سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی عکس ایثارگری با پاهای قطع شده، زیباترین عکس عمرش می شود
... این بار به سراغ سعید رمضانعلی می روم. آزاده ای که با رسالت خود، دین خود را به شهدا و امام ( ره) ادا کرد؛ با خواهش بسیار، مرا پذیرفت و پاسخگوی من گردید. او می گوید: به سراغ آزادگان گمنامی بروید که کسی به سراغشان نرفته است. رمضانعلی گفت: 17 ساله بودم؛ نیمه دوم سال 61 وارد نظامی گری شدم؛ درهمان سال، عزم نبرد کردم؛ اما با شهادت اخوی بزرگم از اعزام من ممانعت به عمل آمد. نهایتاً سال 62 ...
ما گفتیم نگرانیم و عده ای گفتند امیدواریم / هرگز به هاشمی بی احترامی نکرده ام/نامزد انگلیسی در انتخابات ...
گذشته شاید اتفاق خاصی در حوزه برجام نسبت به اسفند ماه نیفتاده است. همان امیدی که آن موقع اصلاح طلبان داشتند هنوز هم دارند و همان نگرانی هنوز هم هست. فکر نمی کنید که ریشه این موضوع به یکسری رفتارهای سیاسی که در حوزه نقد برجام و دولت رخ می داد برمی گردد. می خواهم بگویم که مردم نظاره گر رفتارهای سیاسی اصولگرایان از دو سال قبل بودند. رفتارهای شما در مجلس نهم نسبت به دولت و رفتارهای اصلاح طلبان در بیرون ...
روزهای اسارت در اردوگاه های بعثی، به روایت نمایندگان آزاده مجلس/ انتقاد از نگاه تکلیفی به ایثارگران پس ...
مسیر یا سالن دادگستری می ایستاد تا مرا ببیند. نماینده مردم تهران، ری، شمیرانات و اسلامشهر به یاد می آورد: صاحب خانه ایشان را که به برادرش می گفت تا سرش را کج بگیرد که ساواکی ها دلشان به رحم بیاید و وی را آزاد کنند، از این رو برادرم تا حاج آقا(صاحب خانه) متوجه بود سرش را پایین می انداخت و هنگامی که مراقبش نبود، سرش را بالا می گرفت، بعد به من می گفت من سرم را پر افتخار بالا می گرفتم. ...
ماجرای محاصره گردان کمیل و حنظله در والفجر مقدماتی
گردان کمیل تماس گرفته بود و با حاج همت صحبت کرد و گفت: شارژ بیسیم داره تموم میشه، خیلی از بچه ها شهید شدن، برای ما دعا کنید، به امام هم سلام برسونید و بگید ما تا آخرین لحظه مقاومت می کنیم” با دلی شکسته و ناراحت گفتم “وظیفه ما چیه؟ باید چیکار کنیم؟ گفت “توکل به خدا، برو آماده شو که امشب مرحله بعدی عملیات آغاز میشه” غروب بود که بچه های توپخانه ارتش با دقت تمام خاکریزهای دشمن رو زیر آتش ...
آزادگانی که در خانه دشمن سرود آزادی خواندند
تب شدیدی که داشت بعد از دو روز به شهادت رسید. علی مرادی : آزاده سال دفاع مقدس در عملیات دعاشورا درمهران به اسارت عراقی ها در آمدم عراقی های که با تمام قدرت تا دندان مسلح در روز عاشورا که می شد یک واکسن به ما می زدند و این واکسن تا سه روز ما را بیهوش می کرد و این واکسن دست . پای ما را فلج می کرد تا ما مراسم عاشورا و تاسوعا را به جا نیاریم ولی با تلاشی که این ها کردند بچه ها ...
