سایر منابع:
سایر خبرها
پورعلی گنجی: به ژاوی گفتم رئالی ام، شاکی شد!
شوخی گفت پس هیچ وقت توصیه خرید تو را به بارسلونا نمی کنم. آن روز خیلی با هم حرف زدیم. به او گفتم رویای من این بود که به عنوان هافبک دفاعی رئال مقابل تو بازی کنم و اجازه ندهم تکان بخوری! دوست داشتم روزنامه های ورزشی اسپانیا تیتر بزنند یک جوان اجازه نداد ژاوی نفس بکشد اما حالا به جای این که رو در روی تو باشم، پشت سرت بازی می کنم و از همبازی بودن با تو لذت می برم. ژاوی هم به من گفت می دانم ...
کارهایی که نباید در حضور مدیر سازمان انجام داد
شرکتی سیاست های سازمانی خاصی در جریان است اما به دور از ادب و اخلاق حرفه ای است اگر در محل کار و به خصوص در حضور مدیر، درباره این سیاست ها اظهار نظر کنی یا توصیه ای ارائه دهی. اگر می خواهی همه از تو به عنوان کارمندی یاد کنند که به فعالیت تیمی متعهد است، هرگز در حضور مدیر سازمان از کسی انتقاد نکن. زمانی که کار خود را آغاز می کنی، تیم تو تا حدی گسترش می یابد که تک تک مشتریان، فروشندگان، همکاران ...
ماجرای جالب ترک سیگار 700 نفر با عنایت امام رضا(ع)
به حرم ایستاد گفتم به خود امام رضا(ع) سه روزه آمدم مشهد ، به آقا قول داده ام و صحبتی که با امام رضا(ع) داشتم را برایش شرح دادم. این حرف ها را که گفتم نشست روی زمین و شروع کرد به گریه کردن؛ بعد همن راننده ی تند خو، خیلی ملایم گفت : آقای شایق این چه حرفی بود زدید؟! من چهل سال سیگاری هستم. نمی توانم ترک کنم ! خلاصه از ما اصرار و از او انکار؛ بالاخره نتیجه کار به این جا رسید که گفت: من می گویم ...
فرزند کویر از زمین حلب آسمانی شد
پچ های جلوی چشم ما... گفتم : دنیا بدون شما اصلا برای ما معنی ندارد، گفت : بالاترین درجه این است که به شما میگویند همسر شهید. بغضم را خوردم و با یک آه پر از سوز جوابش را دادم. ایستگاه راه آهن یکی از همکاران مهدی و شهید شنایی آمد دنبالمان. در بین راه گفت : شنیدم قراره بروید سوریه، به جای ما هم زیارت کنید. دیگه همه شک هایم به یقین تبدیل شد. مهدی فقط گفت : اگر لایق رفتن باشیم. شب تا صبح ...
شیر کوهستانی که پیکرش بر روی سیم های خاردار جا ماند
.... من با دقت براندازش کردم. انگار دور قامتش را هاله ای از نور فرا گرفته بود. در بالای ارتفاع غیر از تیربار و دوشیکا، یک توپ ضدهوایی شلیکای چهارلول هم درست در مقابل ستون کار می کرد و امان همه را بریده بود. مهدی طاقت نیاورد، پیش من آمد و گفت: علی، من می روم چهار لول را خاموش کنم . بلند شدم و گفتم: من هم همراهت می آیم. مهدی به آرامی روی شانه ام را فشار داد و گفت: نه، تو پیش ...
با حبیب رفتم... بدون حبیب بازگشتم/ سه ماه در سلول انفرادی
اوایل فکر می کردیم این تحرکات فقط در مرز است و همان جا تمام می شود، اما عراقی ها هر روز در حال پیشروی بودند. هرگاه به پشت بام می رفتیم، عراقی ها را می دیدیم. تعداد زیادی از همسایه ها شهر را ترک کرده بودند و به روستاها و شهرهای اطراف رفته بودند. پدرم اجازه نمی داد ما شهر را ترک کنیم و می گفت عراقی ها چند روز بعد عقب نشینی می کنند و به شهر وارد نمی شود. برادرم و حبیب هرگاه از خط مقدم برمی گشتند، می گفتند شما نمی دانید آن جا چه خبر است توپ و تانک عراقی ها مثل مور و ملخ در مرز پراکنده است و شما نمی توانید این جا بمانید. ...
