا باید به مرز شلمچه برویم. دل تو دلم نبود، قرا بود برای اولین بار بابامو ببینم، مدام به این فکر می کردم که بعد از این همه سال بابامو می ...
این خاطرات - لوریس چکناواریان - را هیچ جا نشنیده اید
به خانواده های ترک ها می دادند و تمام بچه های بزرگتر را می کشتند. سن مادر من هم بیشتر از دو سال بوده و به همین دلیل خانواده ام مدتی فراری بوده اند که مادرم کشته نشود. بعد با گاری روستایی که پر از پهن بوده از ترکیه فرار کردند و به ایران آمدند. در اینجا باید به نکته ای اشاره کنم و آن اینکه خانواده من مهاجر نبوده اند، بلکه به خانه اصلی شان برگشته بودند. در زمان شاه عباس و سپس فتحعلی شاه ارمنستان از ...
برای شهید مصطفی حسینی و سیزده روز آخر حیاتش
توانستم باور کنم. تابوت چوبی را به داخل اتاق آوردند. پرچم سه رنگ را از رویش برداشتند؛ درست مثل تابوت سعید حشمتی بود. خودم را انداختم روی تابوت در بسته. مصطفی جون ... میوه ی دلم ... عزیزمادر ... مادر به قربونت، چرا به مادر کمرشکسته ات نگفتی که زخمی شدی؟ چرا نذاشتی مادر بیاد بپات بمیره. الهی قربونت برم ... دوست داشتم بیام پای تختت تا صبح بشینم کنارت ... میوه ی دلم ... دامادم ... می خواستم ...