دو سایت اصولگرا علیه فروشنده
شده” بد نبود که یک سرچی توی اینترنت می زدید و دکتر امینی رو که عباس عبدی و عطریانفر و جامعه شناسان سیاسی دیگر روی بیس نظری اون دارند الان تحلیل می دهند رو میشناختید و بعد این جوری می زدید! این برای شما بده! پاسخ دادن
از خرمن سال ها صبر و استقامت آزادگان سرافراز خوشه ای برچینیم
ترسناک العماردر جنوب عراق برده و 45 روز در این اردوگاه ما را نگه داشتند تازه اونجا بود که یقین پیدا کردیم که اسیر شدیم تا قبل این مدت احساسمان بر این بود شاید روزنه ای برای رهایی باشد. اردوگاه العماره از لحاظ آب و هوایی در شرایط گرم و خشک قرار داشت و تحمل این شرایط برای اسرای ایرانی مشکل بود در همان شرایط سربازهای عراقی به اشکال مختلف بچه های ما را شکنجه می دادند و گویی برای همین منظور ...
داستان: "یا ضامن آهو، کمکم کن تا ..."
کرد و پس از پاک کردن قطرات ریز باران از صورتش، به چشم های عکاس خیره شد: "حقیقت همونی بود که تو سالها قبل ازش فرار کردی تا زندگی رو پیدا کنی؛ زندگی ای که امروز فکر و ذهن و خیالت رو درگیر خودش کرده!" - اتفاقا اون موقع، فرار برام یه حقیقت بود که توی وجودم لونه کرده بود و دست از سرم برنمی داشت؛ چیزی که اختیارش با من و تو و دیگرون نیست، آقا! - اینا همش بهونه اس؛ بهونه و پوشش و ...
شهید ابراهیم هادی و رشادت در والفجر مقدماتی
اسارت را تحمل کنید و قهرمانانه مقاومت کنید” عجیب بود که تقریبا همه بچه های گردان کمیل و حنظله که ابراهیم برایشان روضه خواند یا شهید شدند یا اسیر” بعد از مداحی عجیب ابراهیم، بچه ها در حالی که صورتهایشان خیس از اشک بود بلند شدند. نماز مغرب و عشاء را خواندیم. از وقتی ابراهیم برگشته سایه به سایه دنبال او هستم. یک لحظه از او جدا نمی شوم. من به همراه ابراهیم یکی از پل های سنگین و متحرک را روی دست ...
اسارت اثبات آزاد مردی با مقاومت بود
ها درآمدیم. او ادامه می دهد: قبل رسیدن کامل آنها به خود تمام مدارک و و وسایلی که به همراه داشتیم در رمل ها مدفون کرده بودیم و بعثی ها در لحظات اولی که به اسارت درآمدیم خشونت به خرج ندادند و تنها با تکان دادن پرچم ما را به تسلیم دعوت می کردند اما سه ساعتی که گذشت و بعد از بستن چشمان ما هر لحظه بر خشونت و عصبانیت آنها افزوده می شد و ضرب و شتم ها شدت می گرفت. شریعتی اضافه می کند ...
امروز دلواپس تر از همه دلواپسان خود آقای روحانی است/ هاشمی اجازه ندهد نزدیکانش مهم ترین آرمان های انقلاب ...
انگلیس می ایستادند و می گفتند که این همه از جوانان کشور به شهادت رسیدند که کسی در سرنوشت مان دخالت نکند. آن وقت تو بعد از 37 سال اینجا نشسته ای و می خواهی انتخابات ما را مدیریت کنی؟ شاید جوانان نمی دانند که ما با توجه به شرایطی که پیش از انقلاب داشته ایم حالا چه لذتی از استقلالی که داریم، می بریم. آنها از اول که چشم باز کرده اند در فضای جمهوری اسلامی بوده است، اما من توصیه می کنم کتاب در دامگه ...
روایت آزاده ای که قرار بود اعدام شود/رحلت حضرت امام بدترین خبر برای اسرا بود
... در سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی پای صحبت های این آزاده گرانقدر آمدیم تا با گوشه هایی از رشادت های آزادگان بیشتر آشنا شویم. تسنیم: ضمن عرض تشکر لطفاً خودتان را بیشتر معرفی بفرمایید؟ آبسالان: منوچهر آبسالان هستم که قبل از دوران جنگ در روستا بودم و راننده تراکتور و کارهای کشاورزی را انجام می دادم, هم اکنون پاسدار بازنشسته ای هستم که در اواخر سال 1358 لباس ...