افشاگری صادقی درباره جدایی اش از استقلال
کسی بوده است. بعد از هر بار صحبت در مورد جدایی تو از استقلال همه می گویند مهدی رحمتی باعث این اتفاق شده است. در حد یک جمله بگو آیا این حرف را تایید می کنی یا نه؟ چرا من باید این حرف را بزنم چراکه صحبت شما کاملا انتحاری است و من اگر این مساله را تایید کنم انگار همه چیز را گفته ام. یک چیزی می خواهم بگویم که تا حالا هیچ جا نگفته ام و آن هم این است که چرا کار من دو فصل گذشته با استقلال ...
منتظری برای حفظ هاشمی خواستار عزل لاجوردی بود
که شما کردید، چرا آقای منتظری فتوای نجاست اینها را امضا کرد؟ آقای لاجوردی جزو حامیان نقل فتوا بود و آقای منتظری در کنار برخی دیگر فتوا دهنده! از نظر فقهی هیچ کس فقاهتش را رد نمی کرد. حرف این بود که می گفتند او در بعضی جاها به ساده لوحی می افتد. بیشتر ساده لوحی هایش هم در برخوردهای سیاسی بود. به نظر من همه اینها در یک جمله امام که در زندان به آن رسیده بودم خلاصه می شود. وقتی امام اعلامیه ...
استقلال کلا 20 دقیقه فوتبال بازی کرد - گل آنها کاملا اتفاقی بود
... * قبلا هم که بخشیده بودی؟ - قبلی اجباری بود و از همه کم کردند. * بازی های سپاهان را نگاه می کنی؟ - نتوانسته ام نگاه کنم. * دروازه بان خارجی که به جای تو و گردان جذب شده را دیدی؟ - ندیدم و نمی توانم نظری بدهم. * رحمان احمدی به تیم ملی امیدوار هست یا دیگر به تیم ملی فکر نمی کند؟ - شایسته ها را به تیم ملی دعوت می کنند و من هم کار خودم را می کنم تا برای تیم خودم مفید باشم. این که بخواهم در مورد دعوت شدن یا نشدن بازیکنی حرف بزنم درست نیست. روزنامه نود 109 ...
خالق هری پاتر، چگونه به این موفقیت رسید
کتاب هایی می خواندید؟ آیا آن ها روی نوشتن تان تأثیر گذاشته اند؟ گفتن این که چه چیزهایی روی شما تأثیرگذاشته، همیشه سخت بوده است. هر چیزی که تو دیده ای، خوانده، شنیده یا تجربه کرده ای، مثل کمپوست (کودی است که از ترکیب بازیافت شده مواد زاید گیاهان و حیوانات درست می شود) در ذهن تو می شکند و بعد ایده هایت از بین این کمپوست رشد پیدا می کنند. با این حال، سه کتاب بودند که از کودکی در ذهن من باقی ...
قربانی:درباره دربی حرف نمی زنم،بعد از گل به نفت اذیت شدم
. * اما قبول کن که استقلال در چهار بازی زیاد موقعیت از دست داده است. حرف شما را قبول دارم ما نباید فرصت سوزی کنیم چون از دست دادن این موقعیت ها به ضرر تیم تمام می شود. اما این قول را به هواداران می دهیم که در بازی های بعدی موقعیت ها را از دست ندهیم. * تو هم مثل سایر بازیکنان قدیمی نفت از این تیم طلب داری.جالب است که در این باره حرف نمی زنی. من هم مثل سایر ...
اس ام اس ناامیدی و افسردگی
...> گفتم غم تو دارم چیزی نگفت و بگذشت حافظ خوشا به حالت یارم گذشت و یارت گفتا غمت سرآید اس ام اس افسردگی بعضی حرف ها را نباید زد بعضی حرف ها را نباید خورد بیچاره دل چه می کشد میان این زد و خورد ! اس ام اس افسردگی می گویند درد را از هر طرف بنویسی درد است نمی دانند که اگر درد را از طرف تو اگر بنویسند شعر می شود ...
روایت ایستادگی یک مرد؛
زده است چون این قسمت از باغ به خاطر استحکام خاکش سخت بود و حتی از خاکش برای تنور استفاده می شد. وقتی کلنگ می زدم از داغی زمین نوک کلنگ جرقه می زد. بعد از 10 تا 15 روزبه قدری که کندم که می توانستم داخل آن بروم. وقتی همه دیدند که چه کار می کنم گفتند که حداقل به اندازی بساز که برای استراحت کردن یک تخت روی آن جا بدهی. اما من گفتم که نمی خواهم قبر بسازم. درنهایت یک کلبه حدود 60 متری زیبا ساختم که برای ...
توخل: باخت مان برابر بایرن مونیخ ناعادلانه و از بدشانسی بود
تیم در جام حذفی آلمان رخ داد را یادآو شد و گفت: من درمورد این صحنه همان چیزی را می گویم که پس از فینال جام حذفی گفتم. فقط کافی است به تصاویر بازی نگاه کنید تا متوجه همه چیز بشوید و شک و تردید تان برطرف شود. این بار کمک داور، داور چهارم و داور وسط در فاصله 15 متری صحنه بودند. در فینال جام حذفی چنین اتفاقی برای گونزالو کاسترو رخ داد و چشم او ضربه خورد. این بار همان بازیکن (ریبری)، همان حرکت و ... اشکالی ندارد. انتهای پیام/ ...
جایزه 50 میلیون لیری داعش برای سر رزمندگان ایرانی
برگشت همه محرم را در آغوش گرفته و وی را بوسیدیم. اولین کار فرمانده سیلی زدن به صورت وی بود بعد وی را محکم در آغوش گرفت و با چشمانی اشکبار می گفت: من نگران تانک و توپ نیستم، خودت را دوست دارم. یکی از همرزمان گفت از ترستان است که از این اقدامات جلوگیری می کنید. به من و یکی از دوستانم برخورد. به وی گفتم: ما می ترسیم؟ این حرف از شما بعید است. ما سه هزار کیلومتر تا این جا آمدیم نترسیدیم حالا دم ...
چرا برانکو رامین رضاییان را نخواست؟
برگردد آقای هدایتی زنگ زدند. هر چه گفت گفتم باید خودش زنگ بزند. گفتند او زنگ بزند شما بد برخورد می کنید اما گفتم باید زنگ بزند. 3 روز با خودشان کلنجار رفتند که آیا طارمی زنگ بزند یا نه. بالاخره زنگ زد و به او گفتم مگر تو بچه سر راهی بودی که اینطور رفتی ترکیه؟ بعد هم به او گفتم راه بازگشتش به پرسپولیس به چه شکل است. ...
مارسیال: به من می گویند آدم نچسبی هستم
کنیم . در همه بازی ها می خواهیم برنده شویم. در موناکو شرایط فرق می کرد... * از اینکه الان دیگر همه تو را به عنوان یک بازیکن بال چپ نگاه می کنند ناراحت نمی شوی؟ نه، ناراحتی ندارد. هر چیزی که به من بدهند را می گیرم (می خندد). وقتی در اولیس بازی می کردم هم در کناره های زمین بودم و لذت زیادی می بردم. اگر مربی فکر می کند اهمیت من در کناره ها برای تیم بیشتر از حضورم در نوک خط حمله است، خب ...
ساواک بغداد/ قسمت دهم
سلول بله، ولی هفت، هشت افسر دیگر در سلولهای دیگر هستند که بعضی از آنها بیشتر از دوسال است که در تاریکی هستند. گفت: تو کی هستی و اهل کجایی؟ گفتم: بچه ی مرودشت هستم. بسیجی، تازه اسیر شدم. گفت: شما را اینجا نگه نمی دارند. زود میبرند، راستی چند تا بازجویی دادی؟ گفتم چهار یا پنج تا. گفت: پس چندی تای دیگر جا دارد. احتمالا شما را برای کسب اطلاعات به اینجا آورده اند. ادامه دارد... راوی آزاده سرافراز عبدالهی ...
آبروی محل، تولدت مبارک...