دو داستان به روایت رزمندگان اسیر: رازِ یک انسان دری به روی دوست
که بر موی سرم چنگ بزند؛ من بچه ای می خواستم که شب و روز شیره جانم را بمکد و... من چیزی دیگر نمی خواستم و نمی خواهم پدر! شما که باید در این مدت هفت سال، مرا شناخته باشی؛ می دانی که من هرگز انتظاری از رضا نداشتم و هیچ وقت از مشکلات زندگی، دَم نزدم... پدر مهربانم! سراغ رضا را از من نگیرید که هیچ خبری از او ندارم! بعد از دادگاه آخر، برای همیشه همه چیز میان ما به پایان رسید. درآن روز، رضا ...
لجاجت در برابر حق
...> بنابراین براساس شهادت صریح آیت الله مشکینی گرچه بسیاری از شخصیت های مطرح آن دوران برای شأن علمی آقای منتظری احترام ویژه ای قائل بودند، اما در وجود خطری جدی در حاشیه ایشان با امام هم قول بودند. اما آن چه موجب شد به تدریج آقای منتظری از استاد خود ناراحتی به دل گیرد پیگیری عملی امام برای رفع این مشکل، به ویژه بعد از انتخاب آیت الله منتظری به عنوان رهبر آینده از سوی خبرگان بود. آقای منتظری ...
قول مردانه!
... لج بازی های مادرم و خاله ام، من و همسرم را نسبت همدیگر سرد و بی تفاوت می کرد. بعد از چهار سال صاحب یک دختر شدیم. افسوس که قدر این نعمت بزرگ خداوند را نمی دانستیم و ناسپاسی می کردیم. کارمان شده بود دعوا و مرافه های پر سر و صدا. یک شب جرو بحث کردیم. نجمه قهر کرد و به خانه پدرش رفت. من ماندم با دخترم که بهانه مادرش را می گرفت. باشنیدن صدای گریه بچه اعصابم خط ...
ناگفته های از سال های بی قراری/ دوران اسارت افتخار آمیز ترین دوران زندگی من است
همچنین حمله بعد از آن روز حتی دشمن را تا نزدیک بصره به عقب نشینی وادار نمودند ، نام آن عملیات خودجوش هرگز جایی برده نشد، آن عملیات ( عملیات سرنوشت نام گرفت ) ، که دوستان بر آن آگاهند. بعد از چند ساعت مقاومت دیگر تانکها نزدیک شدند در همین گیر و دار که مشغول تیراندازی بودیم صدایی می گفت پشت سرت رو نگاه کن دیدم بچه ها از ما فاصله گرفتند عراقیها هم دور تا دور ما را گرفتند. در آن لحظه اول ...
وقتی پدر تو را نمی شناسد
به مادر و پدر و خانواده ام که گفتم، یک ساک پر از تنقلات و شیرینی و انواع و اقسام خوراکی ها تا سپاه اومدند و منو بدون هیچ گونه مزاحمت و بحثی بدرقه کردند. این رزمنده لرستانی که در تاریخ 19 بهمن سال 61 اسیر شده است، در رابطه با چگونگی اسارتش، گفت: بعد از اسارت ما رو به شهر العماره بردند، در یک مدرسه ای که ظرفیت 100 نفر داشت، 300 نفر رو به زور توی اتاق ها جا داده بودند. اون هم شکنجه های خاص ...
زندگی جعلی من به ایران آمد
اراده و انرژی نوزاد چاب را تحت تاثیر قرار داد. وقتی نوزاد را در آغوش گرفت مثل این بود که مسئولیت زندگی به او محول شده بود، در شب های پرکوران انگلیسی بیدار می ماند و به صدای نفس های نوزاد گوش می سپرد. این نفس، آن نفس، نفس بعدی، بعد از آن. از وقت خوابش می گذشت تا از او مراقبت کند. از این کار چیزی نمی دانست، اما کدام پدری می داند؟ از ترس سرماخوردگی آن قدر دورش پتو می پیچید و بخاری برقی روش ...