. اهالی محل، آبروی محله می خوانند او را و به یمن این تقارن بر سر مزارش، سنگ تمام می گذارند ...پیام های تبریک تمامی ندارد، تولدت مبارک مدافع حرم ، تولدت مبارک فرمانده ، آبروی محل، تولدت مبارک و ... حال دل را خوب می کند این پیام ها... آنقدر خوب که حضورت را می شود لا به لای کوچه پس کوچه های شهر، بین همه نفس هایی که به یاد تو بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش درود می فرستند، در دل پیر و جوان، بزرگ و کوچک حس ...
دری به روی دوست/ به مناسبت سال روز آزادی اُسرا
! حتما می دانی که چرا این همه رضا را تحت فشار قرار دادم و... از پدر به نرگس از بیستون به تهران 15 آذر1369 ... می خواستی کاری کنی که رضا از تو متنفر شود؛ چون دوستش داشتی و به راحتی نمی توانستی از او دور شوی؛ تو با این کار، دلیلی برای دل خودت و رضا پیداکردی که همدیگر را فراموش کنید. تو بالاخره انتخابت را کردی؛ تو سالهاست که می خواهی انتخاب کنی. تو عشق بچه را به رضا ...
ایران پوریان: شگرد پنالتی زدنم را نمی گویم از دایی و نکونام الگو می گیرم/ این تعطیلی به ضرر تراکتور است
منظور شما این است که من چیپ نمی زنم یا پنالتی ها خاص نمی زنم.گفتم که در این زمینه شگرد خودم را دارم و دوست ندارم در این خصوص حرف بزنم.پارسال که 6 پنالتی را تبدیل به گل کردم و دو فصل قبل هم 4 پنالتی زدم که همه آنها گل شد. از نظر تو بهترین پنالتی زن در چند سال اخیر کدام بازیکن است؟ من دایی و نکونام را در پنالتی زدن قبول داشتم و سعی می کنم از سبک پنالتی زدن آنها هم الگو بگیرم. ...
برای شهید مصطفی حسینی و سیزده روز آخر حیاتش
پنجره به ستاره ها نگاه می کرد و آرام اشک می ریخت. وقتی سلام کردم، با پشت دست اشک هایش را پاک کرد. بعد از سلام واحوال پرسی گفت: "سعید کنار من نشسته بود. تازه اومده بودیم توی سنگر داشتیم باهم حرف می زدیم و می خندیدیم. یه دفعه نفهمیدیم چی شد. صدای انفجار شدیدی اومد. یهو همه جا تیره وتار شد. وقتی چشام رو باز کردم، دیدم همه جا سرخ شده. صورتم هم سرخ بود. آره خون سعید بود که به صورت من پاشیده شده ...
گفت مامان من زن این مدلی می خوام / با رفتنش مخالفت می کردم
.... من از بعد از شهادتش چفیه به گردنم انداختم که به پسرم بگویم راهش را ادامه می دهم. نه اینکه فکر کنید چون مادرش هستم این حرف را می زنم، اگر جز شهادت نصیب او می شد در حقش ظلم شده بود اما من واقعا لیاقت اینکه مادر شهید شوم را نداشتم. *مامان اگر می خواهی برای من زن انتخاب کنی این مدلی انتخاب کن وقتی 18 سالش بود برای خدمت به سپاه رفت و پس از پایان دوره سربازی هم همانجا جذب شد ...
محمد نوری در گفت وگو با متافوتبال: دوست داشتم در پرسپولیس برانکو بازی می کردم / کاش پرسپولیسی ها احترام ...
...> پرسپولیس چطور بود؟ اوایل که خوب نبود. خدا رحمت کنه هادی دوست صمیمیم که فوت کرد شاید یک همدلی بین بچه ها ایجاد شد و هم قسم شدن که تیم رو قهرمان کنن. واقعا بعد از اون شاهد یکی از زیباترین فوتبال های پرسپولیس تو این چند سال اخیر بودیم. خیلی خوب، روون و رو به جلو بازی می کردن. واقعا همه لذت می بردن. خود من هم که قطر بودم بازی ها رو می دیدم و لذت می بردم و خیلی دوست داشتم برگردم تو این تیم ...