اس ام اس خنده دار المپیکی
...> ... اس ام اس خنده دار و جالب ... به مامانم میگم انگشت اشارتو بذار رو چونه تا دماغت بعد میگم لبت میخوره به انگشتت؟ میگه اره... میگم پس خوشگلی...!!! میگه حتما باید اینکارو میکردم تا میفهمیدی؟! کور بودی از اون موقع خوشگلیامو ندیدی؟؟؟؟ :| ... اس ام اس خنده دار و جالب ... صبح شنیدم وانتی داد میزنه بدو سیب زمینی ، رفتم ...
طعم آزادی
نگاهش کرد و گفت: چرا این پرنده رو کرده تو قفس؟ گفتم: هر از گاهی پرنده شو میاره می ذاره تو راهرو، کنار این پنجره که هم آفتاب بهش بخوره و هم همسایه ها موقع رد شدن یه کم باهاش حرف بزنن . نیامد توی خانه، رفت طبقه بالا و در خانه همسایه را زد. به آیدا گفتم: چی کار داره می کنه؟ آیدا گفت: احمدآقا از من و تو عاقل تره. نگران نباش. حتما فکر کرده که رفته در خونه همسایه مون رو زده . چند دقیقه بعد احمدآقا ...
میعادگاه انقلابیون فیلسوف/ گزارشی از برگزاری 20 سال طرح ولایت
و داوطلبانه به عنوان خادم در دوره شرکت کرده. خودش از بچه های سابق طرح ولایت است و می گوید دوره که آمده نگاهش به دنیا عوض شده. فرزاد خان، از بعد نماز صبح تا آخرهای شب درگیر کارهای بچه های دوره است، ولی از این همه کار مجانی که انجام می دهد گلایه ای ندارد. می گوید سلام من را به بچه های دکتر سلام برسانید. و وقتی از اتاق خارج می شویم، بلند، جوری که بشنویم، می گوید: قربان خدا بروید! (ادامه این گزارش در ...
بسته خبری سفیر دوشنبه 25 مردادماه 1395
/AovqjTxG4fyF_y9_ATG2Ow شبکه خبری سفیر, [14.08.16 01:38] سانحه رانندگی برای فرمانده انتظامی هرمزگان سردار ملکی فرمانده انتظامی هرمزگان شب گذشته در یک سانحه رانندگی به شدت مجروح شد. براساس اطلاعات موجود در این تصادف همسر این فرد و همچنین راننده وی نیز فوت کردند. سردار ملکی چندی قبل خبر از دستگیری و متلاشی شدن یک باند بزرگ قاچاق خبر داده بود. این در حالی است ...
حداد عادل:هیچ وقت از حرف زدن با آقای عارف احساس پشیمانی نکرده ام/ حاضرم با عارف در مورد اشتراکات ...
به شهادت رسیدند که کسی در سرنوشت مان دخالت نکند. آن وقت تو بعد از 37 سال اینجا نشسته ای و می خواهی انتخابات ما را مدیریت کنی؟ شاید جوانان نمی دانند که ما با توجه به شرایطی که پیش از انقلاب داشته ایم حالا چه لذتی از استقلالی که داریم، می بریم. * حداد عادل در پاسخ به این سئوال که شما خودتان پیشقدم انجام این مذاکره با اصلاح طلبان می شوید؟ گفت: همین کار را می کنم. * همین آقای عارف ...
برایم مراسم ختم گرفتند!
بعد از اسارتم وقتی از رادیو عراق حرف زدند اسم مرا هم گفتند و خانواده ام متوجه اسارتم شدند. نخستین رمضان اسارت نخستین رمضان اسارت، بسیار سخت گذشت. همان آب سوپی را که برای ناهار می دادند و اسمش آش بود داخل پلاستیک می ریختیم و برای افطار نگه می داشتیم. شدت گرمای هوا باعث می شد این غذا ترشیده بشود و باعث بیماری شدید همه بچه های اردوگاه شد. این بیماری اسهال شدید را بگذارید کنار کم آبی ...