همین که گوش دهی، کافی است
کرده بودم. من من کنان گفتم: اوم... نمی دونم راستش. حتی نمی تونم باهاش حرف بزنم کمی در صندلی اش جابه جا شد و با همان حالت قبلی اش گفت: پس نمی دونی... توی شرکت یه حرفایی پیچیده. انگار این ور و اون ور نشسته و به همه گفته که تو پروژه اش رو دزدیدی. من اینارو از کمالوند شنیدم. می گفت ببین تو این وضعیت مردم چه جوری نون همه رو می برن! اینها را می گفت و من مات و مبهوت نگاهش می کردم. آنقدر جا خورده ...
حیف بود همسرم با مرگ عادی از دنیا برود/ محمدرضا ماند و یک سوال بی پایان: بابای من کجاست؟
معتقد به نظام جمهوری اسلامی بود و ولایت را با جان و دل قبول داشت. شاید این موضوع را همه در زبان بگویند ولی اینکه این حرف ها در عمل ثابت شود کار هر کسی نیست؛ در هر محفل و مجلسی که حضور داشت حتما ختم کلامش منتهی به ایشان می شد. آناج: در کدام بخش و تیپ سپاه فعالیت داشتند؟ سید علی: در اوایل از نیروهای توپ خانه لشکر عاشورا بودند ولی چون از تیپ امام زمان شبستر نیرو خواسته بودند به آن ...
حرف های شیرین همسر جمشید مشایخی در خندوانه
.... روزی جمشید به ملاقات مادربزرگم آمده بود، زمانی که من را دید شوکه شد و آن لحظه یک دل نه صد دل عاشق من شد. مادربزرگم در آن لحظه گفت: گیتی، جمشید احساسی نسبت به تو داره. و من گفتم: نه، اصلا مگه بچه بازیه. من دوست دارم با همسرم هفت سال اختلاف سنی داشته باشم. الان سه سال اختلاف داریم. آمدن جمشید به خانه ما ادامه داشت. فردای آن روز به همراه خواهر و مادر و روز بعدش با پدرش برای ملاقات ...
مرگ خودخواسته در هوای عشقی که زنده است
روزی که فرزاد حلقه ازدواج را به من داد بهترین روز زندگیم بود روزی که احساس می کردم غیر از فرزاد آرزو و تمنایی ندارم و فقط این فرزاد بود که نیمه زندگی من را تکمیل می کرد آن روز خدا رو شکر کردم که فرزاد هم همانگونه که من عاشقش هستم عاشق من است. گلهای رز قرمز فرزاد بهترین هدیه ای بود که در هر دیدار لبخند رو به لبهایم می آورد هر بار فرزاد یک شاخه گل رز به همراه داشت و من را زیباتر و شاداب تر از این گل رز می نامید و من با تعاریف و اظهار محبت خالصانه و پاک فرزاد در پوست ...
قلعه نویی: آقای آندو! علیه من حرف می زنی بعد با من دست می دهی؟
*از زمانی که در تیم ملی بودم، آندو با من مرتب در ارتباط بود و تماس می گرفت. زمانی هم که به تراکتورسازی رفت، رفاقت ما ادامه داشت. باور کنید سالی که از استقلال جدا شد، نمی دانستم قراردادش چقدر بود. در مقعطی که تیم ضعیف کار می کرد، در جلسه هیئت مدیره که افرادی چون مسعود معینی، منصور پورحیدری و برادر آندو یعنی سرژیک حضور داشتند، تیموریان اعلام کرد که پولش را می خواهد. طبیعی است بازیکنی که قرارداد ...
خنگ ترین دختر زمین برای دومین بار به کتابفروشی ها آمد
به بازار نشر عرضه شده است. در قسمتی از داستان خیابون درختی از این کتاب می خوانیم: داداشم ول کرده رفته. ما رو ول کرده رفته. شاید اگه نرفته بود الآن قرار نبود عموم بیاد تا تکلیف منو روشن کنن، زن داییم اون حرفا رو بهم بزنه، فرشته اسدی بزنه تو صورتم. اگه بابام بود شاید داداشم ول نمی کرد بره. کاش مامانم به حرفام گوش می کرد. نمی دونم آقاصابر به مامانم چیا گفته. مامانم به حرف همه ...