تحلیل مبانی وزمینه های یادداشت رهبرانقلاب برکتاب - تن تن و سندباد -
طینت امامت داشتند؛ زینب علیهاسلام که امام نبود. فاطمه ی زهرا سلام الله علیها او را در همین مدت نُه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدّت زیادی زنده نماند. این طور خانه داری، این طور شوهرداری و این طور کدبانویی کرد و این طور محور زندگی فامیل ماندگار در تاریخ قرار گرفت. آیا این ها نمی تواند برای یک دختر جوان، یک خانم خانه دار یا مُشرف به خانه داری الگو باشد؟ این ها خیلی مهم ...
گفتند: حرم! ... به یاد ایوان تو ام
می کنه. می ایسته... نمی تونه حرکتی بکنه... کلمه های مرد میون سالی که به تاریکی پناه برده و از دلِ تاریکی با امام رضا (ع) دردِ دل می کنه، غم رو به ابروهای مرد خادم گره می زنن... سرفه ای می کنه تا مرد زائر، متوجه حضورش بشه... بعد هم آروم جلو می ره و دستی روی شونة مرد زائر می ذاره... بی اون که به صورتش نگاه کنه، می گه: پاشو مرد!... قرض و قوله، سگِ کی باشه که زائر این درگاه رو به زانو دربیاره... پاشو ...
شهید ابوترابی آزادی مارا پیش بینی کرده بود
رسوندم و در سن 20 سالگی هم به اسارت گرفته شدم. **خط امید بهشهر: بعد از اینکه به اسارت گرفته شدید شما را به کجا بردند؟ پس از اسارت ما رو به چند نقطه بردند، اسنادی در در دست من بود که قبل از اینکه موفق بشم اونا رو از بین ببرم عراقی ها متوجه شدند و برای اینکه به اون اطلاعات دست پیدا کنند شکنجه های بسیار زیادی کردند که چندین بار به حالت بی هوشی رفتم. در نهایت ما رو به ...
ترس از نیش مار و عقرب دلهره همیشگی اسرای زندان آلواتان بود
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله ، در قسمت قبل از سلسله خاطرات سعید خانی از اسرای سیران بند بانه، داستان به شهادت رسیدن ده تن از هم وطنان عزیزمان را در این منطقه منتشر کردیم. در این قسمت ادامه خاطرات آزاده سرافراز سعید خانی را منتشر می کنیم: بعد از اینکه نیروهای گروهک دموکرات ده تن از اسرا را در سیران بند بانه به شهادت رساندند، باقی اسرا را دست بسته به طرف ...
نام نیکو برای فرزندان
انتخاب یک نام مناسب برای اوست همه پدرومادرها هم دوست دارند که بهترین اسم را برای کودک شان انتخاب کنند. اما داستان نامگذاری همیشه برای خودش داستان عجیب و جالبی بوده است. در حال حاضر دیگر مثل گذشته نیست که بزرگ ترهای فامیل برای نورسیده از بین چند نام متداول و ثابت یکی را انتخاب کنند و همه مراسم نامگذاری در یک ساعت عصرگاهی به پایان برسد. امروز، زن و مرد گاهی از مدت ها قبل از به دنیا آمدن ...
دردسر عشوه گری دختر یک سرایدار برای پسر پولدار در میهمانی های اعیانی
مشتاق و یک عالمه حرف نگفته با من خداحافظی کرد و رفت. بعد از رفتن او، میهمان ها یک یک از جایشان بلند شدند. مهسا جون... مهمونیت واقعا معرکه بود... به ما که خیلی خوش گذشت. مهسا جون...یه شب فراموش نشدنی بود. از حالا منتظر جشن تولد سال دیگه ات هستیم. داشتم با خودم فکر می کردم که حالا این وقت شبی چه جوری برگردم خانه. لبخندی زدم و گونه هایم را به گونه های مهسا کشیدم: اوه ...